اِبْنِ حاجِب، ابوعمرو جمالالدين عثمان بن عمر (570 -26 شوال 646ق/ 1174-11 فورية 1249م)، نحوي و فقيه مالكى. خاندان وي احتمالاً از كردان ساكن دونه (قريهاي در همدان، نك: ياقوت، 2/630؛ قس: ابن فرحون، 2/89) بودند و نسبتهاي دوينى (ذهبى، 23/265) و روينى (ابن كثير، 13/188) كه به وي داده شده، ظاهراً تصحيف دونى است. پدرش كه مردي سپاهى بود (سيوطى، 2/134) به عنوان حاجب در دستگاه امير عزالدين موسك صلاحى خدمت مىكرد (ابن خلكان، 3/248؛ ادفوي، 356). ابن حاجب در اسنا، شهري در منطقة صعيد مصر، ديده به جهان گشود (ابن خلكان، 3/250). او در قاهره به فرا گرفتن قرآن پرداخت و سپس فقه مالكى آموخت. ابن حاجب قرائات هفتگانه را نزد ابوالجود غياث بن فارس لخمى، التيسير و الشاطبية را نزد شاطبى، و نيز قرائات مختلف را به طرق المُبهج سبط خياط (د 541ق/1146م) نزد شهاب غزنوي خواند (يمانى، 204؛ ذهبى، 23/265؛ ادفوي، 353؛ ابن جزري، 1/508، 2/23). او فقه را از ابومنصور ابياري و همچنين ابوالحسين بن جبير و شفا را نزد امام شاذلى آموخت (مخلوف، 167). همچنين نزد شاطبى و ابن البناء و ابوالقاسم بوصيري و اسماعيل بن ياسين و ديگران ادب عربى و حديث فرا گرفت (سيوطى، 2/134؛ ذهبى، ادفوي، همانجاها). از چگونگى آموزش او در نحو و استادان وي اطلاعى در دست نيست. ابن مالك وي را در نحو شاگرد زمخشري دانسته و متذكر شده كه زمخشري خود دراين علم چندان دستى نداشته است (نك: مقري، 2/428). از اين روايت و نيز از شرحى كه او خود بر المفصل زمخشري نوشته، درمىيابيم كه وي به اين كتاب عنايت خاصى داشته است و دست ماية علم خود را در نحو از آن برگرفته است. ذهبى در ميان استادان حديث وي از بانويى به نام فاطمه بنت سعد الخير نيز نام مىبرد (همانجا) كه در منابع ديگر ديده نمىشود. الامالى ابن حاجب سراسر داراي تاريخ است و تاريخ كهنترين مجلس آن 609ق/1212م است (ابن حاجب، 1/43) و از آنجا كه وي در اين تاريخ حدود 40 سال بيش نداشته، مىتوان دريافت كه در اواسط عمر به تسلط در نحو، فقه و اصول شهرت بسيار داشته و در مدرسة فاضليه به تدريس مشغول بوده است (نك: ادفوي، 353). موفق بنابىالعلاء از وي قرائات سبع و رضىالدين قسرطينى ادب عربى آموختند و عبدالعظيم منذري، عبدالمؤمن دمياطى و ديگران از وي حديث روايت كردهاند (ذهبى، 23/266؛ ادفوي، همانجا). ذهبى، ياقوت را نيز از جمله راويان ابن حاجب ذكر كرده است (همانجا). ابن خلكان كه بارها ابن حاجب را ملاقات كرده، وي را ستوده و چنين نوشته است: او مكرر براي «اداي شهادت» نزد من مىآمد و من در باب مسائل پيچيده و مشكل عربى از او سؤال مىكردم و او بدون اضطراب و با وقار و آرامش بسيار پاسخ مىگفت (3/250). ابن حاجب ظاهراً تا 616ق/1219م در قاهره بود، سپس آنجا را به قصد دمشق ترك گفت. شايد آوازة جامع اموي دمشق اين فقيه مالكى را به آنجا كشيده باشد. وي پيش از آنكه به دمشق برسد، ظاهراً چند ماهى در بيتالمقدس ماند، زيرا شماري از مجالس امالى وي در 616ق در بيتالمقدس تشكيل شده است (ابن حاجب، 2/90، 3/59، 4/27). وي سرانجام در 617ق وارد دمشق شد و در زاوية مالكية جامع اموي