بِدْليسى، شرفخان (ذيقعدة 949-1012/ فورية 1543-1603)، رئيس عشيرة كرد روزكى
ياروجكى، از اميران و واليان دستگاه صفوي و عثمانى و مؤلف كتاب شرفنامه.
مهمترين منبع احوال او اطلاعاتى است كه خود وي در «ذيل» بخش اول اين
كتاب آورده است.
امير شمسالدين پدر شرف خان رئيس عشيرة روزكى و از خاندان مشهور كردان
حكومتگر بدليس بود (ثريا، 3/138). بدليس يا تبليس، در غرب درياچة وان، در عهد
شاه طهماسب صفوي به قلمرو عثمانيان ملحق شد و امير شمسالدين ظاهراً به
حكم شاه طهماسب در نزديكى قم به گونهاي در تبعيد سكنى گرفت (نك: نفيسى،
«تاريخچه...»، 36؛ ريو، و در همانجا با دختر امير خان موصلو از امراي بايندريان
و حاكم ارزنجان ازدواج كرد و شرف خان در قرية كرهرود (قس: وُلكف، 291 ، كه
كرمرود نوشته است) از همين ازدواج به دنيا آمد. او تا 9 سالگى در همانجا به
سر برد و با افراد خاندان قاضيان كرهرود كه از بزرگان و دانشمندان آنديار
بهشمار مىرفتند، آميزش داشت (بدليسى، 1/575 -576). شاه طهماسب با پى جويى
سياست خاصى يكسره اميرشمسالدين را كنار نگذاشت و گاهى كارهاي مهمى را به
او واگذار مىكرد؛ از جمله در جنگى با عثمانيان او را به سوي ارجيش گسيل كرد
كه به پيروزي و بازپس گرفتن آن شهر انجاميد.
شاه طهماسب براي وابسته ساختن فرزندان اميران و بزرگان كشور به صفويه،
پسران آنان را در دربار نگهداري و تربيت مىكرد و بدين سبب، شرف خان از 9
تا 12 سالگى در حرم خاص شاهى زيست، تا آنكه پدرش انزوا گزيد و شاه به
تقاضاي كردان، اميري عشيرة روزكى و حكومت ساليان و محمودآباد از توابع
شيروان را به او واگذار كرد. چون 3 سال بعد شيخ امير بلباسى، سرپرست و
پيشكار شرف خان درگذشت، شرف خانِ 15 ساله به شاه پيوست و سپس از سوي او
به داييش محمدي بيك حاكم همدان سپرده شد (همو، 1/576 -577).
پس از چندي، شاه طهماسب مصلحت ديد كه رياست عشيرة روزكى را به
اميرشمسالدين پدر شرفخان دهد و از همين رو، او را به قزوين آورد و دلجويى
كرد و حكومت كرهرود قم را نيز به او داد؛ اما شمسالدين پس از چندي باز از
مقام خود كنارهگيري كرد و اميري عشيرة روزكى بار ديگر به شرف خان واگذار
شد. به هنگام قيام خان احمد گيلانى (975ق/1567م) شاه طهماسب، شرف خان و
چند تن از اميران قزلباش را براي آرام ساختن گيلان به آنجا فرستاد (همو،
1/578؛ روملو، 440) و او به خوبى از عهده برآمد و مورد محبت شاه واقع شد
(بدليسى، 1/578 -579؛ قس: نفيسى، تاريخ...، 1/382).
شرف خان در گيلان ماند و چند سال بعد ظاهراً به سبب بدي آب و هوا به
قزوين نزد شاه آمد، اما اقامت او در دربار با گردنكشى اميران قزلباش و
ناتوانى شاه پير در برقراري نظم همزمان بود. شرف خان كه اين وضع را
مناسب نمىيافت، از شاه طهماسب خواست تا او را به جايى ديگر بفرستد. شاه
نيز بخشهايى را واقع در شيروان و قفقاز به او و عشيرة روزكى اختصاص داد
(بدليسى، 1/580؛ نفيسى، همانجا).
با مرگ شاه طهماسب، ستارة اقبال شرف خان نيز در دربار صفويان افول كرد و
اندك اندك موجب گسستن او از دربار ايران شد. ابتدا شاه اسماعيل دوم از شرف
خان در ادارة امور و نگهداري غرب ايران، به عنوان آرام كنندة طوايف كرد و
لر، سود مىجست و همواره او را مورد توجه و احترام قرار مىداد؛ اما اين تقرب
و نفوذ مورد حسادت برخى از درباريان قرار گرفت، چنانكه به بدگويى از او نزد
شاه پرداختند. سرانجام، او بهتوطئه براي سرنگونى شاه بهنفع برادرزادهاش
شاهزاده حسين ميرزا متهم شد؛ شاه اسماعيل برخى از كسانى را كه همدست شرف
خان مىپنداشت، مجازات كرد و خود او را نيز به عنوان حكومت نخجوان از دربار
دور ساخت (بدليسى، 1/580 -581).
اوضاع پريشان دربار صفوي در دورة شاه اسماعيل دوم و محمد خدا بنده، موجب شد
كه دربار عثمانى، پس از يك سال و 4 ماه حكمرانى شرف خان در نخجوان، او را
نامزد حكومت بدليس كند كه در خاندان پدري شرفخان موروثى بود. شرف خان كه
از دربار ايران نااميد شده بود، با خوشحالى تمام در 986ق/1578م با 400 همراه
كه نيمى از آنها از عشيرة خود او بودند، قدم به خاك عثمانى نهاد و به سلطان
مراد سوم پيوست و همواره از احترام و محبت او برخوردار بود (همو، 1/581 -582؛
نيز، نك: صفا، 5/1693؛ قس: نفيسى، «تاريخچه»، 36). از آن پس، شرف خان بارها
به سمتهاي لشكري و كشوري رسيد و به پاداش اين خدمتها، ناحية موش نيز به
قلمرو حكومت او افزوده شد. در 1005ق در دوران پادشاهى سلطان محمد سوم، شرف
خان با حفظ موقعيت و مقام خود، ادارة عملى امور را به پسرش ابوالمعالى
شمسالدين بيك سپرده بود، تا در آرامش به امور علمى و نگارش تاريخ خويش
بپردازد (بدليسى، 1/582 -584). وفات او را همان سالِ وفات سلطان محمد سوم
(1012ق) نوشتهاند (نك: بروسهلى، 3/72).
شرف نامه : اينكتاب با عنوان تاريخ كردستان يا تاريخ الاكراد نيز مشهور و
ثبت شده است (مثلاً نك: الهيات، 1/88؛ آتاباي، 372). وي اين اثر را به نام
سلطان محمد سوم تأليف كرد (نك: 1/5). به نظر مىرسد انگيزة او در تأليف شرف
نامه، نگارش تاريخى براي طايفة خودش بوده است (قس: همو، 1/9).
در ميان آثاري كه در تاريخ سلسلههاي حكام معروف كرد نوشته شده است و
شمار آنها اندك هم نيست (نك: حاجى خليفه، 1/282)، شرف نامه اثري فارسى
است كه به شاهان صفوي و عثمانى به كوتاهى، و به شاهان، اميران و حاكمان
محلى كُرد به تفصيل پرداخته است (بروسهلى، همانجا). كتاب دو بخش اصلى
دارد كه نخستين آن، پس از مقدمه شامل 4 صحيفه در تاريخ واليان، شاهان،
اميران و خاندانهاي مشهور و غير مشهور كردستان و كرد نژاد نواحى ديگر است كه
صحيفة چهارم آن به اميران و حاكمان بدليس اختصاص دارد. ذيلى كه شامل شرح
زندگى خود مؤلف و شمهاي از احوال پدر اوست، در پايان همين بخش آمده است.
ولكف براي نخستين بار به شرف نامه توجه كرد و در مقالهاي تقريباً كوتاه،
اما جامع شرحى از نسخة متعلق به موزة آسيايى آكادمى علوم سنپترزبورگ
نگاشت و در آن زندگى شرف خان را همراه با توضيحاتى دربارة بخشها، فصلها و
عنوانهاي كتاب آورد و نامهاي خاندانها، سلسلهها و جايها را با املاي عربى و
فرانسه ضبط كرد (ولكف، .(291-298 چند دهه بعد، زِرنُف1 طى سالهاي 1276-
1278ق/1860- 1862م شرف نامه را در دو جلد در سن پترزبورگ منتشر ساخت (نك:
ادواردز، 661 ؛ نيز؛ آربري، .(II(4)/482
ترجمة فرانسة شرف نامه از روي متن فارسى، چند سال بعد در 1868- 1875م به
قلم شارموا2 در دو جلد در سن پترزبورگ انتشار يافت ( آربري، همانجا؛ ادواردز،
.(661-662 از اين كتاب ترجمهاي هم به تركى عثمانى صورت گرفته است
(بروسهلى، همانجا). شمعى در 1092ق/1681م نسخة كوتاه شدهاي از همان ترجمة
تركى ترتيب داد (همانجا). برگردان عربى شرف نامه از فارسى، به ملاجميل
بندي روزبيانى نسبت داده شده است (نك: مشار، 3/3264- 3265). چاپ عونى كه
از نظر دقت و صحت متن ستوده شده است (عباسى، 1/106- 107)، با افزودن مقدمه
و تعليقات و فهرستها در 1343ش به كوشش محمد عباسى در تهران افست گرديد و
سپس در 1347ش تجديد چاپ شد.
مآخذ: آتاباي، بدري، فهرست تاريخ، سفرنامه، سياحت نامه، روزنامه و
جغرافياي خطى كتابخانة سلطنتى، تهران، 1356ش؛ الهيات تهران، خطى؛ بدليسى،
شرف خان، شرف نامه، به كوشش محمد عباسى، تهران، 1343ش؛ بروسهلى، محمد
طاهر، عثمانلى مؤلفلري، استانبول، 1342ش؛ ثريا، محمد، سجل عثمانى (
تذكرةمشاهير عثمانيه )،استانبول، 1311ق؛ حاجى خليفه، كشف؛ روملو، حسن، احسن
التواريخ، بهكوشش چارلز نارمن سيدن، تهران، 1342ش؛ صفا، ذبيحالله، تاريخ
ادبيات در ايران، تهران، انتشارات فردوس؛ عباسى، محمد، مقدمه بر شرف نامه
(نك: هم، بدليسى)؛ مشار، خانبابا، فهرست كتابهاي چاپى فارسى، تهران، 1355ش؛
نفيسى، سعيد، «تاريخچة ادبيات ايران»، سالنامة پارس، 1328ش، بخش نخست،
تهران؛ همو، تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسى، تهران، 1344ش؛ نيز:
Arberry; Edwards, E., A Catalogue of the Persian Printed Books in the British
Museum, London, 1922; Rieu, Ch., Catalogue of the Persian Manuscripts in the
British Museum, London, 1879; Wolkow, X Notice sur l'ouvrage persan intitul E
Scheref Nam E n , JA, 1826,vol.III.
منوچهر پزشك