responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1045
ابن جنی
جلد: 3
     
شماره مقاله:1045



اِبْن‌ِ جِنّى‌، ابوالفتح‌ عثمان‌ بن‌ جنى‌ موصلى‌ (ح‌ 321- 28 صفر 392ق‌/933- 16 ژانوية 1002م‌)، عالم‌ به‌ صرف‌ و نحو، لغت‌ و ادب‌ عرب‌. پدر او برده‌اي‌ رومى‌ از آن‌ سليمان‌ بن‌ فهد ازدي‌ موصلى‌ بود (خطيب‌، 11/311) كه‌ «جنى‌» نام‌ داشت‌ و جنى‌ خود به‌ گفتة سيوطى‌ ( بغيه‌، 2/132) معرب‌ گنى‌ است‌. بروكلمان‌ احتمال‌ داده‌ است‌ كه‌ نام‌ پدر او گنايوس‌1 بوده‌ II/131) و به‌ معنى‌ بزرگ‌ و فاضل‌ و نجيب‌ است‌ (نجار، 1/8)، اما احمد امين‌ آن‌ را معرب‌ «جونا2» دانسته‌ است‌ (1/68). به‌ اين‌ ترتيب‌ بجاست‌ كه‌ ابن‌ جنى‌ از باليدن‌ به‌ اجداد خود چشم‌ بپوشد و تبار خود را در قصيده‌اي‌ بلند (64 بيت‌)، همانا دانش‌ خويش‌ بداند (خطيب‌، 11/311-312؛ ياقوت‌، 12/96-101).
ابن‌ جنى‌ در موصل‌ زاده‌ شد (ابن‌ خلكان‌، 3/248)، از دوران‌ كودكى‌ و نوجوانى‌ او اطلاعى‌ در دست‌ نيست‌. جز اينكه‌ در آغاز جوانى‌ در جامع‌ موصل‌، به‌ تدريس‌ صرف‌ مشغول‌ بوده‌ است‌. در آن‌ هنگام‌ ابوعلى‌ فارسى‌ بر آن‌ ديار گذشت‌ و مدرس‌ جوان‌ را در مسأله‌اي‌ صرفى‌ آزمود. چون‌ ابن‌ جنى‌ از دادن‌ پاسخ‌ عاجز ماند، در سلك‌ شاگردان‌ ابوعلى‌ درآمد و تا درگذشت‌ استاد، يعنى‌ 40 سال‌ تمام‌ در سفر و حضر، ملازم‌ او شد (ابن‌ انباري‌، 229؛ ياقوت‌، 12/90-91). به‌ اعتبار اين‌ 40 سال‌ آغاز آشنايى‌ او و ابوعلى‌ را در 337ق‌ مى‌توان‌ پنداشت‌ (ابن‌ اثير، 8/477). به‌ روايتى‌ آغاز آشنايى‌ ابوعلى‌ با ابن‌ جنى‌ 341ق‌ بوده‌ است‌ (نك: المحتسب‌، 1861). همو عقيده‌ دارد از ديگر استادان‌ او مى‌توان‌ از: محمد بن‌ حسن‌ ابوالعطار مقري‌، ابى‌ حاتم‌، و قصرب‌ نام‌ برد (همانجا، 1/178، 196، 354-357). نيز چنين‌ استنباط مى‌شود كه‌ آغاز زندگى‌ و تحصيلات‌ ابن‌ جنى‌ در موصل‌ بوده‌ و در خدمت‌ احمد بن‌ محمد ابوالعباس‌ موصلى‌ (اخفش‌ دوم‌) علم‌ نحو آموخته‌ است‌ (سيوطى‌، بغيه‌، 1/389). ابن‌ جنى‌ گر چه‌ دست‌ پروردة ابوعلى‌ و برجسته‌ترين‌ شاگرد او به‌ شمار مى‌آيد (خطيب‌، 7/275؛ ياقوت‌، 7/234)، اما استادان‌ ديگري‌ نيز در عراق‌ و موصل‌ و شام‌ داشته‌ و خود در اجازه‌ نامه‌اي‌ كه‌ به‌ نام‌ حسين‌ بن‌ احمد بن‌ نصر، نوشته‌ به‌ اين‌ امر تصريح‌ كرده‌ است‌ (همو، 12/111). از جملة استادان‌ او يكى‌ متنبى‌ است‌. بر خلاف‌ يكى‌ از روايات‌ ياقوت‌ (12/89) - كه‌ مقام‌ او را اجل‌ از شعر خوانى‌ نزد متنبى‌ پنداشته‌ - ابن‌ جنى‌ اشعار شاعر را نزد خود او خوانده‌ است‌ (ابن‌ وردي‌، 1/478؛ ذهبى‌، 3/53؛ ابن‌ خلكان‌، همانجا) و خود در موارد متعدد به‌ اين‌ امر تصريح‌ كرده‌ است‌ (نك: ابن‌ خلكان‌، 1/122؛ بديعى‌، 99، 288). مصاحبتهاي‌ اين‌ دو بيشتر در حلب‌ و در خلال‌ سالهاي‌ 337 تا 346ق‌ بوده‌ است‌ (ياقوت‌، همانجا)، چه‌ متنبى‌ در آن‌ هنگام‌ در دربار امير سيف‌الدوله‌ به‌ سر مى‌برده‌ است‌ (ابن‌ خلكان‌، همانجا). ابن‌ جنى‌ با آنكه‌ تا پايان‌ عمر ابوعلى‌ عنوان‌ شاگردي‌ او را داشته‌، قبل‌ از درگذشت‌ او خود استادي‌ بزرگ‌ به‌ شمار مى‌آمده‌ و شماري‌ از كتابهاي‌ خود را در حيات‌ استاد، تأليف‌ كرده‌ و مورد تحسين‌ او واقع‌ شده‌ است‌ (ابن‌ قفطى‌، 2/336) و پس‌ از درگذشت‌ استاد به‌ جانشينى‌ او بر مسند تدريس‌ در بغداد تكيه‌ زده‌ (ابن‌ انباري‌، 229) و در عالم‌ ادب‌ رياست‌ به‌ وي‌ منتهى‌ شده‌ است‌ (ثعالبى‌، 1/89).
ابن‌ جنى‌ شاگردان‌ بسياري‌ تربيت‌ كرده‌ كه‌ بعدها خود از دانشمندان‌ بنام‌ در ادب‌ عرب‌ شده‌اند. معروف‌ترينشان‌ اينانند: ابوالقاسم‌ عمر بن‌ ثابت‌ ثمانينى‌، ابوالحسن‌ على‌ بن‌ عبيدالله‌ سمسمى‌، ابو احمد عبدالسلام‌ بصري‌، على‌ بن‌ زيد قاشانى‌ (كاشانى‌)، ثابت‌ بن‌ محمد جرجانى‌، ابوعبدالله‌ حسن‌ بن‌ احمد بن‌ نصر، محمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ شاهويه‌، على‌ بن‌ عمر بن‌ محمد ابوالحسن‌ بغدادي‌ معروف‌ به‌ قزوينى‌ و ابن‌ وحشى‌ (ابن‌ انباري‌، 229-230؛ ياقوت‌، 12/109 و 13/218؛ ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، طبقات‌، 1/240؛ سيوطى‌، بغية، 1/129). بسياري‌ از نويسندگان‌ متأخر، شريف‌ رضى‌ (خوانساري‌، 5/176؛ قمى‌، 1/246؛ امين‌، محسن‌، 8/138؛ متز، 1/506) و برخى‌ ديگر برادر وي‌ سيدمرتضى‌ (مدرس‌، 7/450؛ آقابزرگ‌، 4/165) را نيز در زمرة شاگردان‌ ابن‌ جنى‌ برشمرده‌، ولى‌ مأخذي‌ به‌ دست‌ نداده‌اند. تنها دربارة شاگردي‌ شريف‌ رضى‌ نزد وي‌ اين‌ قرينه‌ به‌ دست‌ آمد كه‌ او خود در حقائق‌ التأويل‌ (5/331) از ابن‌ جنى‌ با عنوان‌ «شيخنا» نام‌ مى‌برد. سه‌ فرزند ابن‌ جنى‌ به‌ نامهاي‌ على‌، عالى‌ و علاء را نيز كه‌ تربيتى‌ نيكو و خطى‌ خوش‌ داشته‌اند، مى‌توان‌ در شمار شاگردان‌ او دانست‌ (ياقوت‌، 12/91).
