responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 4820
برهان‌محقق‌
جلد: 12
     
شماره مقاله:4820


بُرْهان‌ِمُحَقَّق‌، سيدبرهان‌الدين‌محقق‌حسينى‌ترمذي‌د ح‌ق‌/ 244م‌، از صوفيان‌مشهور و از جملة پيران‌مولانا جلال‌الدين‌محمد بلخى‌. او در ميان‌مردم‌خراسان‌به‌«سيد سِرّدان‌» شهرت‌داشته‌است‌. اين‌شهرت‌به‌اعتبار فراست‌و اشراف‌برهان‌محقق‌بر ضماير و خواطر مردم‌بوده‌است‌افلاكى‌، /6؛ سپهسالار، 65؛ جامى‌، 58. بنابراين‌، گفتة آنان‌كه‌سبب‌اين‌شهرت‌را پيشگويى‌برهان‌محقق‌از آشنايى‌شمس‌تبريزي‌با مولانا دانسته‌اند نك: گولپينارلى‌، مولانا...، 0، درست‌نمى‌نمايد. مولانا و سلطان‌ولد از او به‌صورتهاي‌سيد برهان‌الدين‌محقق‌، برهان‌محقق‌،و گاه‌به‌مناسبت‌ضرورتهاي‌شاعرانه‌، برهان‌و برهان‌ِ دين‌هم‌ياد كرده‌اند مولوي‌، مكتوبات‌، 8، فيه‌ما فيه‌، 6، 11، مثنوي‌...، دفتر ، بيت‌320؛ سلطان‌ولد، رباب‌نامه‌، 39، ولدنامه‌، 79، 94. برهان‌محقق‌از سادات‌حسينى‌ترمذ بوده‌است‌و از او با القاب‌«فخر آل‌ياسين‌» و «سيد اقطاب‌» نام‌برده‌اند جامى‌، همانجا؛ ابن‌كربلايى‌، /0؛ خوارزمى‌، /26؛ اما اينكه‌بعضى‌نام‌او را «سيد حسين‌» ثبت‌كرده‌اند نك: VIII/797 , 1 ، EIالبته‌ نادرست‌، و ناشى‌ از بى‌دقتى‌ مصحح‌ مناقب‌ العارفين‌ است‌ نك: افلاكى‌، همانجا.
سال‌ ولادت‌ برهان‌ محقق‌ در سنگ‌ مزار او در قيصريه‌ - كه‌ متأخر و نو ساخت‌ است‌ - با حروف‌ واژة «ثانى‌» برابر 61 ق‌ ثبت‌ شده‌ است‌ گولپينارلى‌، همان‌، 3. وي‌ در عنفوان‌ جوانى‌ به‌ بلخ‌ آمد و بر اثر آشنايى‌ با بهاءالدين‌ ولد، پدر مولانا، شاگرد و مريد وي‌ شد سلطان‌ ولد، همان‌، 87. قابليت‌ و استعداد برهان‌ محقق‌ در عرصة سلوك‌ به‌ حدي‌ بود كه‌ در پى‌ 0 روز ملازمت‌ و مصاحبت‌ با بهاءالدين‌ ولد بسياري‌ از دقايق‌ معارف‌ صوفيانه‌ را دريافت‌ سپهسالار، 72؛ افلاكى‌، /1، نيز نك: /013. برخى‌ از نويسندگان‌ مانند محمود مثنوي‌ خوان‌ در ترجمة تركى‌ ثواقب‌ المناقب‌ اين‌ مدت‌ را 2 سال‌ دانسته‌اند نك: فروزانفر، زندگانى‌...، 5، حاشيه‌؛ قس‌: گولپينارلى‌، مولويه‌...، 4 كه‌ البته‌ اين‌ روزگار طولانى‌ ناظر بر رياضتهايى‌ است‌ كه‌ برهان‌ محقق‌ ظاهراً در ايام‌ خدمت‌ و ارادت‌ نزد بهاء ولد، يا پس‌ از جدا شدن‌ از او داشته‌ است‌؛ چنانكه‌ به‌ گفتة افلاكى‌ نزديك‌ به‌ 2 سال‌ در بيشه‌ها و كوهستانهاي‌ اطراف‌ بخارا با سر و پاي‌ برهنه‌ و با تحمل‌ گرسنگى‌ به‌ سر برده‌ است‌ /1. به‌ هر حال‌، قابليت‌ برهان‌ محقق‌ و كشش‌ و تعلق‌ شديد او به‌ شيخش‌ بهاء ولد، نك: برهان‌ محقق‌، 1؛ افلاكى‌، /9 موجب‌ آن‌ شد كه‌ شيخ‌ او را بركشيد و مورد «عطاي‌ بى‌حد» قرار داد و وظيفة لالايى‌ و اتابكى‌، يعنى‌ تربيت‌ و سرپرستى‌ فرزندش‌ جلال‌الدين‌ محمد را به‌ عهدة او گذاشت‌ سلطان‌ ولد، همان‌، 89؛ سپهسالار، 68؛ خوارزمى‌، /21. مولانا خود نيز بعدها ضمن‌ اشارت‌ به‌ اين‌ معنى‌ از برهان‌ محقق‌ ستايش‌ كرده‌ است‌ نك: افلاكى‌، /0.
