بوسْتان، يا سعدينامه، هنريترينوشاعرانهترين مثنويحكمى - اخلاقى در
ادب فارسى، سرودة سعدي ه م، شاعر پرآوازة ايران در سدة ق/3م. با آنكه سعدي
به نام كتاب ديگر خود گلستان تصريح كرده است نك: كليات، 3، اما به نام
اين مثنوي كه از آن با تعبير «نامبُردار گنج» يادمىكند
بوستان،بيت14،اشارهاي نكرده است.نسخههاي كهن اين مثنوي، نام سعدينامه
برخود دارند و نسخههاي متأخر و جديد، نام بوستان؛ و چنين مىنمايد كه ارباب
ذوق، از يك سو به قرينة نام گلستان، و از سوي ديگر براساس دو بيت از مقدمة
اين كتاب بيتهاي، 02، 26 كه البته بوستان در آنها معنى لغوي خود را دارد،
بر سعدي نامه نام بوستان نهادهاند نك: فروغى، 98؛ ايران پرست، ؛ طبري، 02؛
يوسفى، «جهان...»، 5؛ قس: ماسه، 58.
بوستان كه زمينههاي سرودن آن در طول سير و سياحتهاي سعدي فراهم آمده نك:
بيتهاي 8-9، و بخشهايى از آن هم پيش از بازگشتِ سعدي به شيراز سروده شده
بود، در 55ق، در فاصلة دو عيد بيت 13 - احتمالاً عيد فطر و قربان يوسفى،
توضيحات...، 19 - به نام ابوبكر بن سعدبن زنگى، اتابك سلغري فارس حك 23-
58ق/ 226-260م به پايان آمد بيت 8 و به تعبير خود شاعر در اين سال «پُردُر
شد اين نامبردار گنج» بيت 14.
بوستان در بحر متقارب هموزنِ شاهنامة فردوسى بر طبق نسخة مصحح غلامحسين
يوسفى در 11` بيت سروده شده است. اين مثنوي گذشته از يك ديباچه در توحيد،
نعت پيامبر اكرمص و ستايش خلفاي راشدين، سبب نظم كتاب و مدح ابوبكر بن
سعد بن زنگى و محمدبن سعدبن ابىبكر، داراي 0 باب، بدين ترتيب است: . عدل
و تدبير و راي، . احسان، . عشق و مستى و شور، . تواضع، . رضا، . قناعت، .
عالَم تربيت، . شكر بر عافيت، . توبه و راه صواب، 0. مناجات و ختم كتاب.
بوستان از دو ديدگاه قابل تحليل و بررسى است: . از ديدگاه ادبى - هنري، .
از ديدگاه حكمى - محتوايى.
. تحليل ادبى - هنري
مثنوي آفرين نامة ابوشكور بلخى، كليله و دمنة منظومرودكى و مثنويات ناصرخسرو
مثنويهاي اخلاقىاي هستند كه پيش از بوستان در بحر متقارب سروده شدهاند،
اما هيچيك جامعيت بوستان را ندارند خزائلى، بيست و شش.
ظاهر مثنوي حكمى - اخلاقى بوستان چندان ساده مىنمايد كه بسياري از محققان
به ژرف ساختِ هنري آن توجه نكردهاند، در حالى كه اگر از منظري هنري به
آن بنگريم، آن را هنريترين اثر ادبى مىيابيم كه آكنده از صنايعِ بديعى
و بيانى و شگردهاي هنري است شميسا، سبكشناسى...، 21. ويكنز مىنويسد: سعدي
بيش از هر چيز و بيش از هر جهت، از بابت ادبى صنعتگر و داراي خلاقيت هنري
است و بوستان نيز بيش از همه، از جهت ادبى و خلاقيت هنري درخور توجه است
نك: ايرانيكا، .IV/574 همو يادآور مىشود كه ظرافت و مهارت سعدي است كه در
جريان آفرينشى هنرمندانه در بوستان، حتى بر اقتباسهاي او از قرآن و حديث
نيز مُهر مالكيت مىزند همانجا. بوستان هم از حيث لفظ و هم از حيث بيان -
يعنى از حيث «چگونه گفتن» كه در حوزة هنر و ادب و از منظر نقد ادبى،
احساسىترين مسئله بهشمار مىآيد نك: دادبه، «پاسخ...»، 5-6 - برجستهترين
اثر ادبى، يا دست كم در شمار معدود آثار برجستة ادبى است دشتى، 78.
به نظر برخى از منتقدان، در ديگر آثار سعدي گاه ضعف لفظى و معنايى ديده
مىشود، اما در بوستان نه ضعف لفظى هست، نه ضعف معنايى همانجا؛ چه،
بوستان آيتِ فصاحت و اوج بلاغت است و يكدستى و پاكىِ اسلوب آن را در ديگر
آثار ادبى كمتر مىتوان ديد همو، 77، 80؛ بهجت الفقيه، 66؛ يوسفى، «سيري...»،
0-1. ساخت استوار جملههاي شاهنامة فردوسى با نرمى زبان سعدي در بوستان به
هم آميخته، و به اين مثنوي جايگاهى ويژه بخشيده است دشتى، 78؛ چه، طرز
سعدي كه مبتنى بر استواري لفظ و روانى معناست و همين خصيصه سخن او را در
شيوة سهل ممتنع به سرحد اعجاز مىرساند زرينكوب، 54، در مثنوي تعليمى
بوستان نيز چشمگير است. در اين مثنوي معانى بلندِ حكمى با الفاظ فصيح
بىمانند بيان شده، و همين امر بوستان را به جايگاهى رسانده است كه والاتر
و بالاتر از آن متصور نيست بهجت الفقيه، همانجا و هيچ مثنوي ديگري در زبان
فارسى - و به گفتة فروغى بسا در هيچ زبانى ص 97 - به پاية آن نمىرسد.
همين استواريِ يكنواختِ بوستان است كه موجب مىشود تا سخنشناسى چون اديب
پيشاوري چنين رأي بدهد كه بوستان به تنهايى مىتواند با شاهنامه برابري
كند نك: دشتى، 77 و بدين ترتيب، تلويحاً از برتريِ سعدي بر فردوسى سخن بگويد
نك: دنبالة مقاله.
سرانجام، توجه بدين نكته بايسته مىنمايد كه بوستان داراي خصلتى متناقض
نماست: از يك سو زبان سادة مردم عادي است و سعدي با اين زبان براي مردم
عادي حرفها دارد و از سوي ديگر به هنريترين و استادانهترين صورت و
اعجابانگيزترين وجه با اهل فن سخن مىگويد و براي آنان نيز سخنها دارد
شميسا، همانجا؛ نك: يوسفى، همان، 9-1. اين سخن بدان معناست كه بيشتر حكايات
سعدي در بوستان ظاهري ساده، و بيانى هنرمندانه دارند شميسا، همان، 22 و ميل
سعدي به هنرنمايى موجب مىشود تا در عين موعظهگري و اخلاقگرايى «به
كوچكترين بهانه از ميدان موعظه به گلستان مضامين شعري بگريزد» همانجا؛
براي نمونه، نك: بوستان، بيتهاي 148- 165.
سعدي در سرودن بوستان، نخست به فردوسى، و سپس به نظامى توجه داشته،
بارها و بارها شاهنامه و خمسه را خوانده بوده، و با شعر اين دو شاعر اُنس
داشته است. از بحر مشترك بوستان و شاهنامه تا كاربردِ تعبيراتى مثل «خداوندِ
بالا و پست» بيت 3، «برانداز بيخى كه خار آورد / درختى بپرور كه بار آورد»
بيت 592؛ و اشاراتى از اين دست كه «چه خوش گفت فردوسى پاكزاد...» بيت 330
و تضمين بيتِ «ميازار موري كه دانهكش است / كه جان دارد و جان شيرين
خوش است» بيت 331، جملگى حاكى از انس سعدي با شاهنامة فردوسى است. مضامين
مشترك بوستان با خمسه نك: وحيد، 22 بب نيز گوياي توجه سعدي به نظامى و انس
وي با اشعار اوست.
سعدي و نظامى: با آنكه ممكن است سنجش مضامين مشتركِ بوستان و خمسة نظامى،
محقق را به صدور رأي برتريِ بوستان بر خمسه برانگيزد، وحيد دستگردي ضمن
سنجش بوستان با خمسه، غزل سعدي را مبناي صدور حكم قرار مىدهد و چنين اظهار
نظر مىكند كه: «مرا هرگاه ديوان غزل سعدي در پيش است، سعدي برتر، و همان
وقت اگر يكى از دفاتر نظامى را به مطالعه پردازم، نظامى بزرگتر به نظر
مىآيد» ص 21. وي در پى اين اظهارنظر سعدي را در غزل، و نظامى را در مثنوي
بىهمتا مىشمارد ص 21-22 و بدينسان، حكم به برتري نظامى مىدهد. زرينكوب
در اين سنجش - گرچه بيشتر به فردوسى و سعدي نظر دارد - چنين رأي مىدهد كه
سعدي «در رزم و حماسه هم كه يكجا با نظامى يا فردوسى سر چالش داشته، در
نمانده، ... ليكن علاقه به ابداع و كراهت از تقليد او را در اين شيوه نيز
به ابتكار طريقهاي خاص رهنمون شده است» ص 55-56؛ و بدين ترتيب، اگر
نگوييم كه تلويحاً از برتري سعدي سخن مىگويد، دست كم نمىتوانيم از سخن
او برتري نظامى را استنباط كنيم.