عهدهدار تدريس علوم اسلامى گرديد (ابن خلكان، 3/249). به گفتة ابوشامه او قبلاً بارها به دمشق آمد و شد داشته است و سرانجام در 617ق بود كه در دمشق اقامت گزيد (ص 182). در مدت اقامت او در اين شهر ظاهراً حادثة مهمى رخ نداده است جز اينكه به گفتة ابن شاكر در 628ق سه تن از فقهاي دمشق؛ ابن الصلاح، ابن عبدالسلام و ابن حاجب به دليل رفتار كفرآميز شيخ الطائفة، ابوالحسن حريري فتوا به قتل وي دادند و همين امير سبب شد كه الملك الصالح امر به دستگيري حريري و اصحابش دهد (3/9) و تا 638ق/1240م يعنى زمان خروج ابن حاجب از دمشق اطلاعى از وي در دست نيست. مىدانيم كه ايوبيان (حك 564 - 648ق/1169-1250م) در آن روزگار مصر و شامات و فلسطين را زير نگين خود داشتند، اما حملات مكرر صليبيان و نيز نزاع بر سر قدرت، سبب شد كه در 638ق ميان الملك الصالح اسماعيل، حاكم دمشق و پسر برادرش الملك الصالح نجمالدين ايوب، اختلاف افتد، اسماعيل از بيم حملة ايوب، پنهانى با صليبيان پيمان بست كه قلعة بزرگ شقيف را تسليم كند و در برابر، آنان از وي حمايت كنند و به او ساز و برگ رسانند. اين امر بر دمشقيان و از جمله فقيه شافعى، عزالدين بن عبدالسلام (د 660ق/1262م) خطيب جامع اموي گران آمد. عزالدين، نام الملك الصاح اسماعيل را از خطبه انداخت (يافعى، 4/156) و در همة اين احوال ابن حاجب كه با عزالدين دوستى نزديكى داشت، او را همراهى مىكرد. اين كشمكشها عاقبت به آنجا رسيد كه عزالدين معزول و به بند كشيده شد و ابن حاجب نيز كه با وي همراهى كرده بود، به زندان افتاد، اما پس از چندي هر دو از دمشق رانده شدند (ذهبى،23/266؛ابنتغريبردي،6/338؛رانسيمان، 3/259-260؛ قس: ابن جزري، 1/509). به اين نحو ابن حاجب در 638ق (ابوشامه، 182: 628ق) بار ديگر به قاهره بازگشت و اين بار بر كرسى استاديى كه چندي پيش شاطبى (د 590ق/1194م) بر آن تكيه زده بود، نشست و مدرس مدرسة فاضليه شد. سپس طالبان علم از هر سو براي آموختن صرف و نحو و قرائات نزد وي شتافتند (نك: ابن جزري، همانجا). اما دانسته نيست چرا در اواخر عمر از قاهره رخت بربست و روي سوي اسكندريه نهاد تا در آنجا اقامت گزيند. اقامت او در اسكندريه ديري نپاييد و همانجا درگذشت و در بيرون باب البحر نزديك مقبرة ابن ابى شامه به خاك سپرده شد (ابن خلكان، همانجا). احمد بن منيّر فقيه وي را به ابياتى رثا گفت (ادفوي، 356). ابوشامه ابن حاجب را يكى از اركان دين و بر پا دارندة مذهب مالكى دانسته، گويد: وي باهوش، متواضع، ثقه، عفيف و بسيار صبور بود (ص 182). ابن تغري بردي پاي فراتر نهاده شهرت او را چنان گسترده مىداند كه ديگر خود را ملزم به تفصيل در شرح حال او نمىبيند (6/360). اگرچه ابن حاجب شاعر نبود، اما به سبك دانشمندان، اشعاري پرتكلف سروده است (ابن خلكان، 3/249؛ ابن شاكر، 3/44). از جملة آثار منظوم او كتابى است كه حاجى خليفه (2/1374) به نقل از ابن شحنه به آن اشاره كرده گويد هنگامى كه ابن حاجب از دمشق به كرك رفت، الكافية خود را براي الملك الناصر كه همچون پدر به علم نحو علاقهمند بود (سالم مكرم، 61)، به نظم درآورد و آن را الوافية ناميد، سپس - شايد از