از آنجا كه‌ جلال‌الدين‌ محمد در 04ق‌/207م‌ زاده‌ شد همو، /3 و نيز وظيفة اتابكى‌ مقتضى‌ آن‌ بود كه‌ جلال‌الدين‌ به‌ يا سالگى‌ رسيده‌ باشد، چنين‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ برهان‌ محقق‌ در حوالى‌ سالهاي‌ 08 -09ق‌ در بلخ‌، و در ملازمت‌ بهاءالدين‌ ولد بوده‌ است‌.
اينكه‌ برهان‌ محقق‌ در چه‌ زمانى‌ از بهاءالدين‌ ولد جدا شده‌، و از بلخ‌ به‌ كجا رفته‌ است‌، معلوم‌ نيست‌، اما مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ جدايى‌ سيد از پير و مرادش‌ مى‌بايست‌ به‌ سبب‌ تصميم‌ بهاء ولد به‌ مهاجرت‌ از بلخ‌، يعنى‌ در حدود سال‌ 17ق‌/220م‌، بوده‌ باشد نك: همو، /6، زيرا وابستگى‌ و علاقة سيد به‌ بهاءالدين‌ ولد و فرزندش‌ جلال‌الدين‌ محمد به‌ حدي‌ شگرف‌ و عميق‌ مى‌نمايد كه‌ جدا شدن‌ از آنان‌ در وضع‌ عادي‌ براي‌ وي‌ چندان‌ آسان‌ نبوده‌ است‌. به‌ هر حال‌، برهان‌ محقق‌ پس‌ از جدايى‌ از بهاء ولد ظاهراً به‌ زادگاهش‌ - ترمذ - بازگشته‌ است‌ نك: حمدالله‌، 91؛ افلاكى‌، همانجا؛ فروزانفر، همان‌، 9؛ زرين‌كوب‌، /9-0. گويا وي‌ پس‌ از آن‌، در ترمذ مجالس‌ وعظ و تذكير داشت‌ و در ميان‌ اهالى‌ شهر شخصيتى‌ شناخته‌ شده‌ بود افلاكى‌، /6 -7، اما با گذشت‌ بيش‌ از 0 سال‌ كه‌ وحشت‌ از هجوم‌ و حيرت‌ از ويرانى‌ مغولان‌ در ماوراءالنهر و خراسان‌ فرو نشست‌، برهان‌ محقق‌ بار ديگر هواي‌ پيوستن‌ به‌ بهاءالدين‌ ولد كرد. مناقب‌ نويسان‌ گفته‌اند كه‌ سيد در 28ق‌/231م‌ در «واقعه‌»اي‌ ديد كه‌ پيرش‌ فوت‌ شده‌ است‌؛ از اين‌رو، 0 روز در ترمذ عزاداري‌ كرد. باز در واقعه‌اي‌ ديگر دريافت‌ كه‌ پيرش‌ از او مى‌خواهد كه‌ به‌ نزد فرزندش‌ جلال‌الدين‌ محمد رود و وي‌ را تنها نگذارد؛ پس‌، سيد نيز با وجود اصرار بزرگان‌ ترمذ بر ماندن‌، روي‌ به‌سوي‌ روم‌ نهاد همو، /6 - 7، 1؛ سپهسالار، 20؛ جامى‌، 59؛ خواندمير، /15. اما نظر استوار و درست‌ در اين‌ زمينه‌، اشارة سلطان‌ ولد است‌ كه‌ مى‌گويد: برهان‌الدين‌ ترمذي‌ پس‌ از مدتى‌ ظاهراً پس‌ از فرونشستن‌ فتنة مغول‌ جوياي‌ پيرش‌ شد، تا آنكه‌ يكى‌ از بزرگان‌ به‌ او اطلاع‌ داد كه‌ بهاءالدين‌ ولد در روم‌ است‌ ولدنامه‌، 94. پس‌ رخت‌ سفر بر بست‌ و به‌ سوي‌ روم‌ حركت‌ كرد و در 29ق‌، يعنى‌ يك‌سال‌ پس‌ از درگذشت‌ بهاءولد به‌ قونيه‌ رسيد همانجا؛ افلاكى‌، /7؛ رازي‌، /6.
مقارن‌ ورود برهان‌ محقق‌ به‌ قونيه‌، مولانا به‌ شهر لارنده‌ رفته‌ بود. سيد در مسجد سنجاري‌ معتكف‌ شد و پس‌ از چند ماه‌ مكتوبى‌ به‌ مولانا نوشت‌ و او را به‌ قونيه‌ فراخواند. با آمدن‌ جلال‌الدين‌ محمد به‌ قونيه‌ آن‌ دو به‌ هم‌ پيوستند نك: سلطان‌ ولد، همان‌، 95؛ افلاكى‌، /7 - 8.
