responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5321
بیبرس بندقداری
جلد: 13
     
شماره مقاله:5321

بِیْبَرْسِ بُنْدُقْداری، ملک ظاهر رکن‌الدین ابوالفتح صالحی(د 676ق/1277م)؛ چهارمین سلطان از شاخۀ ممالیک بحری که از 658تا676ق بر مصر و شام حکومت کرد. بیبرس به دلیل پیروزیهای چشم‌گیر در برابر هجوم مغولان به شام، و مقابلۀ فیروزمندانه با صلیبیها و نیز به سبب کامیابی‌اش در ایجاد وحدت میان مصر و شام، و سرکوب سرکشیها در داخل و تعرضات خارج از قلمرو حکومت و پی‌ریزی نظامی استوار در ادارۀ حکومت، توانست به چنان درجه‌ای از اقتدار دست یابد که از دوران حکمرانی وی به عنوان یکی از باشکوه‌ترین دورانهای تاریخ مصر اسلامی یاد شده، و شرح اقدامات دلیرانه‌اش آمیخته با قصه‌های عامیانه تا به امروز در مصر باقی مانده است(ذهبی، حوادث سالهای 671-680ق، 216، 217، 218، 219؛ یافعی، 4/175؛ مویر، 60؛ نیکلسن، 271؛ بروکلمان، 332؛ عودات، 103).
بیبرس در حدود سال 620ق/1223م(ذهبی، همان، 217؛ ابن‌تغری بردی، المنهل...، 3/447؛ ابن عماد، 6/350) یا 625ق (ابن‌شاکر، فوات...، 1/159) در منطقۀ قِبچاق به دنیا آمد(صفدی، 10/329) و از راه دریای سیاه و قلمرو امپراتوری بیزانس به مصر انتقال یافت. نخست امیرعلاءالدین اَیدِکینِ بندقداری ـ که بیبرس به او منسوب شده است ـ وی را خرید(همو، نیز ابن تغری بردی، همانجاها) و پس از آن در زمرۀ غلامان ملک صالح نجم‌الدین ایوب درآمد و چون کفایت و شجاعت نشان داد، مقامی ارجمند یافت(ابن شاکر، همان، 1/160؛ ابن تغری، بردی، النجوم، 6/322، 359؛ ذهبی، ابن عماد، همانجاها). پس از مرگ این امیر ایوبی(647ق/1249م) بیبرس به خدمت توران شاه آخرین حکمران ایوبی درآمد و در 648ق در توطئۀ قتل وی همراهِ جمعی از امیران مملوک شرکت کرد(مقریزی، السلوک، 1(2)/436؛ ابن شاکر، همانجا؛ ابن تغری بردی، المنهل، 3/448). پس از آن به ناچار به شام گریخت و نزد امیران ایوبی دمشق و سپس کَرَک پناه گرفت و از ایشان برای حمله به مصر استمداد کرد، اما در این لشکرکشی ناکام ماند(مقریزی، همانجا؛ ابن‌کثیر، 13/182؛ ابن‌تغری بردی، همان، 3/448-451؛ صفدی، 10/330).
در 658ق/1260م پس از آنکه مغولان مناطق وسیعی از شام را گرفتند و قصد تسخیر مصر کردند، مظفر قُطز سلطان مملوک برای مقابله با آنان، اختلافات خود با بیبرس را فراموش کرد و وی را به مصر خواند و مورد محبت و نواخت قرار داد(مقریزی، همانجا؛ ابن‌کثیر، 13/182-183؛ عینی، 1/234؛ ابن خلدون، 5/422). در رمضان همان سال بیبرس به عنوان فرمانده جلوداران سپاه مصر در پیکار مشهور عین جالوت شکست سختی به مغولان وارد کرد و جلو پیشروی آنان به سوی غرب را گرفت(ابن‌کثیر، 13/183-184؛ ابن‌دواداری، 8/49؛ یونینی، 1/366؛ گروسه، 591-593؛ مرگان، 187-188). وی سپس به دستور قطز مغولان را تعقیب کرد و باقی‌ماندۀ ایشان را از دم تیغ گذراند؛ آن‌گاه به دمشق بازگشت(صفدی، 10/332؛ ابن تغری بردی، همان، 3/451). با این همه، چون قطز درخواست بیبرس برای تفویض حکومت حلب به او را نپذیرفت، روابط آن دو باز تیره شد(ابن‌کثیر، 13/188؛ عینی، 1/261) و اندکی بعد، قطز در راه بازگشت به مصر(658ق/1260م) به دست بیبرس و جمعی از امیران مملوک به قتل رسید(مقریزی، همان، 1(2)/436-437؛ ابن‌کثیر، همانجا).