سعدي و فردوسى: مقايسة سعدي و فردوسى بهطور عام و مقايسة بوستان و شاهنامه
بهطور خاص، از ديرباز رايج بوده، و احكامى مثبت و منفى در اين زمينه صادر
شده است:
الف - حكم منفى: بر طبق اين حكم، سعدي قصد چالش با فردوسى داشته، اما
موفق نشده است، زيرا نتوانسته است واژهها را در يك متن مناسب، يعنى در
يك متن حماسى جاي دهد. اين حكم مبتنى بر اين مبناست كه كار شاعر آفريدن
متن است و وي آنگاه توفيق مىيابد كه واژهها را - كه خود به خود نه
شاعرانهاند، نه غير شاعرانه و نه رزمىاند، نه بزمى - در متن مناسب قرار
دهد. چالشگران با فردوسى - و به نظر موحد: از جمله سعدي - به سبب عدم
توفيق در همين امر، كامياب نبودهاند ص 19-20. نمونههايى هم كه سعدي پس
از ادعاي چالش در شيوة حماسى به دست مىدهد بيتهاي 515-583 به هيچ روي
حماسى نيست موحد، 21. اين قياس و اين استنتاج به گواهى بوستان بيتهاي
502- 505؛ نيز نك: شميسا، انواع...، 1 -3 از روزگار شاعر صورت مىگرفته است:
آن «پراكندهگوي خبيث» سعدي، همانجا كه فكر سعدي را بليغ و راي او را بلند
مىخواند و ضمن تأييد سرودههاي اخلاقى - عرفانى وي، او را در حماسه سرايى
ناموفق مىبيند و اعلام مىكند كه «اين شيوه ختم است بر ديگران» همانجا؛
نيز خزائلى، بيست و پنج، يكى از همين ناقدان و مقايسه كنندگان سعدي با
فردوسى است.
ب - حكم مثبت: بر طبق اين حكم سعدي توانايىِ خلق اثري حماسى داشته، اما
اساساً برآن نبوده است تا به خلق چنين اثري بپردازد نك: شميسا، همان، 1 -2،
8؛ زرينكوب، همانجا و اين از آن روست كه مهمترين وظيفة شاعر بازشناسىِ
نياز جامعه است و سعدي اين نياز را بازشناخته بوده، و مىدانسته است كه
اگر روزگارِ فردوسى به اثري حماسى چون شاهنامه نياز داشته، روزگار او اثري
چون بوستان مىطلبيده است؛ چه، اساساً زمان حماسههاي پهلوانى به سر آمده
بوده، و اين حماسهها جاي خود را به حماسههاي عرفانى و اخلاقى داده بوده
است نك: زرينكوب، 56 كه بر طبق آنها «سخن در صلاح است و تدبير و خوي/ نه
در اسب و ميدان و چوگان و گوي» بوستان،بيت 874 و نبرد بايد با ديو نفس صورت
گيرد كه همخانة انسان است و مرد مردان و رستم دستان كسى است كه با ديو
نفس به پيكار برخيزد همان، بيتهاي 875-876. ميل به ابداع و كراهت از تقليد
هم كه زرينكوب از آن سخن مىگويد و آن را سبب انتخاب موضوع ديگري جز
حماسه براي بوستان از سوي سعدي مىداند ص 55-56؛ نيز نك: دشتى، 77- 78،
برآمده از همين بازشناسى و همين احساس نياز است كه سعدي در مقام هنرمندي
متعهد و شاعري هوشمند آن را با همة وجود در مىيافت. بنابراين، اساساً قياس
بوستان با شاهنامه از جهتى ناروا، و قياسى - به اصطلاح - مع الفارق محسوب
مىشود؛ چه، از چند و چونِ اثر حماسىِ پديد نيامدهاي - كه بسا سعدي توان
پديد آوردن آن را داشته است - سخن گفتن و دربارة آن داوري كردن كاري
بىبنياد است نك: زرينكوب، 56.
صدور حكم برتري سعدي بر فردوسى، بر بنياد مقايسة بوستان و شاهنامه، از سوي
اديب پيشاوري مبنى بر اينكه « بوستانبه تنهايى مىتواند با شاهنامه برابري
كند» نك: دشتى، 77 هم حكمى است كه از سر شيفتگى صادر شده، و البته از
ديدگاههاي گوناگون شايستة تحليل و تأمل است. حداقل مىتوان چنين نتيجه
گرفت كه مقايسه نه از بابت موضوع مشترك، كه از جهت تواناييهاي ادبى و
زبانى صورت گرفته است؛ و چون زبان سعدي زبان ماست و حداقل در قياس با
زبان فردوسى به زبان ما نزديكتر، و با زبان و ذوق ما سازگارتر است، چنين
حكمى صادر شده است. تصريح بدين معنا كه آوردن الفاظ مناسب بزم در حماسه و
رزم - البته در رزم با ديو نفس - به عنوان دليلى بر اثبات توانايى و
مهارت سعدي نك: زرينكوب، 55-56 مؤيد مدعاي ماست و به هر حال، اين سخن
راست مىآيد كه در تاريخ ادبيات ايران به عظمت بوستان، تنها دو اثر
مىتوان يافت: شاهنامة فردوسى و مثنوي مولوي فروغى، 97.
. تحليل حكمى - محتوايى
معمولاً بوستان را جلوهگاهِ حكمت عملى و اخلاقى نك: بهمنيار، 52-53 مىدانند
و آن را تصويري از مدينة فاضله يا آرمان شهر سعدي مىشمارند كه در آن، جهان
و انسان چنانكه بايد باشد و نه چنانكه هست، وصف شده است زرينكوب، 50؛
يوسفى، «جهان»، 7. اين سخن درست است، اما تمام نيست؛ چه، در بوستان
نابترين مسائل حكمت نظري نيز مورد بحث قرار گرفته است. صرف نظر از بيتهاي
پراكنده در سراسر بوستان، دست كم مقدمة كتاب و باب سوم كه «در عشق و مستى
و شور» است، جلوهگاه حكمت نظري است. بنابراين، تحليل حكمى - محتوايى را
مىتوان به دو بخش نظري و عملى تقسيم كرد:
الف - حكمت نظري: حكمت نظري در اصطلاح حقيقت پژوهى و حقيقتشناسى است و
به تعبير نصيرالدين طوسى در اخلاق ناصري «دانستن چيزهاست چنانكه باشد» ص
7، 8، نيز نك: 11. اين دانستن و شناختن به مبدأ و معاد و به تعبير امروز به
خدا و جهان و انسان تعلق مىگيرد. سعدي در مقدمة بوستان - كه بايد آن را
«توحيديه» خواند - طى 7 بيت به مهمترين مباحث نظري در زمينة ذات، صفات و
افعال حق پرداخته، و مسائل مهم نظري را با حال و هواي كلامى - عرفانى
بيان كرده است. در اين مقدمه مسائل با گرايش كلامى آغاز مىشود و با گرايش
عاشقانه - عارفانه پايان مىيابد. غير از برشمردن صفات گوناگون خداوند با
تعابير شاعرانه بيتهاي -1، مسائلى چند بدين شرح چشمگير است: مسئلة قدرت
بىكران خداوند بيتهاي 0- 8؛ مسئلة علم خداوند بيتهاي 9، 8؛ مسئلة خلق از عدم
بيتهاي 1-2؛ مسئلة عدم امكان شناخت ذات حق بيتهاي 4- 5، 8-0؛ و سرانجام،
مسائل عرفانى ناب چون توصيه به تصفية دل به عنوان يگانه ابزار دست
يافتن به معرفت و تأكيد بر اين معنا كه راهى جز سير و سلوك باطنى براي
كشف حقيقت، شناخته نيست و نيز تصريح بدين نكته كه سير معنوي و معرفتى كه
از سلوك باطنى به بار مىآيد، تجربهاي است فردي كه در پرتو عشق و در حالت
سُكر و بىخودي تحقق مىيابد و صاحب اين تجربه هم رازدانى است رازدار كه
به پايگاه يقين دست يافته است بيتهاي 3 -2.
سعدي در باب سوم به بنياديترين مسائل عشق و عرفان مىپردازد و نظرية مهم
ابراز مىدارد كه بنياديترين نظريهها در عرفان نظري است:
. عشق مجازي و عشق حقيقى: در طرح اين نظريه بيان مىشود كه چگونه «عشقِ
همچون خودي» عشق مجازي بيت 636 عاشق را دگرگون مىسازد و يكسره در اختيار
مىگيرد تا نشان دهد كه «محبت روحانى» يا عشق حقيقى چسان منشأ تحول مىگردد
و موجب مىشود كه عاشقِ سرمست از مى وحدت، دنيا و عقبا را فراموش كند بيت
658 و يكباره محو در محبوب گردد بيتهاي 623- 658؛ و اين معانى را - كه
براساس اصلِ «المجاز قنطرة الحقيقة» لاهيجى، 09-10 بيان مىشود - با طرح چند
حكايت كه داراي جنبة تمثيلى است، استوار مىدارد و بر دل و بر جان مىنشاند
بيتهاي 659- 820.
. نظرية معشوق جويى: بر طبق اين نظريه، عارفِ عاشق تنها معشوق را مىجويد و
بس. سعدي اين نظريه را از مقدمة «فراموشىِ دنيا و عقبا از سوي عاشق در پى
نوشيدن مى وحدت» بيت 658 استنتاج مىكند بيتهاي 821-836 و در بيتى بدينسان
بدان تصريح مىنمايد: خلاف طريقت بوَد كاوليا/ تمنا كنند از خدا جز خدا بيت
832؛ اصلى كه تفاوت عارف عاشق را با زاهد و عابد معاملهگر در آن، باز بايد
جُست نك: سعدي، كليات، غزل 03؛ ابنسينا، 51-52.
