بَرْقانى، ابوبكر احمد بن محمد بن احمد بن غالب خوارزمى (336- رجب
425ق/947- ژوئن 1034م)، محدث و فقيه شافعى، و صاحب يكى از برجستهترين
«مستخرج» ها بر صحيحين.
وي منتسب به برقان، قريهاي در خوارزم است (نك: سمعانى، 1/323؛ نيز نك:
ياقوت، 1/570). نخستين و مهمترين اثر در ميان منابع شرح زندگى برقانى،
تاريخ بغداد خطيب است كه منابع ديگر، در بيشتر موارد به نقل از اين اثر
پرداختهاند. ابوبكر در برقان رشد كرد و براساس سخنى از ذهبى، وي از حدود سال
350ق در ديار خود به دانش اندوزي روي آورد (17/464). او در خوارزم نزد مشايخ
زمان خود ابوالعباس احمد بن حمدان نيشابوري، محمد بن على حَسّانى و احمد
بن ابراهيم بن حَبّاب بهفراگيري حديث پرداخت (خطيب، تاريخ...،
4/373؛سمعانى، همانجا؛ ابن عساكر، 5/196). پس از آن برقانى سفري طولانى به
شهرهايى چون مرو، هرات، نيشابور، اسفراين، جرجان، بغداد و دمشق و مصر را آغاز
كرد و نزد بزرگان زمان خود همچون ابوالحسن دارقطنى، محمد بن جعفر بُندار،
ابوعلى ابن صَوّاف و ابوبكر بن مالك قطيعى در بغداد، ابوبكر اسماعيلى در
جرجان، بشر بن احمد اسفراينى در اسفراين، ابوعمرو محمد بن احمد حيري در
نيشابور، ابوالفضل ابن خميرويه و ابومنصور ازهري در هرات، عبدالله بن عمر
ابن عليك و ابوصغر سعدي در مرو حديث شنيد (نك: خطيب، همان، 4/373-374،
ابنعساكر، 5/197؛سمعانى،1/323؛ابننقطه، 1/186؛ذهبى،17/464- 465). برقانى در
حديث و فقه شافعى مهارتى تمام يافت و نويسندگان طبقات شافعيه همچون سبكى
و ابواسحاق شيرازي نام او را در شمار فقيهان ياد كردهاند (نك: ابواسحاق، 127؛
سبكى، 4/47).
سرانجام، برقانى در بغداد ساكن شد و افزون بر فراگيري علوم، به تدريس نيز
پرداخت. از مهمترين شاگردان و راويان او در اين ديار، بايد به خطيب بغدادي
اشاره كرد كه ستايش و تمجيد بسيار اين شاگرد، از استاد خود (همان، 3/374)،
نشان دهندة بهرهوري فراوان از اوست. از شمار شاگردان و راويان پر شمار او،
افزون بر خطيب، مىتوان از بزرگانى چون حمزة سهمى مؤلف تاريخ جرجان، و نيز
ابوبكر بيهقى، ابواسحاق شيرازي، ابوالمعالى ثابت بن بندار بقال، ابوالفضل
محمد بن عبدالسلام، ابوعبدالله صوري، ابوالفضل عيسى بن احمد همدانى و
ابويعلى محمد بن احمد عبدي بصري ياد كرد (نك: خطيب، سمعانى،
همانجاها؛ذهبى،17/465؛ ابن عساكر،5/196؛ابنناصرالدين،1/458). در اينميان،
روايتبرقانى از شاگردش،خطيب بغدادي،خود موضوعى در خور توجه است و اين
مطلب در برخى بررسيهاي علم حديث در موضوع روايت «اكابر از اصاغر» نمونهاي
مناسب به شمار مىرود (مثلاً نك: ابن صلاح، مقدمة، 521). بر همين پايه خطيب
و ذهبى، اين مطلب را داراي ارزش يافته، مروياتش از خطيب را در زمان خود
وي، نشان از همت و مرتبة عالى وي دانستهاند (نك: خطيب، همانجا؛ ذهبى،
17/467).
برقانى چنانكه خود نيز در شعري بيان كرده، گرايش شديدي به آموزش حديث
داشته، و گردآوري آن را تا زمان مرگ خود دنبال مىكرده است (خطيب، همان،
4/375-376). وي در مجلس درس ابوبكر اسماعيلى، جزو كوشاترين شاگردان به شمار
مىرفته است و سهمى گويد كه برقانى در محضر استاد، با سرعت سخنان وي را
مىنوشته، و يادداشت برمىداشته است؛ در حالى كه گويا ديگران، از روي نسخة
برقانى استنساخ مىكردهاند (نك: ص 110- 111؛ منصور، 1/154).
ستايشهايى كه از برقانى دربارة تواناييهايش در حديث، فقه، ادبيات عرب و
ديگر علوم شده (مثلاً نك: خطيب، همان، 4/374)، به ويژه در زمينههاي
گوناگون علوم حديث قابل بررسى است. خطيب بغدادي در الكفاية (ص 67،110،جم)،
به عنوان اثري در علم حديث و ابن صلاح در مقدمة خود (ص 197، 415، جم)، از
آراء، روايات و حكايات برقانى بهرهها بردهاند. او در مقام فردي آگاه در
اين زمينه، مرجع بوده، و به پرسشهاي دانش پژوهان پاسخ مى گفته است؛
براي نمونه خطيب بغدادي به پرسشى كه دربارة تفاوت ميان اجازه به معنى
عام آن و اجازه به صورت مكاتبه، از وي شده بوده، اشاره كرده است
(همان، 334). توضيحات برقانى دربارة تفاوت اصطلاحاتى در نحوة تحمل حديث
همچون «اخبرنا»، «حدثنا» و «سمعت»، و نيز كيفيت روايت از شيخ، بدون «عرض»،
نمونههايى از نظريات وي در اين امور است (نك: همان، 239؛ ابن صلاح، همان،
317- 318).
با بررسى برخى آراء برقانى در علم حديث بايد گفت كه وي در جايگاه شاگرد
ابوبكر اسماعيلى، در بيشتر موارد بدون آنكه از تلاش براي آموزش چگونگى
روايت صحيح عدول كند، از روشهاي آسانگيرانة استاد استفاده مىكرده، و آن را
مذهب و شيوة خود قرار مىداده است. از اين دست است شيوة او در مبحث عدم
عرضة مكتوب راوي بر «اصل» استاد كه در اين مقام، وي روايت را مجاز دانسته
است، مشروط بر آنكه به هنگام روايت، راوي به اين عدم عرضه اشاره كند
(نك: خطيب، همانجا؛ ابن صلاح، همان، 377- 378).
برقانى انبوهى از روايات و احاديث را از بزرگان، به ويژه اصحاب حديث از
جمله سفيان ثوري، شعبة بن حجاج، عبيدالله بن عمرو و عبدالملك بن عمير،
بيان بن بشر و مطر وراق و بسياري ديگر از مشايخ گردآورده بوده است (خطيب،
تاريخ، 4/374). او در فقه نيز بسيار توانا بود و او را فقيه محدث دانستهاند و
ابوبكر اسماعيلى او را در فقه اصحاب حديث ستوده است (ابن صلاح، طبقات...،
364؛ ذهبى، 17/467).
از مهمترين وجوه اشتهار برقانى، چنانكه گفته شد، تصنيف و تخريج او از
صحيحين است. جايگاهى كه صحيح بخاري و مسلم خيلى زود بدان رسيدند، ديگر
محدثان را به تأليف آثاري از اين دست واداشت (نك: كتانى، 20 بب). انبوهى
از مستخرجات از صحيحين، همچون روايت برقانى از المستخرج على صحيح البخاري
اثر استادش، ابوبكر اسماعيلى (نك: ذهبى، همانجا)، از آن زمان در دست است. در
اينميان، يكى از مهمترين آثار در اين زمينه تخريج ابوبكر برقانى بر
صحيحين با عنوان المسند است كه به ويژه در شرق سرزمينهاي اسلامى داراي
جايگاه ارزشمندي است. اين اثر را ابن اثير در جامع الاصول خود، به عنوان
يكى از اساسىترين آثار دربارة صحيحين ياد كرده است (1/19). از اين كتاب
نسخههايى در برخى از كتابخانههاي جهان همچون چستربيتى ( آربري، شم 3890 ؛
نيز نك: I/259 S, يافت مىشود. گفتنى است كه دهلوي صاحب حجةالله البالغة به
نقد ارزش اين اثر پرداخته است (نك: 282؛ نيز نك: طباطبايى، 153)
برقانى در علم رجال نيز دست داشته، و ضمن مجموعهاي با عنوان سؤالات ابى
بكر البرقانى و جوابات الدار قطنى، پرسشهايى را دربارة محدثان مختلفمطرح
كرده، و پاسخ آنرا آورده است .(GAS,I/229) اين اثر را عبدالرحيم محمد احمد
قشقري در پاكستان (1404ق) به چاپ رسانده است. افزون بر اينها كتابى در
تاريخ با نام التبيان فى اخبار بغداد (بغدادي، 1/74) به او نسبت داده شده،
و ابن صلاح نيز از كتابى با عنوان اللقط از وي در مقدمة بهره برده است (ص
407). در انتها روايات فراوان خطيب بغدادي در الكفاية از او (ص 67،110، جم)، و
نيز روايت كتاب المعجم ابوبكر اسماعيلى، و العلل ابويحيى زكريا ساجى توسط
او، شايستة ياد كردن است (نك: اسماعيلى، 1/305-307؛ كتانى، 148).
مآخذ: ابن اثير، مبارك، جامع الاصول، به كوشش محمد حامد فقى، بيروت،
1404ق/1984م؛ ابن صلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعية، به كوشش
محيىالدين على نجيب، بيروت، 1413ق/1992م؛ همو، مقدمة، به كوشش عايشه
عبدالرحمان بنت شاطى´، قاهره، 1409ق/ 1989م؛ ابن عساكر، على، تاريخ مدينة
دمشق، به كوشش على شيري، بيروت، 1415ق/1995م؛ ابن ناصرالدين، محمد،
توضيح المشتبه، به كوشش محمد نعيم عرقسوسى، بيروت، 1414ق/1993م؛ ابن
نقطه، محمد، التقييد، بيروت، 1407ق/1986م؛ ابواسحاق شيرازي، ابراهيم، طبقات
الفقهاء، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1401ق/1981م؛ اسماعيلى، احمد،
المعجم، به كوشش زياد محمد منصور، مدينه، 1410ق/1990م؛ بغدادي، هدية؛ خطيب
بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتب العربى؛ همو، الكفاية، حيدرآباد
دكن، 1357ق؛ دهلوي، ولىالله، حجةالله البالغة، به كوشش سيدسابق، قاهره،
دارالكتب الحديثه؛ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و
ديگران، بيروت، 1403ق/ 1983م؛ سبكى، عبدالوهاب، طبقات الشافعية الكبري، به
كوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمد محمود طناحى، قاهره، داراحياء الكتب العربيه؛
سمعانى، عبدالكريم، الانساب، به كوشش عبدالله عمر بارودي، بيروت،
1408ق/1988م؛ سهمى، حمزه، تاريخجرجان، بيروت، 1407ق/1987م؛ طباطبايى،
كاظم، مسندنويسى در تاريخ حديث، قم، 1412ق؛ كتانى، محمد، الرسالة المستطرفة،
بيروت، 1332ق؛ منصور، زياد محمد، مقدمه بر المعجم (نك: هم، اسماعيلى)؛ ياقوت،
بلدان؛ نيز:
Arberry; GAL, S; GAS.
فرامرز حاج منوچهري