چون بیبرس وارد مصر شد، امرا و اشراف مصر او را به عنوان سلطان پذیرفتند و وی با لقب ملک‌ظاهر به سلطنت نشست(عینی، 1/261-264؛ ابن‌دقمان، 2/66-67؛ عبدالباسط، 75).
بیبرس پس از استقرار و در پی برخی عزل و نصبهای داخلی(عینی، 1/288-289؛ صفدی، 10/333)، بیشتر امرا و حکمرانان منطقۀ شام را ابقا کرد(مقریزی، همان، 1(2)/424؛ ابن‌تغری بردی، همان، 3/452-453). آن‌گاه برای جلب‌نظر و حمایت مردم مالیاتهایی را که قطز برای جنگ با مغولان وضع کرده بود، ملغا ساخت(مقریزی، الخطط، 2(1)/89؛ عینی، 1/270) و همۀ زندانیها را آزاد کرد(ابن‌تغری بردی، النجوم، 7/103). بنای مدرسۀ ظاهریه به دستور بیبرس در همین سال آغاز شد(عینی، 1/382؛ ابن‌تغری بردی، همان، ، 7/120) و سال بعد نیز با فرستادن اموال و گروههایی به عمارت حرم نبوی در مدینه، و قبةالصخرة در بیت‌المقدس دست زد(مقریزی، السلوک، 1(2)/445).
یکی از اقدامات مهم بیبرس برای استوار ساختن پایه‌های سلطنت خود، احیای خلافت عباسی در مصر بود. وی در 659ق/1261م یکی از بازماندگان عباسیان را، پس از آنکه نسبش در مجلسی از دانشمندان اثبات شد، با عنوان المستنصربالله به خلافت نشاند و خود با جمیع ارکان دولتش با وی بیعت کردند(سیوطی، تاریخ...،477-478؛ ابن‌خلدون، 3/664؛ ابن طولونی، 121؛ ابن‌ظهیره، 194-195). دیری نپایید که بیبرس خلیفۀ جدید را به احیای خلافت بغداد واداشت و وی را با سپاه و ساز و برگی نه چندان کافی راهی آن دیار کرد؛ اما مستنصر پیش از رسیدن به بغداد با لشکر مغول مواجه شد و جان سالم به در نبرد و سپاهیانش نیز تارومار شدند(مقریزی، همان، 1(2)/457-460، 467؛ عینی، 1/328). یک‌سال پس از آن در قاهره با دومین خلیفۀ عباسی، الحاکم بامرالله بیعت شد و این‌ بار محدودیتهایی نیز برای وی مقرر گردید(ابن ظهیره، 195؛ سیوطی، همان، 478-479؛ قلقشندی، 3/260-261؛ ابن‌کثیر، 13/197-198). در واقع خلافتِ دست‌نشاندۀ مصر مقامی صرفاً تشریفاتی بود و سلطان از ایجاد آن قصدی جز کسب وجاهت و مشروعیت نداشت و نیز می‌خواست به این وسیله مصر را به مرکز دنیای اسلام تبدیل کند، و همچنین احتمال ظهور شورشهای شیعی را در مصر که سالها مرکز حکومت شیعیان فاطمی بود، کاهش دهد(عاشور، سعیدعبدالفتاح، 176-179؛ مویر، 48-49، نیز 594؛ لویس، 113).
از دیگر اقدامات بیبرس ـ که قلمروش را از سوی مغولان و صلیبیان در خطر می‌دید و حضور بقایای ایوبیان را نیز نمی‌توانست نادیده بگیرد ـ این بود که سالهای نخست سلطنت را برای استحکام بخشیدن به پایه‌های دولت خود صرف کرد(شبارو، 27) و آن‌گاه به سرکوب امرا و حکام مخالف در شام پرداخت(مقریزی، همان، 1(2)/444-445؛ ابن‌کثیر، 13/191، 198). وی همچنین در قاهره قیامی شیعی را که با انگیزۀ بازگردان خلافت فاطمیان برپا شده بود، سرکوب کرد(عینی، 1/270-271؛ عاشور، سعید عبدالفتاح، 175-176).
