بَهار، محمدتقی ملکالشعرا(13ربیعالاول1304ق
ـ اول اردیبهشت1330ش/10دسامبر1886ـ20آوریل1951م)، شاعر، روزنامهنگار، نمایندۀ مجلس،
وزیر، استاد دانشگاه و عضو فرهنگستان ایران. پدرش محمدکاظم صبوری ملکالشعرای آستان
قدس رضوی، و مادرش حاجیه سکینه خانم، زنی متدین و از یک خانوادۀ اصیل گرجی بود که
در زمان عباس میرزا، در جنگهای ایران و روس، با جمعی دیگر به اسارت به ایران آورده
شدند و به دین اسلام درآمدند. جد پدریاش حاج محمدباقر کاشانی پسر حاج
عبدالقدیرخاراباف ساکن کاشان بود و اجداد مادریاش از معاریف گرجستان بودند(یغمایی،
حبیب، «دراحوال…»، 55-57؛ میرانصاری، 2/24).
دوران کودکی و نوجوانی: بهار در محلۀ سرشور مشهد به دنیا آمد. وی را از 4سالگی به
مکتب سپردند. معلمش زن عموی او بود و بهار قرآن را نزد او خواند. در 6سالگی که به
مکتب پسران رفت، فارسی و قرآن را خوب میخواند. در 7سالگی، شاهنامه را نزد پدرش میخواند.
خواندن شاهنامه و درس مکتبی صدکلمۀ رشید و طواط، قریحۀ شاعری او را پروراند. در
همان اوان توانست به بحر متقارب شعر بسراید؛ همشاگردان مکتبیِ خود را به شعر هجو میگفت
یا برای آنان غزل میسرود، 10ساله بود که همراه پدر و مادر و خواهر 6ساله و برادر
دو سالهاش به عتبات سفرکرد(ملکزاده،«حـ ط»). وی تحصیلات ابتدایی را با آموزش
مقدمات عربی و فارسی و سپس متون ادبی آغاز کرد و در جوانی از محضر درس صیدعلیخان
درگزی بهره برد(میرانصاری، 2/3). در 15سالگی، به درخواست نصیرالملک شیرازی(تولیت
آستان قدس)، و پدرش ملکالشعرا صبوری از مشیرالدوله(حاکم خراسان) لقب «ثقةالکتّاب»
با مواجب نقدی و جنسی به او اعطا شد(همو، 2/25-27).
پس از درگذشت پدر و انقراض سلسلۀ قاجار: بهار پس از مرگ پدر، تحصیلات خود را نزد
ادیب نیشابوری (ه م) دنبال کرد . مقدمات عربی را در مدرسۀ نوّاب، درخدمت استادان
فراگرفت(ملکزاده، «ح») و تحت تأثیر ادیب به سبک خراسانی روی آورد(پروین گنابادی،
13).
بهار 19ساله بود که بنابر سنت جاری و به پشتوانۀ مدیحهای که سروده بود، به فرمان
مظفرالدینشاه لقب ملکالشعرا به او تفویض شد(میرانصار، همانجا؛ یغمایی، اقبال، «محمدتقی...»،
484). ملکالشعرای جدید با نخستین قصیدهای که در مراسم عید خواند، همۀ حاضران را
مسحور حدت ذهن و دقت بیان خویش ساخت(علوی،2).
بهار را به سرقت ادبی متهم کردند و سرودههای او را از آنِ پدر و حتى مادرش دانستند،
یا به بهار شیروانی، معاصر پدرش نسبت دادند. وی برای رد این اتهامات، آزمایشهای
شعری دشواری را گذراند. پس از این آزمایشها بود که دوستان به شاعریاش معترف، و
دشمنان از هرزهدرایی ظاهراً منصرف گشتند(بزرگنیا، 22؛ ملکزاده، «طـ ک»).
بهار فعالیت مطبوعاتی و سیاسی را از سالهای جوانی آغاز کرد و تا پایان عمر همچنان
سیاستپیشه باقی ماند. وی که با خواندن کتابها و مجلات جدید مصری، با افکار نو آشنا
شده بود، در 1324ق، به مشروطهخواهان پیوست و به «انجمن سعادت» خراسان راه یافت. در
دورۀ استبداد صغیر(23جمادیالاول1326-26جمادیالآخر1327)، به همراه سیدحسین اردبیلی،
روزنامهای با عنوان خراسان منتشر ساخت که اشعارش با امضای مستعار «رئیس الطلاب» در
آن چاپ میشد(میرانصاری، 2/3-4؛ نک: رعدی آدرخشی، 69). وی از سال فتح تهران
نویسندگی در جراید ملی را آغاز کرد و نخستین مقالههای سیاسی و اجتماعی او در جریدۀ
طوس، و بعضی بیامضا در حبلالمتین انتشار یافت(اتحاد، 147).
بهار روزنامۀ نوبهار را در شوال1328 در مشهد تأسیس کرد که با پیوستن او به حزب
دموکرات، ناشر افکار آن حزب شد. این روزنامۀ سیاسی ـ ادبی که هفتهای دو شماره از
آن منتشر میشد، پس از یک سال و نشر 80 شماره(نخستین شماره در پنجشنبه9شوال1328 و
آخرین شماره در14شوال1329)، بر اثر فشار دولت تزاری روس تعطیل شد(میرانصاری، 2/44،
349)، وی پس از دو ماه به جای آن در 5ذیحجه، تازهبهار را در مشهد منتشر ساخت که
انتشار آن تا اواخر محرم1330 ادامه داشت. دومین شمارۀ آن با صدور اولتیماتوم روس
مصادف شد و در نهمین شماره دچار توقیف گشت. پس از آن، بهار با جمعی از دوستان حزبی
به تهران تبعید شد و پس از یک سال و اندی به مشهد بازگشت و نخستین شمارۀ دورۀ سوم
نوبهار را در یکشنبه7صفر1332 با مقالات اجتماعی در آن شهر منتشر کرد که تا
پنجشنبه10ذیقعدۀ همان سال، مجموعاً 77شماره از آن درآمد و با برگزیده شدن بهار به
نمایندگی مجلس شورای ملی تعطیل شد(همو، 2/349-351). بهار در همین سال به نمایندگی
دموکراتهای خراسان و مردم کلات، درگز و سرخس انتخاب شد، اما اعتبارنامۀ او با
مخالفت روبهرو گشت و فقط پس از 6ماه، براثر تلگرامهای پیاپی اهالی خراسان به تصویب
رسید و بهار به دورۀ سوم مجلس راه یافت(همو، 2/47-49). وی بار دیگر روزنامۀ
نوبهار(دورۀ چهارم)را در تهران منتشر ساخت. طلیعۀ این دوره روز شنبه16محرم1333 به
دست خوانندگان رسید. نوبهار در این دوره هفتهای دو شماره روزهای سهشنبه و جمعه
درمیآمد و مجموعاً بجز طلیعه، 86شماره از آن(2صفر1333تا4محرم1334)منتشر، و با ورود
قشون روس به تهران و مهاجرت بهار به قم تعطیل شد(همو، 2/351-352).