ابن‌ جنى‌ با امرا، سلاطين‌ و برخى‌ از بزرگان‌ عصر خود ارتباط و مراوده‌ داشته‌ است‌ و به‌ نقل‌ ابن‌ قفطى‌ (2/340) در خاندان‌ ديلميان‌: عضدالدوله‌ (حك 338-372ق‌/949-982م‌) و فرزندانش‌ صمصام‌الدوله‌ (حك 382- 388ق‌)، بهاءالدوله‌ (حك 379-403ق‌) و شرف‌الدوله‌ (حك 372- 379ق‌) را خدمت‌ كرد و كتاب‌ البشري‌ و الظفر را نيز در تفسير بيتى‌ از اشعار عضدالدوله‌ براي‌ همو نوشت‌ (ياقوت‌، 12/112). ابن‌ قفطى‌ نوع‌ خدمت‌ ابن‌ جنى‌ را نزد اين‌ شهرياران‌ معلوم‌ نكرده‌ است‌. برخى‌ به‌ استناد نوشتة ياقوت‌، ابن‌ جنى‌ را كاتب‌ انشاء دربار عضدالدوله‌ و صمصام‌ الدوله‌ دانسته‌اند ( 2 EI)، اما عبارات‌ ياقوت‌ (12/83 - 85) مطلقاً بر اين‌ امر دلالت‌ ندارد.
ابن‌ جنى‌ چنانكه‌ گذشت‌، ديرزمانى‌ با متنبى‌ همنشين‌ بود (ثعالبى‌، 1/89)، و به‌ او دلبستگى‌ داشت‌ و خرده‌گيريهاي‌ ديگران‌ را نسبت‌ به‌ او برنمى‌تافت‌. هموست‌ كه‌ نظر نامساعد استاد خود ابوعلى‌ را نسبت‌ به‌ شاعر تغيير داد و اسباب‌ دوستى‌ ميان‌ اين‌ دو را فراهم‌ آورد (بديعى‌، 161-162) و در پاسخ‌ ابن‌ وكيع‌ (د 393ق‌/1003م‌) كتابى‌ نيز با عنوان‌ النقض‌ على‌ ابن‌ وكيع‌ فى‌ شعر المتنبى‌ در دفاع‌ از او نوشت‌ (ابن‌ شاكر، 10/230) و به‌ گفتة يافعى‌ (2/445) ابن‌ وكيع‌ كتاب‌ خود را در سرقات‌ متنبى‌ تأليف‌ كرده‌ بود. علاوه‌ بر اين‌ وي‌ دو شرح‌ بر ديوان‌ متنبى‌ دارد، يكى‌ الفسر (ابن‌ نديم‌، 95) و ديگري‌ تفسير معانى‌ ديوان‌ (ياقوت‌، 12/110) به‌ نام‌ الفتح‌ الوهبى‌ على‌ مشكلات‌ المتنبى‌ و اين‌ دو به‌ شرح‌ كبير و صغير نيز شهرت‌ يافته‌اند (ابن‌ شاكر، همانجا). بعضى‌ او را نخستين‌ شارح‌ ديوان‌ متنبى‌ مى‌دانند (بلاشر، 387؛ بديعى‌، 268)، اما مى‌دانيم‌ كه‌ نخست‌ سعد بن‌ محمد ازدي‌ معروف‌ به‌ وحيد كه‌ معاصر متنبى‌ بوده‌، ديوان‌ او را شرح‌ كرده‌ است‌ (حاجى‌ خليفه‌، 1/812؛ ياقوت‌، 11/197- 198) و به‌ قول‌ سزگين‌ (2(4)/31) ابن‌ جنى‌ در شرح‌ خود آن‌ را با رمز «حاء» مورد استفاده‌ و هم‌ انتقاد قرار داده‌ است‌. متنبى‌ نسبت‌ به‌ ذكاوت‌ و دانايى‌ ابن‌ جنى‌ اعتقادي‌ تمام‌ داشت‌ و دربارة او گفته‌ است‌: «اين‌ مردي‌ است‌ كه‌ بسياري‌ از مردم‌ قدر او را نمى‌دانند» (ياقوت‌، 12/89، 102) و وقتى‌ در شيراز وي‌ را از معنى‌ يكى‌ از ابياتش‌ سؤال‌ كردند، پاسخ‌ داد: اگر دوستمان‌ ابن‌ جنى‌ اينجا بود، آن‌ را تفسير مى‌كرد (همانجا) و جاي‌ ديگر گفته‌ است‌: از ابن‌ جنى‌ سؤال‌ كنيد و او خواهد گفت‌ من‌ چه‌ اراده‌ كرده‌ام‌ و چه‌ اراده‌ نكرده‌ام‌ (ابن‌ نباته‌، 41) و شناخت‌ او از شعر من‌ بيش‌ از خود من‌ است‌ (فيروزآبادي‌، 138). ابن‌ فضل‌الله‌ نيز به‌ همين‌ معنى‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (7/91). سپس‌ چون‌ متنبى‌ درگذشت‌، ابن‌ جنى‌ قصيده‌اي‌ بلند در رثاي‌ وي‌ سرود (باخرزي‌، 3/1481- 1485). با وجود اينهمه‌ روايت‌ و تصريحات‌ خود ابن‌ جنى‌ بر ديدارهايش‌ با متنبى‌ (نك: الخصائص‌، 1/239؛ ابن‌ نباته‌، 40؛ ابن‌ خلكان‌، 1/401)، ملاح‌ (6(3)/141-150) كوشيده‌ است‌ ملاقات‌ اين‌ دو را منتفى‌ و ناممكن‌ جلوه‌ دهد، اما او نه‌ منابع‌ را به‌ نحو شايسته‌اي‌ بررسى‌ كرده‌ و نه‌ استنباط صحيحى‌ داشته‌ است‌.
ابن‌ جنى‌ با شريف‌ رضى‌ و سيد مرتضى‌ دوستى‌ داشت‌ (ياقوت‌، 14/80)، دوستى‌ او با شريف‌ رضى‌ بسيار استوار بود، چنانكه‌ 4 قصيده‌ از اشعار او را شرح‌ كرد و در كتابى‌ به‌ نام‌ تفسير مراثى‌ الثلاثة و القصيدة الرائية للشريف‌ الرضى‌ گرد آورد (ابن‌ نديم‌، 95) و مراد او از «الثلاثة» همانا ابوطاهر ابراهيم‌ بن‌ نصرالدوله‌، صاحب‌ بن‌ عباد و صابى‌ است‌ (ياقوت‌، 12/112). در مقابل‌، شريف‌ رضى‌ نيز در قصيده‌اي‌ مشتمل‌ بر 35 بيت‌، ابن‌ جنى‌ را ستوده‌ و از وي‌ تشكر كرده‌ است‌ ( ديوان‌، 2/640). وي‌ قصيده‌اي‌ 59 بيتى‌ نيز در رثاي‌ ابن‌ جنى‌ سروده‌ است‌ (همان‌، 1/562 - 565) كه‌ در آن‌ بر مرگ‌ دوست‌ و برادر دانشمند خويش‌ مى‌گريد و مقام‌ علمى‌ و وفا و صداقت‌ و فضايل‌ اخلاقى‌ او را مى‌ستايد. در مقدمة اين‌ قصيده‌ به‌ دوستى‌ استوار ميان‌ آن‌ دو و استفاده‌ رضى‌ از او اشاره‌ شده‌ و نيز آمده‌ است‌ كه‌ شريف‌ رضى‌ بر جنازة او نماز گزارده‌ است‌.