با آمدن‌ برهان‌ محقق‌ به‌ قونيه‌ بسياري‌ از خاطرات‌ مربوط به‌ زندگى‌ سلطان‌ العلماء بهاء ولد در بلخ‌ در جمع‌ خاندان‌ او در قونيه‌ زنده‌ شد نك: برهان‌ محقق‌، 7 -9؛ سپهسالار، 1-2؛ سلطان‌ ولد، همان‌، 87. همچنان‌ كه‌ مولانا برهان‌ محقق‌ را چون‌ شيخ‌ خود مى‌دانست‌ و سخنان‌ او را به‌ گوش‌ جان‌ مى‌شنيد سلطان‌ولد، رباب‌ نامه‌، 39، ولدنامه‌، 95-96؛ افلاكى‌، /4؛ ابن‌ كربلايى‌، /0، او نيز آرزو مى‌كرد كه‌ مولانا به‌ درجة پدرش‌ بهاء ولد برسد برهان‌ محقق‌، 4. برهان‌ معارف‌ بهاءولد را مكرر بر مولانا فرو مى‌خواند و او را به‌ فراگيري‌ علم‌ حال‌ سفارش‌ مى‌كرد سلطان‌ ولد، همان‌، 93، 95؛ سپهسالار، 3، 19.
بيشتر اسناد بر اين‌ نكته‌ تأكيد دارند كه‌ برهان‌ محقق‌ سال‌ در مقام‌ پير مولانا، و در مدرسة او بوده‌ است‌ سلطان‌ ولد، همان‌، 95-96؛ افلاكى‌، /8؛ جامى‌، خواندمير، رازي‌، همانجاها؛ معصوم‌ عليشاه‌، /37، اما اين‌ تأكيد به‌ معنى‌ صحبت‌ مستمر و مداوم‌ آن‌ دو در طول‌ اين‌ مدت‌ نيست‌، زيرا از اشارات‌ افلاكى‌ /7، 1 چنين‌ استنباط مى‌شود كه‌ مولانا در 30ق‌/233م‌ براي‌ تكميل‌ تحصيلات‌ خود در علوم‌ ظاهر به‌ سوي‌ شام‌ سفر كرد و در اين‌ سفر برهان‌ محقق‌ نيز او را تا قيصريه‌ همراهى‌ نمود. پس‌ از آن‌، برهان‌ محقق‌ از 30 ق‌ در قيصريه‌ اقامت‌ داشت‌ و در آنجا صومعه‌اي‌ كوچك‌ و ساده‌ براي‌ خود فراهم‌ نمود نك: همو، /2، و گاهى‌ نيز به‌ كوهى‌ در حوالى‌ قيصريه‌ به‌ نام‌ كوه‌ على‌ مى‌رفت‌ و به‌ مناجات‌ مى‌پرداخت‌ همو، /0. زندگى‌ ساده‌ و عارفانة برهان‌ محقق‌ در قيصريه‌ توجه‌ مردم‌ اين‌ شهر را به‌ او معطوف‌ كرد و آنان‌ او را به‌ امامت‌ مسجدي‌ از مساجد شهر برگزيدند؛ اما چون‌ برهان‌ غالباً در نماز به‌ راز و نياز مى‌پرداخت‌ و از خود بى‌خود مى‌شد، خود از ادامة اين‌ كار عذر خواست‌ و از امامت‌ مسجد كناره‌ گرفت‌ همو، /1.
زندگى‌ برهان‌ تنها در قيصريه‌ نمى‌گذشت‌. وي‌ در مدت‌ سفر تقريباً سالة مولانا به‌ شام‌، غالباً ميان‌ قونيه‌ و قيصريه‌ در تردد بود و علاوه‌ بر نظارت‌ و تربيت‌ مريدان‌ قونيه‌، در قيصريه‌ نيز مريدانى‌ يافت‌. مشهورترين‌ مريد او در قيصريه‌ شمس‌الدين‌ اصفهانى‌ مق 46ق‌/248م‌، وزير عزالدين‌ كيكاووس‌ بود كه‌ مدتى‌ برهان‌ محقق‌ را خدمت‌، و از او حمايت‌ كرد، تا آنكه‌ سرانجام‌ موردتوجه‌ او قرار گرفت‌ و مريدش‌ شد همو، /2، 3، 8، 1؛ سپهسالار، 20؛ نيز نك: برهان‌ محقق‌، 8.
مدت‌ اقامت‌ برهان‌ محقق‌ در قيصريه‌ به‌ يقين‌ معلوم‌ نيست‌، اما روشن‌ است‌ كه‌ هنگام‌ بازگشت‌ مولانا از سفر شام‌، مولانا را در قيصريه‌ چلّه‌ به‌ خلوت‌ نشاند و سپس‌ همراه‌ او به‌ قونيه‌ بازگشت‌ افلاكى‌، /1 -3.