بهار به توصیۀ مستوفی الممالک، رئیسالوزرا در 7محرم1334 به قم مهاجرت کرد و زیر
لوای کمیتۀ دفاع ملی قرار گرفت و از خطری که در تهران او را تهدید میکرد، در امان
ماند؛ اما از این سفر با دست شکسته به تهران بازگشت. در همین ایام بود که در تحلیل
انقلاب مشروطیت و سالهای پایانی عصر قاجار و رقابت روس و انگلیس در ایران و جنگ
جهانی اول، شرح مفصلی در ماه صفر1334 نوشت(نک: همو، 2/358-389). بهار در تهران
مهمان امیر مفخم بختیاری بود؛ سپس بر اثر فشار روس و انگلیس، به امر سپهسالار اعظم
محمدولیخان تنکابنی، رئیسالوزرای وقت به بجنورد تبعید شد(همو، 2/58-66). وی با
سردار معزّز، حاکم بجنورد روابط خوبی داشت و او را در قصیدهای ستود(نک: همو،
2/65).
بهار با تشکیل کابینۀ وثوقالدوله، پس از گذراندن یک دورۀ 6ماهۀ تبعید، به تهران
آمد و بار دیگر روزنامۀ نوبهار(دورۀ پنجم)را با عنوان نوبهار روزنامۀ آزادی در روز
یکشنبه19شعبان1335ق/20جوزا(خرداد)1296ش منتشر ساخت که پس از 20شماره(هفتهای دو
شماره)در 11برج اسد(مرداد)همان سال توقیف شد و به جای آن زبان آزاد، به صاحب
امتیازی و مدیریت معاونالسلطنه از 14اسد(مرداد) تا 8عقرب(آبان)1296ش، مجموعاً
35شماره، منتشر گردید(همو، 2/66، 352-353).
نخستین شمارۀ دورۀ ششم نوبهار، به دنبال آخرین شمارۀ زبان آزاد(شم 55 دورۀ پنجم
نوبهار) با عنوان سابق نوبهار، روزنامۀ آزاد ملی در روز پنجشنبه14محرم1336 منتشر شد
و تا 22اسفند1296 مجموعاً 108شماره از آن انتشار یافت. در همین اوان بهار در ادارۀ
روزنامۀ نیمهرسمی ایران با برادرش، میرزا محمدخان ملکزاده همکاری داشت. در 1297ش
مقالات بهار در این روزنامه با امضای «مدیر سیاسی، م. بهار» به چاپ میرسید.
روزنامۀ ایران از 22اسفند1298تا23اسفند1299 با مدیریت بهار منتشر شد و او از این
تاریخ تا 1301ش از مطبوعات کناره گرفت(همو، 2/352-355).
در سالهای 1294-1298ش دو حادثۀ مهم در زندگی بهار روی داد: یکی تأسیس «انجمن
دانشکده» که عدهای از جوانان فاضل روشنفکرـ که بعضی از آنها بریک یا چند زبان
خارجی آشنایی داشتند ـ به آن پیوستند. هدف انجمن، تجدد به معنی تلفیق سنت و تحولات
روز بود. مجلۀ ماهانۀ دانشکده که 12شماره(اول اردیبهشت1297ـ اول اردیبهشت1298) از
آن انتشار یافت، ناشر افکار این انجمن شد و بیشتر صبغۀ ادبی و دعوی تجدد داشت.
علاوه بر بهار عدهای از اهل قلم مانند عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشیدیاسمی،
سعید نفیسی و سردارمعظم خراسانی(تیمورتاش) با این مجله همکاری داشتند(یغمایی، حبیب،
«وفیات…»، 495؛ رعدی آدرخشی، 134، 136؛ میرانصاری، 2/355). بهار این مجله را دومین
مجلۀ ادبی معرفی میکند که با روحی جوان و رنگ وبوی ادبیات جدید منتشر میشود و
منصفانه اقرار میکند که در انتشار این مجله مرهون مجلۀ بهار اعتصامالملک است(نک:«یک
سال...»،565).
بهار و دوستانش با نوشتن مقالات سیاسی و ادبی، تحول و پیشرفت درخورتوجهی در نثر
فارسی پدید آوردند و کاری که دهخدا و عدهای دیگر آغاز کرده بودند، با قلم اینان
ادامه یافت و کمال پذیرفت. به تأثیر این گروه بود که نثر پیچیده و مغلق عصر قاجار
به نثر روان امروز بدل شد و زبان فارسی برای بیان مفاهیم و مطالب علمی آماده
گردید(فرشید ورد، 1/283-284).
حادثۀ دیگر به زندگی خصوصی بهار مربوط است. او در 1297ش با سودابه صفدری که از
خاندان قاجار بود، ازدواج کرد(میرانصاری، 2/83). همین زن شجاع و پرطاقت بود که در
سراسر دوران پرکشاکش و جدال سیاسی بهار و تبعید، حبس، پیگرد و بیماری او چرخ زندگی
خانواده را با تدبیر و صبر و استقامت سزاوار تحسینی گرداند و خم بر ابرو نیاورد(نک:
بهار، پروانه، 640).
بهار پس از کودتا در سراسر حکومت 3ماهۀ سیدضیاء، در شمیران تحتنظر به سر میبرد.
وی در دورۀ چهارم مجلس(تیر1300ـ خرداد 1302) نیز از بجنورد، تبعیدگاه سابق خود به
نمایندگی انتخاب شد. وی در شرح ایام تبعید خود از این مهماننوازی مردم بجنورد و
انتخاب خود از سوی آنان به نمایندگی مجلس شورای ملی یاد میکند(نک: دیوان، 1/350).
او در این دوره با سیدحسن مدرس در جناح مخالفان سردار سپه جای داشت(میرانصاری،
2/4-5).
بهار در روز دوشنبه 2میزان(مهر)1301ش نوبهار هفتگی(دورۀ هفتم نوبهار)را با ویژگی
ادبی و اجتماعی در تهران منتشر کرد که تا 2عقرب(آبان)1302ش مجموعاً 34شماره از آن
انتشاریافت. بهار در این هفتهنامه تاریخ اجتماعیون و اشتراکیون(سوسیال
دموکراتها)را مینوشت و عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشیدیاسمی و احمدکسروی از جملۀ
همکاران قلمی او بودند(همو، 2/356).
در دورۀ پنجم مجلس نیز بهار از ترشیز(کاشمر)، بجستان، کوهسرخ و توابع به نمایندگی
انتخاب شد(همو، 2/98)و همراه با مدرس، در جناح مخالف رضاخان، با تغییر سلطنت مخالفت
کرد(همو،2/5). بر اثر همین مخالفت سرتیپ مرتضىخان یزدانپناه، حاکم نظامی تهران در
26میزان(مهر)1303ش سلب مصونیت او را به رضاخان، رئیسالوزرا پیشنهاد کرد(همو،
2/103-104). همچنین پس از نطق بهار در آبانماه1304 در مجلس و مخالفت او با دولت
رضاخان، دستور ترور او داده شد که واعظ قزوینی، نویسندۀ روزنامۀ رعد قزوین و از
طرفداران دولت به جای او قربانی شد(همو، 2/104-105). بهار پس از آن تا 1321ش از قلم
زدن در زمینۀ سیاست کناره گرفت و به فعالیت علمی و تحقیقاتی پرداخت(همو، 2/356).
دوران سلطنت رضاشاه(21آذر1304ـ شهریور1320): بهار پس از رسیدن رضاخان به سلطنت، در
دورۀ ششم(تیر1305ـ مرداد1307)به نمایندگی مردم تهران به مجلس راه یافت(همو، 2/5).
بهنظر میرسید که بهار با مرجع قدرت سرآشتی دارد. طلیعۀ این آشتیجویی ـ که حکم
نوعی آتشبس داشت ـ سرودن مثنوی چهار خطابه بود(نک: دیوان، 2/143-152). وی آن را
در مراسم سلام عیدنوروز 1305ش، در حضور شاه خواند و مورد توجه قرارگرفت و قرار شد
به امر شاه تکمیل و طبع شود و چنین شد(میرانصاری، 2/227). این منظومه حاوی نصیحت،
تعالیم اجتماعی و اخلاقی و گاه هشدارهایی بود با لحنی تند مبنی بر دعوت شاه به
شنیدن «نالۀ مظلوم» که «صدای خداست»(نک: دیوان، 2/145).
در پایان دورۀ ششم مجلس، با تسلط نظامی و سیاسی رضاشاه، دیگر زمینهای برای فعالیت
سیاسی بهار وجود نداشت و او هوشمندانه از سیاست کنارهگرفت. وی پیش از
آن(18تیر1305)به عضویت شورای عالی معارف منصوب شدهبود(میرانصاری، 2/108)که این سمت
را تا 1322ش حفظ کرد. بهار در این دوران به فعالیت علمی و آموزشی روی آورد و در
کنار استادانی سرشناس چون عباس اقبال آشتیانی، بدیعالزمان فروزانفر و رضازاده شفق
در سال تحصیلی 1307-1308ش در دارالمعلمین عالی به تدریس پرداخت(همو، 2/113-115).
بهار از 1300تا1305ش به همراه جمعی از دانشمندان ایرانی از جمله سعید نفیسی، رشید
یاسمی و کسروی در محضر هرتسفلید، ایرانشناس نامی به فراگیری زبان پهلوی پرداخت و
به پیشنهاد او بود که دورۀ درسی در این زمینه دایر شد(علوی، 11؛ گلبن، 108). بهار
به آموختن زبان پهلوی اکتفا نکرد و شماری از متون آن زبان را به نظمونثر به زبان
فارسی برگرداند و به مطالعات تطبیقی زبانهای فارسی میانه و نو نیز پرداخت. او با
این زمینه و سابقه بود که در برنامۀ درسی پیشنهادی خود برای دارالمعلمین عالی موادی
از متون پهلوی و نیز مطالبی چون تفاوت میان وزن شعر پیش از اسلام و عصر اسلامی،
خصوصیات وزن فهولیات، تفاوتهای زبان پهلوی با زبان فردوسی و جز آنها گنجاند. در طرح
پیشنهادی بهار، تأثیر حوادث و جریانات سیاسی و فکری در تحول و رشد علوم و تأثیر آن
در ادبیات نیز گنجانده شدهبود. در مبحث «دورۀ ادبی مشروطیت» نیز به ترکیبات و
اصطلاحات جدید که به تدریج از راه مطبوعات به زبانوادبیات فارسی راه مییافت، توجه
شده بود(میرانصاری، 2/116-126).