آنجا كه نظم خود را چندان مفهوم همگان نمىيافت - آن را دوباره شرح كرد. هر چند ابن حاجب به نحودانى مشهور است، اما ارجمندي مقام او را در فقه و اصول نيز نبايد از ياد برد. ابن خلدون نقش بسيار ارزشمند او را در فقه، به نيكى باز نموده است. وي گويد مردم مغرب به دو اثر از ابن ابى زيد و ابن يونس استناد مىكردند تا آنكه كتاب ابوعمرو ابن حاجب فرا رسيد. وي در اين كتاب همة طرق مذهب مالكى و اختلاف عقايد آنها را در چندين باب و مسأله، به اختصار تمام آورده است، چنانكه كتاب او راهنما گونهاي (برنامج) براي مذهب مالكى شده است (ص 450). ابن خلدون بار ديگر دربارة اين كتاب گويد: در پايان سدة 7ق/13م ابوعلى ناصرالدين زواوي كه خود آن را در مصر نزد استادان خوانده بود، مختصر آن را به مغرب آورد. مردم نظر به مقام ارجمندي كه حامل آن داشت به آن كتاب اقبال تمام كردند و كتاب در سراسر مغرب منتشر شد (ص 451؛ نك: مقري، 9/328). در ستايش اين كتاب ابن فرحون نيز روايتى دارد كه بر اساس آن عدهاي از اين تأسف خوردهاند كه چرا شافعيان را كتابى همانند مختصر ابن حاجب در فقه مالكى نيست (2/88). با اينهمه ابن حاجب شهرت فراگير خويش را - خاصه در مشرق - مديون آثار نحوي خود، به ويژه الكافية است. اين كتاب از همان آغاز در بيشتر كشورهاي اسلامى شهرت يافت و بسياري از دانشمندان بخش شرقى سرزمينهاي اسلامى به شرح آن پرداختند، چنانكه امروز نسخههاي بسياري از آن به جاي مانده است. با اينهمه ابن حاجب صاحب مكتب نيست. او را بايد همچون ديگر نحويان سدة 6 ق به بعد، از شارحان و مفسران و مختصرنويسان نحو به شمار آورد. در روزگار او جدال ميان دو مكتب بصره و كوفه فروكش كرده بود و كسى نسبت به اين يا آن مكتب تعصبى به خرج نمىداد. به همين جهت ابن حاجب آسان مىتوانست، معقولترين و مقبولترين نظرات را - خواه از اين مكتب و خواه از آن - فراهم آورد و با هوشمندي و زبردستى، آن مجموعه را پيوستگى و انسجام بخشد و به مذاق دانش طلبان شيرين سازد. اين شيوه، در الكافية او به نيكى آشكار است: المفصل زمخشري (كه خود تلخيص گونهاي از الكتاب سيبويه است) و تا حدي نيز الايضاح ابوعلى فارسى در اين كتاب با عباراتى فشرده و در عين حال نسبتاً روشن، تنسيق و تركيبى تازه يافته و مجموعهاي پديد آوردهاند كه نه به اين مكتب متعلق است و نه به آن. تنها تغييري كه در مجموع ساختمان دستوري كتاب ابن حاجب ديده مىشود، اين است كه وي، صرف و نحو را كه زمخشري در هم آميخته بود، دوباره از هم جدا كرد و به شيوة ابن جنى و مازنى بازگشت (فليش، .(I/40 به درستى دانسته نيست چرا آثار او اين گونه در كشورهاي شرقى اسلامى، خاصه ايران شهرت يافت و چرا بزرگانى چون نصيرالدين طوسى و استرابادي و ديگران (نك: به شرح آن روي آوردهاند. برخى از معاصران كوشيدهاند آن را به فلسفهدانى و منطقشناسى مردم اين آب و خاك نسبت دهند (نك: سالم مكرم، 62 -63). آثار: الف - نحو: 1. الامالى النحوية، سلسلة درسهاي اوست كه در قاهره، بيتالمقدس و دمشق املا مىكرده است. الامالى به بخشهاي متعددي تقسيم شده است: بخش اول نظريات نحوي او دربارة برخى از آيات قرآن؛ بخش دوم شامل نصوصى از المفصل زمخشري و اظهارنظر دربارة آنها؛ بخش سوم نظريات دربارة مسائل مورد اختلاف ميان سيبويه و مبرد، مباحثى از كافيه و ابياتى از گذشتگان و معاصران؛ بخش چهارم در موضوعات گوناگون شعري و نحوي. اين كتاب به كوشش هادي حسن حمودي با استفاده از دو نسخة كهن با تاريخهاي 681 -682ق در 1402ق/1982م در بيروت چاپ شده است (نك: حمودي، 16- 19). 