مولانا و مريدان‌ ديگر وجود برهان‌ محقق‌ را در قونيه‌ مغتنم‌ مى‌شمردند، زيرا كه‌ وي‌ در معارف‌ صوفيانه‌ و تعليم‌ و نشر آن‌ صاحب‌ اطلاع‌ و تجربه‌ بود نك: مولوي‌، فيه‌مافيه‌، 19-20. از مريدان‌ مشهور او علاوه‌ بر مولانا، از صلاح‌الدين‌ زركوب‌ قونوي‌ مى‌توان‌ نام‌ برد. برهان‌ محقق‌ به‌ صلاح‌الدين‌ توجه‌ و دلبستگى‌ خاص‌ داشت‌ و مولانا از او با عنوان‌ «فرزند جان‌ و دل‌ِ» برهان‌ محقق‌ و «خليفة به‌ استقلال‌» وي‌ ياد كرده‌ است‌ افلاكى‌، /7، /05؛ مولوي‌، مكتوبات‌، 8؛ معصوم‌ عليشاه‌، همانجا. ظاهراً برهان‌ محقق‌ در قونيه‌ در مدرسة مولانا مى‌زيست‌ نك: افلاكى‌، /3 و با خانوادة او ارتباط نزديك‌ داشت‌، چنانكه‌ اشارات‌ فرزند مولانا، سلطان‌ ولد حكايت‌ از آن‌ دارد كه‌ او در خردسالى‌ موردتوجه‌ برهان‌ محقق‌ بوده‌، و از او در مقدمات‌ سلوك‌ و معرفت‌ صوفيانه‌ تعليم‌ مى‌گرفته‌ است‌ نك: همو، /86، 014؛ سلطان‌ ولد، ولدنامه‌، 79-80.
در حدود سالهاي‌ 37- 38ق‌/239-240م‌، برهان‌ محقق‌ مردي‌ سالخورده‌، اما خوش‌منظر بود نك: برهان‌ محقق‌، 9، و قواي‌ بدنى‌ وي‌ چندان‌ كاهش‌ يافته‌ بود كه‌ گاه‌ نمى‌توانست‌ فريضه‌هاي‌ دينى‌ را ادا كند افلاكى‌، /5؛ از همين‌روي‌، فضاي‌ پرنشاط قونيه‌ را نمى‌پسنديد و به‌ زندگى‌ در خلوت‌ قيصريه‌ ميل‌ داشت‌، اما مولانا به‌ دورشدن‌ او از قونيه‌ راضى‌ نبود افلاكى‌، /0؛ سپهسالار، 22. با وجود اين‌، يك‌بار كه‌ اصحاب‌ برهان‌ محقق‌ را به‌ قصد تفرج‌ به‌ باغهاي‌ قونيه‌ برده‌ بودند، او بر آن‌ شد كه‌ بى‌خبر قونيه‌ را به‌ قصد قيصريه‌ ترك‌ كند، ولى‌ در همين‌ احوال‌ از استر فرو افتاد و پايش‌ آسيب‌ ديد. از آن‌ پس‌، چون‌ مولانا علاقة او را به‌ قيصريه‌ دريافت‌، خود اسباب‌ عزيمت‌ او را به‌ آنجا فراهم‌ آورد افلاكى‌، همانجا.
سپهسالار همانجا علت‌ رفتن‌ برهان‌ محقق‌ را به‌ قيصريه‌ با خبر آمدن‌ شمس‌ تبريزي‌ به‌ قونيه‌ مربوط دانسته‌، و تصريح‌ كرده‌ است‌ كه‌ اندكى‌ پس‌ از رفتن‌ او به‌ قيصريه‌ شمس‌ به‌ قونيه‌ رسيد. اين‌ اشارة سپهسالار با توجه‌ به‌ تاريخ‌ درگذشت‌ برهان‌ محقق‌ سزاوار تأمل‌ است‌، زيرا گرچه‌ در هيچ‌ يك‌ از منابع‌ موجود تاريخ‌ فوت‌ او ضبط نشده‌ است‌، اما سلطان‌ ولد درگذشت‌ او را پس‌ از سال‌ مريدي‌ مولانا نزد او دانسته‌ است‌ همان‌، 96. اين‌ گفتة سلطان‌ ولد را همة محققان‌ معاصر پذيرفته‌اند، و چون‌ ورود برهان‌ محقق‌ به‌ قونيه‌ در 29ق‌ بوده‌ است‌، پس‌ فوت‌ او را در 38ق‌ گفته‌اند نك: فروزانفر، زندگانى‌، 4؛ گولپينارلى‌، مولانا، 3؛ ، VIII/797 1 .EIبر سنگ‌ قبر او نيز - كه‌ ظاهراً مربوط به‌ سالها پس‌ از درگذشت‌ اوست‌ - سال‌ درگذشتش‌ را با حروف‌ «قدّس‌الله‌ سرّه‌ السامى‌» 37ق‌ نوشته‌اند گولپينارلى‌، همانجا.