. نظرية وحدت: بر طبق اين نظريه كه بنياديترين نظرية عرفانى است، سالك
عاشقى كه از دوست بجز دوست نمىخواهد و از خدا جز خدا تمنا نمىكند، سرانجام
به وحدت مىرسد كه عين معرفت و حقيقت است. سعدي در اين مرحله با نقد عقل
آغاز مىكند: «ره عقل جز پيچ در پيچ نيست» بيت 851 و با طرح شبهة اهلِ
قياس اهل استدلال و عقل مبنى بر اينكه اگر «برِ عارفان جز خدا هيچ نيست»
همانجا، «كه پس آسمان و زمين چيستند؟/ بنى آدم و دام و دد كيستند؟» بيت
853، ادامه مىدهد و ضمن سنجش وجود ماسوي الله با وجود الله - يعنى سنجش
كثرت ظاهري با وحدت واقعى - نتيجه مىگيرد كه در قياس با وجود حقيقى حق،
هيچ چيز و هيچ كس را نرسد كه دم از بودن بزند بيتهاي 855-856؛ چه، وجود
حقيقىِ قائم به ذات يكى است و آن وجود حق است كه در آيينة كثرت جلوهگر
مىشود نك: لاهيجى، 2، 20، 14؛ و سرانجام به طرح دو تمثيل مىپردازد تا نظرية
وحدت را استوار دارد: يكى تمثيل رئيس ده كدخدا و پادشاه، ديگري تمثيل كرم
شبتاب و خورشيد. در اين دو تمثيل پادشاه و خورشيد نمادِ وحدت حقيقىاند و
كدخدا و كرم شبتاب نمادِ كثرت ظاهري؛ از آن رو كه نه كدخدا در مقام سنجش
با پادشاه جايگاهى دارد، نه كرم شبتاب در قياس با خورشيد نوري مىفشاند و
ظهوري تواند داشت بيتهاي 861-876. چنين است مقام و پايگاه ماسوي الله
نسبت به الله براساس نظرية وحدت گرايانة سعديدر بوستان كه به استناد
سخنانى چون «بَرِ عارفان جز خدا هيچ نيست» بيت 851 مىتوان گزارشى گويا و
دلپذير از آن به دست داد نك: ه د، وحدت وجود.
. نظرية فناي در عشق و رسيدن به كمال: بر طبق اين نظريه، كمال نتيجة
فناست و عاشق در سير معنوي خود، هرچه به مقام فنا نزديكتر شود، به كمال
نزديكتر شده است. سعدي ضمن «گفتار اندر سماع اهل دل...» بيتهاي 900 بب
تصريح مىكند كه بنيادِ جهان بر سماع و مستى و شور نهاده شده است، منتها،
ديدن آن ديدهاي حقيقت بين مىطلبد بيت 918. او همچنين بر اين معنا تأكيد
مىورزد كه از سماع بىخودي، و از بىخودي معرفت به بار مىآيد بيتهاي 903-
905 و اين همه حاصل عشق و محبت است كه سالك را در پرتو بىخودي به فنا، و
در نتيجه به بقا و كمال مىرساند: «مترس از محبت كه خاكت كند / كه باقى
شوي گر هلاكت كند» بيت 901. سعدي اين معنا را در «حكايت پروانه و صدق محبت
او» بيتهاي 931-963 و بهويژه در «مخاطبة شمع و پروانه» بيتهاي 964-979
پرورانده است. در اين مخاطبه شمع كه نماد عاشق كامل است، مىايستد تا
سراپا بسوزد؛ و پروانه كه نماد عاشقى ناقص و خام است، از پيش شعله مىگريزد
بيتهاي 969-971. در اين حكايت به بهترين وجه نشان داده شده است كه در
سير و سلوك عاشقانه، كمال در فناست و فرج يافتن از كشته شدن و سراپا سوختن
بر مىآيد بيت 975. محلاتى در مكتب عرفان سعدي به برخى از اين مسائل
پرداخته است ص 2-4، 66 بب.
ب - حكمت عملى: حكمت عملى در اصطلاح دانشِ بايدها و نبايدها، و به تعبير
نصيرالدين طوسى در اخلاق ناصري دانشِ «قيام نمودن به كارهاست چنانكه
بايد» ص 7. كارهاي بايسته نيك به كارهاي فردي و جمعى تقسيم مىشود و جمع
عبارت است از جمع خانواده و جمع شهر و كشور. كارهاي نيك فردي، موضوع بحث
در اخلاق يا تهذيب اخلاق است و كارهاي نيكى كه با مشاركت جمعِ خانواده
صورت مىگيرد، موضوع بحث در دانش تدبير منزل، و كارهاي نيكى كه با مشاركت
مردم در شهر و كشور انجام مىيابد، موضوع بحث در دانش سياست مُدُن است.
همچنين اين نكتة مهم شايان توجه است كه مسائل حكمت عملى، مبتنى بر
مطالعاتى نظري است كه هدف آن كشف اصلى بنيادي است كه كردارها براساس
آن شكل مىگيرد، چنانكه اصل بنيادي در حكمت عملى ارسطويى «اعتدال»، و در
نظر گرفتن اين اعتدال در تمامى كردارهاست نك: ارسطو، /9 -2.
سعدي با توجه به تمامى جوانب، در بوستان نظامى ويژه در حكمت عملى
پرداخته است كه از يك سو رنگِ حكمى و فلسفى دارد و از سوي ديگر رنگِ
عرفانى و عاشقانه و در عين حال شاعرانه، اما ژرفنگرانه و واقعبينانه. آن
اصلِ بنيادي هم كه كردارها براساس آن شكل مىگيرد و مسائل بر بنياد آن
سامان مىيابد، در حكمت نظري و عملى سعدي «عشق» است؛ عشقى كه در حوزة نظر
كاشف حقيقت است و در حوزة عمل سعادت آفرين؛ اما به هيچ روي بيگانه با
واقعيت نيست و چنين است كه سعدي در ميان دانشمندان و نظريهپردازان
گذشته، تنها انديشمندي است كه نظر را با عمل و تجربه درآميخته، و اصول علم
اخلاق را از راه تعقل و استدلال، و قواعد عملى آن را از راه مشاهده و
استقرا دريافته است بهمنيار، 53؛ يغمايى، 52؛ يعنى برخلاف اكثر بزرگانِ حكمت
و اخلاق و عرفان به جزئيات زندگى و جنبههاي واقعىِ حيات در اين جهان نيز
توجه دارد و واقعبينانه ره مىنمايد و ارشاد مىكند همانجا و همين امر است
كه بوستان را از بسياري از آثار ادبى كلاسيك اسلامى - كه سخت انتزاعى و
انگارگرايانه ايدئاليستى است - متفاوت و متمايز مىسازد ايرانيكا،.IV/574
در اين كتابِ كم حجم پُرمغز، تمامى دقايق و اسرار زندگى فردي و اجتماعى،
از تربيت روح و جسم تا ازدواج و تربيت فرزندان، از وظايف زن و شوهر نسبت
به يكديگر تا تلاش در جهت كسب و كار و آميزش با مردم و ادارة خانه و شهر و
كشور، جملگى به بهترين صورت بيان شده است. به راستى هر بيتى از بوستان
دستوري اخلاقى و اجتماعى است كه هرگز كهنه نمىشود و همواره شايستة پيروي
است يغمايى، 52-53. محققان فرنگى نيز بدين امر توجه خاص كردهاند، چنانكه
ادوين آرنلد 832-904م، شاعر انگليسى سعدي را متعلق به جهان قديم و جديد
مىشمرد و همپتن مترجم منتخباتى از گلستان در سدة 0م، وي را دوست و مشاور
همگان در روزگار ما مىداند و اعلام مىكند كه هيچ كس در پيروي از سعدي
شرمسار يا بيمناك نخواهد بود يوسفى، «سيري»، 9. سنجش برخى از بيتهاي بوستان
با سخنان آسمانى، در مغرب زمين نك: همانجا نيز مسئلهاي تأملبرانگيز و در خور
توجه است. با اين همه، برخى از محققان از وجود تناقض در آراء و سخنان سعدي
سخن گفتهاند نك: هخامنشى، 26 بب؛ ايرانيكا، كه بىوجه مىنمايد نك: دادبه،
«حكايت...»، 4-7.
مسائل گانه: گرچه بُعد نظري و هنري آثار سعدي اهميت ويژهاي دارد، اما
آنچه سعدي را در حوزة حكمت خواستنى و جاويدان مىسازد و مشاور هميشگى انسان
قرار مىدهد، بيشتر تعاليم حكيمانه يا مسائل گانة حكمت عملى، يعنى اخلاق،
تدبير منزل، و سياست مُدُن است:
. اخلاق: اخلاق يا تهذيب اخلاق دانشِ رفتار نيك فردي است. معيار تعيين
وتشخيص نيكى از بدي هم يا شرع و وحى است مكاتب دينى - كلامى، يا عقل
مكاتب فلسفى. در نظر فيلسوف، رذايل يا صفات بد به مثابة بيماريها، و اخلاق
طب روحانى است كه در درمان اين بيماري مىكوشد، يعنى فضايل يا صفات نيك
را جانشين رذايل يا صفات بد مىسازد و نفس را كه سرچشمة كردارهاست، آمادة
صدور كردارهاي نيك مىسازد.
در تاريخ انديشه نزديك شدن كلام و عرفان به فلسفه به تدريج سبب ظهور
اصطلاحات عرفانى در فلسفه گرديد و فلسفه بهويژه فلسفة عملى رنگ عرفانى
گرفت و از نفى رذايل به «تخليه»، و از كسب فضايل به «تحليه» تعبير گرديد
نصيرالدين، شرح...، /89. سپس اصطلاحِ عرفانى - دينىِ تجليه شريعت - كه
آراستن و جلا دادنِ ظاهر است - با پيروي از آداب شريعت، به تخليه و تحليه
طريقت پيوست و اعلام شد كه براي رسيدن به حقيقت و سعادت، طى مراحل گانة
تجليه، تخليه و تحليه ضروري است نك: صدرالدين، شرح...، 07، الشواهد...، 07-
08؛ سبزواري، شرح...، 0، اسرار...، 09 و تصريح شد كه سالكى كه اين مراحل را
طى كند، تخلق به اخلاق الهى مىيابد و به كمال، يعنى به معرفت و سعادت
مىرسد. اين طرحِ عرفانى - فلسفى در بوستان قابل تشخيص است:
يك - مرحلة تجليه شريعت: سعدي در مقدمة بوستان به شيوة اهل عرفان از فرو
ماندن و گرفتار حيرت شدنِ عقل بيت 3 در سير به سوي حق سخن مىگويد و بر
مددكاري عشق و دستگيريِ «راعى» مرشد تأكيد مىورزد بيتهاي 0-1، 4 و تصريح
مىكند كه اين مددكاري و دستگيري بايد وفق تعاليم الهىِ پيامبرص صورت گيرد
و آنان كه راهى خلاف اين راه بر مىگزينند، بىگمان به مقصد نمىرسند
بيتهاي 5-6 و سرانجام در پايان سخن، از راه و روش حقجويى به «راه صفا»
تعبير مىكند و پيمودن اين راه را تنها با پيروي از مصطفىص ممكن و ميسر
مىبيند: «مُحال است سعدي كه راه صفا/ توان رفت جز بر پى مصطفى» بيت 7؛ و
بدينسان، آشكارا بر مرحلة تجليه تأكيد مىكند. علاوه بر آن، جاي جاي در
ابوابِ 0گانة بوستان، پيروي از حكم شرع را واجب مىشمرد و قوانين حاكم و
جاري بر آرمان شهر خود را از دين و از شرع مىطلبد و بدين ترتيب، اصل تجليه
را جزء اصول حاكم بر آرمان شهر قرار مىدهد مثلاً نك: بيتهاي 46-47، 181.
دو - مراحل تخليه و تحليه طريقت: سراسر بوستان، تأكيد بر خالى شدن و پاك
شدن از رذايل تخليه و آراسته شدن به فضايل تحليه است. مفاهيمى چون عدل،
احسان، عشق، تواضع، رضا، شكر و توبه - كه در عناوين بابها آمده است - از
جملة فضايل بهشمار مىآيند و از آنجا كه رذايل نقيض فضايلند، عناوين بابها از
يك سو فضايل را به ذهن مىآورند و از سوي ديگر رذايل را تداعى مىكنند و
بدينسان، خواننده را به تخليه و تحليه فرا مىخوانند؛ يعنى طرح هر فضيلت،
به معنى دعوت به آراسته شدن بدان و پاك شدن از رذيلهاي است كه در
برابر آن قرار دارد. روي آوردن به فضيلت عدل، ملازم پاك شدن و پرهيز كردن
از رذيلة ظلم است؛ تحلية به فضيلت احسان همراه با تخليه از رذيلة امساك
است؛ و روي آوردن به فضيلت قناعت، قرين روي گرداندن از رذيلة آز و
افزونطلبى است. سعدي چنانكه شيوة اوست، اين معانى را از طريق طرح
حكايتها و تمثيلها به زبان شعر و با بيان هنري - كه بىگمان بر شنونده
تأثيري بيش از دعوت به فضايل به زبان علمى و فلسفى دارد - بازگو مىكند و
در كار اصلاح فرد و جامعه مىكوشد. هر فضيلت در تقابل با رذيلتى كه در برابر
آن قرار دارد، در يك داستان آنسان مطرح مىشود كه شنونده به فضيلت روي
آورد و از رذيلت روي برتابد، چنانكه پس از طرح معنى عدل و ظلم بيتهاي
41-56، هنرمندانه به «حكايت برادران ظالم و عادل و عاقبت ايشان» بيتهاي
57-99 مىپردازد تا هدف كه نفى ظلم و تأييد عدل است، تحقق يابد. همچنين
است «حكايت ممسك و فرزند ناخلف» بيتهاي 203-230 كه با هدف نفى رذيلة امساك
و تأييد و اثبات فضيلت احسان پرداخته شده است؛ نيز چنين است حكايت آن
پُرطمعى كه در برابر خوارزمشاه به خاك مىافتد و سعدي از زبان پسر آن
پُرطمع بدو تذكار و توجه مىدهد كه سرافرازي از فضيلت قناعت و سرافكندگى از
رذيلت طمع به بار مىآيد بيتهاي 739-750.
اين صفآرايىِ نيكيها و بديها در برابر يكديگر و اين تقابل فضايل و رذايل را
در هر داستان بوستان شاهد توانيم بود؛ صفآرايى و تقابلى كه سعدي مىكوشد
به سود نيكيها و فضيلتها تمام شود و در شهر وجود انسان كه پُر از نيك و بد
است و نيكيها در برابر بديها ايستادهاند، پيكار به سود نيكيها پايان يابد و خرد
بر هوا و هوس چيره گردد بيتهاي 878- 882؛ چه، تنها با تحقق چنين آرمانى است
كه فرد و جامعه اصلاح مىشود و آرمان شهر معنى مىيابد.
سه - مرحلة فنا حقيقت: سالك با پشت سرنهادن مراحل تجليه، تخليه و تحليه،
به مقام فناء فى الله مىرسد و به معرفت، حقيقت و سعادت نايل مىشود.
سعدي در باب سوم بوستان در بحث از عشق و شور و مستى بدين معانى پرداخته
است كه عشق هم يگانه عامل كشف حقيقت و هم مادر فضايل است نك: همين
مقاله، تحليل حكمى - محتوايى، نظرية وحدت.
. تدبير منزل: تدبير منزل يا حكمتمنزلى دانشى است كه از چگونگى رفتار و
كردار نيك در جمع خانواده بحث مىكند.
نخست - زن: حكما در بحث از تدبير منزل از يا مسئله سخن گفتهاند، اما سعدي
بر بنياديترين مسائل اين فن و بر اساسى ترين ركن منزل كه زن است، تأكيد
مىورزد، تا اعلام كند كه اگر در انتخاب زن دقت بشود، كار منزل به سامان
خواهد بود. وي بىآنكه از اصطلاحات رايج نزد حكما بهره گيرد، با بيانى ساده
و شاعرانه و در عين حال ژرف و حكيمانه به طرح موضوع مىپردازد و با هدف
تأكيد بر اهميت خانواده، شاهد بازي را به نقد مىكشد كه بيماري آن روزگار
شبلى، /4 و بسياري از روزگاران بوده است. سعدي شاهد بازي را به عنوان
عامل تباهى در برابر ازدواج و تشكيل خانواده - كه عامل به بار آورندة
سعادت است - قرار مىدهد و مىگويد: خرابت كند شاهد خانه كَن/ برو خانه آباد
گردان به زن بيت 184، نيز نك: بيتهاي 192-193، 510. او دامنة اين نقد را تا
نقد شاهد بازي صوفيان پيرو مذهب تجلى كه خود را «پاكباز» و «صاحبنظر»
مىدانستند و با «خوش پسر» مىنشستند بيت 210 تا به قول خودشان از مجاز قنطرة
حقيقت بسازند، گسترش مىدهد و چنين اظهار نظر مىكند كه صنع حق را در طفل
يك روزه نيز مىتوان ديد بيت 226 و «محقق همان بيند اندر اِبِل شتر / كه در
خوبرويان چين و چگل» بيت 227؛ نك: شبلى، /5. او به دنبال نقد و نفى شاهد
بازي به معرفى زن نيك و زن بد مىپردازد.
حكما از منظري آرمان گرايانه، زن نيك را زنى مىدانند كه متصف به تمامى
نيكيها باشد؛ و به تعبير نصيرالدين طوسى در اخلاق ناصري «مستجمع انواع
محاسن بوَد و بر آن مزيدي صورت نبندد» ص 16؛ و چون مىدانند كه چنين زنى
در عالم واقع يافت نمىشود، بر صفتِ عقل، عفت و حيا تأكيد مىكنند و توضيح
مىدهند كه «اگر بعضى از اين خصال مفقود شود، بايد كه عقل و عفت و حيا
البته موجود بود» همانجا و مىافزايند كه زيبايى و ثروت و نَسَب در جنبِ عقل
و عفت و حيا وزنى نيارد و سعدي باتوجه به آراء گوناگون، بهويژه بر بنياد
تجارب خود در زندگى عملى و بازشناسىِ قواعد و اصولى كه به حال مردم
سودمندتر است و خانوادهاي بهتر و جامعهاي مطلوبتر مىسازد بهمنيار، 53-54،
بىآنكه اسير آرمانگرايى و گرفتار واقعگريزي بشود، به معرفى زن نيك
مىپردازد و صفات چنين زنى را بر مىشمارد:
يك - زيبايى ظاهري و باطنى: در بوستان همانند ديگر متون آن روزگار از
زيبايى ظاهري به «خوبى» و «خوبرويى» و از زيبايى باطنى به «خوش
منشى»،«خوش باطنى»،«خوش خويى»،«خوش سيرتى» و «خوش طبعى»تعبيرشده
استبراي نمونه،نك: بيتهاي 115،119، 121-123. سعدي بر زيبايى ظاهر زن، به
شرط آنكه قرين پاكدامنى باشد، تأكيد مىكند و برآن است كه چون زيبايى و
پاكدامنى مستوري در زن جمع شود، ديدار او بهشت برين است: چو مستور باشد زن
و خوبروي / به ديدار او در بهشت است شوي بيت 119 و چون اين صفت خوبى،
زيبايى به فرمانبرداري و پارسايى در زن بپيوندد، موجب كمال مرد مىگردد و
به تعبير شاعرانة سعدي «كند مرد درويش را پادشا» بيت 115. سعدي بيزاري خود را
از زن زشت روي ابراز مىدارد بيت 130، اما آنجا كه زيبايى ظاهري و باطنى
جمع نمىشود، در ترجيح باطن بر ظاهر درنگ نمىكند و تصريح مىكند كه «زنِ
خوش منش دلنشانتر كه خوب» و «ببُرد از پري چهرة زشت خوي / زن ديوسيماي
خوش طبع گوي» بيتهاي 122-123.
دو - پارسايى: اين صفت ناظر بر عفت و حيا - كه در نظر حكما دو صفت زن نيك
بهشمار مىآيد - نيز هست. سعدي بر اين صفت تأكيدي خاص مىورزد و بر آن است
كه اگر زن پارسا باشد، نگه در نكويى و زشتى وي روا نيست بيت 121؛ چه،
همين صفت او را مطلوب مىسازد.
سه - تفاهم و همدلى: اين دو صفت - كه در روزگار ما به عنوان صفاتِ سعادت
بخشِ زندگى مشترك شناخته مىشود - در روزگارانى كه دوران حكومت مرد بر زن
بوده است، نيز مورد توجه سعدي قرار داشته، و وي زن نيك را با تعبيراتى
چون «يار موافق»، «غمگسار» و «دوست يكدل» نك: بيتهاي 116-120 معرفى كرده
است.
