اِبْنِ اَبى اِصْبَع، زكىّالدين ابومحمد عبدالعظيم بن عبدالواحد ابن ظافر (585 ق/ 1189م يا 589 ق - 23 شوال 654 ق/ 13 نوامبر 1256م)، اديب و شاعر مصري (كتبى، 2/364؛ مقريزي، 1/401؛ ابن تغري بردي، 7/37). ابن صابونى مىنويسد كه ابن ابى اصبع به خط خود براي وي نوشته است كه تولدش در اول محرم 595ق [3 نوامبر 1198م] بوده است (ص 14). وي بر خلاف معمول آن زمان به تحصيل در يك مدرسة بخصوص و شاگردي نزد استاد يا استادانى معيّن نپرداخت، بلكه از همان اوان جوانى زندگانى پر تلاش علمى و مطالعات و تحقيقات شبانهروزيش را با بررسى و گزينش آثارگذشتگان و طبقهبندي تأليفات آنان و نقدآگاهانةديدگاههايمعاصران و نشستوبرخاست با برگزيدگان ايشان سامان داد (ابن ابى اصبع، بديع، 3-4) و به اين وسيله توانست از دانش علما و صاحبنظران گذشته و دانشمندان و ادباي معاصر خود در مناطق مختلف برخوردار گردد. مصر، زادگاه و اقامتگاه وي در طول زندگيش، در آن روزگار، با آنكه از نظر اقتصادي وضع مطلوبى داشت، به سبب رقابتها و كشمكشهاي اميران و جنگهاي داخلى آنان با يكديگر و نيز تأثير جنگهاي صليبى از آرامش و امنيت چندانى برخوردار نبود (مقريزي، 1/101، 206؛ قس: شرف، مقدمة بديع، 57 به بعد). از سوي ديگر، علما و ادبا مورد توجه و حمايت زمامداران قرار داشتند و از مزاياي استثنايى بهرهمند بودند (ابن كثير، 13/16)، از اين رو، شعراي آن سامان غالباً در اطراف اميران گرد مىآمدند و با پاداشتها و مستمريهاي آنان زندگى را مىگذراندند، اما ابنابىاصبع، باآنكه شعر نيك مىسرود (ابن صابونى، 13؛ ابن تغري بردي، همانجا) و در بيشتر زمينههاي شعري، حتى مدح و هجاء، هنر خود را نشان داده (براي نمونه نك: عباسى، 4/18؛ شرف، مقدمة تحرير، 30-31؛ همو، مقدمة بديع، 81)، غالباً خويشتن را از اشتغالات درباري بركنار مىداشت و بيشتر به تحقيق و تأليف مىپرداخت. شايد به همين سبب است كه در آثار برجاي مانده از او، مديحه سرايى زيادي ديده نمىشود. ابن ابى اصبع اساساً شعر را براي به كارگيري صنايع شعري مىسرود (نك: تحرير، 189) و شايد شهرت يافتن وي به شاعري (ابن صابونى، 13؛ ذهبى، 1/30؛ كتبى، همانجا؛ سيوطى، حسن المحاضرة، 1/327؛ عباسى، 588) بدان سبب باشد كه ابن شعّار (ه م) تذكره نويس معاصر وي، در كتاب عُقود الجُمان فى شعراء هذا الزمان نام او را در رديف شعراي آن زمان آورده است (عباس، 2/363) وگرنه عنوان اديب براي او مناسبتر است (نك: ابن صابونى، كتبى، مقريزي، همانجاها). ابن ابى اصبع ابتدا به علوم بلاغت (معانى و بيان و بديع) پرداخت و تا حد امكان كتب و رسائل مربوط به اين فنون را گردآوري و دستهبندي كرد ( بديع، 4)، آنگاه به نقادي دقيق آنها همت گماشت، تا آنجا كه به تعبير خود او، كمتر كتابى از تير رس نقد موشكافانة او در امان ماند (همان، 13). وي انواع صناعات بديعى را در آثار گذشتگان (ابن معتز، د 296ق/909م؛ قدامة بن جعفر، د 337ق/948م؛ ابو هلال عسكري، د بعد از 