اما روايتها و اشاره‌هايى‌ دربارة احوال‌ برهان‌ محقق‌ وجود دارد كه‌ مى‌توان‌ با استناد به‌ آنها نسبت‌ به‌ درگذشت‌ او در 38ق‌ ترديد كرد. نخست‌ آنكه‌ افلاكى‌ در روايتى‌ اشاره‌ دارد كه‌ وقتى‌ مغولان‌ در 40ق‌ بر قيصريه‌ مسلط شدند، برهان‌ محقق‌ را احترام‌ كردند و حتى‌ مبلغى‌ نقدينه‌ در پاي‌ او ريختند /6 -7؛ نيز نك: بايرام‌، 55؛ ديگر آنكه‌، چنانكه‌ پيش‌تر اشاره‌ شد، سپهسالار همانجا ورود شمس‌ به‌ قونيه‌ را اندك‌ زمانى‌ پس‌ از رفتن‌ برهان‌ محقق‌ به‌ قيصريه‌ دانسته‌ است‌ و محقق‌ است‌ كه‌ شمس‌ در 42ق‌ به‌ قونيه‌ آمد نك: افلاكى‌، /18. پس‌ برهان‌ محقق‌ مى‌بايد در حوالى‌ همان‌ سال‌ قونيه‌ را ترك‌ گفته‌ باشد. سه‌ ديگر آنكه‌ در وقف‌نامه‌اي‌ كه‌ در 44ق‌ تنظيم‌ شده‌ است‌ و در مجموعة اوقاف‌ استان‌ قونيه‌ موجود است‌، نام‌ مولانا و نيز برهان‌ محقق‌ به‌ عنوان‌ دو تن‌ از گواهان‌ آمده‌ است‌ هاشم‌پور، 9-3. پيداست‌ كه‌ برهان‌الدين‌ تنها در صورت‌ زنده‌ بودن‌ در آن‌ تاريخ‌ مى‌توانست‌ يكى‌ از گواهان‌ وقف‌نامه‌ باشد. اين‌ اشارات‌ دربارة برهان‌ محقق‌ نشان‌ مى‌دهد كه‌ 38ق‌ به‌ عنوان‌ سال‌ فوت‌ او، اگر مردود نباشد، درخور ترديد است‌. اين‌ نكته‌ كه‌ بعضى‌ از مولويان‌، مانند ولد چلبى‌ در مقالات‌ خود متذكر شده‌اند كه‌ مولانا در 44ق‌ براي‌ برگذاري‌ مجلس‌ عزاي‌ برهان‌ محقق‌ به‌ قيصريه‌ رفت‌ فروزانفر، همان‌، 5، حاشيه‌، دست‌ كم‌ اختلاف‌ اصحاب‌ طريقت‌ مولويه‌ را دربارة سال‌ وفات‌ برهان‌ محقق‌ تأييد مى‌ كند.
به‌ هر حال‌، پس‌ از درگذشت‌ برهان‌ محقق‌، شمس‌الدين‌ اصفهانى‌ و بزرگان‌ قيصريه‌ به‌ عزاداري‌ پرداختند و او را در حظيره‌اش‌ به‌ خاك‌ سپردند سپهسالار، 70؛ جامى‌، 59. پس‌ از چهلم‌ برهان‌ محقق‌، شمس‌الدين‌ اصفهانى‌ با نامه‌اي‌ خبر درگذشت‌ او را به‌ مولانا رساند. مولانا با اطلاع‌ از درگذشت‌ وي‌ با جمعى‌ از اصحاب‌ به‌ قيصريه‌ آمد و عُرس‌ و عزاداري‌ برگذار شد؛ سپس‌ آنچه‌ از كتابها و وسايل‌ شخصى‌ وي‌ برجاي‌ مانده‌ بود، با خود برداشت‌ و بخشى‌ از آن‌ را هم‌ به‌ يادگار به‌ مريدش‌ شمس‌الدين‌ اصفهانى‌ داد افلاكى‌، /8 -9.
با درگذشت‌ برهان‌ محقق‌، جايگاه‌ او نزد مولانا و مريدان‌ قونيه‌ محفوظ ماند. مولانا پيوسته‌ در بزرگداشت‌ او سخن‌ مى‌گفت‌ و از وي‌ درمورد برخى‌ سخنانى‌ كه‌ دربارة او گفته‌ مى‌شد، نزد مريدان‌ قونيه‌ دفاع‌ مى‌كرد نك: مولوي‌، فيه‌ ما فيه‌، 11، 07. مولانا در مثنوي‌ دفتر ، بيتهاي‌ 319، 320 برهان‌ محقق‌ را «پُخته‌»اي‌ به‌ دور از «تغيّر» و همچون‌ «نور» معرفى‌ كرده‌ كه‌ از خود رسته‌ و به‌ «نيستى‌» رسيده‌، و موقف‌ حق‌ را يافته‌ است‌. در غزليات‌ هم‌ وي‌ را «قيصر» خويش‌ معرفى‌ كرده‌ كه‌ در «قيصريه‌» افتاده‌ است‌ نك: كليات‌...، /79.