همگان‌ ابن‌ جنى‌ را مردي‌ شريف‌ و موقر و مورد اعتماد و داراي‌ ديگر فضايل‌ اخلاقى‌ دانسته‌اند. واكنش‌ ملايم‌ او در قبال‌ مزاح‌ اهانت‌ آميز ابوالحسين‌ قمى‌ (نك: ياقوت‌، 12/83 - 85) نشانة وقار و سعة صدر اوست‌. ابتكاري‌ كه‌ در رفع‌ اختلاف‌ ميان‌ استادش‌ ابوعلى‌ و متنبى‌ از خود نشان‌ داد كه‌ قبلاً به‌ آن‌ اشاره‌ شد، از حسن‌ نيت‌ وي‌ حكايت‌ مى‌كند. همچنين‌ 40 سال‌ ملازمت‌ استاد و حفظ حرمت‌ او و رعايت‌ جانب‌ امانت‌ در نقل‌ قول‌ از وي‌ (سيوطى‌، المزهر، 1/79)، دليل‌ بر جوانمردي‌ و بزرگ‌منشى‌ اوست‌. ابن‌ جنى‌ مسلمانى‌ معتقد بود و بر او گران‌ مى‌آمد كه‌ متنبى‌ به‌ سستى‌ در عقيده‌ معرفى‌ شود، لذا در شرح‌ ابياتى‌ كه‌ چنين‌ مفاهيمى‌ در بردارد، اظهار اميدواري‌ مى‌كند كه‌ «منظور متنبى‌ اين‌ نباشد، كه‌ اين‌ گفتة ملحدان‌ است‌» (نك: بديعى‌، 387؛ غياض‌، 19، 20).
بى‌ شك‌ ابن‌ جنى‌ مانند استاد خود ابوعلى‌ فارسى‌ (نك: سيوطى‌، همان‌، 1/10) به‌ مذهب‌ اعتزال‌ مى‌گراييد. او در بحث‌ از برخى‌ مسائل‌ نحوي‌ مطالبى‌ آورده‌ است‌ كه‌ بر مذهب‌ او دلالت‌ تمام‌ دارد. از جمله‌ در الخصائص‌ خود (2/213) گويد: «بعضى‌ گفته‌اند فعل‌ از خداوند صادر مى‌گردد و بنده‌ مكتسب‌ آن‌ است‌، و اين‌ از نظر ما نادرست‌ است‌» و در مورد ديگر (همان‌، 2/449) تصريح‌ مى‌كند كه‌ آفرينش‌ افعال‌ ما از طرف‌ خدا نيست‌ و نيز گفته‌ است‌ (همانجا) ما علم‌ را براي‌ خدا اثبات‌ نمى‌كنيم‌، چه‌ او خود عالم‌ است‌.
ابن‌ جنى‌ در اين‌ 3 جمله‌، اعتقاد خود را به‌ چند اصل‌ از عقايد معتزله‌ بيان‌ كرده‌ است‌: 1. خداوند خالق‌ افعال‌ و اعمال‌ بندگان‌ نيست‌. 2. بندگان‌ داراي‌ اراده‌ و اختيارند و خود موجد فعل‌ خويشند. 3. خداوند بذاته‌ عالم‌ و قادر و ... است‌ و افزودن‌ صفت‌ به‌ ذات‌ او صواب‌ نيست‌ (نك: اشعري‌، 164؛ شهرستانى‌، 1/55 -56). با اينهمه‌، اثري‌ (ص‌ 77) معتقد است‌ كه‌ او چندان‌ به‌ اعتزال‌ پاي‌بند نبود و بيشتر بر اساس‌ اجتهاد و نظر خود بر مذهب‌ اهل‌ سنت‌ مى‌رفت‌ و به‌ آيين‌ ابوحنيفه‌ متمايل‌ بود (قس‌: نجار، 1/40-41). راست‌ است‌ كه‌ ابن‌ جنى‌ در معنى‌ لغوي‌ تيمم‌، نظر ابوحنيفه‌ و اصحاب‌ او را در تأييد نظر خود نقل‌ مى‌كند (نك: ابن‌ جنى‌، تفسير ارجوزه‌، 121)، اما اين‌ دليل‌ بر پيروي‌ او از مذهب‌ حنفى‌ نيست‌. مؤلفان‌ شيعى‌ (صدر، 142؛ مدرس‌، 7/250؛ آقابزرگ‌، 165؛ امين‌، محسن‌، 8/138- 139) او را شيعى‌ مذهب‌ مى‌دانند و ظاهراً چند عامل‌ باعث‌ چنين‌ تصوري‌ شده‌ است‌: نخست‌ آنكه‌ وي‌ با شريف‌ رضى‌ و سيد مرتضى‌ بسيار نزديك‌ بود؛ دوم‌ آن‌ كه‌ طبق‌ روايتى‌، حضرت‌ على‌(ع‌) به‌ خواب‌ يكى‌ از شاگردان‌ ابن‌ جنى‌ درآمد و امام‌ در مجلسى‌ ابن‌ جنى‌ را فرمود كه‌ «هان‌، كتاب‌ شواذ را به‌ پايان‌ ببر كه‌ به‌ ما خواهد رسيد» (ياقوت‌، 12/114)؛ سه‌ ديگر آنكه‌ ابن‌ جنى‌ بر امام‌ على‌ و اهل‌ بيت‌(ع‌) به‌ روش‌ شيعيان‌ درود مى‌فرستاد (نك: الخصائص‌، 2/135؛ ياقوت‌، 12/95). علاوه‌ بر اينها وي‌ در سفر واسط، در خانة ابوعى‌ جوانى‌، نقيب‌ علويان‌ اقامت‌ گزيد (ابن‌ قفطى‌، 2/340).
ابن‌ جنى‌ دانشمندي‌ بنام‌ و مبتكر در صرف‌ و نحو، لغت‌، قرائت‌، ادب‌، بلاغت‌، شعر و عروض‌ و قافيه‌ به‌ شمار آمده‌ است‌ و گواه‌، اينهمه‌ آثار و تأليفات‌ او در اين‌ موارد و اظهار نظر دانشمندان‌ و محققان‌ دربارة اوست‌. ثعالبى‌ (1/89) او را محور و قطب‌ زبان‌ عربى‌ معرفى‌ كرده‌ و باخرزي‌ (3/1481) او را در حل‌ مشكلات‌ و مسائل‌ پيچيدة ادب‌ و به‌ خصوص‌ اِعراب‌، قادرترين‌ دانشمند دانسته‌ است‌. ياقوت‌ (12/81، 91) او را از حاذق‌ترين‌ و عالم‌ترين‌ مردان‌ ادب‌ و لغت‌ و صرف‌ و نحو برشمرده‌ و معتقد است‌ احدي‌ در علم‌ تصريف‌ و اصول‌ و فروع‌ آن‌، عالم‌تر و استوارتر از او وجود ندارد. فيروزآبادي‌ از وي‌ به‌ عنوان‌ امام‌ يگانه‌ و صاحب‌ تأليفات‌ مهم‌ و ابتكارات‌ عجيب‌ نام‌ برده‌ است‌ (ص‌ 137). البته‌ از اينگونه‌ تمجيدات‌ در همة منابع‌ آمده‌ است‌ و جدا از كتب‌ تاريخ‌ و ادب‌ و تراجم‌ و احوال‌، در اكثر قريب‌ به‌ اتفاق‌ فرهنگها و كتب‌ لغوي‌ و قرائت‌ و صرف‌ و نحو عرب‌ كه‌ پس‌ از ابن‌ جنى‌ تأليف‌ شده‌، اثري‌ از اين‌ دانشمند به‌ چشم‌ مى‌خورد.