2. الكافية، مقدمة مختصري است در نحو و چنانكه گذشت بيشتر شهرت ابن حاجب مديون همين اثر است. اين كتاب نخستين بار در 1592 در رم و سپس در شهرهاي ديگر مانند دهلى، كانپور، كلكته و قاهره به كرات به چاپ رسيد .(GAL,S,I/531) بسياري از دانشمندان بر الكافية به عربى و فارسى شرح نوشته و عدهاي آن را مختصر كرده يا به نظم درآوردهاند. برخى از شرحهاي عربى الكافية اينهاست: شرح خود مؤلف كه نسخ خطى آن در بعضى كتابخانههاي دنيا موجود است .(GAL,I/368) اين كتاب يك بار در استانبول چاپ شده است؛ شرح رضىالدين استرابادي كه در 683ق/1284م انجام يافته و ظاهراً بهترين شرح است. اين شرح در تهران، بولاق، استانبول و قاهره به چاپ رسيده است؛ شرح ابن جماعة كه در 1408ق/1987م در قاهره به كوشش محمد عبدالنبى عبدالمجيد چاپ و منتشر شده است؛ شرح عبدالرحمان جامى (د 898ق/1493م) كه آن را براي پسرش ضياءالدين نوشته و نام آن را الفوائد الضيائية يا فوائد الوافية بحل مشكلات الكافية نهاده است. اين شرح بارها به چاپ رسيده است. از ديگر شارحان الكافية مىتوان از بدرالدين ابن مالك (د 686ق/ 1287م) و خواجه نصيرالدين طوسى (د 672ق/1273م) نام برد. براي ديگر شرحهاي عربى الكافية مىتوان به بروكلمان 535) مراجعه كرد. شرحهاي فارسى الكافية اينهاست: حل تركيب كافية، تأليف برهانالدين ابن شهاب الدين عبدالله جانى، لكهنو، 1884م؛ لامع الغموض، نگارش ابن عبدالنبى بن على احمد نگري، هند، 1881م و كانپور، 1896م؛ شرح محمد سعدي جعفري كه در 1103ق/ 1692م انجام يافته است. براي ديگر شرحهاي فارسى الكافية مىتوان به بروكلمان (همانجا) مراجعه كرد. ديگر آثار نحوي ابن حاجب؛ 3. الوافية؛ 4. رسالة فى العشر، در باب استعمال و تغييرات كلمة « عشر » با دو صفت « اول » و « آخر» ( دانشنامه ) ؛ 5. المقصد الجليل فى علم الخليل، منظومهاي است در علم عروض (حاجى خليفه، 2/1134، 1539، 1806؛ .(GAL,S,I/537 اين منظومه همراه با ترجمة آلمانى آن توسط فريتاگ در كتاب « شرح عروضعربى1 » وي در 1830م در بن به چاپ رسيده است( دانشنامه)؛6. القصيدة الموشحة بالاسماء المؤنثة، يا رسالة فى المؤنثات السماعية كه در آن اسامى مؤنثى را كه خالى از علامت تأنيثند، برشمرده است ، GAL,S) همانجا). اين منظومه بارها چاپ شده است و از آن جمله در ثلاثة كتب فى الاضداد، بيروت، 1912م، نيز در 1914م به كوشش هافنر و شيخو ضمن «ده رسالة قديمى در نحو عربى» ( دانشنامه ) و دائرة المعارف بستانى ( بستانى ف، 2/426) چاپ شده است؛ 7. شرح المقدمة الجزولية )؛ GAL,S,I/539) 8. ايضاح، يا شرح المفضل زمخشري .(GAL,I/347) علاوه بر اينها مىتوان به فهرست كتابخانههاي ايران و چند جاي ديگر نيز مراجعه كرد: كاشان مدرسة سلطانى ( فهرست، 30)، ملك (1/447)، مرعشى (شم 5326)، ملى (شم 1314/ع)، شورا (شم 1630)، مركزي (شم 1441) و نيز كتابخانة موزهعراق(نقشبندي،30)،كتابخانةاوقافبغداد(طلس،شم050 ،16)و كتابخانة احمديه تونس (منصور، 238- 239). ب - صرف: الشافية، مقدمة مختصري در صرف. نسخ خطى اين كتاب نيز در كتابخانههاي سراسر دنيا موجود است (نك: .(GAL,I/370 اين اثر بارها در كلكته، قسطنطنيه، كانپور، قاهره و جز آن چاپ شده است. بر الشافية نيز همانند الكافية شرحهايى نوشته شده است، از آن جمله: شرح خود مؤلف ؛ GAL,S,I/535) نيز نك: شورا، شم 1640) كه نسخهاي نيز در كتابخانة اميرالمؤمنين(ع) در نجف (حسينى، 39) نگهداري مىشود؛ همچنين شرح رضىالدين استرابادي است كه بارها به چاپ رسيده است و چاپ تازة آن به كوشش محمد نورالحسن و ديگران همراه شرح شواهد عبدالقادر بغدادي در بيروت (1395ق/ 1975م) انجام شده است. ج - فقه: 1. المختصر فى الفروغ يا جامع الامهات، مختصري است در فقهمالكى كه بر اساسجواهر ابنشاس نگارش ؛ GAL,I/373)ù—ê‘þ حجى، 198) و ظاهراً ابن حاجب آن را به نظم درآورده است (ابن كثير، 13/188)، نسخ خطى و شروح آن در كتابخانههاي مختلف نگهداري مىشود (نك: )؛ GAL,S,I/538 2. عقيدة (همان، ؛ I/539 دانشنامه ). د اصول: منتهى السؤال و الامل فى علمى الاصول و الجدل، كه ظاهراً مختصر فوائد الاحكام سيف الدين آمدي است (نك: ابن كثير، همانجا؛ دمشقى، 2/4). اين كتاب ، در 1326ق در استانبول به چاپ رسيده است. مؤلف خود اين كتاب را در دو اثر ذيل مختصر كرده است: عيون الادلة و مختصر المنتهى فى الاصول (نك: .(GAL,S,I/537 اين اثر در 1316- 1319ق در بولاق و در 1326ق در قاهره به چاپ رسيده است. در فهرست كتابخانههاي مختلف و فهرستهاي كتب چاپى به نام آثاري از ابن حاجب برمىخوريم كه بروكلمان به آنها اشاره نكرده است. اين آثار عبارتند از: 1. تعليل الاعراب الشافية فى حل التركيب الكافية، لكهنو، 1261ق (نك: مشار، 196)؛ 2. الافصاح فى اعراب الكافية ( آلوارت، ؛ IV/78 هوپ وود، كه مختصري است در اعراب سورة فاتحه و كتاب الكافية؛ 3. معرب الكافية («توركيه2»، )؛ V/124 4. كافية ذوي الادب فى علم كلام العرب (ورهووه، )؛ VII/146 5. رسالة فى مقدمتى الاعراب و التصريف («توركيه،» )؛ III/82 6. شرح صغير قصيدة ابوعبدالله محمد معروف به ابوالجيش اندلسى، موجود در كتابخانة وزيري يزد (وزيري، 4/1316)؛ 7. الوافية شرح الكافية، در كتابخانة اوقاف موصل (احمد، 5/238)؛ موزة مولانا (گلپينارلى، )؛ III/376 همچنين الوافية يا نظم الكافية، در توپكاپى )؛ TS,IV/87) الوافية على الكافية در كتابخانة جامع صنعاء (رقيحى، 3/1559). اينكه آيا اين 3 كتاب كه با نام «وافية» آغاز شدهاند، يك كتاب است يا 3 كتاب مختلف، نياز به بررسى نسخههاي موجود دارد؛ 8. شرح منتهى السؤال فى علمى الاصول و الجدل (همو، 2/823). از آثار منسوب به ابن حاجب مىتوان از شرح مختصر الايضاح ابوعلى فارسى موسوم به المكنفى للمبتدي (حاجى خليفه، 1/212). معجم الشيوخ (همو، 2/1735)، جمال العرب فى علم الادب (همو، 1/593) و شرح الكتاب سيبويه (همو، 2/1427) نام برد. ادفوي نيز به شرح