فعالیت آموزشی بهار در دارالمعلمین دیری نپایید. به سعایت درگاهی، رئیس شهربانی وقت
به موجب حکم وزارت معارف از اول مهرماه1308 به خدمت او خاتمه داده شد. حکم در14مهر،
یعنی زمانی صادر شد که بهار در زندان بود(همو، 2/127). او چند ماهی در زندان موقت
شهربانی بهسر برد و در اشعاری به شرح رنجهای خود در این دوران پرداخت(نک: دیوان،
1/450-462).
بهار پس از آزادی که ظاهراً با فرستادن غزلی از زندان برای شاه آن را حاصل کرد، بار
دیگر به مطالعۀ متون و تتبع و تحقیق ادبی و زبانی پرداخت. در 1311ش، در اجرای
قراردادهایی که در زمان علیاصغر حکمت با وزارت معارف منعقد کرد، به تصحیح مجملالتواریخ
و القصص، تاریخ بلعمی و منتخب جوامعالحکایات عوفی پرداخت(میرانصاری، 2/5). اما او
را در این احوال نیز آسوده نگذاشتند و در نخستین روزهای سال 1312ش بار دیگر بازداشت،
و پس از مدتی به اصفهان تبعید کردند(همانجا).
بهار در ایام تبعید از تحقیق و تتبع باز نایستاد و یکی از بهترین مقالههای خود را
دربارۀ فردوسی در همین ایام نوشت و در مجلۀ باختر به مدیریت سیفپور فاطمی منتشر
ساخت(همو، 2/28).
پیش از برگذاری جشن هزارۀ فردوسی(مهر1313)، ذکاءالملک فروغی از شاه تقاضا کرد که به
تبعید بهار پایان داده شود تا او بتواند در آن مراسم شرکت کند. بهار به توصیۀ فروغی
که به وسیلۀ لقمانالدولۀ ادهم، از دوستان نزدیک ملکالشعرا، در تهران به همسر او
ابلاغ شد، قصیدۀ «وارث طهمورث و جم» را در مدح رضاشاه سرود(نک: دیوان، 1/575-578).
فرمان رضاشاه در 26اسفند1312 از دفتر مخصوص(حسین علاء)به رئیسالوزرا(فروغی)، و در
22فروردین1313 از فروغی به سرلشکر محمدحسین آیرم، رئیس تشکیلات نظمیۀ مملکتی ابلاغ
شد. به موجب این فرمان بهار پس از گذراندن 5ماه در زندان و 8ماه و نیم در تبعید
آزاد شد(میرانصاری، 2/171-173؛ متینی، 572).
بهار در بازگشت از تبعید به عضویت کنگرۀ هزارۀ فردوسی انتخاب شد و ضمن شرکت در
مراسم آن در تهران، قصیدهای بلند در 81 بیت را که با عنوان «آفرین فردوسی» سروده
بود، خواند(نک: دیوان، 1/586-594). او در این جشن با عدهای از شرکتکنندگان خارجی
از جمله جاندرینک واتر1 ، شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی ـ که نمایندگی دولت
انگلستان را داشت ـ آشنایی یافت و شعر زیبایی را که او به زبان انگلیسی سروده، و در
مراسم خوانده بود، به شعر فارسی در بحر متقارب برگرداند(نک: همان، 2/293-297؛
میرانصاری، 2/175؛ «درینکواتر...»، 50-54).
از آن پس تا سقوط رضاشاه، بهار دور از غوغای سیاست، زندگی نسبتاً آرامی گذراند. پس
از جشن هزارۀ فردوسی به موجب حکم علیاصغر حکمت، وزیر معارف که به شاعر آزاده تعلق
خاطر داشت، به تدریس در دانشسرای عالی مشغول شد و ضمن تدریس، به کار تحقیق ادامه
داد که حاصل آن در مجلات معتبر آن زمان منتشر میشد(میرانصاری، 2/185).
بهار در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی دورۀ لیسانس دانشسرای عالی و دانشکدۀ ادبیات
دانشگاه تهران، شاهنامه، دستورزبان فارسی، بدیع، و تطور زبان فارسی(سبکشناسی نظم و
نثر)درس میداد(یغمایی، حبیب، «دراحوال»، 59). او با بهرهمندی از حافظهای بسیار
قوی، درس سبکشناسی را بیکمترین یادداشتی با نظم و نسق درخور ستایشی تقریر میکرد
و شواهد شعری را از بر میخواند. وی هم در این درس و هم در دستور زبان نکات مهم
تازهای بیان میکرد که حاکی از هوش سرشار او بود و تا آن زمان هیچ محققی به آنها
دست نیافته بود.
در 1314ش، با تأسیس «فرهنگستان ایران» که نخستین جلسۀ رسمی آن روز شنبه12خرداد به
ریاست فروغی تشکیل یافت. بهار به عضویت آن انتخاب شد و در کمیسیونهای فرهنگ فارسی،
دستورزبان، و اصطلاحات جغرافیایی شرکت کرد(میرانصاری، 2/184).
در 1316ش که دورۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران گشایش
یافت، تدریس سبکشناسی، زبان و ادبیات ایران بعد از اسلام و عروض به بهار محول
گردید(یغمایی، اقبال، «محمدتقی»، 487؛ گلبن، 110؛ میرانصاری، 2/211). ازمیان نخستین
دانشجویان این دوره، محمد معین، ذبیحالله صفا، پرویز ناتلخانلری، زهرا کیا،
شمسالملوک مصاحب و حسین خطیبی را میتوان نام برد.
بهار طی سالهای 1314-1318ش، ضمن تدریس دانشگاهی، به کار تصحیح متون کهن روی آورد که
حاصل آن، نشر تاریخ سیستان(1314ش)، رسالۀ نفس ارسطو ترجمۀ باباافضل کاشانی(1316ش) و
مجملالتواریخ و القصص(1318ش)بود(همو،2/8).
در این سالها بهار دستکم به ظاهر، حکومت رضاشاهی را پذیرفته، و سازش با آن را گردن
نهاده بود(نک: دیوان، 1/652-653، 656-657: قصیدههای «دیروز و امروز» و «پیوند مصر
و ایران»).
