اِبْراهيمْخانِ ظَهيرُالدّولة افشار (مق شعبان 1151/ نوامبر 1738)، برادر
نادرشاه و يكى از سرداران سپاه او كه مدتى فرمانرواي خراسان بود، سپس
حاكم و سپهسالار آذربايجان شد و سرانجام در يكى از جنگهايى كه در داغستان
مىكرد، به هلاكت رسيد. به گفتة محمدكاظم مروي (1/10)، نادرشاه در
1099ق/1688م تولد يافت و ابراهيمخان مدتى پس از او زاده شد. پدرش امام
قلى بيك كه در 1123ق/ 1711م درگذشت، به نادر سفارش كرده بود كه در همه
حال نسبت به ابراهيم حرمت برادري نگاه دارد (همو، 1/13). از آن پس
ابراهيمخان در خدمت نادر بود و همانند او در آغاز كار به تهماسب دوم صفوي
پيوست. چون كار نادر در دستگاه تهماسب رونق گرفت، ابراهيم خان نيز كه
بسيار مورد اعتماد نادر بود، به مقاماتى دست يافت. نخستين بار در جنگى كه در
1136ق/1724م ميان ملك محمود سيستانى و نادر در حوالى نيشابور روي داد، شركت
جست و مجروح گرديد، ولى نادر با كفايت خود توانست سرانجام نيروي دشمن را در
هم كوبد (گلستانه، 360-361). در نبرد ديگري نيز ابراهيمخان مجروح گرديد، ولى
اين بار شكست نصيب نادر شد (هدايت، 8/515). ظاهراً نخستين مأموريت هنگامى بر
عهدة او گذاشته شد كه تركمانان على ايلى در بلوك نسا شورش كرده بودند و
نادر پيش از عزيمت براي سركوب آنان، ابراهيمخان را در رأس گروهى از افراد
در سر قلعة قورغان به نگهبانى بر جاي گذاشت (مروي، 1/54).
ابراهيمخان در 1139ق براي سركوب تاتارهايى كه به مرو هجوم آورده بودند،
رهسپار آن سرزمين گرديد و در نبردي كه روي داد، آنان را در هم شكست و
گروهى را هلاك كرد و در 1140ق پس از اندكى توقف در آن حوالى به قلعة
سيدعباسآباد آمد و از آنجا به مشهد رفت (مروي، 1/70-71). ديري نگذشت كه
براي سامان دادن به اوضاع خبوشان (قوچان) و ايجاد آرامش در ميان كردهاي
آن سامان با 10 هزار سپاهى به آنجا رفت، ولى از عهدة دفع آنان برنيامد و
چون نزديك بود كاملاً شكست يابد، از نادر ياري خواست و او به سرعت خود را
به محل جنگ رسانيد. اين بار در آغاز به سبب فزونى عدّة كردها نادر نيز در
آستانة شكست بود، ولى با پايداري و همپشتى توانستند نيروهاي كرد را تارانده
گروهى را به علاكت رسانند (مروي، 1/103-107؛ استرابادي، جهانگشاي نادري، 68
-69). پس از اين واقعه، ابراهيمخان به فرمانروايى خراسان منصوب شد و مأمور
گرديد كه در غياب نادر آن سرزمين وسيع را ادارهكند و شورشگران را از ميان
بردارد (مروي، 1/108، 150-151). بنا به روايت استرابادي، يكى از اين نبردها
با اكراد در محلى به نام «گرمهخان» صورت گرفت. همو افزوده است كه نادر
به سبب سستى ابراهيمخان در اين جنگ بر وي خشم گرفت و دستور داد تا او را
زندانى كنند، اما چون به سوي مشهد به راه افتاد در ميان راه ابراهيم را
آزاد ساخت ( جهانگشاي نادري، 82 -84).
هنگامى كه نادر در نواحى مركزي و غربى ايران به سر مىبرد و ايالت خراسان
در دست ابراهيمخان بود، افغانها از فرصت استفاده كرده، به سرداري
ذوالفقارخان ابدالى فرمانرواي شهر فراه به مشهد حمله كردند. نادر چون بر
وقوع اين حادثه مطلع گرديد، به ابراهيمخان دستور داد كه در قلعة شهر جاي
گيرد و از درگيري مستقيم با افاغنه بپرهيزد. او هم تا 15 روز از حصار بيرون
نيامد، ولى پس از اين مدت به تحريك گروهى ازجوانان ازشهر بيرون رفت و
در13محرم 1143ق/ 18 ژوئية 1730م در كوه سنگى با افاغنه درآويخت، اما نيروي
زيادي از دست داد و پس از شكست در داخل شهر متحصن شد (همان، 131- 134؛
گلستانه، 371؛ هدايت، 8/528). نادر، ابراهيمخان را براي اين شكست سرزنش
كرد، اما پس از اندكى به پايمردي اللهيارخان افغان اورابخشيد (استرابادي،
همان، 137-139). در اواخر همين سال نادر كه در هرات بود، ابراهيمخان را با
20 هزار سپاهى نزد خود خواست و چون به آنجا رسيد، وي را به تنبيه و سركوب
امام ورديخان و شورش تركمانان كوكلان مأمور كرد (همان، 154- 155؛ مروي،
1/182، 184). ابراهيم چندي پس از آن در 1144ق قلعة فراه را تسخير كرد و در
هرات به اردوي نادر پيوست (استرابادي، همان، 168؛ مروي، 1/199، 200؛ هدايت،
8/529، 530).
در 7 محرم 1145 نادر ديگر بار ابراهيمخان را به مقام فرمانروايى خراسان
تعيين كرد و خود به سوي عراق (ايالات مركزي ايران) رفت (مروي، 1/226).
خراسان از نظر نادر مركز سياسى و نظامى دولت جديد بود. از اين رو حكومت آنجا
در تمام مدت فرمانروايى پيوسته در دست نزديكان و افراد مورد اعتماد وي، از
جمله ابراهيمخان قرار داشت (آرونوا، 121-122)؛ اما نادر براي شركت در مراسم
تاجگذاري خود (24 شوال 1148ق/26 فورية 1736م) ابراهيمخان را از خراسان احضار
و با دادن لقب ظهيرالدوله به حكومت آذربايجان، از حد قپلان كوه تا
آرپاچايى و انتهاي داغستان و گرجستان، منصوب كرد ( حديث نادرشاهى، 10-11؛
باكيخانوف، 149؛ مينورسكى، 57 - 58) و نظر به اهميتى كه اين منطقه داشت،
سپهسالاري آنجا را نيز به او سپرد. محمد مؤمن بيگقوللر آقاسى مروي كه از
رجال سالمند و صاحب تجربه بود، به نيابت وي برقرار شد. فرمانروايان و امراي
آن حدود نيز موظف شدند كه زير فرمان او انجام وظيفه كنند (مروي، 2/458؛
حديث نادرشاهى، 15؛ هدايت، 8/545). در همان اوان نصرالله ميرزا فرزند نادر
مأموريت يافت كه زير نظر ابرهيمخان، طايفة كُرد يزيدي و ديگر سركشان را
تنبيه كند. آنان اين كار را با پيروزي به انجام رسانيدند و ابراهيمخان به
محل حكمرانى خود (تبريز) بازگشت (استرابادي، همان، 276؛ مروي، 2/458-459).
ظهيرالدوله در دوران حكومت 3 سالة خود در آذربايجان چند مأموريت را كه از
جانب نادر به او واگذار شده بود، به انجام رساند: به گزارش محمدكاظم مروي
كه در حدود 1150ق در دستگاه او مىزيسته، ابراهيمخان در اين سال، به
فرمان نادر، گروهى از مرويان را كه در خدمت او بودند، به مرو باز گرداند كه
از جملة آنان يكى خود مروي و ديگري محمد مؤمنخان قوللر آقاسى بوده است
(2/612، 631). از كارهاي ديگر او، همچنان به فرمان نادر، به قتل رساندن
گروهى از سران طايفة دربندي به جرم كشتن مهديخان بيگلر بيگى شيروان (همو،
2/647، 650)، و نيز لشكركشى به قراباغ بود. در آن شهر نيز به فرمان نادر،
دختر تهمورث ميرزا والى گرجستان را براي فرزند خود عليقلى خان خواستگاري كرد
و چون آن دختر به عقد فرزندش درآمد از قراباغ بيرون آمد و به گنجه و سپس
به تبريز بازگشت (همو، 2/654، 657).
از حوادث دوران فرمانروايى او در آذربايجان، شيوع طاعون گستردهاي در اين
منطقه بود كه گروه زيادي از مردم را به هلاكت رساند. ابراهيمخان خود از
ترس اين بيماري با سپاهيانش از تبريز بيرون رفت، نخست در اسكو و بعد در
قراچمن اردو زد. چون نشانههاي بيماري در آن حوالى نيز پديد آمد ناگزير روانة
سراب و سپس اردبيل شد و همانجا ماند تا طاعون از ميان رفت. آنگاه به تبريز
بازگشت (همو، 2/664 - 665).
درهمانهنگام دررقابت وهمچشمى بارضاقلىميرزا، فرزندنادر - كه دست به
فعاليتهايى زده بود - آهنگ تسخير داغستان نكرد. در اين لشكركشى، هر چند در
آغاز پيشرفتهايى كرد و مهاجمات طايفة لزگى را - كه در جنگلها و كوهستانهاي
داغستان اقامت داشتند و در بىباكى مشهور بودند - در هم شكست، ليكن سرانجام
در يكى از اين درگيريها هدف تير يكى از افراد طايفة لزگى جاروتله قرار گرفت
و از پاي درآمد. اين حادثه در شعبان 1151/نوامبر 1738 روي داد. پس از كشته
شدن او افرادش روي به گريز نهادند، ولى محمدكريم بيك افشار گروهى از آنان
را گرد آورد و به كنارة ارس رسانيد (استرآبادي، همان، 317؛ مروي، 2/667، 672،
675، 678؛ حديث نادرشاهى، 21؛ باكيخانوف، 150؛ افشار محمودلو، 84، 85؛ هدايت،
8/547). خبر كشته شدن او را در 1152ق در پيشاور به نادر رساندند. نادر از فرط
ناراحتى و خشم قصد داشت كه بىدرنگ انتقام خون برادر را بگيرد، اما تأمل
كرد و نخست امير اصلانخان قرخلو را به سپهسالاري و حكومت آذربايجان برگماشت
تا ضمن حفظ حدود آنجا در ايجاد آرامش بكوشد (استرابادي، همان 346؛ مروي،
2/680). خود نيز در محرم 1154 براي سركوبى لزگيها عازم داغستان گرديد امّا پس
از كشمكشهاي طولانى سرانجام نتوانست بر آنها پيروز گردد (مروي، 2/833 و 868؛
استرابادي، همان، 346، 362؛ همو، درة نادره، 508؛ باكيخانوف، 150-151؛ سايكس،
384، 385).
ابراهيمخان مردي رشيد و قوي هيكل بود. نادر به او علاقة بسيار داشت.
گفتهاند كه حتى از رضاقلى ميرزا فرزند محبوب نادر نيز به او نزديكتر بود
(گاتوغى گوس، 30، 38، 41، 47، 97). به اشارة مورخان، ظهيرالدوله از شجاعت و
تهور نادر چندان بهرهاي نداشت و در پارهاي از جنگها شكست مىخورد. وي مردي
طماع و مالدوست بود. هنگامى كه در آذربايجان بود، محمدمؤمن خانم را به
فرمانروايى شيروان فرستاد، اما چون هدايا و پيشكشهاي او را ناقابل دانست،
آنقدر نزد نادر از او سعايت كرد تا از كار بركنارش كرد (مروي، 2/663 -664؛
استرابادي، دُرّة نادره، 244).
از كارهاي قابل ذكر ظهيرالدوله يكى نقره گرفتن دو در صحن مقدس حضرت رضا
(ع) (مروي، 1/203-204) و ديگري ايجاد سدي در مرو جهت تأمين آب ساكنان آنجا
بود. وي در 1147ق/1734م هنگامى كه حكومت خراسان را بر عهده داشت، از سوي
نادر به ساختن اين سد مأمور شد و براي انجام آن از همكاري محمد مؤمنخان
قوللر آقاسى نيز بهره برد. آنان بند مشهور ملك شاه سلجوقى را كه ويران شده
بود، بازسازي كردند و براي بازسازي آن هر قسمت از مصالح مورد نياز را از
گوشهاي فراهم آوردند. چون كار به اتمام رسيد، ظهيرالدوله در مرو نماند و به
مشهد بازگشت (مروي، 1/367- 368، 431-434).
ابراهيمخان ظهيرالدوله زنان متعدد داشته است (اوتر، 53، 58). نخستين زن او،
دختر توحيدخان سلطان افشار بود كه نادر وي را در قلعة ابيورد به عقد ازدواج
برادر درآورد (مروي، 1/62).ابراهيمخان از اين زنان داراي 5 فرزند پسر گرديد:
عليقلىخان (عليشاه و عادلشاه بعدي كه از همسر اول او بود)، رحيمخان،
محمدعلىخان (ابراهيمشاهبعدي - نادر پس از كشته شدن برادرش، نام
ابراهيمخان و لقب ظهيرالدوله را بر او نهاده بود)، حسنخان و كاظمخان
(مرعشى، 85).
مآخذ: آرونواواشرافيان، دولت نادرشاهافشار، ترجمةحميدامين، تهران، 1352ش؛
استرابادي، محمدمهدي، جهانگشاينادري، بهكوشش عبداللهانوار، تهران، 1341ش؛
همو، دُرّةنادره، بهكوشش جعفرشهيدي، تهران، 1341ش؛ افشار محمودلو، عبدالرشيد،
تاريخافشار، بهكوشش محمودراميان و پرويزشهريارافشار، تبريز،1345، 1346ش؛ اوتر،
ژان، سفرنامه، ترجمة على اقبالى، تهران، 1363ش؛ باكيخانوف، عباسقلى آقا،
گلستان ارم، به كوشش عبدالكريم آقازاده و ديگران، باكو، 1970م؛ حديث
نادرشاهى، به كوشش رضا شعبانى، تهران، 1356ش؛ سايكس، پرسى، تاريخ ايران،
ترجمة محمدتقى فخر داعى گيلانى، تهران، 1363ش؛ گاتوغى گوس، آبراهام،
تاريخ، ترجمة عبدالحسين سپنتا و استفان هانانيان، تهران، 1347ش؛ گلستانه،
ابوالحسن، مجملالتواريخ، به كوشش محمدتقى مدرس رضوي، تهران، 1344ش؛
مرعشى صفوي، محمدخليل، مجمعالتواريخ، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1362ش؛
مروي، محمدكاظم، عالم آراي نادري، به كوشش محمدامين رياحى، تهران،
1364ش؛ مينورسكى، ولاديمير، تاريخچة نادرشاه، ترجمة غلامرضا رشيد ياسمى،
تهران، 1313ش؛ هدايت، رضاقلى، روضةالصفاي ناصري، تهران، 1339ش.