او بر مقدمة زمخشري اشاره كرده است (ص 354). مآخذ: ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن جزري، محمد، غاية النهاية، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، 1351ق/1932م؛ ابن حاجب، عثمان، الامالى النحوية، به كوشش هادي حسن حمودي، بيروت، 1402ق/1982م؛ ابن خلدون، مقدمة، بيروت، داراحياء التراث العربى؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن فرحون، ابراهيم، الديباج المذهب، به كوشش محمد الاحمدي ابوالنور، قاهره، 1974م؛ ابن شاكر كتبى، محمد، فوات الوفيات، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1973م؛ ابن كثير، البداية؛ ابوشامة، عبدالرحمان، تراجم الرجال القرنين، به كوشش محمد زاهد كوثري، قاهره، 1366ق/1947م؛ احمد، سالم عبدالرزاق، فهرس مخطوطات مكتبة الاوقاف العامة فى الموصل، موصل، 1397ق/ 1977م؛ ادفوي، جعفر، الطالع السعيد، به كوشش سعد محمد حسن، قاهره، 1966م؛ بستانى ف؛ حاجى خليفه، كشف؛ حجى، محمد، فهرس الخزانة العلمية الصبيحية بسلا، كويت، 1406ق/1985م؛ حسينى جلالى، محمد حسين، «التحف من مخطوطات النجف»، مجلة معهد المخطوطات العربية، س 20، شم 1، 1394ق/ 1974م؛ حمودي، هادي حسن، مقدمه بر الامالى النحوية (نك: ابن حاجب در همين مآخذ)؛ دانشنامه؛ دمشقى، عبدالقادر، الدارس فى تاريخ المدارس، به كوشش جعفر حسينى، دمشق، 1948م؛ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و ديگران، بيروت، 1405ق/1985م؛ رانسيمان، استيون، تاريخ جنگهاي صليبى، ترجمة منوچهر كاشف، تهران، 1360ش؛ رقيحى، احمد عبدالرزاق، فهرست مخطوطات مكتبة الجامع الكبير ( صنعاء ) يمن، 1404ق/1984م؛ سالم مكرم، عبدالعال، المدرسة النحوية فى مصر و الشام، بيروت، 1400ق/1980م؛ سيوطى، بغية الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1384ق/1965م؛ شورا، خطى؛ طلس، محمد اسعد، الكشاف عن مخطوطات خزائن كتب الاوقاف، بغداد، 1372ق/1953م؛ فهرست كتب خطى كتابخانة مدرسة سلطانى كاشان، ادارة فرهنگ و هنر كاشان، كاشان، 1350ش؛ مخلوف، محمد، شجرة النور الزكية، بيروت، 1350ق؛ مرعشى، خطى؛ مركزي، ميكروفيلمها؛ مشار، چاپى عربى؛ مقري، احمد، نفح الطيب، به كوشش يوسف الشيخ محمد البقاعى، بيروت، 1406ق/1986م؛ ملك، خطى؛ ملى، خطى؛ منصور، عبدالحفيظ، فهرس مخطوطات المكتبة الاحمدية بتونس، بيروت، 1388ق/ 1969م؛ نقشبندي، اسامه ناصر، المخطوطات اللغوية فى مكتبة المتحف العراقى، بغداد، 1969م؛ وزيري، خطى؛ يافعى، عبدالله، مرآة الجنان، حيدرآباد دكن، 1337- 1339ق؛ ياقوت، بلدان؛ يمانى، عبدالباقى، اشارة التعيين فى تراجم النحاة و اللغويين، به كوشش عبدالمجيد دياب، حجاز، 1406ق/1986م؛ نيز: Ahlwardt; Fleisch, H., Trait E de philologie arabe, Beyrouth, 1961; GAL; GAL,S; G N lpinarli, A., Meul @ n @ m O zesi, Ankara, 1972; Hopwood , D ., Islamic Arabic Manuscripts , Birmingham , 1963 ; TS ; T O rkiey Yazmalan Toplu Katalogu, Istanbul, 1983; Voorhoeve, P., Handlist of Arabic Manuscripts, Leiden, 1957. ايرانناز كاشيان (رب) 22/2/77 ن * 2 * (رب) 11/3/77