البته‌ اينهمه‌، از تأثّر مولوي‌ از برهان‌ محقق‌ ناشى‌ شده‌ است‌ و از پيوند عميق‌ عاطفى‌ او با لالاي‌ ايام‌ كودكى‌ و پير دوران‌ جوانى‌ وي‌ حكايت‌ دارد كه‌ عموماً نزد متأخران‌ و معاصران‌ كم‌ رنگ‌ شده‌، و تحت‌الشعاع‌ تحول‌ مولانا بر اثر پيوندش‌ با شمس‌ تبريزي‌ قرار گرفته‌ است‌، در حالى‌ كه‌ تأثير برهان‌ محقق‌ بر مولانا را مى‌توان‌ به‌ پلى‌ تشبيه‌ كرد كه‌ مولوي‌ دانشمند را به‌ مولاناي‌ مقبول‌ شمس‌ رسانيد. مولانا همواره‌ در مجالس‌ وعظ و تذكير معارف‌ و معانى‌ برهان‌ محقق‌ را نقل‌ مى‌كرد افلاكى‌، /06؛ نيز نك: مولوي‌، فيه‌ ما فيه‌، 19-20. در مثنوي‌ نيز تعبيرات‌ و مفاهيمى‌ كه‌ نخستين‌بار برهان‌ محقق‌ در مجالس‌ خود آنها را طرح‌ كرده‌ است‌، كم‌ نيست‌ نك: برهان‌ محقق‌، -، 6، 1، 5؛ قس‌: مولوي‌، مثنوي‌، دفتر ، بيت‌ 10، نيز بيت‌ 723 بب، دفتر ، بيت‌ 035. علاوه‌ بر مولانا، شمس‌ تبريزي‌ نيز كه‌ ظاهراً قبل‌ از مولانا و در شام‌ با او ملاقات‌ داشته‌، به‌ احوال‌ بلند و آراء و اقوال‌ او اشاراتى‌ كرده‌ است‌ نك: /02، 30-31. سلطان‌ ولد هم‌ او را يكى‌ از «اولياء» و «سلطان‌ الواصلين‌» بر شمرده‌ ولدنامه‌، ، 79؛ نيز نك: سپهسالار، 1، 3، و پاره‌اي‌ از معارف‌ او را به‌ صورت‌ منظوم‌ در آثار خود روايت‌ كرده‌ است‌ نك: همان‌، 79، 37، رباب‌ نامه‌، 39. پيروان‌ طريقة مولويه‌ نيز از وي‌ با القابى‌ چون‌ «فخر الاولياء و الكاملين‌» و «فخر المجذوبين‌» ياد كرده‌، و او را يكى‌ از «اقطاب‌ تسعه‌» در طريقت‌ مولويه‌ دانسته‌اند سپهسالار، 3، 19؛ فروزانفر، همان‌، 74، حاشيه‌.
آثار: برهان‌ محقق‌ عارفى‌ بود آشنا به‌ علوم‌ ظاهر و باطن‌ كه‌ به‌ قول‌ سلطان‌ ولد ولد نامه‌، 79-80 در روم‌ نظيري‌ نداشت‌. او آثار و نگارشهاي‌ صوفيانه‌ را به‌ جدّ و از روي‌ تأمل‌ مطالعه‌ مى‌كرد و به‌ قولى‌ از «علوم‌ طبى‌ و حكمت‌ الهى‌» نيز آگاهى‌ داشت‌ مولوي‌، فيه‌ ما فيه‌، 11؛ افلاكى‌، /3. با وجود اين‌، جز مجموعه‌اي‌ از گفته‌هايش‌ كه‌ به‌ عنوان‌ معارف‌ گردآوري‌ شده‌، اثر مكتوب‌ ديگري‌ از وي‌ باقى‌ نمانده‌ است‌. اينكه‌ بعضى‌ از معاصران‌ تفسير سورة فتح‌ را هم‌ از آثار مسلم‌ او مى‌دانند نك: صفا،/172،مبتنى‌ بر حدسى‌است‌ كه‌ فروزانفر مقدمه‌...، «كج‌» - «كه‌» دربارة تفسير مزبور مطرح‌ كرده‌ است‌، و البته‌ تعلق‌ آن‌ به‌ برهان‌الدين‌ محقق‌ ترمذي‌ به‌ هيچ‌ روي‌ مسلم‌ نيست‌، زيرا بر پاية موازين‌ كتاب‌شناسى‌ِ تاريخى‌ اين‌ انتساب‌ را نمى‌توان‌ تأييد كرد و براساس‌ قواعد ساختاري‌ زبان‌ و تفكر عرفانى‌ خاص‌ برهان‌ محقق‌ نيز اين‌ نظر قابل‌ قبول‌ و اثبات‌ نيست‌. اما معارف‌ برهان‌ محقق‌ مجموعه‌اي‌ است‌ پراكنده‌ از سخنان‌ و مواعظ او كه‌ در مجالس‌ صوفيانة قونيه‌ و قيصريه‌ مطرح‌ كرده‌، و مانند معارف‌ بهاءالدين‌ ولد بيشتر جنبة خطابى‌ دارد و متضمن‌ اخلاق‌ عرفانى‌ است‌. پاره‌اي‌ از مطالب‌ خطابى‌ معارف‌ حاكى‌ از آن‌ است‌ كه‌ برهان‌ محقق‌ اين‌ سخنان‌ را در مقام‌ تربيت‌ و نصيحت‌ مولانا جلال‌الدين‌ محمد بلخى‌ طرح‌ كرده‌ است‌، خاصه‌ كه‌ در مواردي‌ لحن‌ خطاب‌ به‌ مولانا در آنها آشكار است‌ نك: ص‌ 4- 5.
معارف‌ نه‌ تنها از جهت‌ شناخت‌ بهتر مولوي‌ و مثنوي‌ او حائز اهميت‌ است‌، بلكه‌ از لحاظ شناخت‌ِ پسندها، تأملات‌ و تجربه‌هاي‌ عرفانى‌ برهان‌ محقق‌ نيز سزاوار توجه‌ و تأمل‌ است‌، خاصه‌ كه‌ او بر اين‌ باور بوده‌ است‌ كه‌ آدمى‌ مى‌بايد بر اثر تفكر خويش‌ و با تكيه‌ بر تجربه‌هاي‌ خود سخن‌ گويد، وگرنه‌ ناقل‌ اقوال‌ ديگران‌ خواهد بود، چنانكه‌ نقل‌ شعر ديگران‌ آدمى‌ را «راوي‌» مى‌سازد، نه‌ «شاعر» برهان‌ محقق‌، 9. با اينهمه‌، خود او شعر حكيم‌ سنايى‌ غزنوي‌ را همواره‌ مى‌خواند و نقل‌ مى‌كرد، تا جايى‌ كه‌ در استناد و استشهاد به‌ شعر سنايى‌، گاه‌ افراط مى‌نمود و مورد نقد و تعريض‌ مريدان‌ قونيه‌ قرار مى‌گرفت‌ كه‌ «شعر سنايى‌ در سخن‌ بسيار مى‌آرد» مولوي‌، همان‌، 07. اما بايد دانست‌ كه‌ نقل‌ و روايت‌ شعر سنايى‌ ناشى‌ از ارادت‌ و پيوند قلبى‌ برهان‌ محقق‌ با مواجيد و احوال‌ شعر سنايى‌ بود، تا جايى‌ كه‌ او سخن‌ حكيم‌ غزنه‌ را به‌ «نور»ي‌ تشبيه‌ كرد كه‌ «چيز»ها را در پرتو آن‌ مى‌توان‌ ديد همانجا و به‌ همين‌ سبب‌ است‌ كه‌ شمس‌ تبريزي‌ /7 برهان‌ محقق‌ را «مريد خاص‌» سنايى‌ مى‌دانست‌. تعلق‌ خاطر برهان‌ محقق‌ به‌ شعر سنايى‌ چنان‌ بود كه‌ حتى‌ تعبيرات‌ سنايى‌وار را در زبان‌ روزمرّة او جاري‌ كرده‌ بود نك: ص‌ 0، 0، 9؛ قس‌: سنايى‌، 61، 1، 2. اين‌ علاقة برهان‌ محقق‌ به‌ سنايى‌، مولانا و ديگر اصحاب‌ او را متوجه‌ حكيم‌ غزنه‌ ساخته‌ بود، تا آنجا كه‌ شايد بتوان‌ گفت‌ كه‌ توجه‌ مولانا به‌ برخى‌ ابيات‌ سنايى‌ و تفسير آنها در مثنوي‌ از جمله‌، نك: /08 هم‌ بر اثر توجه‌ برهان‌ محقق‌ و توجه‌ دادن‌ او به‌ شعر سنايى‌ بوده‌ است‌.
با همة اهميتى‌ كه‌ معارف‌ برهان‌ محقق‌ دارد، نسخه‌هاي‌ موجود آن‌ كاستى‌ و فزونى‌ فراوان‌ دارند و با يكديگر همگون‌ و همسان‌ نيستند. نسخة مقابله‌ شده‌اي‌ كه‌ به‌ كوشش‌ بديع‌الزمان‌ فروزانفر عرضه‌ شده‌ است‌ تهران‌، 339ش‌، علاوه‌ بر آنكه‌ در بسياري‌ از مواضع‌ مخدوش‌، گنگ‌ و نامفهوم‌ و گسيخته‌ مى‌نمايد، در مقايسه‌ با نسخة خطى‌ احمد رمزي‌ از روايت‌ مفصل‌تر آن‌ - كه‌ در 321ق‌ كتابت‌ شده‌ است‌ نك: گولپينارلى‌، مولانا، 7 -9؛ نيز هاشم‌پور، 7 - افتادگيها و كاستيهاي‌ فراوان‌ دارد، هر چند كه‌ در نسخة مذكور نيز كه‌ عبدالباقى‌ گولپينارلى‌ آن‌ را به‌ نام‌ معارف‌ ترمذي‌ معرفى‌ كرده‌ است‌، همچنان‌ كه‌ خود او متذكر شده‌، مطالبى‌ وارد شده‌ است‌ كه‌ از گفتارهاي‌ برهان‌ محقق‌ نيست‌ نك: همانجا.
مآخذ: ابن‌ كربلايى‌، حافظ حسين‌، روضات‌ الجنان‌، به‌ كوشش‌ جعفر سلطان‌ القرائى‌، تهران‌، 349ش‌؛ افلاكى‌، احمد، مناقب‌ العارفين‌، به‌ كوشش‌ تحسين‌ يازيجى‌، آنكارا، 976م‌؛ بايرام‌، ميكائيل‌، «سيد برهان‌الدين‌ محقق‌ ترمذي‌ در تلاطم‌ حوادث‌ سياسى‌»، مولانا از ديدگاه‌ تركان‌ و ايرانيان‌، تهران‌، 369ش‌؛ برهان‌ محقق‌، معارف‌، به‌ كوشش‌ بديع‌الزمان‌ فروزانفر، تهران‌، 339ش‌؛ جامى‌، عبدالرحمان‌، نفحات‌ الانس‌، به‌ كوشش‌ مهدي‌ توحيدي‌پور، تهران‌، 366ش‌؛ حمدالله‌ مستوفى‌، تاريخ‌ گزيده‌، به‌ كوشش‌ ادوارد براون‌، ليدن‌، 910م‌؛ خوارزمى‌، حسين‌، جواهرالاسرار، به‌ كوشش‌ جواد شريعت‌، اصفهان‌، 360ش‌؛ خواندمير، غياث‌الدين‌، حبيب‌السير، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 362ش‌؛ رازي‌، امين‌ احمد، هفت‌ اقليم‌، به‌ كوشش‌ جواد فاضل‌، تهران‌، 340ش‌؛ زرين‌كوب‌، عبدالحسين‌، سرّنى‌، تهران‌، 366ش‌؛ سپهسالار، فريدون‌، رساله‌ در احوال‌ مولانا جلال‌الدين‌ مولوي‌، به‌ كوشش‌ سعيد نفيسى‌، تهران‌، 325ش‌؛ سلطان‌ ولد، بهاءالدين‌، رباب‌نامه‌، به‌ كوشش‌ على‌ سلطانى‌ گرد فرامرزي‌، تهران‌، 359ش‌؛ همو، ولدنامه‌ مثنوي‌ ولدي‌ ، به‌ كوشش‌ جلال‌ همايى‌، تهران‌، 315ش‌؛ سنايى‌، ديوان‌، به‌ كوشش‌ مدرس‌ رضوي‌، تهران‌، 362ش‌؛ شمس‌ تبريزي‌، مقالات‌، به‌ كوشش‌ محمدعلى‌ موحد، تهران‌، 369ش‌؛ صفا، ذبيح‌الله‌، تاريخ‌ ادبيات‌ در ايران‌، تهران‌، 366ش‌؛ فروزانفر، بديع‌الزمان‌، زندگانى‌ مولانا جلال‌الدين‌ محمد، تهران‌، 354ش‌؛ همو، مقدمه‌ بر معارف‌ نك: هم، برهان‌ محقق‌؛ گولپينارلى‌، عبدالباقى‌، مولانا جلال‌الدين‌، ترجمةتوفيق‌ هاشم‌پورسبحانى‌، تهران‌،363ش‌؛همو، مولويه‌بعد از مولانا، ترجمة توفيق‌ هاشم‌پور سبحانى‌، تهران‌، 366ش‌؛ معصوم‌ عليشاه‌، محمدمعصوم‌، طرائق‌ الحقائق‌، به‌ كوشش‌ محمدجعفر محجوب‌، تهران‌، 318ش‌؛ مولوي‌، فيه‌ ما فيه‌، به‌ كوشش‌ بديع‌الزمان‌ فروزانفر، تهران‌، 360ش‌؛ همو، كليات‌ شمس‌، به‌ كوشش‌ بديع‌الزمان‌ فروزانفر، تهران‌، 355ش‌؛ همو، مثنوي‌ معنوي‌، به‌ كوشش‌ نيكلسن‌، ليدن‌، 933م‌؛ همو، مكتوبات‌، به‌ كوشش‌ توفيق‌ هاشم‌پور سبحانى‌، تهران‌، 371ش‌؛ هاشم‌پور سبحانى‌، توفيق‌، تعليقات‌ بر مولانا جلال‌الدين‌ نك: هم، گولپينارلى‌؛ نيز: . 1 EI
نجيب‌ مايل‌هروي‌
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 4820
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست