بَحْرُالْغَزال، رود و استانى در سودان.
رود بحرالغزال: اين رود شاخة مهم غربى رود نيل است كه به سمت شمال شرقى
افريقا جريان دارد و حوضة آن از شمال غربى تا دارفور، از جنوب غربى تا كنگو،
و از مغرب تا افريقاي مركزي و زئير گستردهشدهاست ( آمريكانا؛بريتانيكا،
ماكرو، .(XVII/757 بحرالغزال از به هم پيوستن رودهاي بزرگى چون تُنج، جور،
آگور و رُهل پديد مىآيد ( آمريكانا؛وينگيت، .(26 اين رود در غرب درياچة «نو1»،
در 9 و 29 عرض شمالى با رود بحرالجبل تلاقى مىكند و آبريز نيل - كنگو را
تشكيل مىدهد. آن دو كه يك دهم حجم آب نيل را تأمين مىكنند، به «نيل
سفيد» شهرت دارند. بحرالغزال پس از تلاقى با بحرالجبل، مسير پرپيچ و خمى را
مىپيمايد. اين رود با گذشتن از درياچة نو در 10 عرض شمالى و 9 طول شرقى، به
راه خود در قارة افريقا ادامه مىدهد. در شمال شرقى آن، مجموعه جزايري به
چشم مىخورد. بحرالغزال در نزديكى تلاقى با بحرالعرب، حوضهاي را به طول 10
مايل و عرض يك مايل تشكيل مىدهد. هر چند اين رود در امتداد مسير خود به
جانب شرق باريكتر مىشود، اما عمق بيشتري مىيابد ( آمريكانا؛2 ؛ EIلودويگ،
115، 120-121، 351؛ جوهري، 451؛ هالت، 9).
بحرالغزال در مقايسه با رودهاي اروپا، پرخروشتر و پرآبتر است و بارانهاي
فصلى گاه به طغيان آن مىانجامد. سيلابهاي حاصل از دورة پرآبى رودخانه، تا
ارتفاع 3 پا زمينهاي اطراف خود را در آب فرو مىبرد. بر اثر رسوباتى كه
بحرالغزال در مسير حركت خود برجاي نهاده، باتلاقهاي پهناوري پديد آمده است
(لودويگ، 120-121؛ ناختيگال، ؛ IV/18 آمريكانا ).اين باتلاقهاي دائمى در مسير
جريان بحرالغزال مدتها هر گونه راه عبور و مرور از نيل به اين منطقه را
مسدود ساخته بود، چنانكه كشتيرانى در آن تقريباً ناممكن به نظر مىرسيد.
بعدها با لايروبى اين مسير در دورة پرآبى رودخانه، امكان كشتيرانى فراهم
آمد (همانجا؛ طوسون، 1/120؛ هالت، 131). بحرالغزال از ديرباز نظر جغرافىدانان
اروپايى را به خود جلب كرده بود. از اواخر سدة 18م پژوهشگران در اين منطقه
به كاوش پرداختند و نقشههاي جامع و دقيقى از مسير حركت رود و شاخههاي
متعدد آن تهيه كردند ( آمريكانا).
استان بحرالغزال:
موقعيت جغرافيايى: اين استان كه در جنوبغربى سودان واقع، و به «اقليم
السدود» نيز معروف است، از شمال به دارفور و كُردُفان، از جنوب به استوائية
غربى، از مشرق به البحيره و از مغرب به افريقاي مركزي منتهى مىشود (
بريتانيكا،همانجا؛ جوهري، 450). بحرالغزال از نظر جغرافيايى به دو منطقة متمايز
شمالى و جنوبى تقسيم مىشود. ناحية شمال آن سراسر پوشيده از دشتهاي آبرفتى
حاصلخيز است. هرچه به سمت جنوب پيش مىرويم، ارتفاع آن از سطح دريا
افزايش مىيابد و در نهايت به رشتهكوههايى منتهى مىشود كه اين استان را
از رود كنگو جدا مىسازد (شقير، جغرافية...، 86). در سرزمين ناهموار بحرالغزال
به سبب چشمههاي جوشان، ريزش بارانهاي موسمى و جريان رود بحرالغزال و
شاخههاي آن، صحنههاي سحرانگيزي از جنگلهاي انبوه با درختانى كهنسال پديد
آمده است. در اين جنگلها انواع حيوانات استوايى، از جمله طوطى دمقرمز،
زرافه و گاو وحشى يافت مىشود (فوزي، 1/32؛ ناختيگال، همانجا؛ بريتانيكا،
ماكرو، .(I/735
بحرالغزال در زمرة استانهاي بزرگ سودان است كه از نظر تقسيمات اداري، به 8
بخش تقسيم مىشود (گونيلى، 78؛ شقير، تاريخ...، 411). اين استان با مساحتى
نزديك به 214 هزار كم2، جمعيتى در حدود 3 تا 4 ميليون نفر را در خود جاي داده
است (وينگيت، نيز بريتانيكا، همانجاها).
بيشتر جمعيت بحرالغزال را دَنكهها تشكيل مىدهند كه به دامداري مشغولند و
به زبان مردم نيل سخن مىگويند. دناقله، گروه جعالى و رِزَيقات از ديگر
قبايل بزرگ آن به شمار مىآيند كه نقش چشمگيري در رشد و توسعة اين منطقه
داشتهاند. زبان اين قبايل سودانى است ( 2 ؛ EIهالت، 13-14). افزون بر آن،
برخى از قبايل عرب نيز در بحرالغزال سكنى گزيدهاند (ناختيگال، .(IV/33 پيش
از آغاز سدة 13ق/19م شمار مسلمانان درآنجا اندك بود. اكثر مردم پيرو آنيميسم
(جانگرايى) بودند و مسيحيان 15% كل جمعيت را تشكيل مىدادند. همزمان با
اوجگيري تجارت برده در بحرالغزال، قبايلى كه از اين رهگذر در آستانة
نابودي قرار گرفتند، اسلام را پايگاه اجتماعى و فرهنگى مطمئنى يافتند. چه،
استقلال و آزادگى آنان را به رسميت مىشناخت و با بردهفروشى در ستيز بود.
از اينرو، شمار فراوانى به آيين اسلام گرويدند (كوك، 420، 424- 425).
زندگى ساكنان بحرالغزال پيوندي ناگسستنى با ميزان آب رود نيل دارد. از آنجا
كه 56% از رسوبهاي نيل سفيد در اين منطقه تهنشين مىشود، كشاورزي در آنجا
رونق فراوانى دارد (جوهري، 450-451). دانههاي روغنى، موز، ذرت، توتون و
برنج، مهمترين محصولات كشاورزي اين استان است. بحرالغزال از صادركنندگان
عمدة عاج، تمرهندي، مس، عسل و لاستيك به شمار مىآيد و از معادن غنى مس و
آهن برخوردار است ( بريتانيكا،نيز شقير، جغرافية، همانجاها). پس از 1899م از
خرطوم تا بحرالغزال خط كشتيرانى تأسيس گشت (مونس، 338-339). همچنين در
1962م خط آهنى از جنوب كردفان به وائو1، مركز بحرالغزال كشيده شد (هالت،
191).
پيشينة تاريخى: نخستين بار در سدة 11ق/17م كه فرمانرواي تُنجور به
بحرالغزال تاخت، از اين منطقه ياد شده است (نك: تريمينگام، .(213 در سدة
19م كه بازرگانان در جستوجوي عاج و برده و ديگر ثروتهاي طبيعى به قارة
افريقا گام نهادند، سواحل بحرالغزال شاهد بروز درگيريهاي خونينى ميان آنان
بود (اليور، .(177-178 تجارت پرسود برده، نخست نظر اروپاييان را به اين
منطقه جلب كرد، اما در اواخر دهة 1850م با كشف گذرگاه نيل سفيد در
بحرالغزال، بازرگانان مصر و سوريه نيز به جمع آنان پيوستند. ديري نپاييد كه
سوداگران ثروتمند بومى، اين تجارت را در انحصار خويش قرار دادند. هنگامى كه
خديو اسماعيل (حك 1292-1312ق/1875- 1895م)، نايبالسلطنة عثمانى مصر تلاش
گستردهاي را براي منع بردهفروشى آغاز كرد، سوداگران راه مناطق دورافتادة
بحرالغزال را كه از سيطرة خديو خارج بود، در پيش گرفتند (شبيكه، 165-166، 168؛
هالت، 78، 82 -83).
در ميان تاجران برده بيش از همه، زبير رحمت منصور پرآوازه شد. او فعاليت
خود را از 1857م آغاز كرد و در مدت كوتاهى نبض اداري، تجاري و اقتصادي
بحرالغزال را در دست گرفت. وي در 1866م با اعراب جنوب دارفور قراردادي
مبنى بر استفاده از راه كاروان رو شكّا منعقد ساخت. در 1286ق/1869م خديو مصر
براي سيطره بر مناطق جنوبى سودان به بحرالغزال لشكر كشيد. زبير به سبب
ثروت سرشاري كه از تجارت برده اندوخته بود، اعتماد خديو را به خود جلب كرد
و در نتيجه به حكمرانى بحرالغزال گمارده شد. زبير با تشكيل شورايى از
بزرگان شهر زمام امور را در دست گرفت و با حمايت سپاهى كه از سياهپوستان
بومى گرد آورده بود، با حكام محلى درآويخت و شورش آشوبگران را خاموش ساخت.
زبير دروازههاي بحرالغزال را به روي تاجران مناطق شمالى كشور گشود و رونق
بازرگانى، امنيت و رفاه نسبى را براي ساكنان بحرالغزال به ارمغان آورد
(تئوبالد، 16 -15 ؛ شبيكه، 168-169؛ ضرار، 86 -87) و توانست اندك اندك سيطرة
خود را بر مناطق اطراف بگستراند. دستگاه حكومتى خرطوم كه از قدرت او
هراسيده بود، در 1289ق/1872م سپاهى به فرماندهى محمد بلالى كه فردي
ماجراجو از اهالى دارفور بود، به بحرالغزال گسيل داشت. با شكست بلالى اعتبار
زبير فزونى يافت. وي براي حفظ پايههاي قدرت خود از رويارويى با حكومت
سودان روي برتافت و به گفتوگوهاي مسالمتآميز تن داد. اين مذاكرات به
انتصاب زبير از سوي خديو، به استانداري بحرالغزال انجاميد. وي نيز فعالانه
براي تثبيت سيطرة خديو بر مناطق جنوبى سودان كوشيد. زبير پيوسته سوداي
حكمرانى بر سراسر جنوب را در سر مىپروراند. از اينرو، در 1873م كه قبيلة
رزيقات با حمله به بازرگانان، پيمان خود را نقض كردند، فرصت يافت تا به
شكا يورش برد. هر چند او در حمله به كردفان ناكام ماند، اما توانست در
1291ق/1874م پس از كشتن سلطان ابراهيم، فرمانرواي دارفور، اين منطقه را
به تصرف خويش درآورد (شبيكه، 169- 175؛ ضرار، 87 - 88؛ حسن، 115).
ديري نپاييد كه رابطة زبير با اسماعيل ايوب، حاكم سودان به تيرگى گراييد.
هنگامى كه زبير براي دادخواهى به قاهره رفت، به دستور خديو در آنجا باز
داشت، و از مقام خود عزل شد. در اين زمان فرزندش، سليمان امور بحرالغزال را
سامان مىبخشيد. در 1294ق/1877م گوردن در سودان به حكومت رسيد. وي سليمان
را عزل كرد و ادريس ابتر از قبيلة دناقله را بر بحرالغزال گمارد. سليمان با
رقيب خود درآويخت و قدرت از دست رفتهاش را بازيافت. آنگاه بر گوردن شوريد.
در نتيجه، وي، سليمان و پدرش را غياباً به مرگ و مصادرة اموال محكوم كرد.
سرانجام سليمان پس از درگيريهاي متعدد، در 1879م به دست گِسى، معاون
ايتاليايى گوردن كشته شد. از آن پس گسى بر بحرالغزال حكم راند و همان سال
جاي خود را به لاپتن وانهاد (هالت، 85 -87؛ ضرار، 95-97؛ فوزي، 1/30، 36- 38).
در 1298ق/1881م محمد احمد عبدالله، سودانى پرتوانى كه خود را مهدي ناميد، با
هدف تشكيل حكومتى اسلامى در سراسر سودان، قيام كرد. او از ناخرسنديهاي
عمومى ناشى از استبداد حاكمان محلى به نفع خود سود جست و در ميان قبايل
دناقله و جعاليها، هواداران سرسختى يافت (كوك، 416، 425؛ وينگيت، .(28 مهدي
سپاهى به سركردگى كرمالله كُرقُساوي به بحرالغزال گسيل داشت. وي با
حمايت مقامات عالى رتبة شهر، مقاومت لاپتن را در هم كوبيد و سرانجام در 22
يا 28 آوريل 1884 بحرالغزال را گشود و دو سال در آنجا حكم راند (شقير، تاريخ،
415-419؛ ضرار، 142).
از آن پس بحرالغزال آماج توسعهطلبيهاي استعمارگران اروپايى قرار گرفت. در
1312ق/1894م بلژيك با حمايت انگليس به آنجا لشكر كشيد. از سوي ديگر نيروهاي
نظامى فرانسه نيز به موجب پيمانى كه در 14 ژوئية همان سال با كنگو منعقد
ساختند، در بحرالغزال فرود آمدند. سرانجام با فتح سودان توسط نيروهاي مشترك
انگليسى و مصري، فرانسويان آنجا را ترك گفتند و پس از امضاي قراردادي ميان
فرانسه و انگليس به ادعاهاي فرانسه در اين منطقه پايان داده شد. بعدها
استان بحرالغزال به تصرف كامل دولت سودان درآمد و شهر وائو به عنوان مركز
اين استان شناخته شد (تئوبالد، 245-246 195, ,171 ؛ شقير، همان، 949).
مآخذ: جوهري، يسري، شمال افريقية، اسكندريه، 1976م؛ حسن، حسنابراهيم،
انتشار الاسلام و العروبة فيما يلى الصحراء الكبري، قاهره، 1957م؛ شبيكه،
مكى، السودان عبرالقرون، بيروت، 1965م؛ شقير، نعوم، تاريخ السودان، به
كوشش محمدابراهيم ابوسليم، بيروت، 1981م؛ همو، جغرافية و تاريخ السودان،
بيروت، 1972م؛ ضرار، ضرار صالح، تاريخ السودان الحديث، بيروت، 1968م؛
طوسون، عمر، تاريخ مديرية خط الاستواء المصرية، اسكندريه، 1355ق/1937م؛ فوزي،
ابراهيم، السودان بين يدي غردون و كتشنر، 1319ق؛ كوك، ژ. م.، مسلمانان
افريقا، ترجمة اسدالله علوي، مشهد، 1373ش؛ گونيلى، حسين، جغرافياي ممالك
اسلامى، تهران، 1343ش؛ لودويگ، اميل، النيل، ترجمة عادل زعيتر، قاهره،
1951م؛ مونس، حسين، اطلس تاريخ الاسلام، قاهره، 1407ق/1987م؛ هالت، پ.
م. و م. و. دالى، تاريخ سودان بعد از اسلام، ترجمة محمدتقى اكبري، مشهد،
1366ش؛ نيز:
Americana; Britannica, 1978; EI 2 ; Nachtigal, G., Sahara and Sudan, London,
1889; Oliver, R. and J. D., Fage, A Short History of Africa, 1973; Theobald, A.
B., The Mahd / ya, London, 1955; Trimingham, J. S., A History of Islam in West
Africa, New York, 1978; Wingate, F. R., Mahdiism and the Egyptian Sudan, London,
1968.
عزت ملاابراهيمى