بِدْليسى، ابوياسر عمار بن ياسر بن مطر بن سحاب، عارف سدة 6ق/12م، مشهور
به عمار ياسر بدليسى و ملقب به ضياءالدين. تاريخ ولادت و زادگاه او دانسته
نيست، اما با توجه به نسبت «بدليسى»، به احتمال در بدليس (ه م) زاده شده
است.
عمار ياسر از شاگردان و تربيت يافتگان شيخ ابونجيب ضياءالدين سهروردي (د 563
ق/1168م) بود. او پس از طى مراحل سير و سلوك نزد ابونجيب، از خلفاي او شد،
تا آنجا كه در نيمة دوم سدة 6ق در شمار مشايخ بزرگ به حساب مىآمد.
نجمالدين كبري (د 618 ق/1221م)، عارف بزرگ و بنيانگذار طريقة كبرويه، از
جمله مريدان او بود كه پس از بهره جستن از بابافرج تبريزي (ه م)، جهت
تكميل و كسب بيشتر معرفت (ح 580 ق/1184م) به خدمت عمار ياسر بدليسى رسيد،
به سلك ارادتمندان او درآمد و از او خرقة تبرك دريافت كرد (نجمالدين، 227-
228؛ علاءالدوله، چهل مجلس، 228-229؛ يافعى، 4/40-41؛ جامى، 421؛ خوارزمى،
1/118؛ خواندمير، 3/35-37؛ ابن كربلايى، 2/308). نجمالدين كبري در كتاب
فوائح الجمال از او به بزرگى ياد كرده است (همانجا).
جامى بدليسى را بسيار ستوده، و در وصف او گفته است: «در تكميل ناقصان و
تربيت مريدان و كشف وقايع ايشان، كمال تمام داشته است» (همانجا) و نيز
محمد نوربخش او را «ولى مرشد» عالم به «علوم ظاهر و باطن» و يكى از اولياي
زمان خودش خوانده است (نك: ابن كربلايى، 2/335).
شيخ عمار ياسر، در بدليس وفات يافت و در همانجا نيز به خاك سپرده شد
(علاءالدوله، «تذكرة...»، 319؛ ابن كربلايى، همانجا). سال وفات او را به
اختلاف 582 ق/1186م (غلام سرور، 2/12؛ معصوم عليشاه، 2/108؛ استخري، 189) و
نيز بين سالهاي 590 تا 604 ق/ 1194 تا 1207م دانستهاند (همانجا؛ ايرانيكا، ؛
IV/77 I/567 .(GAL,
بدليسى نظرية خاص و جديدي در تصوف ارائه نكرد و تنها به نشر و تعليم سنت
رايج صوفيه پرداخت ( ايرانيكا،.(IV/78 نجمالدين كبري به نقل از استادش
آورده است: «هرگاه وارد خلوت شدي به يك اربعين تنها اكتفا مكن، بلكه با
خود بگو كه پس از انجام اربعين هم از خلوت بيرون نخواهم رفت» و پس از آن
گفت: «آنچه ايراد شد نكتة دقيقى است كه جز آنها كه به سرحد كمال و بلوغ
رسيدهاند، ديگران متوجه آن نمىباشند» (ص 191).
بدليسى بر تصحيح نيت قبل از وارد شدن به خلوت تأكيد مىكرد (نك: جامى، ابن
كربلايى، همانجاها). وي بر آن باور بود كه با رسيدن بنده به مقام كمال،
باطن او چون آخرت و ظاهر او چون دنيا مىشود و از آن پس با قلب خود در آخرت
و با جسم خويش در دنيا خواهد بود؛ پس انسان كامل به هر آنچه بر ديدة سر
بنگرد، به چشم دل خدا را در آن يا با آن و يا پيش از آن مىبيند، زيرا دل
براي خداوند و براي شناخت او آفريده شده است و هرگاه از ما سوي الله فارغ
گردد، جز نظر به خداوند براي او مشغوليتى نمىماند (استخري، 194).
آثار: 1. بهجة الطايفه. مؤلف در اين كتاب به بحث دربارة موضوعات عرفانى
پرداخته است. نسخهاي از اين اثر در كتابخانة برلين موجود است ( آلوارت،شم
.(2842 2. صوم القلب، يا صوم القلوب. بدليسى در اين اثر به مسائل كلى
عرفانى و نيز همان طور كه از نام آن آشكار است، پيرامون «قلب» صحبت كرده
است. از اين كتاب نيز نسخهاي در همان كتابخانه موجود است (همان، شم .(3133
مآخذ: ابن كربلايى، حافظ حسين، روضات الجنان، به كوشش جعفر سلطان القرايى،
تهران، 1349ش؛ استخري، احسانالله على، اصول تصوف، تهران، كانون معرفت؛
جامى، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش محمود عابدي، تهران، 1370ش؛
خوارزمى، حسين، جواهر الاسرار، به كوشش محمدجواد شريعت، اصفهان، مشعل؛
خواندمير، غياثالدين، حبيب السير، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1362ش؛
علاءالدولة سمنانى، احمد، «تذكرة المشايخ»، مصنفات فارسى، به كوشش نجيب
مايل هروي، تهران، 1369ش؛ همو، چهل مجلس، به كوشش نجيب مايل هروي،
تهران، 1366ش؛ غلام سرور لاهوري، خزينة الاصفياء، لكهنو، 1290ق؛ معصوم
عليشاه، محمد معصوم، طرائق الحقايق، به كوشش محمد جعفر محجوب، تهران،
1318ش؛ نجمالدين كبري، احمد، فوائح الجمال، ترجمة محمدباقر ساعدي خراسانى،
تهران، 1368ش؛ يافعى، عبدالله، مرآةالجنان، بيروت، 1390ق/1970م؛ نيز:
Ahlwardt; GAL; Iranica.
محمدجواد شمس