در 659ق/1261م به دستور بیبرس برای حفظ آمادگی نظامی، تمامی قلعه‌ها و دژهای شام را که بر اثر حملۀ مغول آسیب‌دیده بود، بازسازی کردند و آنها را از آذوقه و نفرات انباشتند(مقریزی، همان، 1(2)/446). او در مورد مصر نیز به تقویت ناوگان دریایی و کشتیهای جنگی همت گمارد(همان، 1(2)/447) و در مصب نیل نزدیک دمیاط با صخره‌های بزرگ سدی ایجاد کرد تا مانع عبور فرنگان شود(زیدان، 1/325؛ شبارو، همانجا). وی همچنین با آوردن بردگان از دشت قبچاق سپاهی از ممالیک تشکیل داد(همو، 28).
بیبرس برای آگاهی از اخبار سراسر قلمرو خود شبکۀ منظم برید ایجاد کرد که کارایی بسیار داشت(مقریزی، همان، 1(2)/446؛ زیدان، 1/322)؛ همچنین با احداث برجهای دیده‌بانی متعدد، کارگزاران او تحرکات دشمن را زیرنظر داشتند و انتقال اخبار سرعت می‌گرفت(قلقشندی، 14/399).
بیبرس به منظور تقویت مواضع خود در برابر فرنگان و مغولان، و تغییر در معادلات سیاسی منطقه، با میخائیل هشتم، امپراتور بیزانس(مقریزی، همان، 1(2)/471، نیز حاشیه‌های 5و6)، و برکه‌خان، حاکم مغولِ دشت قبچاق(عینی، 1/360-363؛ عاشور، فاید، حماد، 81-83) هم‌پیمان شد. به زودی میان او و برکه‌خان که مسلمان شده بود و با هولاگو نیز دشمنی داشت، پیوندهایی استوار پدید آمد(قلقشندی، 4/473؛ عینی، همانجا؛ وصاف، 27-28؛ اشپولر، 66-68؛ بیانی، 3/895-896)، تا جایی که طی چند مرحله مغولانی از دشت قبجاق به مصر پناه آوردند و از ایشان به گرمی استقبال شد(مقریزی، همان، 1(2)/473؛ عینی، 1/364-365؛ ایالُن، 89ff.؛ عاشور، فاید حماد، 83). شاید از نتایج همین مراودات بود که بیبرس به ترویج رسوم مغولی در حکومت مصر علاقه‌مند گردید(ابن‌تغری بردی، النجوم، 6/268-269؛ ایالن، 67).
بیبرس پس از نبرد عین جالوت به شدت مراقب تحرکات مغول بود و هیچ‌گاه فرصت تلافی آن شکست را به ایشان نداد. پس از مرگ هولاکو در 663ق/1265م نیز بیبرس از جابه‌جایی قدرت در قلمرو ایلخانی و اختلافات ایشان با مغولان شاخۀ جغتایی و رودی زرین بهره جست و فرصت را برای سرکوب صلیبیها غنیمت شمرد(رانسیمان، 3/383؛ گروسه، 565، 596). وی در جمادی‌الاول 663 بر قیصریه، و در جمادی‌الآخر همان سال بر ارسوف غلبه یافت(ابن‌شاکر، عیون...، 20/319؛ رانسیمان، 3/380-381). سال بعد هم بر قلعۀ صفد ـ که از مهم‌تریم دژهای صلیبی به‌شمار می‌آمد ـ دست یافت(ابن‌کثیر، 13/258-259؛ ابوالفدا، المختصر...، 7/6؛ رانسیمان، 3/383-384).
بیبرس در 665ق، ارمنستان را هدف حملات خود قرار داد و سپاه مصر در غیاب هیتوم، پادشاه ارمنستان که برای درخواست کمک نزد مغولان رفته بود، صدمات بزرگی به این سرزمین وارد آورد(ابن‌عبری، 498؛ ابوالفدا، همان، 7/6-7؛ قس: ابن‌ایاس، 1(1)/325؛ نیز نک‌: رانسیمان، 3/385-386). در 666ق بیبرس بر یافا و دژ شَقیف تسلط یافت(ابن‌دواداری، 8/124-125؛ ابوالفدا، تقویم...، 246) و اندکی بعد انطاکیه، از مهم‌ترین شهرهای تحت اختیار فرنگان را که بیش از 170سال در دست آنان بود، تسخیر کرد، و از این راه ضربۀ مهلکی بر صلیبیان وارد آورد(همو، المختصر، 7/8). در 669ق بیبرس پس از تصرف حصن الاکراد و تسلط بر دژ عکا(ابن دواداری، 8/152؛ رانسیمان، 3/398-399)، طرابلس را محاصره کرد، اما به سبب حضور و تحرکاتِ ادوارد، شاهزادۀ انگلیسی در منطقه و بیم از هم‌پیمانی وی با مغول، تقاضای صلح بوهِمندِ ششم، امیر طرابلس را پذیرفت و د 670ق نیز با عکا پیمان صلح منعقد کرد(مقریزی، السلوک، 1(2)/592-593، 601؛ رانسیمان، 3/399، 403؛ استیونسن، 343). این معاهدات صلح با امیرنشینان بزرگ صلیبی سرآغاز آرامشی 14ساله در جبهۀ جنگهای صلیبی بود که تا 8سال پس از مرگ بیبرس تداوم یافت(شبارو، 34؛ قاسم، 160؛ استیونسن، 345).
بعد از آرامش در جبهۀ صلیبی، بیبرس خود را به مقابله با مغولان و هم‌پیمانان ایشان در ارمنستان و آسیای صغیر مشغول ساخت. وی طی سالهای 667 تا 670ق دو بار فرستادگان صلح از جانب اباقا، ایلخان ایران را پذیرفت(مقریزی، همان، 1(2)/573-574، 602؛ عینی، 2/40، 100-101)، ولی به خوبی می‌دانست که مغولان هنوز در اندیشۀ تصرف مصر و شام‌اند و پیغام صلح برای دفع‌الوقت و کسبِ فرصت مناسب، و یا ناشی از اختلافات داخلی آنهاست؛ و ازاین‌رو، به پیشنهاد صلح پاسخ مثبت نداد(عاشور، فایدحماد، 97-98).
بیبرس که چندین‌بار مانع عبور سپاه ایلخان از رود فرات شده بود، در 674ق/1275م حملۀ ایشان را در منطقۀ بیره درهم شکست و با عبور از فرات به تعقیب آنها پرداخت(ابن‌دقمان، 2/76؛ یونینی، 3/2، 111-116؛ ابن‌فرات، 7/41؛ اقبال، 1/211-212). او که در 673ق به ارمنستان لشکر کشیده، و با پیروزی بر ارمنیان قدرت برتر خود را نشان داده بود(ابن‌شداد، 106)، در 675ق برای ایجاد امنیت مرزهای شمالی قلمرو خود با آسیای صغیر و سرکوب رومیها ـ که هم‌پیمانی با مغولان را آشکار ساخته بودند ـ به قصد بلاد روم حرکت کرد(ابوالفدا، المختصر، 7/13؛ ابن عبری، 501-502)، در حالی‌که نامه‌هایی از معین‌الدین سلیمان پروانه، وزیر سلاجقۀ روم دریافت کرده بود که اطمینانش را به یاری وهمدستی وی جلب می‌کرد. برخی امرا و سرداران رومی نیز وعدۀ مشابهی به وی داده بودند. در منطقه‌ای به نام البستان(ه‌ م)، بیبرس در کارزار با سپاه مغول ـ که پروانه ایشان را در غفلت نگاه داشته بود ـ پیروز شد و چون قیصریه را تسخیر کرد، پیروزمندانه بر تخت سلاجقه تکیه زد(ابن‌بی‌بی، 681-684؛ «مختصر...»، 316-320؛ ابن‌فرات، 7/65-67؛ رشیدالدین، 2/1101-1102؛ اشپولر، 78-79؛ اقبال، 1/213-214؛ مرتضوی، 132-134).