در جنبِ اين صفات، زن نيك به صفاتى ديگر چون «خوش سخنى» و «فرمانبرداري»
بيتهاي 115، 121 آراسته است كه نخستين صفت حاصل ذوق شاعرانة سعدي، و
دومين صفت معلول سنتهاي حاكم بر جامعة آن روزگار ايران است. حكما در جنب
شرح صفات زن نيك، به وصف و معرفى زن بد نيز مىپردازند. به نظر آنان، زن
بد متصف به صفاتى است كه نقيض صفات زن نيك بهشمار مىآيد؛ چنين زنى نه
زن، كه بلاي مرد است: «زنى را كه جهل است و ناراستى / بلا بر سر خود نه
زن خواستى» بيت 134.
سعدي با تعبير «جهل و ناراستى» ظاهراً خواسته است خواننده را به زنان بد
كه حكما نك: قطبالدين، 38؛ نصيرالدين، همان، 21 به وصف آنها پرداختهاند،
توجه دهد: . حنانه، زنى كه مىخواهد از امكانات شوي خود به سود فرزندان
شوي پيشين بهره گيرد. . منانه، زن ثروتمندي كه از بابت ثروت خود بر شوي
خويش منت مىنهد. . انانه، زنى كه به سبب وضع بهتري كه پيشتر، و يا با
همسر پيشين خود داشته، پيوسته از وضع فعلى خود در گله و شكايت است. . كيّة
القفا، زن ناپارساي آلودهدامن كه به تعبير سعدي «راه بازار گيرد» بيت 132،
«در روي بيگانه» بخندد بيت 137، «پاي بر جاي» نباشد بيت 139 و داغ ننگ بر
پيشانى شوي نهد. . سرانجام خَضراءالدمن، يا همان «پري چهرة زشت خوي» بيت
123.
سعدي به مسئلة نگاه داشتن زن نيك نيز توجه مىكند و مرد را به تحمل خار
درختى كه پيوسته بارش مىخورد، فرا مىخواند بيتهاي 148-153، اما در اينكه
مرد نكو بايد از دست زن بد رهايى يابد، ترديد نمىكند، چنان كه در گلستان
آورده است: «زن بد در سراي مرد نكو / هم در اين عالم است دوزخ او»
كليات،8. حكما راه رهايى از دست زن بد را با اِعمال روشِ صرف مال، جدا
خفتن مرد، تشويق غيرمستقيم زن به جدايى، و سفر كردن ممكن مىدانند نك:
نصيرالدين، همان، 20-21، اما سعدي با توجه به قرآن كريم نساء/ /4، ضمن
تجويز خشونت در مورد زنى كه «راه بازار گيرد» بيت 132، سفر كردن و حتى سر در
جهان به آوارگى نهادن را چارة كار مىبيند بيتهاي 127- 128 تا بدين سان،
اميد زن به ادامة زندگى مشترك به نوميدي بدل شود.
دوم - تدبير فرزندان: تربيت فرزندان طبق نظر حكما از دورة شيرخوارگى آغاز
مىشود و از نام نيكو بر فرزند نهادن، انتخاب داية سليم العقل و تربيت
جسمانى تا تربيت روحانى را - كه مشتمل بر آموزشهاي گوناگون و انتخاب
همنشين مناسب است - در بر مىگيرد نك: نصيرالدين، همان، 22-40. گرچه سعدي
در بوستان از دوران شيرخوارگى و مسائل مربوط بدان سخن در ميان نمىآورد، اما
نيك پيداست كه مسائل بنياديِ تدبير فرزندان مورد توجه جدي اوست و در
سخنان وي مىتوان روش تعليم و تربيت، مسئلة آموزش مسائل نظري و عملى و
مسئلة انتخاب همنشين مناسب را به روشنى باز شناخت:
يك - روش تعليم و تربيت: روش عملى سعدي در تعليم و تربيت - به گفتة خود
او در گلستان - روش «درشتى و نرمى» با هم است نك: كليات، 75، نيز بوستان،
بيتهاي 92-93. جلوههاي اين نرمى و درشتى را در توصيهها و تأكيدهاي خاص
سعدي مىتوان ملاحظه كرد: . جلوههاي نرمى : توصيه به «نكو داشتن» فرزندان
و «راحت رساندن» به آنان براي آنكه حسرت نخورند و چشمشان به دست ديگران
نباشد؛ توصيه به «غم فرزندان خوردن» تا ديگران غم آنان نخورند و تباهشان
نسازند بيتهاي 171-172؛ تأكيد بر كارآمدي و تأثير تشويق و تحسين نوآموز، به
جاي توبيخ و تهديد وي؛ دادنِ وعدة پاداش نيك به نوآموز با هدف تشويق او
بيتهاي 160-161. . جلوههاي درشتى: توصيه به آموزش و تربيت تؤم با سختى
زجر در كودكى، روشى كه سعدي ادعا مىكند در مورد خود وي نيز اعمال شده، و
نتايج مطلوب به بار آورده است بيتهاي 160، 167-170؛ تأكيد بر «جور آموزگار»
كه مراد شدت عمل و جديت در كار تعليم و تربيت است، جوري كه سعدي آن را
«بِه ز مهر پدر» مىداند و بر آن است كه هر كودكى كه جور آموزگار نبيند، از
روزگار جفا خواهد ديد، زيرا كه ناپروردگان ره به مقصود نمىبرند و گرفتار سختى
روزگار مىشوند بيتهاي 158، 160، 170.
دو - موارد تعليم و تربيت: اين موارد از دو جهت قابل بررسى است: الف - از
جهت ايجابى، ب - از جهت سلبى.
الف - تعليم و تربيت از جهت ايجابى شامل آموزشهاي نظري و عملى حكمت نظري
و عملى است. تأكيد سعدي بر آموزشِ «خردمندي» و «راي» بيت 156 به فرزندان،
نخست بيانگر آموزشهاي نظري است و سپس ناظر است بر تهذيب اخلاق كه در
بخشهاي پيشين بدانها پرداخته شد. همچنين توصيه به برآوردن فرزند به
پرهيزگاري بيت 159 از سويى ناظر است بر تهذيب اخلاق و اخلاقى پروردن
فرزندان و از سويى ناظر است بر دينداري و آموزش دين به آنان؛ چه، هدف
دين و اخلاق پرهيزگاري است.
در جنب آموزشهاي نظري و عملى و دينى، سعدي در مقام يكى از بزرگترين
سخنگويان فرهنگ ايران، بر آموزش يك پيشه فن، هنر، حرفه به فرزندان تأكيد
مىورزد. اين آموزش، همگانى است و حتى براي خانوادههاي متمكن كه چون
قارون دست به گنج دارند بيت 162 نيز ضرورت دارد؛ زيرا نعمت و دولت و مكنت
نمىپايد، اما پيشه و هنر پايدار است: «به پايان رسد كيسة سيم و زر / نگردد
تهى كيسة پيشهور» بيت 164؛ علاوه بر آن، بسا كه گردش روزگار آدمى را به
غربت اندازد و از دولت و مكنتش دور سازد. در چنين وضعى آن كس موفق است و
دست نياز به سوي كسان دراز نمىكند كه پيشهاي بداند و از دسترنج خود بهره
گيرد بيتهاي 160-166.
ب - از جهت سلبى پرهيز از همنشينى با بدان، در جريان تربيت روحانى
فرزندان اهميتى ويژه دارد. به همين سبب، سعدي چونان ديگر حكما بر اين
مسئله تأكيدي خاص مىورزد و آميزش فرزندان را با همنشينان بد موجب
تيرهبختى و بيراهى آنان مىداند بيت 173 و پسري را كه با قلندران
نمونههاي انحراف همنشينى كند، تباه شده و از دست رفته مىبيند بيت 182.
او بر آن است كه همنشينى پسرانى كه سنشان از 0 مىگذرد با نامحرمان، به
افروختن آتش در كنار پنبه مىماند و در اندك زمان تباهى به بار مىآورد
بيتهاي 154- 155. چنين است كه تدبير فرزندان با رعايت جنبة ايجابى و سلبى
تعليم و تربيت تحقق مىيابد براي نمونههايى از اين دست، نك: شبلى، /3 -4؛
يوسفى، «جهان»، 8-9.
. سياست مدن: سومين مسئله از مسائل حكمت عملى سياست مدن است كه در آن
از رفتار نيك جمعى، در جامعه و كشور و به تعبير قدما در مدينه - البته مدينة
فاضله - سخن مىرود و از چگونگىِ رفتار افراد با يكديگر و نسبت به حاكم سخن
در ميان مىآيد و نيز از اين معنا كه حاكم چگونه بايد باشد و چگونه بايد حكم
براند. با تحقق تهذيب اخلاقِ مردم، و با سامان گرفتنِ منزل و تربيت شدن
فرزندان به گونهاي بايسته، بدنة مدينه آرمانشهر چنانكه بايد شكل مىگيرد و
سامان مىپذيرد. در پىِ اين شكلگيري و سامانپذيري طراحان مدينة فاضله
مىكوشند تا وضع رفتار مردم در مدينه و نيز وضع رفتار حاكم را روشن سازند.
اساسىترين پرسش در اين زمينه اين است كه حاكم چگونه بايد باشد، يا چه
كسى بايد حكومت كند؟ در جريان پاسخ دادن بدين پرسش است كه پرسشهاي ديگري
نيز طرح مىشود و مسائل ديگري نيز به ميان مىآيد. افلاطون بدين پرسش
بنيادي چنين پاسخ داده است كه حاكم بايد حكيم باشد، يا حكيم بايد حكومت
كند و به بيان ديگر بايد شاه فيلسوف شود، يا فيلسوف شاه گردد تا مدينة فاضله
متحقق شود؛ چه، فيلسوف شاه مظهر عدل و مجري عدالت است ص 15-16.
سعدي - كه طرح آرمانشهرش، يعنى بوستان چونان جمهوري افلاطون به 0 بخش
باب، كتاب تقسيم مىشود و موضوع آن با بحث از عدالت آغاز مىگردد - چونان
افلاطون با پذيرش نظام پادشاهى اعلام مىدارد كه بايد پادشاه با عدل و
تدبير و راي حكومت كند و تلويحاً نظر مىدهد كه صاحب عدل و تدبير و راي،
شايستة پادشاهى است. بىگمان باب اول بوستان، باب عدل و تدبير و راي،
حاوي نظريات سعدي در باب حاكم و حكومت آرمانى و بهطور كلى در باب
آرمانشهرِ مورد قبول اوست و اگر آن سان كه برخى از محققان گفتهاند، باب
دوم بوستان كه در احسان است، مكمل باب اول بهشمار آيد و چون باب اول
خطاب به پادشاه باشد ايرانپرست، سه، حاكم مطلوب سعدي حاكمى است كه
گذشته از تكيه كردن بر عدل و تدبير و راي در حكومت، احسان را هم از نظر دور
نمىدارد و بدينسان، در خدمت به خلق توفيقى چشمگيرتر مىيابد.
طبقات گانه: آرمانشهر سعدي نيز چونان آرمانشهر افلاطون از طبقة شهرياران،
سپاهيان و پيشهوران تشكيل مىشود، اما سعدي ذات شهرياران را طلا، ذات
سپاهيان را نقره و ذات پيشهوران را آهن و برنج نمىداند نك: افلاطون، 02 و
براي هر طبقه شأنى خاص قائل است:
شهرياران: نظامى كه سعدي مىشناسد، نظام پادشاهى است. وي در اصلاح اين
نظام مىكوشد و بر آن است كه اگر پادشاه داراي صفاتى نيك باشد و به تعبير
حكما به فضايلى چند آراسته باشد، پادشاهى مطلوب و آرمانى خواهد بود. بر اين
اساس، پادشاه بايد اولاً زندگى سادهاي داشته باشد و از تجمل كه لازمة آن
تحمل محروميت از سوي مردم است، بپرهيزد بيتهاي 61-67، 12 - 25. تأكيد بر
زندگى سادة پادشاه يادآور توصيههاي افلاطون در باب زندگى شهرياران فيلسوف
است كه از داشتن مال و ملك و حتى زن و فرزند محرومند افلاطون، 05-06؛
ثانياً متصف به صفاتى چون خردمندي، پارسايى و خداترسى بيتهاي 25- 28، 49،
انصاف، جوانمردي و خوشخويى باشد بيتهاي 46، 94؛ ثالثاً در عين شفقت ورزيدن
به مردم بيتهاي 12 -27 و در نظر گرفتن صلاح آنان بيت 40، بايد به دو امر
بسيار مهم توجه كند:
نخست آنكه روش درشتى و نرمى همراه با هم را بيتهاي 90- 93 در پيش گيرد و
بر اجراي عادلانة مكافات كه دادن پاداش به نيكان، و به كيفر رساندن بدان
است بيتهاي 53- 55، 66-71، تأكيد ورزد. توصية سعدي به پادشاه مبنى بر رسيدگى
به احوال زندانيان و بازشناسى گناهكار از بىگناه در ميان آنان معلول همين
دقت نظر اوست بيت 52.
دوم آنكه در انتخاب عاملان شايسته و تحقق شايستهسالاري بيتهاي 29-30،
050-054 دقت نظر معمول دارد و عاملانى خداترس، پرهيزگار، امانتگزار، دادگر و
مدارا كننده با مردم برگزيند بيتهاي 49-51، 81، توانگر بودنِ عاملانى را كه
به امور مالى مىپردازند، از جمله شرايط انتخاب آنان شمارد بيتهاي 77-79 و
عاملانى را كه احتمال تبانى و همدستى آنان مىرود، انتخاب نكند بيتهاي
79-86. با اين همه، نخست آنان را بيازمايد، آنگاه مقام و مسئوليت بخشد
بيتهاي 29-33 و با چنين تدبيرها و در پرتو چنين راههايى راه اجراي عدالت را
هموار سازد بيتهاي 99-02.
سعدي در طراحى شخصيت پادشاه و شيوة مطلوب پادشاهى، به تاريخ ميهن خود،
ايران توجهى خاص دارد و بر نيك و بد پادشاهان ايران زمين انگشت مىنهد و
سرگذشت و سرنوشت نيك و بد پادشاهان ايران را در برابر چشمان خواننده ترسيم
و تجسيم مىكند؛ چنانكه باب عدل، با اندرز خسرو انوشيروان - كه در فرهنگ
ايران اسلامى نماد عدل است و طبق حديثى معروف، پيامبرص به تولد خود در
روزگار وي اشاره كرده است نك: ثعالبى، 05-06 - در لحظة مرگ، در زمينة توجه
به مردم آغاز مىشود، با تصريح بدين معنا: «كه خاطر نگهدار درويش باش / نه
در بند آسايش خويش باش» بيت 19، نيز نك: بيتهاي 20- 38 و با اندرز خسروپرويز
به شيرويه كه «بر آن باش تا هرچه نيت كنى / نظر در صلاح رعيت كنى» بيت
40، نيز نك: بيتهاي 41- 48 ادامه مىيابد و از داراي فرخ تبار سخن مىرود و
اينكه پادشاه بايد دوست خود را از دشمن باز شناسد بيتهاي 83- 98 و سرانجام،
به ستم خسروان عجم بر زيردستان كه نتيجة آن نارضايىِ مردم بود و برافتادن
بنياد پادشاهى اين خسروان اشاره مىشود بيتهاي 41-42.
سپاهيان: در آرمانشهر سعدي سپاهيان اهميتى ويژه دارند. سخنان سعدي در اين
باب را مىتوان در دو بخشِ صلح و جنگ مورد بحث قرار داد:
نخست - صلح: سعدي جنگ را به شدت زشت مىشمارد بيتهاي 76-80 و بر صلح تأكيد
مىورزد: «به نزديك من صلح بهتر كه جنگ» بيت 006 و اعلام مىدارد كه «به
مردي كه ملك سراسر زمين / نيرزد كه خونى چكد بر زمين» بيت 77. به نظر
سعدي بايد با تدبير در حفظ صلح كوشيد كه حكايت، حكايت رهاندن مور است از
«طاس رخشنده» كه «رهاننده را چاره بايد نه زور» نظامى، 91 و «به تدبير
رستم درآيد به بند» بيت 99، نيز بيت 94. بنابراين، بايد با تدبير در حفظ صلح
كوشيد و آتش جنگ را خاموش ساخت؛ تدبيرهاي پيشنهادي سعدي اينهاست: . بستن
درِ فتنة جنگ با صرف مال و نعمت، بهويژه وقتى كه دشمن قوي است بيت 95؛
. دفع دشمن با «تعويذ احسان» بيتهاي 96-97؛ . دفع دشمن با احترام: «چو دستى
نشايد گزيدن ببوس» بيت 98.
دوم - جنگ: از آنجا كه گاه چارهگريها و تدبيرها در امر حفظ صلح كارگر
نمىافتد و چارهاي جز جنگ نمىماند، دست به شمشير بردن حلال است بيت 007 و
دفاع ضرورت مىيابد. سعدي بدين امر توجه خاص دارد و از جهت به مسئله
مىپردازد:
اولاً ضرورت تشكيل دادن نيروي نظامى را طى مباحثى مستقل، با واقعبينى و
توجهى ويژه به پادشاه گوشزد مىكند: «گفتار اندر راي و تدبير ملك و لشكركشى»
بيتهاي 94-033؛ «گفتار اندر نواخت لشكريان در حالت امن» زمان صلح، يعنى
كوشش در امر پرورش و نگهداري سپاهىمنظم،كارآزموده و راضى و خوشدل تا در
زمان جنگ و دفاع از كشور به كار آيند بيتهاي 034-043؛ «گفتار اندر تقويت
مردان كار آزموده» بيتهاي 044- 068؛ سرانجام آنجا كه از تربيت «اهل راي» و
«اهل بازو» بيتهاي 069-074 سخن مىرود و بر اين معنا تأكيد مىشود كه «قلمزن
نكودار و شمشيرزن» بيت 072.
در خلال همين مباحث است كه سعدي به نكاتى بس مهم در امر تربيت و
نگاهداري سپاه توجه مىكند و به پادشاه هشدار مىدهد كه «سپاهى كه خوشدل
نباشد ز شاه / ندارد حدود ولايت نگاه» بيت 68 و «كنون دست مردان جنگى ببوس
/ نه آنگه كه دشمن فرو كوفت كوس» بيت 037.
توجه بدين امر بايسته مىنمايد كه تربيت فردي سپاهيان در آرمانشهر سعدي
برطبق ضوابط و قواعدي صورت مىگيرد كه در بحث «تهذيب اخلاق» از آن سخن
رفت، يعنى سپاهيان نيز از افرادي فراهم مىآيند كه از مرحلة تهذيب فردي
گذشتهاند.
ثانياً از همين منظر و بر بنياد همين نگرش اخلاقى - تربيتى است كه سعدي
خطاب به پادشاه و سپاهيان بر اجراي آيين مردانگى تأكيد مىورزد. فىالمثل
حمله به سرزمين دشمن را منع مىكند، از آن رو كه دشمن در حصاري امن پناه
مىجويد و مردم بىگناه پايمال مىشوند و آسيب مىبينند بيتهاي 50-51؛ يا
حمله آوردن به سپاه ضعيفتر را نامردي و نامردمى مىشمارد: «نه مردي است
بر ناتوان زور كرد» بيت 005.
ثالثاً آنجا كه راهى جز جنگ نمىماند و تدبيرها و چارهگريها بىنتيجه مىماند
و دستاز همهحيلتى درمىگسلدبيت 007،سعدي به دقيقترين نكتهها و
سنجيدهترين راهها توجه مىكند و به پادشاه و به سپاهيان اين موارد را
مىآموزد: . پيشنهاد صلح دشمن را بپذيرند؛ چه، اين امر بر قدر و هيبت آنان
مىافزايد بيتهاي 008-009، اما از مكر او نيز غافل نمانند بيتهاي 015-016،
075-076. . با دشمنى كه بر جنگ پاي مىفشارد، بجنگند: «كه با كينهور مهربانى
خطاست» بيتهاي 011-012 و در برابر خداوند نيز مسئوليت متوجه دشمن است بيت
010. . دليران كارآزموده و فرماندهان كاركشته به كار گيرند و در هر حال از
تدبير پيران كهن بهرهمند گردند كه توفيق جوانان در جنگ با نيروي تدبير
پيران به بار مىآيد بيتهاي 017- 018، 044-059.
رابعاً سعدي از چند و چون جنگ و گريز به پادشاه - كه هنگام جنگ نقش
فرماندهى سپاه را بهعهده دارد - توصيههايى درخور توجه مىكند كه از جملة
آنهاست: . «چو شب شد، در اقليم دشمن مايست» بيت 022 و هنگام حركت در شب از
كمينگاهها غافل مباش بيت 024. . در فاصلة يك روزه از دشمن توقف كن كه اگر
دشمن در حمله پيشدستى كرد، يك روز راه آمده، و خسته باشد و امكان پيروزي
تو بيشتر شود بيتهاي 025- 028. . پرچم دشمنِ شكست خورده را بيفكن تا دشمن
دوباره تجمع نكند بيت 029. . نه فرمانده بايد در تعقيب فراريان از سپاه خود
چندان دور شود كه در خطر افتد، نه غارتِ سپاه شكست خورده بايد موجب غفلت
سپاه از فرمانده گردد بيتهاي 030-033. . فرمانده بايد با فراريان از جنگ با
شدت عمل رفتار كند و پايداران در جنگ را بنوازد بيتهاي 060-061. . ضمن
جلوگيري از اتحاد دو دشمن و مشغول داشتن يكى از دشمنان به نيروي تدبير،
دشمن ديگر را سركوب كند و در صورت لزوم با دشمنِ دشمن از در دوستى درآيد،
اختلاف در سپاه دشمن اندازد و بدين سان به هدف خود برسد بيتهاي 080- 088. .
با فرماندهان دشمن كه بدو پناه مىآورند، مدارا كند تا زمينة پناهندگى ديگر
فرماندهان سپاه دشمن فراهم آيد بيت 097. . فرماندهان اسير شده را بنوازد تا
در موقع مناسب امكان مبادلة آنان را با فرماندهان اسير در دست دشمن داشته
باشد بيتهاي 092-094. . با دشمنى كه به ظاهر دوست شده است، برخورد
احتياطآميز كند و سپاهى عاصى شده بر فرمانده خود را به كار نگيرد بيتهاي
099-106. 0. اقليم فتح شدة دشمن را به زندانيان آن اقليم سپرد كه زندانيان
دشمنِ حاكمِ شكست خوردهاند و لاجرم طرفدار پادشاه فاتح؛ همچنين با مردم
سرزمين فتح شده رفتاري شايستهتر از حاكم پيشين داشته باشد و بدين سان،
مردم را با خود همراه سازد كه آزردن مردم سبب نارضايى آنان مىشود و زمينه
را براي نفوذ دشمن و تسلط مجدد وي فراهم مىآورد بيتهاي 108-113.
تحليل هريك از اين معانى - حتى با معيارهاي امروزين - نتايجى بس ارجمند
به بار مىآورد. محمد قراگوزلو در يك مقاله بدين مهم پرداخته، و ديدگاههاي
سعدي را در زمينة جنگ و صلح، با توجه به ديدگاههاي امروز مورد بحث قرار
داده است ص 1-4.
پيشهوران: پيشهوران يا عامة مردم در آرمانشهر سعدي، جايگاهى بس والا و بالا
دارند و ارزش آنان در قياس با طلا و نقره - چنانكه افلاطون مىپندارد -
ارزش مفرغ نيست. سعدي قرنها پيش، از ارزش و اهميت مردم به مثابة اساس
جامعه و بنياد حكومت سخن مىگويد و تصريح مىكند كه تاجداري شاه از رعيت
است بيت 22 و قدرت شاه از مردم سرچشمه مىگيرد؛ به زبان تشبيه و تمثيل،
سلطان به درختى مىماند كه مردم ريشة آن درختند بيت 23 و درخت بىريشه
برپاي نمىماند. پيداست كه ميان آهن و برنج و مفرغ بودنِ مردم در جنب طلا
بودنِ پادشاه - آن سان كه افلاطون در جمهوري تصريح مىكند ص 02 - با بنياد
قدرت بودن مردم - كه سعدي بر آن پاي مىفشارد - تا چه مايه تفاوت است.
از اين ديدگاه است كه در آرمان شهر سعدي، حاكم پادشاه پاسدار درويش محتاج
است و نگاهبان مردم از دشمنان بيتهاي 21-22 و در يك كلام، خدمتگزار مردم
است و موظف است كه جز در صلاح رعيت نظر نكند بيت 40؛ حتى طريقت او خدمت
خلق است و بس بيت 43 و اين معنا را سعدي در حكايت اتابك تُكله بيتهاي 37
-47 كه با صاحبدلى راي مىزند تا سلطنت را ترك گويد و به كنج عبادت نشيند،
از زبان صاحبدل چنين باز مىگويد: «طريقت بجز خدمت خلق نيست/ به تسبيح و
سجاده و دلق نيست» بيت 43.
تأكيد سعدي بر خدمت به خلق و تأمين آسايش مردم تا بدانجاست كه ترجيح
مىدهد خزانه تهى بماند، اما مردم در رنج نباشند بيت 99 و تصريح مىكند كه
«كسى زين ميان گوي دولت ربود / كه در بند آسايش خلق بود» بيت 94 و در
تأييد داد و دهش و نيكى و خدمت به خلق و نقد و رد بيداد و ستم - ضمن تذكار
به ناپايداري جهان و «گفتار اندر بىوفايى دنيا» بيتهاي 91- 95 - حكايتها باز
مىگويد تا آثار مثبت و منفى داد و بيداد و نتايج مطلوب و نامطلوب خدمت و
خيانت به خلق را بنمايد. از جملة اين حكايتهاست: «حكايت قزل ارسلان با
دانشمند» بيتهاي 10 -26 و حكايت پادشاه غور با مردي روستايى و شكوهها و
شكايتهاي وي از بيداد و ستم شاه بيتهاي 36 - 05 كه از مصاديق بارز «نالة
دادخواه» است كه فقط حاكمان دادگر مىشنوند و به گوش خفتگان غفلت و مستان
قدرت و غرور نمىرسد بيتهاي 99-02.
هدف سعدي از نقل اينگونه حكايتها و نمودن نيك و بدها - كه چيزي جز نقد
روشنبينانه و شجاعانة قدرت و قدرت مداران نيست - دعوت پادشاه به دادگري و
نيكى نسبت به مردم است؛ مردمى كه در آرمانشهر سعدي يا خود از حاكم بيدادگر
انتقام مىگيرند، يا خدايشان؛ و بر اين اساس، تصريح مىكند: «پريشانى خاطر
دادخواه / براندازد از مملكت پادشاه» بيت 09 و مىافزايد: «ستانندة دادِ آن
كس خداست / كه نتواند از پادشه دادخواست» بيت 11؛ و بدينسان، آنگونه كه
در گلستان نيز تصريح كرده است از شكلگيري جنبش مردم در برابر بيدادگريهاي
حكام سخن مىگويد: «اندك اندك خيلى شود و قطره قطره سيلى گردد، يعنى آنان
كه دستِ قوت ندارند سنگ خورده نگه دارند تا به وقت فرصت دمار از دماغ
ظالم برآرند» كليات،83.
سعدي در پى طرح اين معنا از يك سو به طرح داستانهايى چون داستان دادگري
و شفقتِ «ابن عبدالعزيز» مىپردازد كه در خشك سال حتى نگين بىمانند و
بىبهاي انگشتري خود را مىفروشد و با تمام توان در كار حلِ مشكل مردم
مىكوشد و آسايش مرد و زن را بر آرايش خويشتن ترجيح مىدهد بيتهاي 12 - 25؛
از اينرو كه شاه را به دادگري و انصاف و مردمداري برانگيزد. از سوي ديگر
حكايتهايى چون «حكايت شحنة مردم آزار» را طرح مىكند كه چون در چاه افتاد،
مردم ستمديدة مترصدِ فرصت، انتقامجويانه سنگ بر سرش مىكوفتند و در پاسخ او
كه طلب كمك مىكرد، يكى از انتقامجويان فرياد برآورد: «تو هرگز رسيدي به
فرياد كس / كه مىخواهى امروز فريادرس» بيتهاي 24-36. همچنين به دنبال اين
حكايت، حكايت يكى از بيدادگريهاي حجاج بن يوسف را مىآورد و بر انتقام
الهى از حجاج و ننگ و عقوبتى كه به ارادة الهى تا قيامت بر او مىماند
بيتهاي 37- 52، تأكيد مىكند تا نشان دهد كه سرنوشت و سرگذشتِ شحنههاي مردم
آزار و سرگذشت و سرنوشت «حجاج»ها يكى است كه به هر حال، يا مردم خود
انتقام مىگيرند، يا خداوند دادگر داد آنان را از بيدادگر مىستاند.
از اين منظر است كه سعدي سرانجام، توسل به خدا را در برابر ظلم ستمكار
توصيه مىكند: «جزاي نيك و بد خلق با خداي انداز/ كه دست ظلم نماند چنين
كه هست دراز» كليات،29 و به سلطانِ جورپيشه توصيه مىكند كه مرگ را از
خاطر نبرد همان، 45-46؛ ماسه، 02-04. در جنب اين معانى توجه بدين نكته
بايسته مىنمايد كه اهميت خلق، يا به تعبيرديگر پايگاه بلند پيشهوران و
ارزش طلايى آنان برآمده از فرهنگ ايرانى - اسلامى است؛ زيرا اولاً در
فرهنگ ايران پيش از اسلام، پيشهور بودن و دانستن يك حرفه ارزش محسوب
مىشد و آموختن يك پيشه به فرزند - از هر طبقه كه بود - فضيلت به شمار
مىآمد نك: همين مقاله، تدبير فرزندان؛ ثانياً اين تلقى در فرهنگ ايران
اسلامى نيز ادامه يافت و آموزههاي اسلامى بدان قوت بخشيد، چنانكه
فىالمثل حديث «الكاسِبُ حَبيبُ الله: پيشهور دوست و دوستدار خداست»
آلوسى، 0/09 مؤيد اين معنا تواند بود.
با اتخاذ چنين شيوهها و در پرتو چنين تدبيرها و چنين رايهاست كه دادگري
تحقق مىيابد و مدينة فاضلة موردنظر سعدي شكل مىگيرد؛ شهري كه وظايف شهريار
آن در برابر رعايا، در برابر دستگاه حكومت، در برابر دشمنان ملك و در برابر
خداوند ماسه، 90 بب معين است و در آن هرچيز در جاي خويش قرار دارد و ساية
عدل بر آن گسترده است؛ زيرا كه از ديدگاه اهل حكمت، عدل معنايى جز نهادن
هر چيز در جاي خود نمىتواند داشت شهرستانى، /2 و عادل آن كس است كه هرچيز
را در جاي خود نهد طريحى، /27.
. نسخهها، شرحها، ترجمهها و چاپها:
آثار سعدي، از جمله بوستان از زمان پديد آمدن مورد توجه خاص و عام قرار
داشته، و در گسترة ايران فرهنگى نه فقط به عنوان اثري ادبى و زبانى، كه
به عنوان اثري در زمينة حكمت و اخلاق و تعليم و تربيت همواره مورد توجه
بوده است. به همين سبب، اين اثر پيوسته مورد استنساخ قرار مىگرفته، و
نسخههاي بسياري از آن براي استفادة خاص و عام فراهم مىآمده است. همچنين
بر آن شرحها مىنوشتهاند، فرهنگ لغات و اصطلاحات تنظيم مىكردهاند و به
زبانهاي ديگر زبانهاي هندي و تركى از قديم و زبانهاي فرنگى از حدود سدة 7م
به اين سو بر مىگرداندهاند:
نسخههاي خطى: از بوستان نسخههاي خطى بسياري فراهم آمده است كه در
كتابخانههاي بزرگ ايران و جهان نگهداري مىشود. منزوي افزون بر 00 نسخة
خطى از اين كتاب معرفى مىكند كه در كتابخانههاي پاكستان محفوظ است
خطىمشترك،/62-83. همو در كتاب سعدي بر مبناي نسخههاي خطى پاكستان به
معرفى 55 نسخه خطى مىپردازد ص 4-1 و در فهرست نسخههاي خطى فارسى مشخصات
و نشانى نزديك به 00 نسخة خطى بوستان در كتابخانههاي ايران، شبه قاره،
تركيه، روسيه، فرانسه، مصر، انگلستان، آمريكا و... را در اختيار اهل تحقيق
قرار مىدهد خطى،/663- 668، 347-360. چنين مىنمايد كه در كتابخانههاي قفقاز و
آسياي مركزي، مثل كتابخانة بزرگ تاشكند نيز نسخههايى خطى از بوستان موجود
باشد.
شرحها: بر بوستان به زبان فارسى، تركى و حتى برخى از زبانهاي هندي مثل
زبان پنجابى و اردو شروح بسيار نوشتهاند كه از جملة آنها شرح سروري به
زبان فارسى، و شروح شمعى، سودي و هوايى به زبان تركى است طبري، 02. شمار
شروح بوستان به زبان فارسى و همچنين فرهنگ واژههاي اين كتاب در شبه
قارة هند چشمگير است. منزوي افزون بر 50 شرح و فرهنگ واژههاي بوستان در
كتابخانههاي پاكستان معرفى مىكند خطىمشترك،/84-94؛ سعدي...، 2 -1؛ نيز نك:
خزائلى، بيست و نه.
ترجمهها: ترجمههاي بوستان شامل ترجمه به زبانهاي اسلامى و زبانهاي فرنگى
است:
الف - به زبانهاي اسلامى: شامل ترجمه به زبان تركى نك: طبري، همانجا، به
زبانهاي پاكستانى اعم از ترجمههاي چاپ شده راهى، 86-87 و نسخههاي خطى
ترجمة بوستان كه به چاپ نرسيده است همو، 38، 52.
ب - به زبانهاي فرنگى: شامل ترجمه به زبانهاي لاتين، فرانسه، آلمانى،
هلندي و انگليسى و جز آنها. اين ترجمهها كه از سدة 1ق/7م آغاز مىشود، شامل
ترجمة تمام بوستان، يا بخشهايى از آن است. برخى از اين ترجمهها منثور است
و برخى منظوم، برخى آزاد، و برخى لفظ به لفظ. هانري ماسه گزارشى كوتاه،
اما جامع و سودمند از ترجمههاي بوستان به زبانهاي فرنگى به دست داده است
ص 85- 88؛ نيز نك: خزائلى، بيست و نه - سى.
چاپها: از بوستان چاپهاي بسياري به صورت مستقل، يا ضمن كليات بهويژه در
ايران و شبه قاره، به صورت سنگى و سربى صورت گرفته است. بيشتر اين
چاپها، چاپهاي بازاري و غيرعلمى است و شماري از آنها با روش علمى - انتقادي
تصحيح شده است.
مشار در فهرست كتابهاي چاپى فارسى نسخههاي چاپ شدة بوستان را تا بهمن 350
معرفى كرده است /94-97. از آن سال تاكنون نيز نسخههايى از بوستان به چاپ
رسيده كه مشهورتر و منقحتر از همه نسخة مصحح غلامحسين يوسفى است.
مآخذ: آلوسى، محمود، روح المعانى، قاهره، ادارة الطباعة المنيريه؛ ابن سينا،
التنبيهات و الاشارات، به كوشش محمود شهابى، تهران، 339ش؛ ارسطو، اخلاق
نيكو ماخس، ترجمة ابوالقاسم پورحسينى، تهران، 356ش؛ افلاطون، جمهور، ترجمة
فؤاد روحانى، تهران، 348ش؛ ايرانپرست، نورالله، مقدمه بر بوستان سعدي،
تهران، 356ش؛ بهجت الفقيه، «ستايش سعدي از خودش»، يغما، تهران، 354ش، س
8، شم ؛ بهمنيار، احمد، «بر حكمت سعدي نتوان خرده گرفتن»، تعليم و تربيت،
تهران، 316ش، س ، شم بهمن و اسفند؛ ثعالبى مرغنى، حسين، غرر اخبار ملوك
الفرس و سيرهم، به كوشش زتنبرگ، پاريس، 900م؛ خزائلى، محمد، شرح بوستان،
تهران، 362ش؛ دادبه، اصغر، «پاسخ استادان»، نامة فرهنگ، تهران، 379ش، س 0،
دورة ، شم 8؛ همو، «حكايت تناقضگوييهاي سعدي»، سعدي شناسى، به كوشش كورش
كمالى سروستانى، شيراز، 382ش، دفتر ؛ دشتى، على، قلمرو سعدي، تهران، 344ش؛
راهى، اختر، ترجمة متون فارسى به زبانهاي پاكستانى، اسلام آباد،
365ش/986م؛ زرين كوب، عبدالحسين، با كاروان حله، تهران، 374ش؛ سبزواري،
ملاهادي، اسرار الحكم، به كوشش ابوالحسن شعرانى و ابراهيم ميانجى، تهران،
380ق؛ همو، شرح منظومه، به كوشش مهدي محقق و ت. ايزوتسو، تهران، 348ش؛
سعدي، بوستان، به كوشش غلامحسين يوسفى، تهران، 372ش؛ همو، كليات، به
كوشش محمدعلى فروغى، تهران، 362ش؛ شبلى نعمانى، شعر العجم، ترجمة محمدتقى
فخرداعى، تهران، 363ش؛ شميسا، سيروس، انواع ادبى، تهران، 370ش؛ همو، سبك
شناسى شعر، تهران، 374ش؛ شهرستانى، محمد، الملل و النحل، به كوشش محمد سيد
كيلانى، بيروت، 395ق/975م؛ صدرالدين شيرازي، محمد، شرح الهداية الاثيرية،
تهران، 313ق؛ همو، الشواهد الربوبية، به كوشش جلال الدين آشتيانى، تهران،
360ش؛ طبري، محمدعلى، زبدة الا¸ثار، تهران، 372ش؛ طريحى، فخرالدين، مجمع
البحرين، به كوشش احمدحسينى، بيروت، 403ق/ 983م؛ فروغى، محمدعلى، مقدمه
بر «بوستان»، كليات نك: هم، سعدي؛ قرآن كريم؛ قراگوزلو، محمد، «جنگ و صلح از
مزغل سعدي»، سعدي شناسى، به كوشش كورش كمالى سروستانى، شيراز، 383ش، دفتر
؛ قطب الدين شيرازي، درة التاج، به كوشش ماهدختبانوهمايى، تهران، 369ش؛
لاهيجى، محمد، مفاتيح الاعجاز فى شرح گلشن راز، به كوشش محمدرضا برزگر
خالقى و عفت كرباسى، تهران، 371ش؛ ماسه، هانري، تحقيق دربارة سعدي، ترجمة
غلامحسين يوسفى و محمد حسن مهدوي اردبيلى، تهران، 364ش؛ محلاتى، صدرالدين،
مكتب عرفان سعدي، شيراز، 346ش؛ مشار، خانبابا، فهرست كتابهاي چاپى فارسى،
تهران، 350ش؛ منزوي، خطى؛ همو، خطى مشترك؛ همو، سعدي بر مبناي نسخههاي
خطى پاكستان، اسلامآباد، 363ش؛ موحد، ضياء، سعدي، تهران، 373ش؛ نصيرالدين
طوسى، محمد، اخلاق ناصري، به كوشش مجتبى مينوي و عليرضا حيدري، تهران،
360ش؛ همو، شرح الاشارات و التنبيهات، تهران، 379ق؛ نظامى گنجوي، شرف
نامه، به كوشش وحيد دستگردي، تهران، 316ش؛ وحيددستگردي، حسن، «حكيم نظامى
گنجوي»، ارمغان، تهران، 318ش، س 0، شم ؛ هخامنشى، كيخسرو، حكمت سعدي،
تهران، 356ش؛ يغمايى، حبيب، «گردش در بوستان»، ارمغان، تهران، 318ش، س 0،
شم ؛ يوسفى، غلامحسين، توضيحات بر بوستان نك: هم ، سعدي؛ همو، «جهان مطلوب
سعدي در بوستان»، بوستان نك: هم ، سعدي؛ همو، «سيري در بوستان سعدي»،
درآرزوي خوبى و زيبايى، تهران، 370ش؛ نيز: Iranica.
اصغر دادبه