جَبَرْتی، ابوالعزم عبدالرحمان بن حسن (د 1237 یا
1240ق/1822 یا 1825م)، تاریخنگار و دانشمند نامی مصر.
خاندان جبرتی منسوب به جبرت (جبرتی، عجائب...، 1/441؛ قس: صیاد، 586)، از مناطق
مسلماننشین و حنفی مذهب زیلع در شمال حبشه بودند (جبرتی، همان، 3/66؛ شرقاوی،
1031؛ شیال، 10). جد هفتم عبدالرحمان، به همین نام، در اوایل سدۀ 10ق/16م به قصد حج
و تحصیل از جبرت خارج شد (مبارک، 8/15) و پس از مدتی اقامت در مکه و مدینه به قاهره
رفت و همانجا ساکن شد (جبرتی، شرقاوی، همانجا؛ احمد، 195؛ شیال، 10-11؛ قاسم، 48).
برخی این عبدالرحمان را با ابوالعزم عبدالرحمان صاحب تاریخ که در اینجا به احوال او
پرداخته میشود، خلط کردهاند (نک : نجاریانزاده، 23-24). بسیاری از شیوخ رواق
جبرت در الازهر از این خاندان سر برآوردند (جبرتی، همان، 70؛ شرقاوی، همانجا؛ مبارک،
8/15-17؛ برای آگاهی از رواق جبرت، نک : نجاریانزاده، 29-33؛ عیسى، 146).
حسن بن برهانالدین پدر عبدالرحمان، از بزرگترین دانشمندان دوران خود در علوم
مختلف دینی، نجوم و ریاضیات بود (مبارک، 8/21، 23-24؛ عنان، 178؛ زیدان،
4/255-256). او زبانهای ترکی و فارسی را نیز نیک میدانست (مبارک، 8/23؛ شیال، 12؛
شرقاوی، 1032) و آخرین کسی بود که در الازهر علم هیئت تدریس کرد (همو، 1033؛ شیال،
همانجا؛ EI1) و شهرتش چنان بود که افرادی از فرنگ برای فراگیری هندسه نزد او میرفتند
(شرقاوی، 1035؛ قاسم، همانجا).
جبرتی تحصیلات مقدماتی خود را در مکتبخانههای اطراف الازهر گذراند. پسر او
عبدالرحمان جبرتی در قاهره زاده شد (جبرتی، همان، 1/21-31، 2/111) و در 11 سالگی
حافظ قرآن شد (احمد، همانجا؛ شرقاوی، 1037؛ قاسم، همانجا؛ عنان، 177). جبرتی یک بار
در 1182ق یعنی در 14 سالگی (شرقاوی، 1036) و بار دیگر در 1195ق یعنی در 27 سالگی
ازدواج کرد (همو، 1037-1038). خلیل تنها پسر او حاصل ازدواج دوم است (احمد، 196؛ قس:
شرقاوی، 1038).
عبدالرحمان فقه و لغت و ادب را در الازهر نزد پدر و پس از او نزد مرتضى زبیدی لغتشناس
نامی و صاحب تاج العروس،
فرا گرفت (همو، 1037-1038؛ شیال، 12؛ احمد، همانجا). با پایان تحصیلات در الازهر،
به کتابخانۀ بزرگ پدر ــ که برای استفادۀ عامه در خانۀ خود تأسیس کرده بود ــ
اهتمام ورزید و آن را بیش از پیش سامان داد و در کنار آن به تشکیل حلقههای درس
پرداخت (جبرتی، همان، 1/460؛ مصطفى، 32). عبدالرحمان با توجه به اعتبار و موقعیت
علمی و اجتماعی پدر (نک : جبرتی، همان، 1/458، 460-461؛ شیال، همانجا؛ عیسى،
145-146) با بسیاری از علمای عصر آشنا شد و ضمن تلمّذ نزد آنان در علوم آن زمان
دستی قوی یافت (قاسم، 49؛ سروجی، «کتاب...»، 280؛ عنان، 178؛ احمد، همانجا)؛ تا
جایی که از بزرگترین دانشمندان قاهره به شمار رفت (EI1) و همچون پدر و اجداد خود
ضمن تدریس در الازهر (عنان، همانجا) شیخ رواق جبرت شد (احمد، همانجا). جبرتی پس از
مرگ پدر وارث ثروت هنگفت او شد (شرقاوی، 1037؛ احمد، 195، 196؛ عیسى، 145).
به دنبال حملۀ ناپلئون به مصر در 1213ق/1798م، جبرتی این شهر را ترک کرد و به مزرعهاش
در ابیار (ه م) رفت (شرقاوی، 1038؛ شیال، 12-13؛ عنان، همانجا؛ احمد، 197).
ناپلئون برای ابراز حسن نیت و شرکت دادن بزرگان مصر در تصمیمات حکومتی، در
1215ق/1800م انجمنی موسوم به «انجمن دیوان» به دست ژنرال منو تأسیس کرد (سجادی،
107؛ عنان، همانجا؛ شیال، 13؛ احمد، همانجا). آنگاه جبرتی را از ابیار فرا خواند و
وی را به عضویت این انجمن که متشکل از 9 تن از بزرگان مصر بود، منصوب کرد (زیدان،
4/256؛ شرقاوی، احمد، عنان، همانجاها؛ شیخو، 1/20-21؛ کحاله، 5/133؛ حتی، 3/874 ؛
قاسم، 56)؛ اما جبرتی در این مقام به مخالفت با برخی اعمال فرانسویان از جمله نوع
پوشش زنان فرانسوی، بیاعتنایی آنان به مقدسات دینی مسلمانان، اهانت به مسجد جامع
الازهر و از همه مهمتر منع سفر حج، برخاست (جبرتی، همان، 2/231، 436-437، مظهر...،
31-32، 38، 57، 60-61، جم ) و حتى فرانسویان را کافر خواند (مثلاً نک : همان، 2،
4، 7، 8). با این همه، گاه از برخی اقدامات مثبت آنان همچون تأسیس کتابخانهها،
انجمنها، کارخانهها و نیز جلب دانشمندان و فعالیتهای علمی آنان، نظم بخشیدن به
امور اداری و قضا و قرنطینۀ مصر در هنگام شیوع طاعون (همو، عجائب، 4/347-352، جم ،
مظهر، 51، 188-189، 193-195؛ عنان، 184) تمجید میکرد.
جبرتی تقریباً 20 سال پایانی عمر خود را در دورۀ حکومت محمدعلی پاشا (حک
1220-1264ق) گذراند؛ اما سرگذشت او در این دوره، مورد اختلاف است (شیخو، 1/21؛ قس:
مبارک، 8/33؛ عنان، 189). خروج فرانسویان از مصر و آغاز حکومت محمدعلی پاشا بر این
کشور و حوادثی که پس از آن رخ داد، جبرتی را به گردآوری یادداشتهایش در قالب تاریخ
مصر برانگیخت (نک : ادامۀ مقاله). او که نخست از پایان تسلط فرانسویان و بازگشت
سلطۀ عثمانی خشنود بود، کتابی نگاشت و به وزیر عثمانی تقدیم کرد (شرقاوی، 1038؛ نیز
نک : ادامۀ مقاله)؛ اما پس از چندی از آنان روی برتافت و با انتقاد از عثمانیان و
بهویژه محمدعلی پاشا، حکومت فرانسویان را در برخی مواقع ترجیح داد (شرقاوی، 1042).
او در نوشتههای خود بر 17 سال نخست حکومت محمدعلی پاشا نقدهایی گزنده وارد کرده
است. اقدامات محمدعلی پاشا برای لغو امتیازات گذشتۀ شیوخ و گرفتن مالیات از آنها از
انگیزههای جبرتی بود (همانجا). البته جبرتی گاه محاسن محمدعلی و اقدامات مثبت او
را نیز برشمرده است (مثلاً نک : عجائب، 3/561). برخی معتقدند که چون جبرتی در
سالهای آغازین حکومت محمدعلی میزیست، هنوز اقدامات مثبت وی به نتیجه نرسیده بود؛ و
اگر جبرتی اندکی بیشتر میزیست و آن نتایج را میدید، اینچنین از او انتقاد نمیکرد
(خاکی، 377، 380).
انتقادهای شدید جبرتی از محمدعلی پاشا و اطرافیانش محمدعلی پاشا را خشمناک کرد و
کار به آنجا کشید که به دستور او و کمک دامادش، محمدعلی دفتردار ــ که خود از شیوخ
قاهره بود ــ خلیل، تنها پسر جبرتی را که در دربار وظیفۀ تعیین اوقات شرعی داشت، در
1822م در محلۀ شبرا به قتل رساندند (شرقاوی، 1038-1039؛ شیخو، 1/21؛ قاسم، 50؛ احمد،
197). جبرتی که در آن هنگام، مشغول ثبت وقایع انقلاب یونان بود، پس از این حادثه
دست از کار کشید و حتى از بازبینی نوشتههای خود نیز سر باز زد (قاسم، همانجا)؛ از
اینرو جزء پایانی تاریخ او برخلاف جزء پیشین آن فاقد شرح و بسط کافی است و خود نیز
تا حدودی بر این مهم معترف است (جبرتی، همان، 3/315؛ نیز نک : قاسم، همانجا؛ احمد،
205).
دربارۀ تاریخ و چگونگی مرگ او اختلاف است. او پس از مدتی نابینا شد و به احتمال قوی
در 1240ق/1825م درگذشت (زیدان، 4/256؛ لین، 220؛ شیال، 10؛ شیخو، همانجا؛ سروجی، «کتاب»،
283؛ عنان، 177، 189؛ قس: دبس، 8/216؛ واندیک، 88، 420؛ قاضی، 133).
برخی بر آناند که جبرتی، خود در دربار محمدعلی به عنوان مفتی حنفیه (کحاله، همانجا)،
تعیین وقت شرعی میکرد (نک : شرقاوی، 1038) و به دستور محمدعلی که از اندیشههای
جبرتی، و کتاب در حال تألیف او یعنی عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار خبر داشت (همو،
1048)، دستور قتل وی را صادر کرد و او را سرانجام، در شب 27 رمضان 1237ق به غفلت
گرفتند و به دار آویختند (شیخو، همانجا؛ کحاله، 5/133؛ حتی، 3/874؛ جندی، 219؛
واندیک، 88؛ دبس، همانجا؛ سرکیس، 675). گفتهاند پیکر او را دو سال پس از قتلش در
مقبرۀ جبرتیه که هنوز به همین نام است، در محلۀ مجاورین دفن کردند (عنان، 189؛ قس:
شرقاوی، 1039). پس از مرگ او منزلش در صنادقیه و کتابخانۀ بزرگ خاندان جبرتی در آتش
سوخت (همانجا).
آثـار: جبرتی بیشتر عمر خود را در قاهره، و به کسب دانش و تدریس در منزل خود و
الازهر و حاشیهنویسی بر آثار پدر و تألیف و شرکت در محافل علمی گذراند (زکی، 468؛
شیال، 12؛ مصطفى، 32؛ عبدالکریم، 21-22).
مشوق اصلی جبرتی در تاریخنگاری، مرتضى زبیدی بود. زبیدی نیز خود از جانب محمد خلیل
مرادی (د 1206ق) مفتی مشفق بدین کار ترغیب شد (جبرتـی، عجائب، 2/141). مرادی که
برای تألیف سلک الدرر، نیاز به جمعآوری شرح احوال اعلام سدۀ 12ق داشت، در 1200ق از
نویسندگان و مورخان سرزمینهای مختلف یاری طلبید تا شرح احوال بزرگان سرزمین خود را
در اختیار او بگذارند. در آن میان زبیدی که به درخواست مرادی مأمور گردآوری شرح
احوال بزرگان مصر شده بود، چون خود مشغول تألیفات دیگر بود، جبرتی را به این کار
برانگیخت. جبرتی که در آن موقع، تحصیلات خود را در الازهر به اتمام رسانده بود، به
جمعآوری شرح احوال نامداران سدۀ پیش از خود در مصر و حجاز برخاست (نک : همانجا؛
شرقاوی، 1044؛ شیال، 22؛ قاسم، 49؛ انیس، 114؛ احمد، 203). او در آغاز به طبقهبندی
اقشار و اصناف مختلف پرداخت و در شرح احوال بزرگان، پیامبـران را در طبقۀ اول، و
دانشمندان، امیران، والیان و پرهیزگاران را در مراتب بعدی قرار داد (زیاده، 274).
چون به سبب گستردگی موضوع، کار بر او دشوار آمد، از اسماعیل خشاب کمک گرفت (مصطفى،
33؛ قاسم، همانجا) و این کار را تا دو سال ادامه داد (مصطفى، همانجا؛ عمر، 7).
جبرتی در این مدت از توصیههای زبیدی نیز سود جست (جندی، 220). حاصل این یادداشتها
در رسالۀ زبیدی با نام المعجم المختص، و کتاب سلک الدرر محمد خلیل بن علی مرادی و
عجائب الآثار خود او مشهود است (نک : شیال، 21-24؛ قاسم، همانجا).
پس از مرگ زبیدی در 1205ق/1790م جبرتی در ادامۀ کار تردید کرد؛ اما چندی بعد، مرادی
طی نامهای از جبرتی خواست تا مطالب گردآوری شده را همراه یادداشتهای زبیدی برای وی
بفرستد (همانجا). جبرتی نیز چنین کرد (نک : عجائب، 4/212) و مجموعهای شامل 10
جزوه به ترتیب حروف الفبا، تحت عنوان المعجم المختص (انیس، همانجا؛ سروجی، «عجائب...»،
213) نزد مرادی فرستاد (جبرتی، همان، 2/141؛ احمد، 203؛ شیال، 22؛ انیس، 115) و خود
نیز به نگارش ادامه داد. اما به دنبال مرگ زود هنگام مرادی، جبرتی به شدت متأثر شد
و بار دیگر دست از کار کشید (جبرتی، همان، 4/212؛ قاسم، 49).
حملۀ فرانسویان به مصر و عضویت جبرتی در انجمن دیوان، وی را برآن داشت تا نگارش و
ثبت حوادث را با شیوهای متفاوت، یعنی شرح وقایع به صورت روزانه بهویژه در 7 ماه
اول حضور فرانسویان در مصر از سر گیرد (سروجی، همان، 214) و اولین اثر خود را با
نام مدة الفرنسیس بمصر یا مدة دخول الفرنسیس بمصر، ارائه دهد (رمضان، 234؛ قاسم،
همانجا؛ سروجی، «کتاب»، 282، «عجائب»، 212، 215).
کتاب دیگر او مظهر التقدیس بذهاب دولة الفرنسیس نام دارد که مشتمل بر تاریخ مصر در
سالهای 1213-1216ق/1798-1801م است. در 1801م با خروج قوای فرانسه، جبرتی نیز به
نشانۀ مشارکت در شادی مردم و خوشامدگویی به عثمانیان (احمد، 204) کتاب مظهر التقدیس
را به کمک شیخ حسن عطار (شیال، 25؛ رمضان، 248؛ قس: انیس، 116) و به سفارش یوسف
پاشا، فرمانده ارتش عثمانی نگاشت (سروجی، همان، 215). او در این کتاب، پس از توضیح
مختصری دربارۀ تاریخ بشر از حضرت آدم(ع) تا دولتهای اسلامی، به عصر عثمانیان مصر
وارد شده، و سپس با استفاده از کتاب مدة الفرنسیس و یادداشتهای پیشین خود، بسیاری
از حوادث سالهای 1213-1216ق یعنی دورۀ اشغال مصر بهویژه ماههای اول آن را به تصویر
کشیده است (مصطفى، 33؛ شیخو، 1/21؛ انیس، نیز سروجی، همانجاها). او در این کتاب به
روابط دوستانۀ خود با فرانسویان اشارهای نکرده است. تألیف این کتاب در 1216ق پایان
یافت (شرقاوی، 1054).
جبرتی پس از تألیف این کتاب (نک : ص 263؛ شیال، 26؛ قاسم، 59)، آن را به یوسف پاشا
ــ که وارد قاهره شده بود ــ تقدیم کرد (شرقاوی، 1038؛ مصطفى، نیز شیال، همانجاها؛
قاسم، 49، 58-59؛ احمد، همانجا؛ انیس، 118). یوسف پاشا نیز آن را بر سلطان سلیم سوم
(حک 1203-1221ق) عرضه کرد که تحسین وی را برانگیخت (عنان، 189) و به مصطفى بهجت
رئیس پزشکان دربار دستور داد تا آن را به ترکی ترجمه کند (شرقاوی، نیز انیس،
همانجاها؛ سروجی، همان، 221). به جهت این کتاب را در 1222ق/1803م، یعنی در زمان
حیات مؤلف، ترجمه کرد (شرقاوی، همانجا؛ قاسم، 49-50؛ عنان، انیس، نیز قس: سروجی،
همانجاها). سپس احمد عاصم افندی در 1225ق/1810م، مجدداً آن را به ترکی بر گرداند (شرقاوی،
همانجا؛ احمد، 213).
برخی جبرتی را در تألیف مظهر التقدیس تحت تأثیر شیخ حسن عطار میدانند (قاسم، 59)،
اما بنابر شواهدی باید جبرتی را نویسندۀ اصلی، و عطار را تنها یک مؤلف همکار و
گردآورندۀ اخبار، اشعار و نصوص دانست (جبرتی، همان، 9، 206، 209، 247؛ شیال، 25).
در این اثر ضمن اشاره به برخی حوادث، به بسیاری از آثار تاریخی و طبیعی مصر نیز
اشاره شده است (نک : ص 3-5). ترجمۀ ترکی و فرانسوی قسمتی از آن به کوشش الکساندر
کاردن1، مترجم کنسولگری فرانسه در قاهره، همراه مختصری از کتاب نقولای ترک در
1250ق/1835م، در اسکندریه چاپ شده است (سروجی، «کتاب»، 282، «عجائب»، 224؛ عنان،
185) که بنا بر نظر کرمر2 ترجمهای بسیار ناقص است؛ اما بعدها به صورت کامل به زبان
فرانسه (سروجی، «کتاب»، همانجا، «عجائب»، 225؛ قاسم، 50) و به صورت پراکنده به
زبانهای مختلف از جمله روسی و ترکی نیز ترجمه شد (زیدان، 4/256؛ سروجی، «کتاب»،
همانجا). کتاب مظهر التقدیس در پاریس و در 1838م نیز تجدید چاپ شد (شیال، 26).
چاپهای مختلفی از این اثر در دست است (قاهره، مطبعة دارالکتب المصریه، 1998م؛
دارالمعارف، 1378ق/1958م؛ نک : الفهرس...، 2807؛ برای فهرست نسخههای چاپی و خطی و
ترجمهها، نک : عبدالمطلب، 180-181؛ سروجی، «عجائب»، 217-219؛ اعظمی، 67).
عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار، یا تاریخ جبرتی، مشهورترین اثر جبرتی در تاریخ
مصر سدۀ 12 و 13ق است. اهمیت این اثر به خصوص به سبب اشتمال بر حوادث و جریاناتی
است که در عصر جبرتی اتفاق افتاده، و در این کتاب به تفصیل آمده است (مصطفى، 33-34؛
احمد، 204). عجائب الآثار همچنین در پژوهشهای مربوط به تاریخنگاری عصر عثمانی، از
اهمیت خاصی برخوردار است (ایالُن، 393؛ زیاده، 273). محققان این کتاب را تکملۀ
تاریخ بدایع الزهور ابن ایاس که خود تکملۀ تاریخ مقریزی است، تلقی کردهاند (واندیک،
88، 420؛ دبس، 215؛ اعظمی، همانجا؛ سروجی، «کتاب»، 282). جبرتی این کتاب را با
مقدمهای در باب تاریخ و فوائد آن آغاز کرده، و آنگاه دربارۀ ترتیب و تنظیم تراجم
احوال سخن گفته، و سپس نوعی سیاستنامه و نصیحةالملوک ارائه داده است (نک :
1/22-28؛ سروجی، همانجا) و سرانجام وارد متن تاریخ مصر شده است. این اثر، ضمن توصیف
بسیاری از اماکن و معابر قاهره (نک : 1/93، 121، 124، 251، 257، جم ؛ نیز نک :
زکی، 477-478؛ سروجی، همان، 280-281) و شرح احوال بزرگان و علما و امیران، شرح
احوال بسیاری از صاحبان حرف و مشاغل را نیز دربر دارد (سروجی، همانجا؛ احمد، 206).
جبرتی مطالب دو بخش آغازین اثر خود را (نک : 1/30، 66) از مورخانی چون اسحاقی و به
ویژه احمد شلبی عبدالغنی نقل کرده است. بخش اول از حوادث سال 1100 تا 1189ق، و بخش
دوم از 1190 تا 1212ق یعنی دوران حکومت ابراهیم بک و مراد بک، و حوادث مهمی از جمله
شیوع طاعون در مصر را دربر دارد (نک : 1/222). وقایع مربوط به اشغال مصر توسط
فرانسویان در بخش سوم این اثر جای دارد. گویا جبرتی برای ذکر وقایع این دوره نیز به
کتاب مظهر التقدیس تکیه داشته، و شرح برخی حوادث را بدان افزوده، و تاریخ مصر را از
1216 تا 1220ق ادامه داده است؛ اما به نظر میرسد در انتقاد از فرانسویان لحنی آرامتر
از کتاب مظهر التقدیس انتخاب کرده است (نک : شرقاوی، 1052؛ قاسم، 50؛ احمد، 204؛
انیس، 117).
بخش چهارم تاریخ جبرتی از فتح مصر به وسیلۀ سلطان سلیم اول و آغاز حکومت محمدعلی
پاشا بر مصر یعنی 1221ق/1806م تا پایان 1236ق/1821م، یعنی اواسط حکومت محمدعلی را
دربر میگیرد. او حوادث مهم این دوران را روز به روز، به تفصیل یا به اختصار (نک
: 1/21، 7/486)، بیان کرده (نیز نک : سرکیس، 676؛ واندیک، 421؛ شیخو، 1/21؛ سروجی،
«کتاب»، 284)، و در پایان هر سال به شرح حال وفیات آن سال پرداخته است (سروجی،
همانجا). انتقاد از نخستین سالهای حکومت محمدعلی پاشا (سروجی، همان، 283؛ قس: قاسم،
همانجا)، و شخص او و دولتمردانی که تابع و طرفدار او بودند، از ویژگیهای این بخش
از عجائب الآثار است (همو، 50، 54-55)؛ به همین دلیل، اثر او تا 1297ق/1880م منتشر
نشد (نک : ادامۀ مقاله).
اشتمال این اثر بر مباحثی چون وصف فضای اجتماعی مصر در سدههای 12 و 13ق، بیان
احوال قشرهای مختلف، تراجم بزرگان سیاسی و فرهنگی، ذکر انواع حوادث و بیان
نارساییهای اقتصادی و اجتماعی، آن را به عنوان بزرگترین منبع تاریخ مصـر در ایـن
دو سـده (نک : EI1)، و جبرتی را به بزرگترین مورخ جهان اسلام در سدههای اخیر و
بنیانگذار تاریخنگاری معاصر مصر تبدیل کرده است (قاضی، 132). بخشهای اول و دوم
این اثر در دورۀ حکومت عباس حلمی، و بخشهای سوم و چهارم آن در دورۀ خدیوی توفیق به
چاپ رسید (قاسم، همانجا؛ دربارۀ نسخههای چاپی و خطی و ترجمهها، نک : عبدالمطلب،
175-179؛ شرقاوی، 1049-1050). این اثر در سالهای 1888م تا 1896م در 9 مجلد به زبان
فرانسه، و قسمتهایی از بخشهای سوم و چهارم آن که مربوط به حملۀ فرانسه به مصر و
اوایل حکومت محمدعلی تا سال 1821م است، به زبان روسی ترجمه شد (سرکیس، 676؛ قاسم،
50-51).
مختصر تذکرة اولی الالباب و الجامع للعجب العجاب، تلخیص کتاب تذکرۀ داوود در طب
تألیف داوود بن عمر انطاکی (د 1008ق) است. نسخ خطی این اثر به خط احمد سمانردی،
هلال بن محمد بن هلال و عبدالرحمان بن ناصر موجود است (دربارۀ نسخههای خطی، نک :
ازهریه، 6/130؛ خدیویه، 6/39؛ عبدالمطلب، 182).
بازنویسی کتاب الف لیلة و لیلة. جبرتی در بازنویسی این اثر عبارات دور از ذهن را
حذف کرده است (سروجی، «کتاب»، 282).
دستور تقویم الکواکب السبعة و الجواهر و الاهلة و التواریخ الثلاثة. این کتاب در
1209ق در باب محاسبات نجومی و رؤیت هلال نگاشته شده است (خدیویه، 5/246؛ کحاله،
5/133؛ عبدالمطلب، همانجا).
نابودی و فقدان بسیاری از منابع مکتوب تاریخی، به سبب کشمکشهای درونی ممالیک یا
نزاع با عثمانیان از یک سو، و انتقال کتابهای بسیار از مصر به فرانسه از سویی دیگر،
جبرتی را از دسترسی به انبوه منابع تاریخی محروم کرده بود (نک : جبرتی، عجائب،
1/27-30؛ قاسم، 51). تنها منبع او علاوه بر یادداشتهایی که از سربازان آن دوره به
دست میآورد، کتاب اوضح الاشارات نوشتۀ احمد شلبی بود که تاریخ مصر را از فتح آن و
حضور عثمانیان در مصر تا 1150ق در بر داشت و آن را نیز در میانۀ کار از دست داد (جبرتی،
همان، 1/30؛ ایالن، 396؛ نیز نک : شلبی، مقدمه، 4-9). هرچند اختصار جبرتی باعث از
دست رفتن بسیاری از مطالب شلبی شده، اما نثر جبرتی سادهتر و روانتر از منبع اصلی
است (مثلاً نک : جبرتی، همان، 1/245-246؛ قس: شلبی، 206-207). مؤلف در ذکر اخبار
سالهای آغازین، از گفتههای پدر، دوستان او و اساتید کهنسال خود و شرح حال علما و
امرای بزرگ، اسناد عمومی و نوشتههای روی قبرها استفاده کرده است (همان، 1/21-22،
30؛ قاسم، 52-53؛ سروجی، «عجائب»، 216).
آنچه بر اهمیت و اعتبار آثار جبرتی در تاریخ مصر و شرح وقایعی که خود در آن دوره میزیسته،
میافزاید، دسترسی او به اسناد و مدارک است. او علاوه بر استفاده از حافظۀ خود (جبرتی،
همان، 1/30)، با بهرهگیری از ارتباط دوستانه با بسیاری از رؤسا و صاحبمنصبان مصر،
از جمله امیران ممالیک و بهویژه محمد بک الفی، نیز به سبب عضویت در انجمن دیوان و
دوستی با اسماعیل خشاب که با توجه به سوابقش، فردی مورد اعتماد تلقی میشده، توانست
به اسناد رسمی حکومت ناپلئون، محاکمۀ سلیمان حلبی، لوایح و قوانین عثمانی و ممالیک
و فرانسویان دسترسی یابد (نک : همو، مظهر، 72-73؛ شیال، 20؛ عنان، 179؛ قاسم، 53).
از نثر جبرتی چنین بر میآید که وی نیز چون دیگر نویسندگان همروزگار خود، آرایههای
ادبی را چندان در آثار خود به کار نبرده، و طرفدار سادهنویسی بوده است؛ اما
استفاده از سجع در برخی موارد (مثلاً نک : عجائب، 1/39، 2/218، 350، 416، 3/208،
212) و مقدمۀ مسجع وی بر مظهر التقدیس (ص 1-17)، گویای آن است که با این آرایهها
آشنایی کامل داشته است، تا حدی که او را در زمرۀ مورخان ادیب به شمار آوردهاند (ماجد،
94). آشنایی جبرتی با زبانهای فارسی و ترکی باعث شد تا بسیاری از واژگان فارسی،
ترکی و حتى مغولی به آثار او راه یابند (برای آشنایی با این واژگان، نک : سلیمانی،
جم ؛ فرنوانی، 284). جبرتی را آخرین مورخ طرفدار تدوین سالشمارانۀ تاریخ میدانند
(قاسم، 52؛ قس: شیال، 27؛ سروجی، «کتاب»، 284، «عجائب»، 212).
اگرچه جبرتی در دستگاه فرانسویان و احتمالاً محمدعلی پاشا صاحب منصب بوده، اما برخی
نویسندگان او را فردی آزاداندیش، وطنپرست، کهنهگرا و مخالف نوآوری قلمداد کردهاند
(EI1). چنانکه آوردهاند او از مکاتب تاریخنگاری پیروی نکرد و مکتب جدیدی نیز
بنیان ننهاد (ایالن، 392) و از اینرو برخی شیوۀ قدیمی او را در تاریخنگاری به نقد
کشیدهاند (جنـدی، 222). بعضی نویسندگـان نیز وی را مورخـی مصلحت ـ اندیش، در خدمت
حکام و محافظهکار دانستهاند (قاسم، 58-59؛ پوناوالا، 272-273) و به سبب بیاعتنایی
به ذکر برخی حوادث، بر او خرده گرفتهاند (قاسم، 60-61)؛ با این همه، بیطرفی و
امانتداری او در شرح وقایع، پیوسته مورد تأکید بوده است (جندی، 219؛ شیال، 19؛
طبری، 271؛ احمد، 210-211). انتقادهای او از ممالیک و حکومت محمدعلی پاشا و تاوانی
که به خاطر آن پرداخت، اعتقاد به سازشکاری او را مخدوش میکند. عدم توانایی وی بر
تحلیل سیاسی حوادث و غفلت از تأثیر وقایع خارج از مصر و بهویژه اروپا بر امور
داخلی مصر از دیگر انتقاداتی است که بر جبرتی وارد کردهاند (قاسم، 54؛ سروجی، «کتاب»،
284؛ احمد، 212). او هرچند خود اعتقاد محکمی به برخی آداب مذهبی از قبیل زیارت اهل
قبور، نذر، وقف و حتى شفاعت اولیا نداشت (سروجی، همان، 285)، اما علل بسیاری از
حوادث را به مسائل دینی و مذهبی ارتباط میداد (مثلاً نک : عجائب، 5/139، 6/3).
مآخذ: احمد، لیلی عبداللطیف، دراسارت فی تاریخ و مؤرخی مصر و الشام، قاهره، 1980م؛
ازهریه، فهرست؛ اعظمی، عواد مجید، «عبدالرحمن الجبرتی فی نظر التاریخ»، عبدالرحمن
الجبرتی، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره، 1976م؛ انیس، محمد، «الجبرتی و مکانته
فی مدرسة التاریخ المصری فی العصر العثمانی»، همان؛ جبرتی، عبدالرحمان، عجائب
الآثار، به کوشش حسن محمد جوهر و دیگران، قاهره، 1958-1967م؛ همو، مظهر التقدیس،
قاهره، 1998م؛ جندی، انور، اعلام و اصحاب اقلام، قاهره، دار نهضة مصر؛ حتی، فیلیپ و
دیگران، تاریخ العرب (مطول)، بیروت، 1953م؛ خاکی، احمد، «الجبرتی و محمدعلی»،
عبدالرحمن الجبرتی، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره، 1976م؛ خدیویه، فهرست؛ دبس،
مطران یوسف، تاریخ سوریة الدنیوی و الدینی، به کوشش مارون رعد و نظیر عبود، دار
نظیر عبود، 1994م؛ رمضان، مصطفى محمد، «مخطوطة من تألیف الجبرتی فی لیدن»،
عبدالرحمن الجبرتی، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره، 1976م؛ زکی، عبدالرحمان، «خطط
القاهرة فی ایام الجبرتی»، همان؛ زیاده، خالد، «التصوف و التاریخ قراءة فی عجائب
الآثار للجبرتی»، الفکر العربی، بیروت، 1982م، س 4، شم 27؛ زیدان، جرجی، تاریخ
آداب اللغة العربیة، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، دارالهلال؛ سجادی، صادق و هادی عالمزاده،
تاریخنگاری در اسلام،
تهران، 1375ش؛ سرکیس، یوسف الیان، معجم المطبوعات العربیة و المعربة، قاهره،
1346ق/1928م؛ سروجی، محمد محمود، «عجائب الآثار و مظهر التقدیس دراسة مقارنة»،
عبدالرحمن الجبرتی، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره، 1976م؛ ؛ همو، «کتاب عجائب
الآثار فی التراجم و الاخبار للشیخ عبدالرحمن الجبرتی...»، دراسات تاریخ الجزیرة
العربیة، ج 1(1)، به کوشش عبدالقادر محمود عبدالله و دیگران، ریاض، 1379ق/1959م؛
سلیمانی، احمد سعید، تأصیل ما ورد فی تاریخ الجبرتی من الدخیل، قاهره، 1979م؛
شرقاوی، محمود، «تاریخ حیاة الجبرتي»، المختار من تاریخ الجبرتی، به کوشش محمد
قندیل بقلی، مطابع الشعب، 1958م؛ شلبی، احمد، اوضح الاشارات، به کوشش فؤادمحمد ماوی،
قاهره، 1977م؛ شیال، جمالالدین، التاریخ و المؤرخون فی مصر، مکتبة الثقافة الدینیة،
1420ق/2000م؛ شیخو، لویس، الآداب العربیة فی القرن التاسع عشر، بیروت، 1924م؛ صیاد،
محمد محمود، «جبره و جبرت»، عبدالرحمن الجبرتی، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره،
1976م؛ طبری، محمدعلی، زبدة الآثار، تهران، 1372ش؛ عبدالکریم، احمد عزت، «الجبرتی
مؤرخ مصری علی مفرق الطرق»، عبدالرحمن جبرتی، به کوشش همو، قاهره، 1976م؛ عبدالمطلب،
محمد رشاد، «مؤلفات الجبرتی مخطوطة و مطبوعة»، همان؛ عمر، عمر عبدالعزیز، عبدالرحمن
الجبرتی و نقولا الترک، بیروت، 1978م؛ عنان، محمد عبدالله، مؤرخو مصر الاسلامیة،
قاهره، 1388ق/1969م؛ عواد، کورکیس، الذخائر الشرقیة، به کوشش جلیل عطیه، بیروت،
1999م؛ عیسى، صلاح، «منهج عبدالرحمن الجبرتی فی رؤیة الظواهر التاریخیة»، عبدالرحمن
الجبرتی، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره، 1976م؛ فرنوانی، رفعت، «لغة الجبرتی»،
همان؛ الفهرس الموحد للمکتبة المرکزیة، ریاض، 1406ق/1985م؛ قاسم، جمال زکریا، «عبدالرحمن
الجبرتی، سیرة و تقییم»، عبدالرحمن الجبرتی، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره،
1976م؛ قاضی، شکری، خمسون شخصیة مصریة و شخصیة، قاهره، 1989م؛ کحاله، عمررضا، معجم
المؤلفین، بیروت، 1376ق/1975م؛ لین، ا. و.، عادات المصریین المحدثین و تقالیدهم،
ترجمۀ سهیر دسّوم، قاهره، 1411ق/1991م؛ ماجد، عبدالمنعم، «مکان عبدالرحمن الجبرتی
بین المؤرخین المسلمین»، عبدالرحمن الجبرتی، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره،
1976م؛ مبارک، علی پاشا، الخطط التوفیقیة الجدیدة لمصر القاهرة، بولاق، 1990م؛
مصطفى، احمد عبدالرحیم، «الجبرتی مؤرخاً»، عبدالرحمن الجبرتی، به کوشش احمد عزت
عبدالکریم، قاهره، 1976م؛ نجاریانزاده، مصطفى، تحقیقی پیرامون جبرت و جبرتیها،
تهران، رایزنی فرهنگی ایران و آدیس آبابا؛ واندیک، ادوارد، اکتفاء القنوع، به کوشش
محمدعلی بیلاوی، قاهره، 1313ق/1896م؛ نیز:
Ayalon, D., »The Historian Al-Jabarti«, Historians of the Middle East, London,
1962; EI1; Poonawala, I., »The Evolution of Al-Ğabartī’s Historical«, Arabica,
Leiden, 1968, vol. XV(1).
محمدحسین اشرف