نزاریهای شام و قلعه‌های مستحکم ایشان نقش مهمی در معادلات سیاسی منطقه داشت؛ اما بیبرس دست به اقداماتی زد که به تدریج استقلال سیاسی آنان را در شام از میان برد(دفتری، 490-491). وی با عزل و نصب رهبران جامعۀ اسماعیلی شام(ذهبی، حوادث سالهای 661-670ق، 49؛ مقریزی، همان، 1(2)/586-587؛ دفتری، 492-495) و ستاندن باج از ایشان(عینی، 1/427؛ دفتری، 492) و تصرف دژهای مستحکم آنها در منطقه، مانند مِصیاف، قدموس، کهف، رصافه و... (قلقشندی، 4/179-180؛ صقاعی، 51؛ ابن‌شاکر، عیون، 21/14؛ ابن‌شداد، 37، 60، 323) بر اسماعیلیه مسلط شد، اما هیچ‌گاه قصد از میان برداشتن ایشان را نکرد و اجازه داد تا در قلعه‌های خویش تحت نظارت امرای مملوک زندگی کنند(قلقشندی، 4/180؛ دفتری، 494). حتیٰ گفته‌اند که وی از خدمات فداییان اسماعیلی برضد دشمنان خود بهره می‌جست(ابن‌دواداری، 8/157-158؛ دفتری، همانجا؛ رانسیمان، 3/397-399). بیبرس همچنین بلاد نوبه در جنوب مصر را برای نخستین‌بار به متصرفات اسلامی ضمیمه کرد(ابن‌شداد، 52-53، 129، 130؛ سیوطی، تاریخ، 481؛ قلقشندی، 5/276-277).
بیبرس در 676ق/1277م بر اثر بیماری یا مسمومیت درگذشت(ابوالفدا، همان، 7/14؛ ابن فرات، 7/85؛ ابن تغری بردی، النجوم، 7/175؛ صفدی، 10/336). وی با اینکه سالهای متمادی درگیر جنگ با دشمنان بود، از آبادی مصر و شام و احداث مدارس و مساجد(ابن فرات، 7/83-84؛ ابن تغری بردی، همان، 7/190-197) و توجه به سایر شئون حکومت غافل نبود. او برای نخستین‌بار قضات 4گانه از 4مذهب اهل تسنن را در مصر و شام منصوب کرد(قلقشندی، 4/35؛ عینی، 1/407-408) و نماز جمعه را در جامع‌الازهر پس از سالها مجدداً برپا داشت(قلقشندی، 3/360؛ سیوطی، حسن‌المحاضرة، 96) و بسیاری سمتهای جدید دیوانی و دولتی در مصر ایجاد کرد(ابن‌تغری بردی، همان، 7/184-186). بیبرس اگرچه از خصلتهای نیکوی انسانی بهرۀ چندانی نداشت و فاقد ویژگیهایی بود که رعایایش بتوانند محبتش را به دل بگیرند و دشمنانش با احترام از او یاد کنند، اما بدون شک سربازی شجاع و خستگی‌ناپذیر، فرماندهی لایق و سیاست‌مداری تیزبین و موفق بود.