395ق/1005م) و تأليفات معاصران (ابن رشيق قيروانى، د600ق/1204م؛ ضياءالدين ابن اثير، د 637ق/1239م) استقصا كرد و همه را پيراسته گردانيد و در 90 يا 93 يا 95 باب ( تحرير، 93، 524؛ بديع، 14) تنظيم كرد و با افزودن 31 باب كه استنباط خود وي بود، تعداد ابواب را به 120 يا 121 يا 123 يا 126 رسانيد (همانجا؛ تحرير، 94، 95، 621). اختلاف ارقام ظاهراً ناشى از افزايش يا كاهش ابواب از سوي مؤلف در طول زمان است كه در نسخههاي خطى گوناگون منعكس شده است. به هر حال نسخة چاپى اين كتاب كه نام كامل آن تحرير التحبير است، شامل 125 باب است. تحرير التحبير كه قلقشندي آن را به اختصار التحبير ذكر كرده است (1/469)، نخستين كتاب مفصل و مبسوطى بود كه در علم بديع نوشته مىشد. اين كتاب در دورانهاي بعد سخت مورد توجه ادبا قرار گرفت و از جمله مآخذ اصلى دائرة المعارفهاي بزرگ ادبى مانند صبح الاعشى قلقشندي (د 821ق/1418م)، خزانة الادب ابن حجة حموي (د 837ق/ 1434م)، معاهد التنصيص على بن ابراهيم عباسى (د 963ق/1556م) و خزانة الادب بغدادي (د 1093ق/1682م) به شمار مىآيد. ابن ابى اصبع پس از فراغت از تأليف تحرير به نوشتن كتاب ديگري زير عنوان البرهان فى اعجاز القرآن كه گاه به نام بيان البرهان فى اعجاز القرآن نيز خوانده مىشود، پرداخت ( بديع، 15؛ زركلى، 4/30) و به عنوان بخش پايانى آن، ابواب بديع ويژة قرآن كريم را از كتاب تحرير التحبير جدا ساخت و با افزودن مطالبى، عنوان مستقل بديع القرآن را بر آن نهاد. در اين كتاب 22 باب از ابواب تحرير نيامده، ولى 7 باب كه در تحرير از آنها سخنى نرفته بود، افزوده شده است (شرف، مقدمة تحرير، 59 -61). از كتاب البرهان فى اعجاز القرآن ظاهراً تنها يك نسخه خطى باقى است ( آربري، 4255 )، اما نسخ خطى بديع القرآن بسيار است. اين كتاب چند بار چاپ شده (قاهره، دار نهضته مصر) و به فارسى نيز ترجمه گرديده است (مشهد، 1368ش). برخى از نسخههاي خطى بديع القرآن عنوان البرهان فى اعجاز القرآن را بر خود دارد (شرف، مقدمة بديع، «ه»؛ سيد، 1/21، 22). با تأليف بديع القرآن و چند اثر ديگر در پى آن، ابن ابى اصبع در رديف صاحبنظران علوم قرآنى جاي گرفت و آراء وي به كتب تخصصى علوم قرآنى راه يافت (نك: زركشى، 2/482؛ سيوطى، اتقان، جم). ابن ابى اصبع براي نخستين بار به تأليف جداگانه در باب فواتح سور قرآن مجيد نيز دست زد و كتابش را الخواطر السوانح فى كشف سرائر الفواتح نام نهاد ( بديع، 64، 254). سيوطى در كتاب اتقان، نوع شصتم از علوم قرآنى، يعنى فواتح سور را عمدتاً به نقل خلاصهاي از اين كتاب اختصاص داده است (3/361-363). ديوان ابن ابى اصبع به نام صحاح المدائح به اشعار وي در مدح پيامبراكرم(ص) وخلفايراشدين و قطعاتىاز آن بهمدح اهلبيت (ع) اختصاص دارد. از تعبيرات خود وي ( بديع، 290، 291) دربارة اين كتاب مىتوان دريافت كه مؤلّف در نحوة تدوين و نامگذاري اين كتاب نكات دقيقى را در نظر داشته است. از اين كتاب يك نسخة عكسى در دارالكتب المصريّه به شمارة 4931 ادب موجود است. ديگر آثار ابن ابى اصبع عبارتند از: دُرَر الامثال كه وي در آنجا كه چگونگى گردآوري و تدوين اين كتاب را توضيح مىدهد، از آن به عنوان كتاب كبير ياد مىكند (نك: تحرير، 219؛ بديع، 87 و 88)؛ الكافلة بتأويل تلك عشرة كاملة ( بديع، 254) كه زركشى (د 794ق/1329م) نسخهاي از اين رساله را در اختيار داشته و در كتاب خود، البرهان، قسمتى از آن را نقل كرده است (2/481، 482)؛ الشافية فى علم القافية؛ الميزان فى الترجيح بين كلام قدامة و خصومه، ابن ابى اصبع اين دو كتاب را در اثبات شعر نبودن قرآن مجيد تأليف كرده و كتاب اخير ظاهراً نا تمام مانده است (نك: بديع، 166). توصيههاي ابن ابى اصبع به كاتبان و شاعران نيز كه به صورت خاتمة «باب التهذيب و التأديب» در كتاب تحرير التحبير آمدهاست (ص412-424) وقسمتىازآندر صبحالاعشى (قلقشندي، 2/326، 327) و مختصري از آن در خزانة الادب (ابن حجه، 236، 237) و برگزيدهاي از آن در انوار الربيع (ابن معصوم، 632) آمده، شايسته است كه به عنوان يك رسالة جداگانه مورد تحقيق و تجزيه و تحليل قرار گيرد. ابن ابى اصبع در اين توصيهها بر اصالت معانى نسبت به الفاظ تكيه مىكند و شاعران و نثر نويسان را از صنايع لفظى تهى از محسنات معنوي بر حذر مىدارد و پيروي از شيوة سخنوري امام على (ع) و يكّه تازان ميدانهاي فصاحت و بلاغت مانند ابن مقفّع، سهلبنهارون و جاحظ را كه پيروان آن حضرت هستند، توصيه مىكند ( بديع، 415؛ قس: قلقشندي، 2/327). كتابها و رسالههاي ياد شده تنها يادگارهاي برجاي مانده از ابن ابى اصبح است، و روايت درستى حاكى از اينكه وي شاگرد يا شاگردانى را مشخّصاً تربيت كرده باشد در دست نيست، جز آنكه ابن صابونى نوشته كه دستخط اجازة كاملى از او داشته است (همانجا). همچنين، بر اثر يكى بودن لقب ابن ابى اصبع (زكى الدين) با فقيه و محدّث معروف مصري زكىّالدين عبدالعظيم منذري (د 656ق/1258م)، ذهبى در كتاب المشتبه (1/30) آورده است كه دمياطى (شرف الدين عبدالمؤمن ابن خلف، د 705ق/1305م، صاحب كتاب مُعْجَم الشيوخ ) از ابن ابى اصبع روايت كرده است. البته اين اشتباه در فوات الوفيات و نيز در شذرات الذهب عملاً تصحيح شده است (نك: كتبى، 2/363-367؛ ابن عماد، 5/265-268). نيز بر اثر تشابه اسمى وي با شيخ عبدالعظيم مصري (زنده در 1309ق/1892م) كتاب الكواكب الدّرية فى نظم القواعد الدينيّة وي را كه در زمان حيات خود او در قاهره به چاپ رسيده است، اشتباهاً به ابن ابى اصبع نسبت دادهاند (كحاله، 5/265؛ قس: بغدادي، ايضاح، 2/391). حتى بعضى، به موجب همان تشابه اسمى با عبدالعظيم منذري، ابن ابى اصبح را «فقيه شافعى» دانستهاند و مقريزي، همانجا؛ شرف، مقدمّة بديع، 69، 83)؛ در صورتى كه با توجّه به طرز تعبير وي از خلفاي راشدين ( تحرير، 238، 402، 415) و پيشوايان مذاهب چهارگانة اهل سنت (همان، 511، 579) ملاحظه مىشود كه ابن ابى اصبع خود را پيرو هيچ يك از اين مذاهب معرفى نكرده است. چهبسا بتوان با ملاحظة تعبير، ويژهاش از على (ع) به عنوان «امام على عليه السلام» ( تحرير، 415، جم) و نيز آوردن حديث منزلت در تحرير (ص 594، 595) و عبارات بخصوصى كه از خطبة شقشقيّه نقل كرده (همان، 383) و مطلبى كه در باب تحويل عمامه و شمشير پيغمبر اكرم(ص) به حضرت على (ع) توسط ابوبكر صدّيق آورده، و انتقاد و تفسير جانانهاي كه راجع به دو بيت شعر سيّد حِمَيري (د ح 225ق/ 840م) در مدح آن حضرت دارد (همان، 473) و نيز با ملاحظة پرهيز وي از زمامداران ايّوبى و ايادي حكومتى آنان كه براي از ميان بردن آثار تشيّع فاطمى در مصر سخت تعصّب داشتند، و همچنين گمنام ماندن خاندان و تبار وي در تاريخ روشن مصر آن زمان، وي را شيعى به حساب آورد. براساس شرح حل مختصري كه بر يكى از نسخههاي كتاب بديع القرآن آمده است، بعضى احتمال دادهاند كه نسب ابن ابى اصبع به شاعر معروف جاهلى، ذوالاصبع عدوانى برسد (شرف، مقدمة بديع، 67)، اما باتوجه بهاينكه خودوي شاعرنامبرده را فقط با عنوانمعروف ذوالاصبع عدوانى ياد مىكند ( بديع، 136) و اشارهاي به نسبت داشتن با او ندارد، نمىتوان اين احتمال را پذيرفت. مآخذ: ابن ابى اصبع، عبدالعزيز، بديع القرآن، به كوشش حفنى محمد شرف، قاهره، 1377ق/1955م؛ همو، تحرير التحبير، به كوشش حفنى محمد شرف، قاهره، 1383ق/1963م؛ ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن حجة حموي، على، خزانة الادب، قاهره، 1304ق؛ ابن صابونى، محمد، تكملة الاكمال، به كوشش مصطفى جواد، بغداد، 1337ق/1957م؛ ابن عماد، عبدالحىّ، شذرات الذهب، قاهره، 1351ق؛ ابن كثير، البداية؛ ابن معصوم، على، اَنوار الربيع فى انواع البديع، حيدرآباد دكن، 1304ق؛ بغدادي، عبدالقادر، خزانة الادب، بولاق، 1299ق؛ بغدادي، اسماعيل، ايضاح المكنون، استانبول، 1945م؛ ذهبى، شمسالدين محمد، المشتبه، به كوشش علىمحمد اليجاوي، 1962م؛ زركشى، محمد، البرهان فى علوم القرآن، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، 1391ق/1972م؛ زركلى، خيرالدين، الاعلام، بيروت، 1986م؛ سيد، قؤاد، فهرس المخطوطات المصورة، مصر، 1954م؛ سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1387ق/1967م؛ همو، حسن المحاضرة، قاهره، 1299ق؛ شرف، حفنى محمد، مقدمه بر بديع القرآن (نك: ابن ابى اصبع در همين مآخذ)؛ همو، مقدمه بر تحرير التحبير (نك: ابن ابى اصبع در همين مآخذ)؛ عباس، احسان، حاشيه بر فوات الوفيات (نك: كتبى در همين مآخذ)؛ عباسى، عبدالرحيم، معاهد التنصيص، قاهره، دارالطباعة المصرية؛ قلقشندي، احمد، صبح االاعشى، قاهره، 1383ق/1963م؛ كتبى، محمد، فوات الوفيات، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1973م؛ كحاله، عمررضا، معجم المؤلّفين، دمشق، 1376-1381ق؛ مقريزي، احمد، السلوك، به كوشش محمد مصطفى زيادة، قاهره، 1957م؛ نيز: Arberry. محمد على لسانى فشاركى تايپ مجدد و ن * 1 * زا ن * 2 * زا