بِیْبَرسِ مَنْصوری، رکنالدین بن عبدالله
خطایی دواداری صالحی(د725ق/1325م)، امیر، تاریخنویس و فقیه حنفی عصر مملوکان مصر.
نام ترکی وی(بیبرس= بی: دارا + برس/بارس/پارس: پلنگ) و نیز وابستگی او به گروه
مملوکان الملک الصالح (صالحی) نشانگر آن است که وی ترک و شاید مغولتبار بوده، و
نسبت خطایی او حاکی از آن است که برخلاف اکثر مملوکان ترک مصر از مردم قپچاق نبوده
است.
بیبرس نخست غلام زرخرید سیفالدین قلاوون پیش از رسیدن به پادشاهی مصر، بود و
قلاوون به تعلیم و تربیت او همراه با فرزندان خویش، همت گماشت. وی در عهد همان
پادشا بالید و از بندگی آزاد شد و امارت یافت. در 683ق/1284م امیر طبلخانه شد. در
685ق قلاوون قلعۀ کرک را از ملکمسعود فرزند ظاهربیبرس گرفت و بیبرس منصوری را به
نیابت(حکومت، امارت) آن قلعه گمارد(ابن تغری بردی، النجوم، 9/263؛ مقریزی، السلوک،
2/193-194؛ حمدان، 7؛ IA, II/363؛ «دائرةالمعارف...1»، V/220).
به روزگار سلطنت ملک اشرف خلیل پسر قلاوون، بیبرس از حکومت کرک معزول
شد(690ق/1291م) و به روایتی منقول از بیبرس، خود وی از آن وظیفه استعفا کرد و به
مصر بازگشت(مقریزی، همان، 2/226؛ ابنتغری بردی، همانجا؛ عینی، 3/83).
بیبرس در آغاز پادشاهی ملک ناصر محمد برادر ملک اشرف، منصب دواداری یا دواداری
کبیر(دواتداری = ریاست دیوان انشا) یافت. در روزگار سلطنت کوتاه زینالدین کتبُغا
و لاچین منصوری و نیز در دومین دورۀ سلطنت ملک ناصر، در سمت خویش ابقا شد(مقریزی،
المقفیٰ...، 2/531-532؛ ابن حجر، 2/51). در 698ق که ملک ناصر همراه با دو امیر
قدرتمند خویش: بیبرس چاشنیگیر استاددار(وزیر دربار) و سپهسالار سلّار نایبالسلطنۀ
مصر به مقابله با تهاجم غازان، ایلخان ایران رهسپار شام شد، بیبرس منصوری به نیابت
پادشاه در مصر گمارده شد؛ در 701ق در جنگ با عربهای شورشی به مثابۀ فرمانده بخشی از
سپاه شرکت جست و سال بعد به عنوان امیرسپاه به شام رفت و درجنگ با
قطلوشاه(قتلغشاه) از سرداران ایلخانی ایران، یکی از فرماندهان جناح راست بود(ابن
تغری بردی، المنهل...، 3/477). در 704ق/1304م، سلار نایبالسلطنۀ مصر او را به
سعایت و تهمت یکی از کاتبان خویش از آن وظیفه معزول کرد و به قاهره فرا خواند؛ در
همین سال از منصب دواداری نیز عزل شد و حتیٰ به نشانۀ عزل وی از فرماندهی سپاه،
شمشیرش را بازپس گرفتند. وی آنگاه همراه بیبرس چاشنیگیر به مکۀ معظمه مشرف
شد(مقریزی، السلوک، 2/380، 382-383، القفیٰ، 2/532)؛ در 705ق به جنگ سیس گسیل شد و
این نشانۀ بازگشت وی به مناصب پیشین تواند بود، چنانکه در 708ق/1308م ملکناصر
محمد به ارادۀ خویش از پادشاهی کنارهگیری کرد و ملکمظفر بیبرس چاشنیگیر برجای او
نشست. سال بعد که پایههای پادشاهی ملکمظفر به سستی گرایید و زمینۀ بازگشت
ملکناصر به پادشاهی برای سومین بار فراهم شد، بیبرس دواداری که در زمرۀ امرا ترک
مخالفِ ملک مظفر جای داشت، او را به خلع خویش از پادشاهی ترغیب کرد و ملک توصیۀ او
را پذیرا شد(همو، السلوک، 2/424، 441-443).
چون ملکناصر به سلطنت بازگشت، بیبرس در امور گوناگون نقش فعال یافت(ابنحجر،
همانجا). او در 711ق/1311م به مقام نیابت سلطنت مصر رسید، اما سال بعد به اتهام
اینکه وی را قراسنقر یکی از امیران ارشد مخالف با سلطان، تمایل و همدلی داشت، از
نیابت سلطنت برکنار، و همراه با چندتن از امیران به زندان اسکندریه فرستاده شد و تا
717ق/1317م در زندان باقی ماند، تا اینکه به وساطت سیفالدین ارغون دواداری ناصری
از زندان آزاد، و مدتی خانهنشین شد(مقریزی، همان، 2/469، 481، المقفیٰ، 2/532-533؛
ابنتغری بردی، النجوم، همانجا؛ ابنحبیب، 39، 47؛ ابنحجر، همانجا). اما ملکناصر
پس از مدتی مناصب پیشین را به وی بازگرداند و در 718ق اقطاع مغولتای را بر مقرری او
افزود(مقریزی، همان، 2/533، السلوک، 3/6).
بیبرس حنفی مذهب بود و درآن مذهب اجازۀ فتوا و روایت داشت و در بیرون قاهره مدرسۀ
دوادریه را برای حنفیان تأسیس کرد و در سالهای آخر عمر به تعلیم، تدریس و افتا در
آنجا پرداخت و در رمضان 725ق درگذشت(ابنحبیب، 158؛ مقریزی، المقفیٰ، همانجا؛
ابنعماد، 6/67؛ IA, II/364).
بیبرس نزد ملک منصور قلاوون قرب و حرمت فراوان داشت و مناصب و القاب بزرگ از او
گرفت(نک: عینی، 2/324). ملکناصر نیز او را محترم میداشت و هنگام ورودش از جای
برمیخاست. مورخان او را به خردمندی، فضل و ادب، دانشوری، سیاست و خیراندیشی
ستودهاند(ابنتغری بردی، همانجاها؛ ابنعماد 6/66-67؛ صفدی، 1/271؛ مقریزی،
همانجا).
از بیبرس منصوری 4 تألیف شناخته شده است که مهمترین و مفصلترین آنها زبدةالفکرة
فی تاریخالهجرة نام داشته که تاریخی عمومی بوده، و از آغاز خلقت تا حوادث سال
722ق/1322م را دربر داشته است. این اثر به قول برخی از مورخان 11 و به روایت گروهی
دیگر 25 جلد بوده است و بیشتر تاریخنویسان بر آناند که کاتب مسیحی آن، ابوالبرکات
ابنکبر(ه م) در تألیف این کتاب با بیبرس همکاری داشته است(صفدی، مقریزی،
همانجاها؛ ابنتغریبردی، النجوم، 9/263-264؛ سخاوی، 311). بخش بزرگی از این کتاب
به شیوۀ تاریخنویسان آن روزگار برگرفتهای است از الکامل ابن اثیر، اما بخش اخیر
آن که تاریخ مملوکان مصر است، از منابع اصلی تاریخ این دوره به شمار میرود و از
اهمیت بسیار برخوردار است(نک: EI2). بیشتر تاریخنویسان بعدی از جمله عینی در
عقدالجمان(نک: 2/65، 83، جم (، نوبری در نهایةالارب(نک: 31/32) و ابنفرات در
تاریخ خود(نک: 7/215) از این کتاب سود جستهاند.
بخشهایی از این کتاب به جا مانده که در کتابخانههای گوناگون جهان پراکنده است. به
ظاهر تنها مجلدات 4 و 5 و 6 (شامل حوادث سالهای 131-399ق) و جلد 9(حوادث سالهای
655-709ق) آن باقی مانده (IA، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها) که تاکنون هیچیک از
این بخشها منتشر نشده است.
کتاب دیگر او التحفةالملوکیةفیالدولةالترکیة، نام دارد و تاریخ پادشاهی مملوکان
مصر است(از 648تا711ق). این کتاب که به نثر مسجع تحریر شده، در 1407ق به کوشش
عبدالحمید صالححمدان در قاهره انتشار یافته است.
سومین کتاب وی، اللطائف فی اخبار الخلائف نام داشته(نک: سخاوی، 178) که به ظاهر
تاریخ خلفا بوده است؛ اما از این کتاب هیچ نسخهای تاکنون شناخته نشده است.
چهارمین کتاب منسوب به او تفسیری است از قرآن مجید به شیوۀ صوفیان نه نام مواعظ
الابرار که گویا در سالهای آخر عمر و پس از رهایی از زندان به تألیف آن دست یازیده
است(حمدان، 11-12؛ نیز نک: سیوطی، 1/555) و نسخهای از آن در کتابخانۀ پتنۀ هند
موجود است(GAL, II/55).
مآخذ: ابن تغری بردی، المنهل الصافی، به کوشش نبیل محمد عبدالعزیز و دیگران، قاهره،
1985م؛ همو، النجوم؛ ابنحبیب، حسن، تذکرةالنبیه فی ایام المنصور و بنیه، به کوشش
محمد محمد امین و سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره، 1982م؛ ابنحجر عسقلانی، احمد،
الدررالکامنة، به کوشش محمد عبدامعیدخان، حیدرآباددکن، 1393ق/1973م؛ ابنعماد،
عبدالحی، شذراتالذهب، قاهره، 1350ق؛ ابنفرات، محمد، تاریخ، به کوشش قسطنطین زریق،
بیروت، 1942م؛ حمدان، عبدالحمید صالح، مقدمه بر التحفةالملوکیۀ بیبرس منصوری،
قاهره، 1407ق/1987م؛ سخاوی، محمد، الاعلان بالتوبیخ، به کوشش صالحاحمدبنعلی،
بغداد، 1382ق/1963م؛ سیوطی، حسنالمحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره،
1387ق/1967م؛ صفدی، خلیل، اعیانالعصر، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت،
1410ق/1990م؛ عینی، محمود، عقدالجمان، به کوشش محمد محمدامین، قاهره،
1408-1409ق/1988-1989م؛ مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش محمد عبدالقادرعطا، بیروت،
1418ق/1997م؛ همو، المقفی الکبیر، به کوشش محمدبعلاوی، بیروت، 1411ق/1991م؛ نوبری،
احمد، نهایةالارب، به کوشش باز عرینی، قاهره، 1412ق/1992م؛ نیز:
EI2; GAL; IA; Türkiye diyanet vakfı İslâm ansiklopedisi, Istanbul, 1992.
مصطفیٰ موسوی