مآخذ: ابن‌ایاس، محمد، بدائع‌الزهور، به کوشش محمدمصطفیٰ، قاهره، 1402ق/1982م؛ ابن‌بی‌بی، حسین، الاوامرالعلانیة، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا، 1956م؛ ابن‌تغری بردی، المنهل‌الصافی، به کوشش نبیل محمد عبدالعزیز، قاهره، 1985م؛ همو، النجوم؛ ابن‌خلدون، العبر؛ ابن‌دقماق، ابراهیم، الجوهر الثمین، به کوشش محمد کمال‌الدین عزالدین علی، بیروت، 1405ق/1985م؛ ابن دواداری، ابوبکر، کنزالدرر، به کوشش اولریش هارمان، قاهره، 1391ق/1971م؛ ابن‌شاکر کتبی، محمد، عیون‌التواریخ، به کوشش فیصل سامر و نبیه عبدالمنعم داوود، بغداد، 1400ق/1980م؛ همو، فوات الوفیات، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1951م؛ ابن‌شداد، محمد، تاریخ‌الملک‌الظاهر، به کوشش احمد حطیط، ویسبادن، 1403ق/1983م؛ ابن طولونی، حسن، النزهةالسنیة، به کوشش محمد کمال‌الدین عزالدین علی، بیروت، 1408ق/1988م؛ ابن‌ظهیره، الفضائل الباهرة، به کوشش مصطفیٰ سقا و کامل مهندس، قاهره، 1969م؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصرالدول، به کوشش انطول صالحانی، بیروت، 1403ق/1983م؛ ابن‌عماد، عبدالحی، شذرات‌الذهب، بیروت، دارالکتب‌العلمیه؛ ابن‌فرات، محمد، تاریخ، به کوشش قسطنطین زریق، بیروت، 1942م؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، 1415ق/1994م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، 1349ش؛ همو، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، 1381ق/1961م؛ اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمۀ محمود میرآفتاب، تهران، 1372ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، از حملۀ چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، تهران، 1341ش؛ بروکلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمۀ هادی جزایری، تهران، 1346ش؛ بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، 1375ش؛ دفتری، فرهاد، تاریخ وعقاید اسماعیلیه، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران، 1375ش؛ ذهبی، محمد، تاریخ‌الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتب‌العربی؛ رانسیمان، استیون، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمۀ منوچهر کاشف، تهران، 1358ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، 1373ش؛ زیدان، جرجی، تاریخ مصرالحدیث، قاهره، 1911م؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1962م؛ همو، حسن‌المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1968م؛ شبارو، عصام محمد، دولت ممالیک، ترجمۀ شهلا بختیاری، قم، 1380ش؛ صفدی، خلیل، الوافی‌بالوفیات، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، ویسبادن، 1401ق/1981م؛ صقاعی، فضل‌الله، تالی‌ کتاب وفیات‌الاعیان، به کوشش ژاکلین سوبله، دمشق، 1974م؛ عاشور، سعیدعبدالفتاح، مصر و الشام فی عصر الایوبیین و الممالیک، بیروت، 1972م؛ عاشور، فایدحماد، العلاقات السیاسیة بین الممالیک و المغول...، به کوشش جوزیف نسیم، قاهره، 1976م؛ عبدالباسط ملطی، نزهة‌الاساطین، به کوشش محمد کمال‌الدین عزالدین علی، قاهره، 1407ق/1987م؛ عودات، احمد و دیگران، تاریخ المغول و الممالیک، اربد، 1990م؛ عینی، محمود، عقدالجمان، به کوشش محمد محمد امین، قاهره، 1407-1408ق/1987-1988م؛ قاسم، قاسم عبده، ماهیةالحروب الصلبیة، کویت، 1410ق/1990م؛ قلقشندی، احمد، صبح‌الاعشیٰ، قاهره، 1383ق/1963م؛ گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میکده، تهران،1353ش؛ لویس، برنارد، خاورمیانه دوهزارسال تاریخ...، ترجمۀ حسن کامشاد، تهران، 1381ش؛ «مختصر سلجوق‌نامۀ ابن‌بی‌بی»، اخبار سلاجقۀ روم، به کوشش محمدجوادمشکور، تهران، 1350ش؛ مرتضوی، منوچهر، مسائل عصر ایلخانان، تهران، 1370ش؛ مرگان، دیوید، مغولها، ترجمۀ عباس مخبر، تهران، 1371ش؛ مقریزی، احمد، الخطط، قاهره، 1913م؛ همو، السلوک، به کوشش محمد مصطفیٰ زیاده، قاهره، 1376ق/1957م؛ مویر، و.، تاریخ دولةالممالیک فی مصر، ترجمۀ محمود عابدین و سلیم حسن، قاهره، 1415ق/1957م؛ نیکلسن، ر. ا.، تاریخ‌الادب العباسی، ترجمۀ صفا خلوصی، بغداد، 1387ق/1967م؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، 1346ش؛ یافعی، عبدالله، مرآةالجنان، حیدرآباددکن، 1339ق؛ یونینی، موسیٰ، ذیل مرآةالزمان، حیدرآباددکن، 1374ق/1954م؛ نیز:
Ayalon, D., Studies on the Mamlüks of Egypt, London, 1977; Muir, W., The Caliphate, Its Rise, Decline, and Fall, New York, 1975; Stevenson, W. B., The Crusaders in the East, Beirut, 1968.
مسعود حبیبی مظاهری
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5321
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست