اِبْنِ رِفعه، نجمالدين ابوالعباس احمد بن محمد بن على بن مرتفع انصاري
(645 -710ق/1247-1310م)، ملقب به شيخ الاسلام، فقيه شافعى. كنية ابويحيى
كه در برخى از منابع متأخر (حسينى، 229) آمده ممكن است تحريف ابوالعباس
باشد و مشكل بتوان آن را كنية دوم وي شمرد. نسبت انصاري كه اسنوي (1/601)
براي وي ذكر كرده، مىتواند دال بر اين نكته باشد كه نسب وي به انصاري
كه به مصر مهاجرت كردند، باز مىگردد. انتساب لقب بخاري به ابن رفعه توسط
ابن عماد (6/22) بسيار غريب و دور از ذهن است. وي در مصر (اسنوي، همانجا) در
شهر فسطاط (مجاور قاهره) زاده شد (سيوطى، 2/320). و چون بسيار كم سفر بود،
بيشتر عمر خود را در فسطاط و قاهره سپري كرد. به گفتة ابن حجروي يك بار در
707ق/1307م به سفر حج رفته و مدتى نيز براي تصدي منصب قضا در «واحات» در
غرب مصر اقامت گزيده است (1/337، 338).
ابن رفعه فقه شافعى را از استادانى چون سديدالدين و ظهيرالدين تَزْمَنْتى،
شريف عباسى، ضياء قنائى، ابن رزين، ابن بنت الاعزّ و ابن دقيق العيد فرا
گرفته و از مشايخى چون محيىالدين دميري و على بن محمد صواف حديث شنيده
است (سبكى، 9/26؛ اسنوي، همانجا؛ ابن حجر، 1/336، 337). شمسالدين ذهبى،
تقىالدين سبكى، ضياءالدين مناوي، عمادالدينِ بِلْبِيْسى و شمسالدين ابن
لبّان از جمله مشهورترين شاگردان وي در فقه بودهاند (سبكى، 9/26، 94، 128؛
اسنوي، 2/466؛ حسينى، 230).
ابن رفعه در فقه شافعى مقام ويژهاي داشت. يافعى (4/249) او را پرچمدار
فقه شافعى در عصر خود خوانده و سبكى (9/24) و اسنوي (1/601) او را شافعى
زمان لقب دادهاند. وي در ميان شافعيان به عنوان فقيه مطلق شهرت يافته و
اين لقب براي او علم گشته بود (يافعى، همانجا؛ ابن حجر، 1/337). تسلط و
احاطة وي بر فقه شافعى به قدري بود كه به آن مثل زده مىشد (همانجا).
برخى از نويسندگان شافعى به خصوص سبكى (9/24-26) در مدح او به راه مبالغه
رفتهاند. ابن رفعه احاطة فراوانى بر نصوص فتاوي شافعى داشت. وي از
حافظهاي قوي بهرهمند بود و اقوال فقهاي شافعى را كه به طور پراكنده در
غير مظان خود آمده بود در ذهنن حاضر داشت (اسنوي، همانجا) تا حدي كه برخى
از معاصرين وي اظهار مىداشتند ابن رفعه بيش از آنكه اهل بحث باشد اهل
نقل است (ابن حجر، 1/339). وي در مواردي مشايخ شافعى متقدم را در عدول از
رأي شافعى مورد تخطئه قرار داده است (نك: امينى، 11/156)؛ با اين حال او
خود فتاوي شاذ و منفرد بسيار داشت. از جمله اينكه مىگويد: اگر فرد مسلمانى از
دنيا برود و وارث مرتدي داشته باشد، فرد مرتد در صورت بازگشت به اسلام از او
ارث مىبرد كه اين رأي را برخلاف اجماع دانستهاند و ديگر اينكه عدم اشتراط
«عقل» را در احصان زانى بعيد ندانسته است (سبكى، 9/27). بجز اين موارد كلى
ابن رفعه در مورد مسائل جزئى مربوط به زمان خود نيز فتاوي شاذ و غريبى
داشته است. از جمله هنگامى كه مردم قاهره در 702ق شهر را تزيين كرده
بودند، وي نظر به آن زينتها را حرام دانست (سبكى، همانجا) و نيز در زمانى
كه يهوديان و مسيحيان مصر توسط مردم مورد بغض قرار گرفته بودند، تخريب
كنايس يهوديان و مسيحيان را جايز دانست و در مواردي نيز به اين فتوي عمل
شد (مقريزي، 1(3)/912). ظاهراً ابن رفعه كتاب النفائس خود را در اثبات همين
فتوي در 707ق تأليف كرده است (نك: حاجى خليفه، 2/1966).
وي علاوه بر فقه در اصول و ادبيات و نيز در مناظره مهارت داشت و كمتر كسى
را تاب مقاومت در برابر او بود (سبكى، 9/25؛ ابن حجر، 1/337). ظاهراً در فاصلة
سالهاي 705-710ق، يعنى از سال ورود ابن تيميه به مصر تا وفات ابن رفعه،
وي با ابن تيميه مناظرهاي داشته است (ابن حجر، همانجا) كه موضوع آن بر
ما معلوم نيست، اما با بررسى اوضاع سياسى آن دوران مىتوان حدس زد كه
اين مناظره در 708 يا اوايل 709ق/1308 يا 1309م در دوران حكومت كوتاه
بيبرس كه مخالف سرسخت ابن تيميه بود، و به خواست وي، انجام شده باشد.
شوكانى (1/115-116) ضمن تكيه بر اينكه ابن رفعه تنها در فقه شافعى تبحر
داشته و حتى در فقه نيز تنها يك مقلد بوده، وي را به خاطر اينكه در مقام
مناظره با مجتهدي چون ابن تيميه برآمده به صراحت سرزنش كرده است. ابن
رفعه در مدرسة معزيه، و طيبرسيه كرسى تدريس داشت (يافعى، 4/249؛ ابن حجر،
1/338- 339) و به طور پراكنده برخى از مناصب حكومتى را پذيرفت. مدتى به
عنوان قاضى «واحات» در بخش غربى مصر، و پس از آن به سمت «امين حكم» مصر
برگزيده شد. جمعى از مخالفان او شهادت دادند كه وي عريان وارد حوض مدرسه
شده است و به همين جهت «نايب حكم» او را از عدالت ساقط دانست، ولى قاضى
مصر حكم نايب را لغو كرد. مدتى بعد وي به عنوان نايب حكم مصر انتخاب شد،
اما چندي بعد به دلايلى نامعلوم از منصب خود استعفا داد. سپس متولى امور
حسبه در مصر شد و تا پايان عمر در اين منصب باقى ماند (ابن حجر، همانجا).
ابن رفعه علاوه بر فعاليت عملى در شئون مختلف حكومتى به خصوص قضا و امور
حسبه، به كار تأليف در اين زمينهها نيز پرداخته است.
وي در اواخر عمر دچار درد مفاصل شديدي شد ولى با همان حال به كار مطالعه
ادامه مىداد (ابن حجر، 1/339). وي سرانجام در موطن خود وفات يافت (ذهبى،
4/25؛ ابن شاكر، 22/350؛ اسنوي، 1/602) و پيكر وي به قرافه در حومة قاهره كه
قبر امام شافعى نيز در آنجا قرار دارد منتقل شد و در آنجا دفن گرديد (ابن
شاكر، همانجا).
آثار:
چاپى: الايضاح و التبيان فى معرفة المكيال و الميزان. اين كتاب در 1980م
در مكة مكرمه توسط مركز البحث العلمى و به كوشش محمد اسماعيل خاروف به چاپ
رسيده است.
خطى: 1. كفاية النييه فى شرح التنبيه، كه نسخههاي متعددي از آن در
كتابخانههايجهان (خديويه،3/266- 268؛احمد،1/106؛بانكيپور، ؛ XIX/80 ازهريه،
2/602، 603، 634؛ آربري، 27 II/42, ؛ I/24, نموي، ؛ XL/110 خالدوف، و نيز
كتابخانة زهير شاويش در بيروت زركلى، 1/222) موجود است. اين كتاب شرحى مفصل
بر كتاب التنبيه ابو اسحاق شيرازي در فقه شافعى است و شهاب الدين ابن
نقيب آن را در اثري تحت عنوان تسهيل الهداية تلخيص كرده است (نك: ازهريه،
2/475؛ آلوارت، شم 4465 ؛ نقشبندي، 2/1/182). اسنوي نيز كتابى در نقد كفاية
تحت عنوان الهداية الى اوهام الكفاية داشته است (نك: اسنوي، 1/601 -602)؛ 2.
المطلب العالى فى شرح وسيط الامام الغزالى (خديويه، 3/276؛ ؛ TS,II/675
نموي، همانجا). ابن رفعه در شرح الوسيط غزالى ابتدا 3 ربع آخر كتاب را شرح
كرده و سپس به شرح ربع اول آن پرداخته، ليكن عمر وي كفاف اتمام ربع
اول را نداده است و به همين سبب ضمن وصيتى از نورالدين بكري خواست تا
آن را تكميل كند، اما او نيز موفق به اين كار نشد و بخش ناقص كتاب توسط
نجمالدين قمولى به نحو مطلوبى به انجام رسيد (اسنوي، 1/602). كتاب المطلب
العالى از كتب مفصل و رايج فقه شافعى به شمار مىرفته است (قلقشندي،
1/473)؛ 3. النفائس فى هدم الكنائس (ازهريه، 2/652؛ آربري، ؛ VI/50 منجد، 55)
كه ظاهراً ابن رفعه آن را در 707ق تأليف كرده است (نك: حاجى خليفه،
همانجا)؛ 4. بذل النصائح الشرعية فيما على السلطان و ولاة الامور و سائر الرعية
(دوسلان، شم 2451 ؛ پرچ، شم .(1219 در كتب متقدم ذكري از اين كتاب ديده
نمىشود. بغدادي كتابى با نام الرتبة فى الحسبة به وي نسبت داده است
(1/549).
مآخذ: ابن حجر عسقلانى، احمد، الدرر الكامنة، حيدرآباد دكن، 1392ق/ 1972م؛
ابن شاكر كتبى، محمد، عيون التواريخ، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز؛ ابن
عماد، عبدالحى، شذرات الذهب، قاهره، 1351ق؛ احمد، سالم عبدالرزاق، فهرس
مخطوطات مكتبة الاوقاف العامة فى الموصل، موصل، 1395ق/1975م؛ ازهريه،
فهرست؛ اسنوي، عبدالرحيم، طبقات الشافعية، به كوشش عبدالله الجبوري، بغداد،
1390ق؛ امينى، عبدالحسين، الغدير، بيروت، 1387ق؛ بغدادي، ايضاح؛ حسينى،
ابوبكر، طبقات الشافعية، به كوشش عادل نويهض، بيروت، 1971م؛ حاجى خليفه،
كشف؛ خديويه، فهرست؛ ذهبى، محمد، ذيول العبر، به كوشش محمد زغلول، بيروت،
1405ق؛ زركلى، اعلام؛ سبكى، عبدالوهاب، طبقات الشافعية الكبري، به كوشش
محمود محمد الطناحى و عبدالفتاح محمد الحلو، قاهره، 1383ق/1964م؛ سيوطى، حسن
المحاضرة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1387ق/1976م؛ شوكانى،
محمد، البدر الطالع، قاهره، 1348ق؛ قلقشندي، احمد، صبح الاعشى، قاهره،
1383ق؛ مقريزي، احمد، كتاب السلوك، به كوشش محمد مصطفى زيادة، قاهره،
1970م؛ منجد، صلاحالدين، المخطوطات العربية فى فلسطين، بيروت، 1982م؛
نقشبندي، اسامة ناصر و عامر احمد قشطينى، مخطوطات مكتبة المتحف العراقى
(المخطوطات الفقهية)، بغداد، 1396ق/1976م؛ يافعى، عبدالله، مرآة الجنان،
حيدرآباد دكن، 1337- 1339ق؛ نيز:
Ahlwardt; Arberry; Bankipore; De Salne. M., Catalogue des Manuscrits arabes,
Paris, 1883-1895; Khalidov, A.B., Arabskie Rukopisi Instituta Vostokovedeniya,
Maskva, 1986; Nemoy, L., Arabic Manuscripts in the Yale University Library, New
Haven 1956; Pertsch, W., Die arabischen Handschriften..., Gotha, 1880; TS.
احمد پاكتچى (رب) 9/8/77