از شهریور1320تا سال وفات(1330ش): در سالهای جنگ جهانی دوم، پس از ورود قوای متفقین
(روس و انگلیس) به خاک ایران در سوم شهریور1320، بهار بار دیگر وارد صحنۀ مطبوعات و
معرکۀ سیاسی شد. او ابتدا روزنامۀ نوبهار(دورۀ هشتم)را به راه انداخت و نخستین
شمارۀ این دوره را روز دوشنبه سوم اسفند1321، درست 22سال پس از کودتای سوم
اسفند1299 منتشر کرد که در این نوبت پس از انتشار 102شماره در آذر1322 تعطیل
شد(میرانصاری، 2/356-357).
پس از غائلۀ آذربایجان در1324ش، بهار زیر لوای قوامالسلطنه به فعالیت سیاسی روی
آورد و در کنگرۀ حزب دموکرات ایران مجدانه شرکت کرد. در بهمن1324 در کابینۀ قوام
وزیر فرهنگ شد، اما وزارت او چند ماهی بیش طول نکشید و استعفا کرد(همو، 2/275).
پس از ختم غائلۀ آذربایجان، بهار در 24اسفند1325 به نامزدی حزب دموکرات ایران از
تهران به نمایندگی دورۀ پانزدهم مجلس انتخاب شد، اما در سراسر این
دوره(25تیر1326-6مرداد1328)، بر اثر ابتلا به بیماری سل، تنها در ماههای تیر، مرداد
و شهریور1326 فرصت حضور در مجلس را یافت(همو، 2/6، 287، 288، 291).
بهار در این سالها از فعالیت ادبی و تحقیقی و دانشگاهی بازنماند و در بحبوحۀ
مبارزات سیاسی، هم به تدریس پرداخت و هم مقالات او در جراید و مجلات معتبر
متعدد(نوبهار، جهاننو، دانش، یغما، پیام نو، مهر، نامۀ فرهنگستان، آینده و سخن)
منتشر گردید(نک: همو 2/8-22).
در نیمۀ دوم 1326ش بهار که به بیماری سل مبتلا گشته بود، با استفاده از مرخصی
استعلاجی از مجلس، برای معالجه به سویس رفت و دخترش پروانه ـ که در ژنو زندگی
میکرد ـ پرستاری او را برعهده گرفت(نک: بهار، پروانه، 644-646). هیئت دولت هم در
جلسۀ 11آبان1326، تصویب کرد که از تاریخ حرکت بهار به سویس علاوه بر هزینۀ سفر،
ماهانه هزار فرانک سویس بابت مخارج درمان و آسایشگاه به او بپردازد(میرانصاری،
2/297)؛ اما بر اثر برخی از تعللها همسر بهار مجبور شد که قسمتی از عرصۀ خانۀ
مسکونی خانواده را برای تأمین هزینۀ معالجۀ همسر بفروشد. با این همه، به سبب هزینۀ
سنگین آسایشگاه، معالجۀ بهار در آنجا، ادامه نیافت و او را به ناچار به درمانگاه
ارزانتری منتقل کردند(بهار، پروانه، 646).
بهار در سویس، با جمالزاده، و در پاریس با هانری ماسه دیدار کرد. وی، پس از چندی
به همراه دخترش به نیس ـ یکی از شهرهای فرانسه ـ رفت و چند صباحی حالش نسبتاً بهبود
یافت(همو، 646-647)، اما مضیقۀ شدید مالی باعث گردید که بهار با نیمهکاره رها کردن
معالجه راهی ایران شود(میرانصاری، 2/294). سفر بهار به سویس یک سال و اندی(تا
اردیبهشت1328) طول کشید(گلبن، 111).
بهار در بازگشت به ایران، به تدریس دانشگاهی ادامه داد. در خرداد1329 «جمعیت ایرانی
هواداران صلح» تأسیس گردید و بهار که از پایهگذاران آن بود(اعضای مؤسس دیگر: دکتر
شایگان، حائریزاده، مهندس قاسمی، دکترحکمت، احمد لنکرانی، محمد رشاد و محمود
هرمز)، به ریاست جمعیت انتخاب شد(میرانصاری، 2/313-314)و قصیدۀ معروف «جغد جنگ» را،
به اقتفای چکامۀ بلند منوچهری سرود(نک: دیوان، 1/740-743). در همین اوان دولت
پاکستان از بهار برای سفر به آن کشور دعوت کرد که او به سبب بیماری نتوانست این
دعوت را بپذیرد(میرانصاری، 2/333-334)، اما در مجلسی که سفارت پاکستان برای
بزرگداشت محمداقبال لاهوری در تهران برپا ساخت، حضور یافت، و ریاست آن را عهدهدار
شد و سخنرانی گرمی دربارۀ اقبال ایراد کرد(عرفانی، 98).
با شدت یافتن بیماری بهار، از اول اسفند1329، از سوی دانشگاه حکم 6ماه مرخصی برای
او صادر شد(میرانصاری، 2/328). بهار آخرین روزهای زندگی خود را تبآلوده و با ضعف
مفرط در هشیاری تمام گذراند و سرانجام در روز یکشنبه اول اردیبهشت1330 چشم از جهان
فروبست. مراسم تشییع به دعوت وزارت فرهنگ و جمعیت هواداران صلح، در روز دوشنبه
2اردیبهشت از مسجد سپهسالار برگذار شد(همو، 2/339-340). جسد بهار در آرامگاه
ظهیرالدوله(گلابدره) به خاک سپرده شد و در مراسم دفن خطابههایی دربارۀ مقام علمی
و ادبی او ایراد کردند.
روابط بهار با بزرگان و دانشمندان: بهار در زندگی پرماجرای خود با دولتمردان،
دانشمندان، شعرا و ادبا و ارباب قلم و دانشگاهیان حشر و نشر داشت. وی با فروغی
ظاهراً به سبب اختلاف مشرب سیاسی ـ اجتماعی الفت چندانی نداشت(یغمایی، حبیب،
«احوال…»، 7-8). برعکس، روابط او با علیاصغر حکمت همواره دوستانه بود و حکمت همیشه
از بهار حمایت میکرد؛ تا جایی که آخرین نامۀ بهار به حکمت نوشته شده
است(میرانصاری، 2/338). لقمانالدولۀ ادهم هم نیز از دوستان صمیمی بهار بود و در
بازگشت او از تبعید به تهران وساطت داشت(بهار، پروانه، 640). از فضلای غیرایرانی
محمداسحاق(1898-1969م)، ایرانشناس هندی با بهار معاشرت داشت(اتحاد، 67). بهار نسبت
به پورداود و محمدقزوینی احترام خاص داشت، اما غزل معروف وی به مطلع«دعوی چه کنی
داعیهداران همه رفتند» که برخی پنداشتهاند در رثای محمدقزوینی(د 1328ش) سروده شده
است، سالها پیش از وفات او، در سوگ عارف قزوینی(د 1312ش)سروده شده است(نک:
میرانصاری، 2/139-142). که حشر ونشر وی با یوسف اعتصامالملک، پدر پروین اعتصامی ـ
که بهار جایگاه والایی برای او در شاعری قائل بود ـ موجب شد تا در دفاع از او مقالۀ
محکم و در عین حال ستایشآمیزی بنویسد(نک: «سنخ فکر...»، 77-79) و همچنین بر چاپ
اول دیوان پروین اعتصامی(مرداد 1314)مقدمهای بنگارد. از میان شاگردانش با
یزدانبخش قهرمان ـ که دامادش شد ـ و حسین خطیبی انس بیشتری داشت و گاهی وی و
علیاکبر فیاض را به جای خویش به کلاس درس میفرستاد(میرانصاری، 2/327-329).
آثار: آثار منثور و منظوم بهار متنوع است و انواع شعر سنتی و اشعار به زبان محلی،
تصنیف و ترانه، مقالهها و سخنرانیهای سیاسی و انتقادی، رسالههای تحقیقی،
نمایشنامه، اخوانیات و مکتوبات، تصحیح انتقادی متون، ترجمههای متون پهلوی،
سبکشناسی نظم و نثر، دستورزبان، تاریخ احزاب، مقدمه بر کتابها و حواشی بر متون به
خصوص شاهنامۀ فردوسی را در برمیگیرد(نک: همو، 2/7-23).
مهمترین اثر بهار دیوان اشعار اوست که به اعتباری کارنامۀ عمر او نیز به شمار
میرود. این دیوان در زمان حیات او به چاپ نرسید. جلال متینی(ص 560-561)از بهار نقل
میکند که میخواسته است سرودههای خود را از صافی نقد بگذراند و منتخب دیوان خود
را به چاپ برساند و از وزارت فرهنگ خواستار شده بود که دوتن آشنا با شعر و شاعری را
برای پاکنویس اشعارش در اختیار او بگذارد، اما این تقاضا اجابت نشد.
در میان آثار تحقیقی بهار نیز، سبکشناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی ممتاز است. این
کتاب حاصل 30 سال تتبع و تدریس استاد است. هنوز هم کتابی در این موضوع که بتواند با
آن رقابت کند، تألیف نشده است. بهار به این مبحث از علوم ادبی، در زبان فارسی
استقلال و هویت بخشید و درس دانشگاهی آن، به حق به نام او مُهر خورد(یوسفی، 84-91).
ژیلبر لازار ـ ایرانشناس مشهور فارسی ـ در اثر نفیس خود «زبان کهنترین آثار نثر
فارسی» به سبکشناسی بهار بیش از هر اثر دیگر استناد کرده، و آن کتاب را اثری
افتخارآمیز شمرده است(فرشیدورد، 1/285).
بهار بخشی از سبکشناسی شعر را نیز که چند دوره آن را درس داده، و با وزارت فرهنگ
در بهار 1329ش برای چاپ و نشر آن قرارداد بسته بود، نوشت که با شدت گرفتن بیماری سل
مجال آن پیدا نکرد تا تدوین و نگارش این اثر را به پایان برساند(گلبن، همانجا)؛ اما
تقریرات درسی او با عنوان تاریخ تطور شعر فارسی(مشهد، 1344ش) چاپ و منتشر شد.
عبدالحسین زرینکوب در وصف سبکشناسی شعر بهار مینویسد که او بیان خصوصیات مکتبهای
شعر فارسی را ضابطه بخشید و کارهایی که بعدها در این باب صورت گرفت، جز تکرار و شرح
آن نیست(ص174).
بهار در تدوین دستور زبان، معروف به دستور پنج استاد(تهران، 1329ش)سهم عمده دارد.
به ویژه در مبحث فعل، تمایز مادۀ مضارع و ماضی و انواع مشتقات هر یک، ابتکار شخصی
اوست. او ضمن درس سبکشناسی نثر، نکات دستوری تازهای بیان میکرد و اصرار داشت که
در امتحان درس سبکشناسی این نکات را نیز موضوع سؤال قرار دهد.
دیگر کتابها و رسالههای تألیفی، تصحیحی و ترجمهای بهار اینهاست: منظومۀ چهار
خطابه(1305ش)؛ اندرزهای آذرباد ماراسپندان(ترجمۀ منظوم از زبان پهلوی، 1312ش)؛
یادگارزریران(ترجمۀ منظوم از زبان پهلوی، 1312ش)؛ زندگانی مانی(1313ش)؛ گلشن صبای
فتحعلیخان صبا(1313ش)؛ تاریخ سیستان(تصحیح انتقادی، 1314ش)؛ رسالۀ نفس ارسطو ترجمۀ
باباافضل کاشانی(تصحیح، 1316ش)؛ مجمل التواریخ و القصص(تصحیح و تحشیه، 1318ش)؛
تاریخ مختصر احزاب سیاسی(دو جلد، 1322و1357ش)؛ منتخب جوامعالحکایات و لوامع
الروایات عوفی(تصحیح، 1324ش)؛ دستور زبان فارسی(به همراهی عبدالعظیم قریب،
بدیعالزمان فروزانفر، غلامرضا رشید یاسمی و جلالالدین همایی(دو جلد، 1329ش)؛ و
تاریخ بلعمی(که بعدها محمد پروین گنابادی آن را تکیمل کرد و به چاپ رساند، 1341ش).
مقالات ادبی و تحقیقی بهار، در زمان حیات یا پس از وفات او در جراید و مجلات و
نشریات متعدد از جمله نوبهار، مهر، ایران، دانشکده، باختر، ارمغان، تعلیم و تربیت،
دانش، جهاننو، یغما، آموزش و پرورش، نگین، گلهای رنگارنگ، پیامنو، نامۀ
فرهنگستان، فردوسی، آینده، آرمان، مهرایران، ایراننامه و سخن چاپ و منتشر شد. این
مقالهها در مباحث گوناگون زبانی، ادبی، تاریخی، واژهشناسی، دستور، خط، احوال رجال
سیاسی و مذهبی، نقد متون و همچنین شامل نقد شعر و مکاتبات است.
از تصنیفها و ترانههای سرودۀ بهار «بهاردلکش»، «باد صبا برگل گذر کن»، «ای شهنشه»،
«ای شکسته دل»، «نهاده کشور دلباز رو به ویرانی»، «گر رقیب آید»، «ایران هنگام
کار»، «زمن نگارم»، «پرده زرخ برافکن»، «سرود پهلوی»، «عروس گل» و «مرغ سحر» را
باید نام برد.(یغمایی، اقبال، «محمدتقی»، 489).
اشعار بهار به زبانهایی انگلیسی و روسی برگردانده شده است؛ از جمله: ادوارد براون
در مجموعهای با عنوان «شعر سیاسی ایران نوین»، نمونههایی از اشعار اجتماعی بهار
را با ترجمه و تفسیر انگلیسی درج کرد. آربری نیز شعر بهار را با اشعار دیگر شاعران
ایرانی به انگلیسی ترجمه، و در کتابی با عنوان«اشعار فارسی» منتشر کرد(ص138-139).
بهار نمایشنامهای نیز با عنوان «تربیت نااهل» نوشته است(میرانصاری و ضیایی،
2/666-671).
اظهارنظر مشاهیر و دوستان و نزدیکان بهار دربارۀ او: دوستان و نزدیکان، محققان و
بزرگان معاصر بهار را در زمینههای مختلف علمی، تحقیقی، ادبی، اجتماعی و سیاسی و
ایران دوستی و شاعری ستودهاند و هر یک برحسب ذوق و سلیقه و تخصص خود بر جنبهای از
تبحر او انگشت نهاده، و آن را ستایش کردهاند؛ چنانکه ادیب نیشابوری او را استاد
سخنوران معاصر میدانسته است(پروین گنابادی، 13). همایی او را استاد مسلم نظم و نثر
فارسی و دارای قلمی توانا و بیانی بلیغ و رسا در سخنوری میشمارد(ص666-667).
فروزانفر در قلمرو شعر معاصر تنها بهار را میپسندد(نک: شفیعی کدکنی، 28) و اقبال
یغمایی بر ایران دوستی و عِرق ملی بهار تأکید میورزد و او را مبتکر و پیشنهاد
دهندۀ احداث آرامگاه باشکوه فردوسی به رضاشاه معرفی میکند(وزیران...،393).
جایگاه بهار در شعر و ادب فارسی: بهار ساحتهای وجودی چندی دارد که مهمترین آنها
ساحت هنری اوست. او اگر شاعر نبود، بهار نبود. در هر دوره از تاریخ ادب فارسی،
سخنسرایی بیش از سخنسرایان همعصر خود درخشیده است؛ در میان شاعران سنتی معاصر نیز
بهار سرآمد است. او استاد سخن، و بر سخن سوار است. در شاعری در مرتبهای است که جز
استاد به آن نمیرسد. آفرینش او نه تنها مطمئن، بلکه علاوه بر آن فارغ از تکلف است.
توفیقش اتفاقی نیست؛ هروقت اراده کند، موفق است.
بهار هم مهارت دارد، هم شجاعت ادبی و نوآوری. درشعر کارهایی میکند که دیگران جرئتش
را ندارند. زندگی بهار، گویی بهانهای بود برای شعر گفتن. دیوان اشعارش به راستی
زندگینامۀ منظوم و کارنامۀ عصر اوست. در شاعری، زبانی سرمایه و پرتوان دارد. در
اوزان و قوافی و ردیفهای آسان و دشوار طبعآزمایی و نوآوری کرده، و پیروز گشته
است. در اشعارش، همۀ انواع شعر از قصید، مسمط، ترجیعبند، ترکیببند، قطعه، غزل،
مثنوی، رباعی و دو بیتی میتوان سراغ گرفت. وی قصیدهسرای قهاری است. در میان
چکامههای او نمونههایی میتوان یافت که در سخن فارسی بینظیرند. در تصویر
منظرهها مهارت دارد. طبایع، سرشتها، صحنههای حیات و احوال و کیفیات و فضاهای
سیاسی و اجتماعی را استادانه وصف میکند. محیط زهرآلود بدگمانی را به گردش قلمی به
تصویر میکشد. فساد جامعه را ماهرانه و به زبانی طنزآمیز آماج تیر انتقاد میسازد.
عاقبت حکومت فساد، رشوه، تزویر، دروغ و چاپلوسی را آگاهانه پیشبینی میکند.
بهار در لابهلای اشعار خود گاه تصاویر جانداری میآفریند که تپش زندگی را در پس
آن میتوان شنید؛ صنایع شعری را با مهارت تمام به کار میبرد و از هزار پیشۀ او
طرفه کالاهای رنگارنگ بیرون میآید. وی گاه در شیرینکاری به جایی میرسد که
خواننده را دچار هیجان میسازد؛ در حذف به قرینه و ایجاز با سعدی پهلو میزند،
مَثَل سایر را غالباً درست مینشاند و در عفت بیان نمونه است؛ شوخ طبعی را در لفاف
لطف تعبیر میپیچد.
گفتهاند که سبکهای خراسانی و عراقی را درهم آمیخته است. باید گفت که او خود صاحب
سبک است. اشعارش در استواری، صلابت، شکوه و موسیقی، چکامهسرایان خراسان، و در لطف
مضمون و سادگی بیان، گویندگان عراقی را به یاد میآورد. میتوان گفت که واپسین شعله
و زبانۀ شعر سنتی است که بالا کشیده است. یگانه رنگی که در سرودههای او ناپیدا یا
محو است، رنگ عرفانی و تصوف است که گویا با طبع و منش او چندان سازگار نبوده است.
در اشعار بهار نشانههای شاخص زمانۀ او به چشم میخورد. اشعاری با درج اصطلاحات
سیاسی روز که نوعاً در آن دوره باب شده بود، اما ورود در مسائل سیاسی و اجتماعی شعر
بهار را، به خلاف اشعار دیگر شاعران دوران مشروطیت، تنزل نداده است. هیچ یک از
شاعران اجتماعی آن دوران نتوانسته است مانند بهار شعر را در مقام شایستۀ آن نگاه
دارد.
در نثر بهار نیز پارههای استادانۀ متعددی وجود دارد که از مهارت و شجاعت قلمی او
حاکی است. با بهترین نمونههای نثر او از این دست، در سبکشناسی آشنا میشویم که
نویسنده گاه در وصف فشرده و جامع حوادث مهم مانند آثار حملۀ غزان یا معرفی برخی از
شاهکارهای متون فارسی مانند گلستان سعدی معجزهآفرین میگردد. بهار درهمین حال
سخنوری است زبردست و روزنامهنگاری ماهر و سهلآفرین. وی چنانکه خود میگوید در
زبان مطبوعاتی ابتدا از مقالات محمدامین رسولزاده(نویسندۀ معروف روزنامۀ ایران نو
در صدر مشروطیت)متأثر بود، اما با وارد کردن تعبیرات فارسی وترکیبات شعری در سبک
رسولزاده، تصرف کرده، سبک تازهتری پدید آورده است(نک: ملکزاده، «ق ـ ر»).
بهار میراثی بس گرانبها و ماندگار برجای گذاشت. او به جاودانگی و ماندگاری آثار
خویش یقین داشت و خود بارها در اشعارش بدین نکته اشاره کرده است.
مآخذ: اتحاد، هوشنگ، پژوهشگران معاصر ایران، تهران، 1379ش؛ بزرگنیا، محمد، «نبوغ
ادبی بهار»، مهر، تهران، 1331ش، س 8، شم 1؛ بهار، پروانه، «چند خاطره از پدرم»،
ایراننامه، نیویورک، 1366ش، س5، شم4؛ بهار، محمدتقی، دیوان، تهران، 1335ش؛ همو،
«سنخ فکر دلالان استعمار»، یادنامۀ پروین اعتصامی، به کوشش علی دهباشی، تهران،
1370ش؛ همو، «یک سال تمام»، دانشکده، تهران، 1298ش، شم 11-12؛ پروین گنابادی،
محمد، «آنها که به صادق عشق میورزیدند»، فردوسی، تهران، 1344ش، شم 729؛ «درینک
واتر و بهار»، روزگار نو، لندن، 1945م، س5، شم 1؛ رعدی آدرخشی، «شعر معاصر ایران»،
یغما، تهران، 1348ش، س22، شم2؛ زرینکوب، عبدالحسین، شعر بیدروغ شعر بینقاب،
تهران، 1355ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، «فروزانفر و شعر»، مجموعۀ اشعار بدیعالزمان
فروزانفر، به کوشش عنایتالله مجیدی، تهران، 1368ش؛ عرفانی، عبدالحمید، شرح احوال و
آثار ملکالشعرای بهار، تهران، 1335ش؛ علوی، بزرگ، «خزان بهار»، پیام نو، تهران،
1330ش، س4، شم 11-12؛ فرشیدورد، خسرو، دربارۀ ادبیات و نقد ادبی، تهران، 1363ش؛
گلبن، محمد، «سالشمار و گزیدۀ کتابشناسی بهار»، آینده، تهران، 1363ش، س10، شم
2-3؛ متینی، جلال، «صدمین سال ولادت بهار»، ایران نامه، نیویورک، 1366ش، س5، شم4؛
ملکزاده، محمد، «شرح حال بهار»، دیوان بهار(هم )؛ میرانصاری، علی، اسنادی از
مشاهیر ادب معاصر ایران، تهران، 1377ش؛ همو و مهرداد ضیایی، گزیدۀ اسناد نمایش در
ایران، تهران، 1381ش؛ همایی، جلالالدین، «برگزیدهها، بهار از نظر منتقدان»،
ایراننامه، نیویورک، 1366ش، س5، شم 4؛ یغمایی، اقبال، «محمدتقی ملکالشعرای
بهار»، آموزش و پرورش، تهران، 1354ش، دورۀ 44، شم 8؛ همو، وزیران علوم و معارف و
فرهنگ ایران، تهران، 1375ش؛ یغمایی، اقبال، «محمدتقی ملکالشعرای بهار»، آموزش و
پرورش، تهران، 1354ش، دورۀ44، شم 8؛ همو، وزیران علوم و معارف و فرهنگ ایران،
تهران، 1375ش؛ یغمایی، حبیب، «احوال و آثار ملکالشعرای بهار»، پیام نوین، تهران،
1337ش، س 1، شم 4؛ همو، «در احوال استاد بهار»، یغما، تهران، 1332ش، س 8، شم 2؛
همو، «وفیات معاصران، سعید نفیسی»، همان، 1345ش، س 19، شم 9؛ یوسفی غلامحسین،
«نظری به سبکشناسی استاد بهار»، آینده، تهران، 1363ش، س 10، شم 2-3؛نیز:
Arberry, A. J., Persian Poems, London, 1954.
احمد سمیعی