آثار ابن‌ جنى‌ نشان‌ مى‌دهد كه‌ وي‌ تنها به‌ نقل‌ اقوال‌ استادان‌ خود اكتفا نمى‌كرد، بلكه‌ ضمن‌ حفظ حرمت‌ آنان‌، به‌ راه‌ خود مى‌رفت‌. مثلاً به‌ رغم‌ احترام‌ بسيار نسبت‌ به‌ استاد خود ابوعلى‌ (نك: الخصائص‌، 1/276-277)، به‌ تبعيت‌ صرف‌ از او مقيد نبود و در مواردي‌ نظرش‌ را رد مى‌كرد (همان‌، 1/231) و چه‌ بسا كه‌ استاد نظر او را مى‌پذيرفت‌ (همان‌، 1/365-366). او به‌ اَعراب‌ باديه‌نشينى‌ كه‌ لغت‌ نزد آنان‌ به‌ فساد كشيده‌ نشده‌ بود، مراجعه‌ مى‌كرد و لغات‌ و تركيبات‌ سخن‌ را از آنان‌ مى‌شنيد (نك: همان‌، 1/76) و آنها را در قالبهاي‌ منطقى‌ قياس‌ كه‌ ويژگى‌ مكتب‌ بصره‌ بود، مى‌ريخت‌.
بى‌گمان‌ ابن‌ جنى‌ آخرين‌ فرد از سلسلة قياس‌ گرايان‌ مكتب‌ بصره‌ است‌. آن‌ آيين‌ منطقى‌ را كه‌ سيبويه‌ پى‌ ريخته‌ بود، نخست‌ مبرد و سپس‌ نحويان‌ بزرگ‌ سدة 4ق‌ چون‌ زجاج‌ و مبرمان‌ و ابن‌ درستويه‌ و سيرافى‌ در قالبهايى‌ معقول‌ و مفهوم‌ ريختند و سپس‌ ابوعلى‌ فارسى‌ و ابن‌ جنى‌ به‌ آن‌ كمال‌ بخشيدند. پس‌ از ابن‌ جنى‌ ديگر كسى‌ نتوانست‌ چيزي‌ بر ساختمان‌ قياس‌ در نحو بيفزايد (نك: فليش‌، «رساله‌اي‌ در زبان‌ شناسى‌ عرب‌1»، ؛ I/34-36 همو، «طرحى‌ از تاريخچة زبان‌ عربى‌2»، .(IV/12
محققان‌ خاور زمين‌ دربارة مكتب‌ نحوي‌ او اتفاق‌ نظر ندارند: بسياري‌ او را بصري‌ (نك: ؛ GAL,S,I/191 نجار، 1/44)، برخى‌ صاحب‌ مكتبى‌ مستقل‌ (طلس‌، 30(4)/615) و گروهى‌ نيز او را پيرو مكتب‌ بغداد مى‌دانند (ضيف‌، 268؛ محمود، 353). اين‌ اختلاف‌ نظرها از آنجا سرچشمه‌ مى‌گيرد كه‌ در زمان‌ او نزاعهاي‌ تند تعصب‌ آلود در مورد دو مكتب‌ فروكش‌ كرده‌ و مذهب‌ مختلط بغدادي‌ پديدار شده‌ بود، و نحويان‌ كمتر نسبت‌ به‌ مكتب‌ خاصى‌ تعصب‌ مى‌ورزيدند. از سوي‌ ديگر موازين‌ دو مكتب‌، آنچنانكه‌ در اذهان‌ متصور است‌، در همة موارد تحديد و تبيين‌ نشده‌ بود و به‌ همين‌ جهت‌ است‌ كه‌ دربارة «مكتب‌» بسياري‌ از نحويان‌ مباحثه‌ درمى‌گيرد. اين‌ امر در شيوة ابن‌ جنى‌ به‌ خوبى‌ متجلى‌ است‌. او خود، تنها «حق‌» را سزاوار پيروي‌ مى‌داند و معتقد است‌ كه‌ اگر قياس‌ كسى‌ را به‌ نظر رهنمون‌ شد و سپس‌ دريافت‌ كه‌ اهل‌ زبان‌ خلاف‌ آن‌ را استعمال‌ مى‌كنند، بهتر است‌ از نظر خود سر بتابد (نك: سيوطى‌، الافتراح‌، 114). بدين‌ سان‌ وي‌ هم‌ قياس‌ را متبع‌ مى‌داند و هم‌ سماع‌ را، استادش‌ ابوعلى‌ فارسى‌ نيز گويى‌ از همين‌ روش‌ پيروي‌ مى‌كرده‌ و بارها به‌ سماع‌ روي‌ آورده‌ است‌، زيرا او خود گويد كه‌ در 100 مسأله‌ مبتنى‌ بر سماع‌ خطا كرده‌، اما در يك‌ مسأله‌ قياس‌ هم‌ به‌ خطا نرفته‌ است‌ (ياقوت‌، 7/238؛ قس‌: محمود، 354، 375). با اينهمه‌ بيشتر ابتكارات‌ و نوآوريهاي‌ او بر پاية قياس‌ استوار است‌ و به‌ همين‌ جهت‌ مدعى‌ است‌ كه‌ بسياري‌ از مسائل‌ نحوي‌ را بر اساس‌ موازين‌ اصول‌ و كلام‌ نهاده‌ است‌ و خود گويد كه‌ هيچ‌ يك‌ از علماي‌ بصره‌ و كوفه‌ پيش‌ از او به‌ اين‌ امر توجه‌ نكرده‌اند (نك: الخصائص‌، 1/2). او كتاب‌ الخصائص‌ را بر همين‌ اساس‌ تأليف‌ كرده‌ است‌ و در ابواب‌ مختلف‌ آن‌: ادلة نحو، سماع‌ و روايت‌ و شرايط و موارد اعتماد به‌ آن‌، قياس‌ و موارد و شرايط اعتماد به‌ آن‌، تعارض‌ قياس‌ و سماع‌، تعارض‌ بين‌ روايات‌، اجماع‌ و شرايط حجيت‌ آن‌، استحسان‌ و ... را با روشهاي‌ متبع‌ در اصول‌ فقه‌ و كلام‌ مورد بررسى‌ و تحقيق‌ قرار داده‌ و نظريات‌ خود را در هر مورد بيان‌ كرده‌ است‌.
ابن‌ جنى‌ در هيچ‌ رشته‌اي‌، در حد علم‌ تصريف‌ تبحر نداشته‌ است‌. كتابهاي‌ او در تصريف‌ ( المنصف‌ در شرح‌ تصريف‌ مازنى‌، سر الصناعة و التصريف‌ الملوكى‌ ) مبين‌ روش‌ و اسلوب‌ زيبا و محكم‌ او در بحث‌ و بررسى‌ و تنظيم‌ مباحث‌ صرفى‌ است‌، شايد هنر او در تبيين‌ و تنظيم‌ آثار پرپيچ‌ و تاب‌ گذشتگان‌ يكى‌ از دلايل‌ اشتهار عظيم‌ او باشد. به‌ همين‌ جهت‌ است‌ كه‌ آثار پس‌ از او نيز غالباً به‌ همان‌ شكل‌ و خصوصيات‌ آثار وي‌ تأليف‌ شده‌ است‌ (نك: باخرزي‌، همانجا؛ ياقوت‌، 12/82 -83؛ قس‌: طلس‌، 25(1)85، 86، 31(1)/110- 118).
ابن‌ جنى‌ در اشتقاق‌ لغت‌ مبحث‌ جديدي‌ به‌ نام‌ اشتقاق‌ اكبر مطرح‌ كرده‌ است‌ كه‌ به‌ گفتة آدام‌ متز (1/437) نتايج‌ آن‌ تا امروز ادامه‌ دارد و هيچ‌ يك‌ از علماي‌ لغت‌، توفيقى‌ بزرگ‌تر از اين‌ بدست‌ نياورده‌اند، غالباً او را مؤسس‌ و مبدع‌ اين‌ مبحث‌ مى‌دانند (نك: سيوطى‌، المزهر، 1/347؛ .(GAL,S,I/191 او خود در اول‌ باب‌ اشتقاق‌ اكبر مى‌گويد: هيچ‌ يك‌ از اصحاب‌ ما اين‌ اصطلاح‌ را به‌ كار نبرده‌، جز اينكه‌ ابوعلى‌ در مواردي‌، بدون‌ اينكه‌ نام‌ ببرد، از آن‌ بهره‌ گرفته‌ است‌ ( الخصائص‌، 2/133). در هر صورت‌ ابن‌ جنى‌ بود كه‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ بحثى‌ مستقل‌ در اشتقاق‌ لغت‌ مورد بررسى‌ قرار داد و نام‌ اشتقاق‌ اكبر را، در مقابل‌ اشتقاق‌ اصغر و كبير، بر آن‌ نهاد (نك: ه د، اشتقاق‌)
ابن‌ جنى‌ نخستين‌ كسى‌ است‌ كه‌ به‌ مبدأ و ريشة زبان‌ نيز توجه‌ كرده‌ است‌. او مى‌گويد: گروهى‌ منشأ آن‌ را وحى‌ مى‌دانند و به‌ رأي‌ استاد خود ابوعلى‌ اشاره‌ مى‌كند كه‌ با استناد به‌ آية كريمة وَعَلَّم‌ آدَم‌َ الاْسْماءَ كُلَّها (بقره‌/2/31) خداوند را منشأ زبان‌ دانسته‌ است‌. او نظر استاد را توجيه‌ كرده‌ مى‌گويد آن‌ رأي‌ با نظر اكثر اهل‌ فن‌ كه‌ زبان‌ را وضعى‌ و قراردادي‌ مى‌دانند، منافى‌ نيست‌، چه‌ در تأويل‌ آيه‌ مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ خداوند آدم‌ را به‌ وضع‌ لغات‌ قادر ساخته‌ است‌. وي‌ آنگاه‌ به‌ پديد آمدن‌ لغات‌ و اسامى‌ اشيا مى‌پردازد و منشأ اجتماعى‌ و قراردادي‌ و نحوة پيدايى‌ و گسترش‌ آن‌ را در جامعه‌ نشان‌ مى‌دهد. او پديد آمدن‌ لغات‌ را ناشى‌ از اصوات‌ موجود در طبيعت‌ و محيط، مانند آواي‌ باد و آب‌ و رعد و برق‌ و حيوانات‌ مى‌داند و معتقد است‌ كه‌ وضع‌ لغات‌ تدريجى‌ بوده‌ است‌ و نه‌ در يك‌ زمان‌، و گرچه‌ گاهى‌ دقت‌ و زيباييهاي‌ زبان‌، او را بر آن‌ مى‌دارد كه‌ منشأ آن‌ را وحى‌ بداند، ولى‌ بلافاصله‌ برخلاف‌ آن‌ استدلال‌ مى‌كند و در هر حال‌ و در هر دو صورت‌، منشأاجتماعى‌ آن‌ را مى‌پذيرد(نك: الخصائص‌، 1/40-47؛ فليش‌، «رساله‌اي‌...»، .(I/37 او در زمينة آواشناسى‌ و علم‌ اصوات‌ نيز بهتر و گسترده‌تر از پيشينيان‌ خود بحث‌ كرده‌ است‌ و آنچه‌ را خليل‌ بن‌ احمد در نگارش‌ العين‌ و سيبويه‌ در الكتاب‌ آورده‌اند در سرالصناعة خود گسترش‌ داده‌ و با توضيحات‌ فراوان‌ بيان‌ كرده‌ است‌.
كتاب‌ او به‌ ترتيب‌ حروف‌ تهجى‌ از الف‌ تا ياء مرتب‌ است‌ و نه‌ بر حسب‌ مخارج‌ حروف‌. وي‌ مخارج‌ حروف‌ را نيز به‌ دقت‌ بيان‌ كرده‌ و موضع‌ هر يك‌ را در دستگاه‌ صوتى‌ انسان‌ و عوارض‌ و خصوصيات‌ و احوال‌ آنها را از قبيل‌ اعلال‌، ابدال‌، ادغام‌ و بسياري‌ موضوعات‌ ديگر بررسى‌ كرده‌ و با تشبيه‌ دهان‌ و حلق‌ آدمى‌ به‌ آلات‌ موسيقى‌، دربارة مخارج‌ اصوات‌ و اختلاف‌ آنها سخن‌ گفته‌ است‌ (قس‌: IX/174 ؛ GAS, ضيف‌، 267- 268).
ابن‌ جنى‌ شعر نيز مى‌سروده‌ است‌ و نمونه‌هايى‌ از قصايد و شعر او در مآخذ (ثعالبى‌، 1/89؛ باخرزي‌، 3/1481- 1485؛ ياقوت‌، 12/81 - 115) نقل‌ شده‌ است‌. ابن‌ ماكولا (2/585) شعر او را «بارد» وصف‌ مى‌كند، هر چند كه‌ اين‌ كلمه‌ در ابن‌ اثير (9/179) «بارز» ضبط شده‌ است‌، ولى‌ ديگران‌ (ابن‌ انباري‌، 228؛ ابن‌ جوزي‌، 7/220؛ خطيب‌، 11/311) شعر او را ستوده‌اند. نمونه‌اي‌ از نثر مسجع‌ ابن‌ جنى‌ در قالب‌ خطبة نكاح‌ نيز باقى‌ است‌ (نك: ياقوت‌، 12/93-96) كه‌ نشان‌ از قدرت‌ او در اين‌ زمينه‌ دارد.
آثار: ابن‌ جنى‌ آثاري‌ مهم‌ و ارزشمند در صرف‌، نحو، لغت‌، قرائت‌، شعر و ادب‌، دستور زبان‌ و فقه‌ اللغة تأليف‌ كرده‌ است‌ كه‌ به‌ بيش‌ از 50 مجلد مى‌رسد. ابن‌ جنى‌ 19 كتاب‌ خود را در اجازه‌اي‌ كه‌ در 384ق‌/994م‌ به‌ نام‌ حسين‌ بن‌ احمد بن‌ نصر صادر كرده‌، برشمرده‌ است‌ (نك: ياقوت‌، 12/9/109-111). 20 كتاب‌ ديگر او را كه‌ ظاهراً تأليف‌ آنها پس‌ از تاريخ‌ صدور اين‌ اجازه‌ است‌، ياقوت‌ (12/111-113) نقل‌ كرده‌ و حدود 14 كتاب‌ ديگر او در مآخذ گوناگون‌ ضبط شده‌ است‌. شايد مانند فليش‌ («رساله‌اي‌...»، )، I/36 بتوان‌ گفت‌ كه‌ ابن‌ جنى‌، با اينهمه‌ آثار گرانمايه‌، نسبتاً گمنام‌ مانده‌ است‌. تنها در آغاز دهة ششم‌ از قرن‌ اخير بود كه‌ دو كتاب‌ عمدة او الخصائص‌ و سرالصناعة با چاپ‌ نسبتاً شايسته‌اي‌ انتشار يافتند. اينك‌ پژوهشگران‌ بيشتري‌ در شرق‌ و غرب‌ به‌ تحليل‌ آثار او پرداخته‌اند و اهميت‌ او را در دستور زبان‌، لغت‌ و آواشناسى‌ آشكارتر مى‌سازند.
آثار چاپ‌ شده‌: 1. الالفاظ المهموزة، به‌ كوشش‌ منجد در دمشق‌ (1947م‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌ و نيز ضمن‌ ثلاث‌ رسائل‌ فى‌ اللغة، به‌ كوشش‌ همو در بيروت‌ (1981م‌) چاپ‌ و منتشر شده‌ است‌؛ 2. تفسير ارجوزة ابى‌ نواس‌، به‌ كوشش‌ محمد بهچة الاثري‌، دمشق‌، 1386ق‌/ 1988م‌؛ 3. تفسير تصريف‌ مازنى‌ يا المنصف‌. جلد اول‌ تا سوم‌ آن‌ به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ مصطفى‌ و عبدالله‌ امين‌ در قاهره‌ (1954، 1957، 1960م‌) چاپ‌ شده‌ است‌؛ 4. التمام‌ فى‌ تفسير اشعار هذيل‌ مما اغفله‌ ابوسعيد السكري‌، به‌ كوشش‌ احمد ناجى‌ القيسى‌ و ديگران‌، بغداد، 1381ق‌/1962م‌؛ 5. الخاطريات‌ كه‌ ابن‌ جنى‌ در اجازة خود (ياقوت‌، 12/111) به‌ نام‌ ما احضرنيه‌ الخاطر من‌ المسائل‌ المنثورة مما امللته‌... نام‌ مى‌برد. اين‌ كتاب‌ به‌ كوشش‌ على‌ ذوالفقار شاكر در بيروت‌ (1988م‌) چاپ‌ شده‌ است‌؛ 6. الخصائص‌، ابن‌ جنى‌ اين‌ كتاب‌ را به‌ بهاءالدولة ديلمى‌ اهدا كرده‌ است‌ (1/1). در اين‌ اثر اصول‌ علم‌ نحو بر پاية اصول‌ فقه‌ و كلام‌، زبان‌، اصل‌ و منشأ زبان‌، آواشناسى‌... مورد بررسى‌ قرار گرفته‌ است‌. (نك: لوسل‌، .(X/263 سيوطى‌ اين‌ كتاب‌ را تلخيص‌ و تنظيم‌ كرده‌ و آن‌ را الاقتراح‌ ناميده‌ است‌ (طلس‌، 32/346). الخصائص‌ در 3 مجلد به‌ كوشش‌ محمدعلى‌ نجار در قاهره‌ (1952، 1955، 1957م‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 7. سرالصناعة، اين‌ كتاب‌ دربارة صامتها و مصوتهاي‌ زبان‌ عربى‌ است‌ كه‌ به‌ ترتيب‌ حروف‌ تهجى‌ مرتب‌ است‌ و در آن‌ به‌ خصوص‌ دربارة مخارج‌ حروف‌ بحث‌ شده‌ است‌. اين‌ كتاب‌ به‌ نام‌ سرصناعة الاعراب‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ السّقا و ديگران‌ (1373ق‌/ 1954م‌) در قاهره‌ چاپ‌ شده‌ است‌. جلد دوم‌ آن‌ نيز به‌ كوشش‌ احمد رشيد سعيد محمود در قاهره‌ (1975م‌) چاپ‌ و منتشر شده‌ است‌، بر اين‌ كتاب‌ احمد بن‌ محمد بن‌ احمد ازدي‌ اشبيلى‌ معروف‌ به‌ ابن‌ حاج‌ حاشيه‌ نوشته‌ است‌ (حاجى‌ خليفه‌، 1/988)؛ 8. شرح‌ مستغلق‌ ابيات‌ الحماسة و اشتقاق‌ اسماء شعرائها، شرحى‌ است‌ بر حماسة ابوتمام‌ طائى‌. ابن‌ جنى‌ در اجازة خود (ياقوت‌، 12/110) از اين‌ كتاب‌ به‌ همين‌ صورت‌ نام‌ برده‌ است‌. ابن‌ خلكان‌ (3/247) ضمن‌ شمردن‌ آثار ابن‌ جنى‌ از دو كتاب‌ به‌ نام‌ المنهج‌ فى‌ اشتقاق‌ اسماء شعراء الحماسة و التنبيه‌، نام‌ مى‌برد. التنبيه‌ با عنوان‌، التنبيه‌ على‌ شرح‌ مشكلات‌ الحماسة، در 1927م‌ در قاهره‌ و نيز در 1947م‌ به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ خلوصى‌ در بغداد چاپ‌ شده‌ است‌ و المنهج‌ به‌ نام‌ المبهج‌ فى‌ شرح‌ اسماء شعراء الحماسة در 1348ق‌/1929م‌ در دمشق‌ و به‌ نام‌ المبهج‌ فى‌ تفسير اسماء شعراء ديوان‌ الحماسة در بيروت‌ (1983م‌) چاپ‌ شده‌ است‌. عنوان‌ المنهج‌ كه‌ در كتابهاي‌ ابن‌ خلكان‌ (همانجا) و ابن‌ قفطى‌ (2/337) آمده‌، ممكن‌ است‌ ناشى‌ از اشتباه‌ نساخ‌ باشد. احتمالاً ابن‌ جنى‌ اين‌ كتاب‌ را در 2 بخش‌ به‌ نامهاي‌ مذكور تأليف‌ كرده‌ كه‌ پس‌ از وي‌ به‌ صورت‌ 2 كتاب‌ درآمده‌ است‌؛ 9. علل‌ التثنية، به‌ كوشش‌ عبدالقادر المهيري‌ در 1965م‌ در شمارة دوم‌ مجلة حوليات‌ الجامعة التونسية، و نيز به‌ كوشش‌ صبيح‌ التميمى‌ در بيروت‌ (1987م‌) منتشر شده‌ است‌؛ 10. الفتح‌ الوهبى‌ على‌ مشكلات‌ المتنبى‌ يا تفسير معانى‌ ديوان‌ المتنبى‌ يا شرح‌ صغير، بغداد، 1393ق‌/1973م‌؛ اين‌ شرح‌ با آنكه‌ يكى‌ از نخستين‌ شروح‌ ديوان‌ متنبى‌ است‌، گويا چندان‌ به‌ مذاق‌ نويسندگان‌ پس‌ از وي‌ خوش‌ نمى‌آمد، به‌ همين‌ جهت‌ چندين‌ كتاب‌ مفصل‌ در رد آن‌ تأليف‌ شده‌ است‌. از جملة مؤلفان‌ اين‌ رديه‌ها مى‌توان‌ به‌ بزرگانى‌ چون‌ زوزنى‌، ابن‌ فورجه‌، ابوحيان‌ توحيدي‌ اشاره‌ كرد. علاوه‌ بر اين‌ دوست‌ گرانماية وي‌ سيدمرتضى‌ نيز دربارة اين‌ اثر تأليفى‌ دارد كه‌ آن‌ را تتبع‌ ابيات‌ المعانى‌ للمتنبى‌ ناميده‌ است‌ (نك: سزگين‌، 2(4)/33)؛ 11. الفسر يا تفسير ديوان‌ المتنبى‌ الكبير، جلد اول‌ اين‌ شرح‌ در 1970م‌ و جلد دوم‌ آن‌ در 1978م‌ به‌ كوشش‌ صفاء خلوصى‌ در بغداد به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌. 12. اللمع‌ فى‌ العربية، كتابى‌ درسى‌ و آموزشى‌ در نحو عربى‌ است‌ كه‌ از جهت‌ ترتيب‌ و تنظيم‌ ابواب‌ و وضوح‌ عبارات‌ و كثرت‌ شواهد، بر كتب‌ مشابه‌ پيش‌ از خود مانند الكتاب‌ سيبويه‌ و الموجز ابن‌ سراج‌ و الجمل‌ زجاجى‌ و الارشاد ابن‌ درستويه‌ و الايضاح‌ ابوعلى‌ فارسى‌ برتري‌ دارد. دانشمندان‌ سده‌هاي‌ 5 و 6ق‌ بيش‌ از 20 شرح‌ بر آن‌ نوشته‌اند (مؤمن‌، 22- 29؛ قس‌: .(GAL,S,I/192 اين‌ كتاب‌ در سالهاي‌ اخير مكرر به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌ و از جمله‌ در 1979م‌ به‌ كوشش‌ حامد المؤمن‌؛ 13. المحتسب‌ فى‌ شرح‌ الشواذ يا المحتسب‌ فى‌ علل‌ شواذ القراءات‌ كه‌ در تبيين‌ و توجيه‌ قرائتهاي‌ شاذ و غيرمشهور قرآن‌ كريم‌ است‌ و افزون‌ بر اين‌ مشتمل‌ بر موضوعات‌ مفيدي‌ از قبيل‌ لهجه‌هاي‌ قبايل‌ مختلف‌ عرب‌ و قواعد نحو و لغت‌ و عروض‌ و بلاغت‌ است‌. ابن‌ جنى‌ اين‌ كتاب‌ را در اواخر عمر خود تأليف‌ كرده‌ است‌ (شريف‌ رضى‌، حقائق‌ التأويل‌، 5/331). اين‌ كتاب‌ كه‌ از غموض‌ و پيچيدگى‌ و اطالة كلام‌ كتاب‌ الحجة ابوعلى‌ فارسى‌ خالى‌ است‌، در 2 جلد به‌ نام‌ المحتسب‌ فى‌ تبيين‌ وجوه‌ شواذ القراءات‌ و الايضاح‌ عنها، به‌ كوشش‌ على‌ نجدي‌ ناصف‌ و عبدالحليم‌ نجار، در قاهره‌ (1966، 1969م‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 14. مختصر التصريف‌ على‌ اجماعه‌ كه‌ به‌ التصريف‌ الملوكى‌ و جمل‌ اصول‌ التصريف‌ (ابن‌ نديم‌، 95) نيز معروف‌ است‌. اين‌ كتاب‌ با ترجمة لاتينى‌ آن‌ در 1885م‌ به‌ كوشش‌ هوبرگ‌ در لايپزيگ‌ و در 1313ق‌/1895م‌ به‌ كوشش‌ محمد سعيد نعسان‌ در دمشق‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 15. مختصر العروض‌ و القوافى‌، ابن‌ خلكان‌ (3/247) در زمرة آثار ابن‌ جنى‌، از دو كتاب‌ به‌ نامهاي‌ مختصر فى‌ العروض‌ و مختصر فى‌ القوافى‌، و نيز بروكلمان‌ ، GAL,S) همانجا) از كتاب‌ العروض‌ و مختصر القوافى‌ نام‌ برده‌اند. با توجه‌ به‌ اينكه‌ ابن‌ جنى‌ در اجازة خود (ياقوت‌، 12/110) از اين‌ كتاب‌ به‌ نام‌ مختصر العروض‌ و القوافى‌ نام‌ برده‌، گمان‌ مى‌رود كه‌ آن‌ كتاب‌ پس‌ از وي‌ به‌ صورت‌ 2 كتاب‌ جداگانه‌ درآمده‌ باشد. العروض‌ در 1392ق‌/ 1972م‌ در بيروت‌ و مختصر القوافى‌ در 1395ق‌/1975م‌ در قاهره‌ به‌ كوشش‌ حسن‌ شاذلى‌ فرهود به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌؛ 16. المذكر و المؤنث‌، به‌ كوشش‌ رشر1 در لوموند اوريانتال‌2 (1914م‌)؛ 17. المقتضب‌، دربارة اسم‌ مفعول‌ معتل‌ العين‌ ثلاثى‌ است‌ كه‌ در 1903م‌ به‌ كوشش‌ پربستر3 در لايپزيگ‌ چاپ‌ شده‌ است‌.
آثار خطى‌: 1. تعليقات‌ فى‌ حدود و معان‌ و فوائد؛ 2. شرح‌ الايضاح‌ لابى‌ على‌ الفارسى‌ ، GAL,S) همانجا)؛ 3. الشعر كه‌ ابن‌ جنى‌ از ابوعلى‌ روايت‌ كرده‌ و تعليقاتى‌ بر آن‌ نوشته‌ و در كتابخانة برلين‌ موجود است‌ (طلس‌، 32/352)؛ 4. فوائد لغوية و ادبية (سيد، فهرس‌، 1/364)؛ 5. كتاب‌ المختارات‌ ، GAL,S) همانجا)؛ 6. مجموعة فى‌ النحو و اللغة و شرح‌ ابيات‌ شعرية من‌ الوجوه‌ النحوية و اللغوية GAS,) IX/180 )؛ 7. مسائل‌ لغوية، (سيد، همان‌، 1/372)؛ 8. مسائل‌ الواسطية ,GAS)
علاوه‌ بر اين‌ آثار، در «اجازة» او نام‌ چندين‌ كتاب‌ مذكور است‌ كه‌ هنوز اثري‌ از آنها ياقته‌ نشده‌ است‌: 1. تعاقب‌ العربية و اطرف‌ به‌، كه‌ به‌ نقل‌ سيوطى‌ ( الاشباه‌، 1/133) موضوع‌ آن‌ اقسام‌ بدل‌ و مبدل‌ منه‌ و عوض‌ و معوض‌ منه‌ است‌؛ 2. تفسير المذكر و المؤنث‌ ليعقوب‌ (ابن‌ سكيت‌) كه‌ ابن‌ جنى‌ در زمان‌ كتابت‌ اجازة خود، تأليف‌ آن‌ را آغاز كرده‌ و معلوم‌ نيست‌ به‌ پايان‌ رسانيده‌ باشد (ياقوت‌، 12/110)؛ 3. المحاسن‌ فى‌ العربية در 600 ورق‌ كه‌ در زمان‌ خود او گم‌ شد؛ 4. النوادر الممتعة فى‌ العربية كه‌ نسخة آن‌ هم‌ از دست‌ او به‌ در شد.
كتابهاي‌ غيرموجود ابن‌ جنى‌ كه‌ در اجازة وي‌ ذكر نشده‌ است‌، عبارتند از: 1. البشري‌ و الظفر در شرح‌ بيتى‌ از عضدالدوله‌ در 50 ورق‌ (ياقوت‌، 12/112)؛ 2. التبصرة (ابن‌ خلكان‌، 3/247)؛ 3. التذكرة الاصبهانية (ابن‌ خلكان‌، همانجا)؛ 4. تفسير العلويات‌ در شرح‌ 4 قصيدة شريف‌ رضى‌ در 4 جلد (ياقوت‌، همانجا)؛ 5. التلقين‌ (خطيب‌، 11/311)؛ ابن‌ خير (ص‌ 317) التلقين‌ را نام‌ ديگر اللمع‌ مى‌داند، ولى‌ در جاي‌ ديگر (ص‌ 483)، مانند ابن‌ جوزي‌ (7/220) و ابن‌ قفطى‌ (2/336) از آن‌ به‌ عنوان‌ كتابى‌ مستقل‌ نام‌ برده‌ است‌؛ 6. الخطيب‌؛ 7. سر السرور (ياقوت‌، 12/91)؛ 8. شرح‌ الفصيح‌، به‌ نقل‌ حاجى‌ خليفه‌ (2/1272) در شرح‌ كتاب‌ الفصيح‌ ثعلب‌ است‌؛ 9. شرح‌ الكافى‌ فى‌ القوافى‌، كه‌ شرح‌ كتاب‌ قوافى‌ اخفش‌ است‌ (ابن‌ خلكان‌، 3/247). ابن‌ قفطى‌ (همانجا) آن‌ را الكافى‌ ضبط كرده‌ است‌؛ 10. شرح‌ المقصور و الممدود عن‌ يعقوب‌ بن‌ اسحاق‌ السكيت‌؛ 11. الفائق‌؛ 12. الفرق‌؛ 13. الفصل‌ بين‌ الكلام‌ الخاص‌ و الكلام‌ العام‌؛ 14. كتاب‌ ذي‌ القد فى‌ النحو (ياقوت‌، 12/113)؛ 15. لب‌ الالباب‌ فى‌ المسئلة و الجواب‌ (سيوطى‌، الاشباء، 4/200)؛ 16. مد الاصوات‌ و مقادير المدات‌؛ 17. المعانى‌ المجردة؛ 18. المعرب‌ (يا المغرب‌ ) فى‌ شرح‌ القوافى‌. ابن‌ جنى‌ در الخصائص‌ (1/84) از اين‌ كتاب‌ نام‌ برده‌ است‌؛ 19. مقدمات‌ ابواب‌ التصريف‌؛ 20. المهذب‌ (ابن‌ خلكان‌، همانجا؛ حاجى‌ خليفه‌، 2/1914)؛ 21. النقض‌ على‌ ابن‌ وكيع‌ فى‌ شعر المتنبى‌ و تخطئته‌؛ 22. الوقف‌ و الابتداء (ياقوت‌، همانجا)، 23. شعر هذيل‌ ( الخصايص‌، 1/124). علاوه‌ بر اين‌ وي‌ كتابهايى‌ را نيز روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ از آن‌ ميان‌ مى‌توان‌ به‌ من‌ نسب‌ الى‌ امه‌ من‌ الشعراء اشاره‌ كرد (نك: سيد، خطى‌، 3/108)، نيز ذيل‌ مجموعه‌اي‌ شامل‌ مجالس‌ علما، 6 ورق‌ با عنوان‌ «مسألة من‌ كلام‌ ابن‌ جنى‌» دربارة مسألة دشواري‌ از محمد بن‌ حسن‌ شيبانى‌ آمده‌ است‌ (سيد، فهرس‌، 1/369).
مآخذ: آقابزرگ‌، طبقات‌ اعلام‌ الشيعة، قرن‌ 4، بيروت‌، 1390ق‌/1971م‌؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ انباري‌، عبدالرحمان‌، نزهة الالباء، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ سائري‌، بغداد، 1959م‌؛ ابن‌ جنى‌، عثمان‌، تفسير ارجوزة ابى‌ نواس‌، به‌ كوشش‌ محمد بهجة الاثري‌، دمشق‌، 1386ق‌/1966م‌؛ همو، الخصائص‌، به‌ كوشش‌ محمدعلى‌ نجار، قاهره‌، 1371ق‌/1952م‌؛ ابن‌ جوزي‌، عبدالرحمان‌، المنتظم‌، حيدرآباد دكن‌، 1358ق‌؛ ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ خيراشبيلى‌، محمد، فهرسة، به‌ كوشش‌ فرانسيسكو كودرا، سرقسطه‌، 1893م‌؛ ابن‌ شاكر كتبى‌، محمد، عيون‌ التواريخ‌، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز؛ ابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌، احمد، مسالك‌ الابصار، به‌ كوشش‌ فؤاد سزگين‌، فرانكفورت‌، 1408ق‌/1988م‌؛ ابن‌ قاضى‌ شهبه‌، ابوبكر، طبقات‌ الشافعية، به‌ كوشش‌ دكتر حافظ عبدالعليم‌ خان‌، حيدرآباد دكن‌، 1398ق‌/1978م‌؛ ابن‌ قفطى‌، على‌، انباه‌ الرواة، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1371ق‌/1952م‌؛ ابن‌ ماكولا، على‌، الاكمال‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بن‌ يحيى‌ معلمى‌، حيدرآباد دكن‌، 1392ق‌/1972م‌؛ ابن‌ نباته‌، محمد، سرح‌ العيون‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1383ق‌/1964م‌؛ ابن‌ نديم‌، الفهرست‌؛ ابن‌ وردي‌، عمر، تتمة المختصر، به‌ كوشش‌ احمد رفعت‌ بدراوي‌، بيروت‌، 1389ق‌/1970م‌؛ اثري‌، محمد بهجت‌، مقدمه‌ بر تفسير (نك: هم، ابن‌ جنى‌)؛ اشعري‌، على‌، مقالات‌ الاسلاميين‌، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ريتر، ويسبادن‌، 1400ق‌/1950م‌؛ امين‌، احمد، ظهر الاسلام‌، بيروت‌، 1388ق‌/1969م‌؛ امين‌، محسن‌، اعيان‌ الشيعة، به‌ كوشش‌ حسن‌ امين‌، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ باخرزي‌، على‌، دمية القصر، به‌ كوشش‌ محمد تونجى‌، بيروت‌، 1391ق‌/1971م‌؛ بديعى‌، يوسف‌، الصبح‌ المنبى‌ عن‌ حيثية المتنبى‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ سقا و ديگران‌، قاهره‌، 1963م‌؛ بلاشر رژيس‌، ابوالطيب‌ المتنبى‌، ترجمة ابراهيم‌ كيلانى‌، دمشق‌، 1405ق‌/1985م‌؛ ثعالبى‌، عبدالملك‌، يتيمة الذهر به‌ كوشش‌ محمد اسماعيل‌ صاوي‌، قاهره‌، 1352ق‌/1934م‌؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌؛ خطيب‌ بغدادي‌، احمد، تاريخ‌ بغداد، قاهره‌، 1349ق‌؛ خوانساري‌، محمدباقر، روضات‌ الجنات‌، به‌ كوشش‌ اسدالله‌ اسماعيليان‌، تهران‌، 1392ق‌؛ ذهبى‌، محمد، العبر، به‌ كوشش‌ فؤاد سيد، كويت‌، 1961م‌؛ سزگين‌، فؤاد، تاريخ‌ التراث‌ العربى‌، ترجمة محمود فهمى‌ حجازي‌، رياض‌، 1403ق‌/1983م‌؛ سيد، خطى‌؛ همو، فهرس‌ المخطوطات‌ المصورة، قاهره‌، 1954م‌؛ سيوطى‌، الاشباه‌ و النظائر، حيدرآباد دكن‌، 1359ق‌؛ همو، الاقتراح‌، به‌ كوشش‌ احمد صبحى‌ خواست‌، استانبول‌، 1395ق‌/1975م‌؛ همو، بغية الوعاة، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1386ق‌/1964م‌؛ همو، المزهر، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌ و ديگران‌، بيروت‌؛ المكتبة المصرية؛ شريف‌ رضى‌، محمد، حقائق‌ التأويل‌، به‌ كوشش‌ محمدرضا آل‌ كاشف‌ الغطاء، نجف‌، 1355ق‌؛ همو، ديوان‌، بيروت‌، 1310ق‌؛ شهرستانى‌، محمد، ملل‌ و نحل‌، در حاشية الفصل‌ ابن‌ حزم‌، بيروت‌، 1395ق‌/1975م‌؛ صدر، حسن‌، تأسيس‌ الشيعة، بغداد، 1354ق‌؛ ضيف‌، شوقى‌، المدارس‌ النحوية، قاهره‌، 1972م‌؛ طلس‌، محمد اسعاد، «ابوالفتح‌»، مجلة المجمع‌ العلمى‌ العربى‌، دمشق‌؛ غياض‌، محسن‌، مقدمه‌ بر الفتح‌ الوهبى‌ ابن‌ جنى‌، بغداد، 1393ق‌/1973م‌؛ فيروزآبادي‌، محمد، البلغة، به‌ كوشش‌ محمد مصري‌، دمشق‌، 1392ق‌/1972م‌؛ قمى‌، عباس‌، الكنى‌ و الالقاب‌، تهران‌، 1397ق‌؛ متز، آدام‌، الحضارة الاسلامية، ترجمة محمد عبدالهادي‌ ابوربده‌، قاهره‌، 1387ق‌/1967م‌؛ محمود حسينى‌، محمود، المدرسة البغدادية، بيروت‌، 1407ق‌/1986م‌؛ مدرس‌، محمدعلى‌، ريحانة الادب‌، تبريز، 1407ق‌/1986م‌؛ ملاح‌، عبدالغنى‌، «هل‌ التقى‌ المتنبى‌ بابن‌ جنى‌»، المورد، بغداد، 1397ق‌/1977م‌؛ مؤمن‌، حامد، مقدمه‌ بر اللمع‌ فى‌ العربية ابن‌ جنى‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ نجار، محمدعلى‌، مقدمه‌ بر الخصائص‌ (نك: ابن‌ جنى‌ در همين‌ مآخذ)؛ يافعى‌، عبدالله‌، مرآة الجنان‌، حيدرآباد دكن‌، 1338ق‌؛ ياقوت‌، ادبا؛ نيز:
EI 2 ; Fleisch , H . , Trait E de Philologie arabe , Beyrouth , 1961 ; id , X Esquisse d'un historique de la grammaire arabe n , Arabica, Leiden, 1957; GAL; GAS,S; GAL; Loucel, H., X L'origine du langage n , Arabica, Leiden, 1963.
ابومحمد وكيلى‌
(رب) 29 و 30/1/77 ن‌ * 2 * (رب) 29/2/77
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 1045
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست