responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5522
پزدوی، ابوالحسن
جلد: 13
     
شماره مقاله:5522


پَزْدَوی، یا بزدوی، ابوالحسن فخرالاسلام علی‌بن‌محمدبن‌حسین(ح400-5رجب482ق/1010-13سپتامبر1089م)، فقیه و اصولی حنفی.
او در خاندانی اهل دانش برخاسته از نسف زاد شد. نیای وی عبدالکریم بن‌موسیٰ پزدوی و پدرش محمدبن‌حسین از عالمان و محدثان ماوراءالنهر بودند(نسفی، 444، 555؛ ابن‌ماکولا، 1/473). پزده، خاستگاه این خاندان، قلعه‌ای در 6 فرسنگی نسف بر سر راه بخارا بود(سمعانی، 1/339؛ یاقوت، ذیل بزده). پدرش تنها استاد شناختۀ اوست(نک‌: نسفی، 555). پزدوی بخش مهمی از فعالیت علمی خود را در سمرقند به سرآورد، جایی که مدتی را به تدریس گذراند(همو، 554؛ ذهبی، 18/603)و گفته شده که مدتی نیز بر مسند قضا بوده است(ابوطاهر، 72؛ ابن‌نجیم، 4/153). از شاگردان او نام محمدبن‌حسن‌زالی بلخی(نک‌: نسفی، همانجا)، ابوالمعالی محمدبن‌نصر مدینی، خطیب سمرقند(سمعانی، همانجا) در حدیث، و علاءالدین محمدبن‌احمد سمرقندی(کاسانی، 5/108، 6/268، قس: 2/88، 3/140) و ظهیرالدین ابوالمعالی زیادبن‌الیاس(عبدالقادر، 245)، در فقه ثبت شده است. ابوحفص‌عمربن‌محمد نسفی صاحب‌القند، او را در نسف دیده، اما موفق به سماع از او نشده است(نک‌: نسفی، همانجا) و روایت او از پزدوی، برخلاف آنچه در اسناد علاءالدین بخاری آمده است(نک‌: 1/4)، نباید بی‌واسطه باشد.
از نظر سلوک فردی، نسفی که عصر پزدوی را دریافته، او را با لقب «زاهد» خوانده است(همانجا؛ نیز نک‌: پزودی، 1/7). گویا او بخش پایانی عمر خود را در نسف و کش(نزدیک سمرقند) گذرانده است، جایی که وی در همان‌جا وفات یافت(نک‌: نسفی، ذهبی، همانجاها). پیکر او را به سمرقند بردند و درباب المشهد جاکردیزه، آرامگاه مشهور سمرقند به خاک سپردند و تربتش قرنها از مزارات سمرقند بود(نسفی، همانجا؛ سخاوی، 1/148؛ قس: ابوطاهر، 70).
آنچه از آثار وی و گزارشهای منابع برمی‌آید، چیرگی او در فقه و اصول است، چنان که از او به تعبیر«فقیه ماوراءالنهر» یاد شده است(سمعانی، همانجا؛ نیز ذهبی، 18/602). از برخی اشارات برمی‌آید که وی در حدیث نیز دستی داشته است(نسفی، همانجا). وی در ارزیابی حدیث، نگاهی نقادانه داشت و در بابی از کتاب «اصول الفقه» خود، با عنوان، «باب‌الطعن»، با ارائۀ ضوابطی به تضعیف برخی احادیث برخاسته است(3/66بب‌(.
پزودی در سده‌های پس از خود به عنوان شاخص مذهب صحیح حنفی در ماوراءالنهر شناخته بوده، و چه بسا این شهرت، بازتابی از نقش تاریخی او در دورۀ زندگانی‌اش بوده است. در منابع متأخر به مناظرات پرشور پزودی با عالمان مختلف شافعی، از جمله امام محمد غزالی اشاره شده که همه به نفع حنفیان خاتمه یافته است(مثلاً نک‌: ابوطاهر، 71) و گاه از برخورد شکننده‌ای سخن رفته که پزودی با حنفیان تندرو داشته است(برای نمونه‌ای در قرائت فارسی قرآن، نک‌: همو، 72؛ قس: علاءالدین بخاری، 1/25؛ ه‌ د، 5/384). به هر روی، برخوردهای جدلی وی با شافعیان و اصحاب حدیث، در جای جای عبارات کتاب «اصول الفقه» او آمده، و به عنوان مهم‌ترین صاحب‌نظر رقیب، اغلب دیدگاههای شخص شافعی را نقد کرده است(مثلاً نک‌: 1/95-96، 178، جم‌، نیز برای مذهب مالک و اصحاب حدیث، نک‌: 1/17، 101-104، جم‌(. به کارگیری همین شیوۀ جدلی است که ابن‌خلدون را واداشته است تا در سخن از طریقه‌های اصلی در علم جدل، طریقۀ نخست را طریقۀ پزدوی اعلام کند که «مختصر ادلۀ شرعی اعم از نص و اجماع و استدلال است»(1/457؛ نیز حاجی خلیفه، 1/580؛ صدیق حسن، 2/209).
پزودی به دنبال سنتی خاندانی(نک‌: نسفی، 444)، همچون برادرش ابوالیسرمحمد، در اصول دین، پیرو مکتب حنفیان اهل سنت و جماعت و مرتبط با محفل ماتریدی بود. افزون بر اثر منتسب به او در «شرح الفقه الاکبر» منسوب به ابوحنیفه(نک‌: آثار)، موضع وی در تأیید دیدگاههای حنفیان اهل سنت و جماعت و دوری از گرایشهای اعتزالی به صراحت در مقدمۀ رسالۀ «اصول الفقه» او و مواضع دیگر آن کتاب آمده است(1/7-11، نیز 4/231، جم‌(. به هر روی، از معتزله بارها در کتاب «اصول الفقه» یاد شده، و مواضع آنان نقد شده است(مثلاً 1/46، 60، جم‌(.
پزودی در مقدمۀ کتاب، علم را بر دو قسم دانسته است: نخست علم توحید و صفات الاهی، و دوم علم شرایع که کتاب خود را راجع به آن تألیف کرده است(1/7). وی در نگاهی نظری به علم فقه، آگاهی بر آن را در 3 سطح دانسته است: علم به نفس احکام، «علم به نصوص و معانی آنها و تعریف اصول با فروع آنها»، و سوم عمل به فقه که سطح دوم را موضوع کتاب خود شمرده است(1/12). از آنجا که کتاب اصول پزودی کتابی در اصول فقه است، کوشش او برای چنین ورودی به مبحث بیانگر نگرش خاص او به جایگاه اصول در میان علوم دینی و ماهیت مباحث آن است. باید دانست که کتاب پزودی به عنوان شاخصی در حیطۀ «طریقۀ فقها» در برخورد با دانش اصول فقه شناخته شده که در برابر «طریقۀ متکلمان» جای داشته است. فقها که در اینجا محدود به فقیهان حنفی است، در برخورد با اصوف فقه، برخلاف متکلمان، مباحث خود را نه از اصول و مبانی کلی عقلی، که از کشف رابطۀ میان احکام شرعی و استقراء اصول کلی از فروع فقهی پی می‌گرفته‌اند. البته این طریقه از اوایل سدۀ 4ق توسط کسانی چون ابوالحسن کرخی و ابوبکر جصاص رازی پایه‌گذاری شده است(برای توجه به اقوال آنان، نک‌: پزودی، 1/119، 249، جم‌(، اما اهمیت پزودی در نظری‌سازی و انسجام‌دهی این طریقه است. عبارت یاد شده از پزودی در تعریف موضوع کتاب خود، به خوبی نشان از آن دارد که وی در بخش مربوط به شناخت اقسام نصوص و معانی آنها بسیار به موضع متکلمان نزدیک بوده، و در بخش مربوط به رابطۀ اصول با فروع از آنان فاصله گرفته است. این همگرایی و واگرایی نسبت به طریقۀ متکلمان در عمل نیز در طی کتاب بازتاب یافته است. گفتنی است که پزودی نسبت به آراء اصولی شیوخ حنفی عراق نیز برخوردی نقادانه داشته، ودیدگاه آنها را گاه با تلویح(مثلاً نک‌: 1/219: بعض مشایخنا) و گاه صریح(مثلاً 1/254، 306)به نقد گرفته است.
در حیطۀ انسجام، اصول پزودی یکی از ساخت‌مندترین متون متقدم در اصول فقه حنفی است واین ویژگی آن، نه تنها از سوی عالمان حنفی، که از سوی عالمان دیگر چون ابن‌خلدون شناخته شده است(علاءالدین بخاری، 1/3؛ ابن‌خلدون، 1/456). پزودی در مباحث فقهی و اصولی خود نیز همواره روی به انسجام‌دهی و طبقه‌بندی آورده، و نمونۀ آن، تقسیمات ظریفی است که دربارۀ اقسام «سنت»(نک‌: 2/351بب‌( یا اقسام «اکراه» یاد کرده است(نک‌: ابن‌نجیم، 8/80).
طریقه‌ای اصولی در فقه حنفی که پیش از پرودی پدید آمده، و توسط او سامان یافته بود، در منابع پسین به نام پزودی ثبت گردیده و از همین‌رو، از وی با تعابیری چون «استاذالائمة و صاحب‌الطریقةعلیٰ مذهب ابی حنیفة»(سمعانی، 1/339) یاد می‌شد(نیز ذهبی، 18/602). گاه نیز از او به عنوان فرد اجلای «اصولیان» از حنفیه، یاد شده است(ابن‌نجیم، 1/47).
پزودی در مذهب حنفی، در شمار «مجتهدان در مسائل» محسوب است که از آنان تنها اجتهاد در مسائلی انتظار می‌رود که از شخص ابوحنیفه قولی نیامده است(عبدالقادر، 1/558). این مجتهدان کوشش برآن دارند تا براساس اصول تقریریافتۀ مذهب ابوحنیفه و بسط قواعد آن، احکام بدون نص را استنباط نمایند و این راهی است که پزودی در آن گامی استوار نهاده است. آن اندازه که به روایت از ابوحنیفه مربوط می‌شود، پزودی در صورت تعدد روایت از وی، به ترجیح روایتی برخاسته(مثلاً نک‌: ابن‌نجیم، 2/93)، گاه خود روایتی خاص از ابوحنیفه نقل کرده(مثلاً نک‌: ابن‌عابدین، 8/197)، و گاه به ارزیابی دلالت روایات از وی پرداخته است(مثلاً ابن‌نجیم، 5/146). اقدام پزودی به شرح الجامع الصغیر، حکایت از توجه ویژۀ وی به آراء محمدبن‌حسن شیبانی دارد؛ وی در عین اینکه به ضبط روایات محمد اعتنا دارد(مثلاً نک‌: ابن‌عابدین، 7/350)، گاه نیز موضعی برخلاف محمد را ترجیح نهاده است(مثلاً نک‌: ابن‌نجیم، 4/157).
پزودی در مباحث اصولی خود، نسبت به اجماع توجهی ویژه مبذول داشته است(3/226بب‌(. این توجه بازتاب خود را در مباحث فقهی او نیز نهاده است و زمینه‌های مختلف روی آورد به اجماع، افزون بر کارکرد اصلی اجماع به مثابۀ دلیل، از اجماع بر مجازی بودن کاربرد لفظ گرفته(ابن‌نجیم، 1/47) تا اجماع فقیهان بر صدور یک فتوا(همو، 1/133) در مباحث او دیده می‌شود.
پزودی به روزگار خود با شمس‌الائمۀ سرخسی(د ح490ق/1097م)، عالم حنفی صاحب آثاری مشابه وی و دارای لقب همسان او، «فخرالاسلام»(سرخسی، المبسوط، 25/2، 30/287)، در رقابت بوده که گاه در حکایات تاریخی رقابت آنان بازتابی تند داشته است(مثلاً نک‌: ابن‌نجیم، 4/153). اشاره‌ای به نظریۀ پزودی در باب دو حیثیتی بودن نسخ(تبدیل در حق مکلفین و بیان محض در حق شارع) و نقدی که نسبت بدان در الاصول سرخسی(2/54) صورت گرفته(نک‌: پزودی، 3/156؛ قس: علاءالدین بخاری، 3/118)، حکایت از آن دارد که سرخسی کتاب خود را در پاسخ به کتاب پزودی نوشته است. در موارد متعددی می‌توان دید که سرخسی در تقسیمات و عبارت به شدت از نوشتۀ پزودی متأثر بوده است(مثلاً نک‌: پزودی، 1/12؛ قس: سرخسی، همان، 1/10).
در فروع گوناگون فقهی، بارها تقابل دیدگاههای این دو به چشم می‌خورد(مثلاً نک‌: ابن‌نجیم، 6/285، 7/139، 281؛ ابن‌عابدین، 7/264؛ ابن‌همام، 7/254). مقایسۀ الاصول سرخسی، با نوشتۀ اصولی پزودی، حکایت از همراهی بسیار، و البته برخی تفاوتها دارد، اما چنین می‌نماید که مهم‌ترین اختلافات آنان در زمینۀ اندیشۀ سیاسی و اجتماعی بوده است. این تقابلی است در اندیشه که سرخسی را به حبس و حصار افکنده، و پزودی را در کنار سلطان جای داده است(مثلاً نک‌: سرخسی، المبسوط، 4/192، 7/241، الاصول، 1/9؛ ابن‌نجیم، 4/153؛ عبدالقادر، 1/28). از جمله این رأی او درخور توجه است که مالیاتهای حکومتی، اگرچه در اصل ظالمانه وضع شده باشند، در صورتی که عادلانه توزیع گردند، از حسنی ثانوی برخوردار خواهند بود؛ کسی که عهده‌دار چنین توزیعی باشد، «مأجور» و «عدالت» او قابل تأیید خواهد بود(نک‌: ابن‌نجیم، 7/96).
چنین می‌نماید که پزودی درباب قبول قضا از سوی حکومت نیز موضعی این چنین داشته است و از همین روست که در جای جای مباحث فقهی خود، همواره به امر قضا توجه داشته، و در جهت تقویت جایگاه قاضی کوشده است. در مواضع متعددی از فروع فقهی، آن‌گاه که همگنان پزودی به رهایی فرد خوانده به دادگاه گراییده‌اند، پزودی همچون قاعده‌ای، تا حد ممکن به جانب «ضامن» شناختن وی گراییده است(مثلاً نک‌: 7/139، 281، 8/246؛ ابن‌عابدین، 5/680، 8/394). در پاره‌ای از موارد که فقها کوشیده‌اند تا گزینش میان دو حالت را پیشاپیش به صورت نظری نهایی سازند، پزودی سزاوار دانسته است که امر گزینش به قاضی واگذار گردد تا بسته به شرایط و آنچه مصلحت بیند، به یکی از دو حالت حکم نماید(همو، 7/460). او برای کارآمد ساختن بیشتر دادگاه در رسیدگی به دعاوی، به قابل قبول بودن شهادت بر اموری باطنی چون «همراه بودن فعلی با شهوت» گراییده، در حالی که این امر با مخالفت غالب فقیهان دیگر مواجه بوده است(نک‌: ابن‌نجیم، 3/107). او حتیٰ با نگاهی واقع‌گرایانه نسبت به نقاط ضعف دستگاه دادرسی در عصر خود، برای حمایت از دستگاه قضایی، حکم قاضی را در هر حال نافذ داشته، و با وجود تقبیحی که نسبت به رشوه روا داشته، دریافت رشوه را مانع از نفوذ حکم قاضی ندانسته است(نک‌: ابن‌همام، 7/254).
پزودی با تکیه بر موضع فقه حنفی در خصوص جایگاه عرف، نسبت به استقراء عرف عمومی یا آنچه «عرف‌الناس» نامیده، اهتمامی ویژه داشته است؛ وی در مواردی صریحاً یاد کرده که قادر به استقراء واضحی از عرف نبوده(مثلاً ابن‌نجیم، 4/319؛ ابن‌عابدین، 3/435)، و در چنین مواردی، گاه از باب رعایت احتیاط، به عرف منقول از متقدمین روی آورده است(مثلاً همو، 3/733).
پزودی در کتاب «اصول الفقه» بجز پیشوایان نخستین حنفی، به ندرت از رجال مذهب یادی کرده است. از اندک موارد می‌توان به یادکرد صریح از قاضی شهید ابونصرمحسن‌بن‌احمد مروزی(نک‌: 1/294؛ قس: علاءالدین بخاری، 1/294) و یادکرد تلویحی از ابوزید دبوسی(د430یا 432ق)(4/245؛ قس: علاءالدین بخاری، 4/245)اشاره کرد که هر دو از نظر زمانی می‌توانند در شمار استادان پزودی بوده باشند.
آراء فقهی پزودی در آثار پسین فقه حنفی از اهمیت برخوردار بوده است، چنان‌که مرغینانی در کتاب مهم الهدایة، دو فتوای مهم او در باب کفالت و ودیعه را نقل کرده است(نک‌: 3/96، 219). گستره‌ای از فتاوای او نه تنها در کتابهای حنفیان، که گاه در کتب دیگر مذاهب مورد توجه بوده است(مثلاً نک‌: ابن‌نجیم، 1/98، 133، جم‌ ؛ ابن‌عابدین، 2/261، 3/435، جم‌ ؛ مرادی، 2/80).
برخی از متأخران گفته‌اند ک پزودی در آثارش، گرایش به دشوارگویی داشت و از همین روی، در مقایسه با برادرش ابوالیسر، لقب ابوالعسر گرفت است(طاش کوپری‌زاده، 2/165)؛ این لقب اگرچه بر نوعی تقابل مقایسه میان دو برادر دلالت دارد(نک‌: عبدالقادر، 1/372)، اما کتاب «اصول الفقه» که از نظری‌ترین نوشته‌های اوست، از چنین دشوارگویی برکنار مانده است(برای نمونه‌های تقابل دو برادر، نک‌: ابن‌نجیم، 6/259-260؛ ابن‌همام، 7/222).
آثار:
1. کنزالوصول الیٰ معرفةالاصول یا «اصول الفقه»، چاپ همراه با کشف‌الاسرار علاءالدین بخاری(نک‌: مآخذ همین مقاله)؛ تخریج احادیث متن توسط ابن‌قطلوبغا(ص206؛ برای نسخ خطی، نک‌: GAL, S, I/638). تاج‌الشریعه محبوبی در التنقیح میان مضامین این کتاب پزودی و مختصر اصولی ابن‌حاجب جمع کرده، و ابن‌ساعاتی در بدیع‌النظام مباحث اصولی آمدی را با پزودی گرد آورده، و خود آن را شرح کرده است(عبدالقادر، 1/365؛ نیزGAL, S, I/637, 658).
2. شرح الفقه الاکبر، که ظاهراً شرحی است بر الفقه الاکبر(2) منسوب به ابوحنیفه(همان، I/638؛ ه‌ د، 5/405). این اثر براساس نسخ آن به پزودی انتساب یافته، و در منابع متقدم نامی از آن نیامده است. علاءالدین بخاری نیز، آن‌گاه که به بررسی سخنان پزودی دربارۀ مضمون الفقه الاکبر پرداخته، چنین شرحی را نمی‌شناخته است(نک‌: 1/8). باید توجه داشت که اشارات گذرای پزودی به مضامین کتاب الفقه الاکبر، ناظر به تحریر قدیم الفقه الاکبر است(نک‌: 1/7-8؛ قس: «الفقه الاکبر(1)»، سراسر متن)، در حالی که برخی از این فقرات یاد شده در تحریر جدید الفقه الاکبر(الفقه الاکبر(2))دیده نمی‌شود(نیز نک‌: علاءالدین بخاری، همانجا). این شرح به کوشش استنلی آلدرلی1 در 1862م در لندن به چاپ رسیده است. همچنین ابوالمنتهیٰ مغنیساوی بر این اثر حاشیه نگاشته که ضمن الرسائل السبعة فی العقائد، در حیدرآباددکن(1400ق) به چاپ رسیده است.
3. شرح الجامع الصغیر، شرحی است بر کتاب محمدبن‌حسن شیبانی در فقه حنفی(عبدالقادر، همانجا؛ ابوطاهر، 70) که برخی نسخ آن به ویرایش صدر شهید به دست رسیده، و نسخ خطی پرشماری از آن در کتابخانه‌های هند تا مصر برجای مانده است(نک‌: GAL, I/179; TS, II/384; GAS, I/428). احتمالاً آنچه با عنوان شرح الجامع الصحیح بخاری یاد شده(بغدادی، هدیه، 1/693)، اشاره‌ای نادرست به همین اثر است.
4. زلةالقاری، که در منابع کهن نامی از آن نیست. نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ کوپریلی معرفی شده(کوپریلی، 3/6؛ نیز نک‌: GAL, I/460)، و احتمال یگانگی آن با نسخه‌ای می‌رود که در دارالکتب مصر با عنوان رسالة فی قراءة المصلی و مایتعلق بها معرفی شده است(خدیویه، 3/114). از یادکردی در رسالۀ سمریه برمی‌آید که پزودی نسبت به مسئلۀ قرائت صحیح قرآن، حساس بوده است(ابوطاهر، 72).
5. المبسوط، در فتاوی و فروع فقه حنفی، در 11 جلد(عبدالقادر، همانجا؛ قس: ابوطاهر، 70) که در نسخه‌ای خطی از آن در کتابخانۀ ولی‌الدین افندی استانبول موجود است(دفتر...، 81؛ GAL, S، همانجا؛ زرکلی، 4/328).
آثار یافت نشده: از آثار یافت نشدۀ او شرح الجامع الکبیر اثر محمدبن‌حسن شیبانی(عبدالقادر، همانجا؛ قس: حاجی خلیفه، 1/570)؛ غناءالفقهاء(ابن‌نجیم، 6/136) و تنبیه‌الاعلام با ابهام در موضوع(نک‌: صفدی، 21/430) در منابع معتبر یاد شده است. اما برخی عنوانها که تنها در منابع سده‌های 13 و 14ق آمده، از جمله تفسیر کشف‌الاستار در 120 جزء، با تردید جدی در انتساب روبه روست(لکهنوی، 124؛ ادرنوی، 1/427؛ نیز نک‌: بغدادی، ایضاح، 2/34، هدیه، 1/693).
مآخذ: ابن‌خلدون، مقدمة، بیروت، 1984م؛ ابن‌عابدین، محمدامین، ردالمحتارعلی‌الدر المختار، بیروت، 1386ق؛ ابن قطلوبغا، قاسم، تاج التراجم، به کوشش محمدخیررمضان یوسف، دمشق، 1413ق/1992م؛ ابن‌ماکولا، علی، الاکمال، بیروت، 1411ق؛ ابن‌نجیم، زین، البحرالرائق، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن‌همام، محمد، شرح فتح القدیر، قاهره، 1319ق؛ ابوطاهر سمرقندی، سمریه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1343ش؛ ادرنوی، احمد، طبقات المفسرین، به کوشش سلیمان بن‌صالح‌خزی، مدینه، 1997م؛ بغدادی، ایضاح؛ همو، هدیه؛ پزودی، علی، «اصول الفقه»، در حاشیۀ کشف الاسرار(نک‌: هم‌ ، علاءالدین بخاری)؛ حاجی خلیفه، کشف؛ خدیویه، فهرست؛ دفتر کتبخانۀ ولی‌الدین، استانبول، 1304ق؛ ذهبی، محمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405ق/1984م؛ زرکلی، اعلام؛ سرخسی، محمد، الاصول، به کوشش ابوالوفا افغانی، حیدرآباددکن، 1372ق؛ همو، المبسوط، قاهره، مطبعةالاستقامه؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق/1988م؛ «شرح الفقه الاکبر»، منسوب به ابومنصور ماتریدی، همراه الرسائل السبعة فی العقائد، حیدرآباد دکن، 1400ق/1980م؛ صدیق حسن‌خان، ابجدالعلوم، به کوشش عبدالجبار زکار، بیروت، 1978م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش محمد حجیری، ویسبادن/اشتوتگارت، 1408ق/1988م؛ طاش‌کوپری‌زاده، احمد، مفتاح‌السعادة، حیدرآباد دکن، 1400ق/1980م؛ عبدالقادرقرشی، الجواهر المضیئة، کراچی، کتابخانۀ میرمحمد؛ علاءالدین بخاری، عبدالغزیز، کشف‌الاسرار، استانبول، 1308ق؛ «الفقه‌الاکبر(1)»، منسوب به ابوحنیفه، همراه «شرح‌الفقه‌الاکبر»(هم‌ (؛ الفقه‌الاکبر(2)، منسوب به ابوحنیفه، قاهره، مکتبة محمدعلی صبیح و اولاده؛ کاسانی، ابوبکر، بدائع‌الصنائع، بیروت، 1982م؛ کوپریلی، خطی؛ لکهنوی، محمدعبدالحی، الفوائدالبهیة، به کوشش بدرالدین نعسانی، قاهره، 1324ق/1906م؛ مرداوی، علی، الانصاف، به کوشش محمدحامدفقی، بیروت، 1406ق/1986م؛ مرغینانی، علی، الهدایة، بیروت، المکتبةالاسلامیه؛ نسفی، عمر، القند فی ذکر علماء سمرقندی، به کوشش یوسف هادی، تهران، 1378ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
GAL; GAL, S; GAS; TS.
احمدپاکتچی

























1. Stanley of Alderley

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5522
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست