responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4476
بترونى‌
جلد: 11
     
شماره مقاله:4476


بَتْرونى‌، عنوان‌ اعضاي‌ خاندانى‌ از فقها و قضات‌ حنفى‌ حلب‌ در سده‌هاي‌ 10 و 11ق‌/16 و 17م‌.
نسبت‌ بترونى‌ِ اين‌ خاندان‌ به‌ سبب‌ خاستگاه‌ ايشان‌ بَترون‌، شهري‌ در نزديكى‌ طرابلس‌ شام‌ است‌ كه‌ قديم‌ترين‌ فرد ايشان‌ عبدالرحمان‌ بن‌ محمد بن‌ عبدالسلام‌ از آنجا به‌ حلب‌ مهاجرت‌ كرده‌ بوده‌ است‌ (محبى‌، خلاصة...، 1/11). عبدالرحمان‌ كه‌ به‌ ابن‌ غَرامى‌ نيز معروف‌ است‌، فقيه‌ شافعى‌ مذهبى‌ با گرايش‌ صوفيانه‌ بود. او در بترون‌ نزد مشايخ‌ آن‌ ديار به‌ ويژه‌ سيد عَلوان‌ حَمَوي‌ به‌ فراگيري‌ دانش‌ پرداخت‌ و علوم‌ اسلامى‌ همچون‌ قرائت‌، تفسير، حديث‌، و نيز ادب‌ عرب‌ را فراگرفت‌ و در فقه‌ توانا گشت‌. وي‌ كه‌ ملازم‌ شيخ‌ خود، سيدي‌ علوان‌ بود، توانست‌ اجازة روايت‌ تمام‌ آموخته‌هايش‌ را كسب‌ كند. او در 964ق‌/1557م‌ همراه‌ خانواده‌اش‌ از بترون‌ به‌ حلب‌ مهاجرت‌ كرد و در آنجا قدر و منزلتش‌ افزون‌ گشت‌. با حضور در حلب‌، توسط بدرالدين‌ خليصى‌ به‌ زاوية شيخ‌ عبدالكريم‌ قَلْعى‌ حنفى‌ رفت‌ و با مشايخ‌ آنجا آشنا شد و سپس‌ در مدرسة كيزوانيه‌ به‌ تدريس‌ پرداخت‌. او در جامع‌ كبير به‌ وعظ و افتا نشست‌ و بسياري‌ كسان‌ نزد وي‌ شتافتند. او پس‌ از درگذشت‌ شيخ‌ عبدالكريم‌، امام‌ جامع‌ حلب‌ از نظر جايگاه‌ علمى‌، توان‌ جانشينى‌ او را داشت‌؛ اما اختلاف‌ مذهب‌، مانعى‌ براي‌ اين‌ جانشينى‌ بود، پس‌ بترونى‌، با پذيرش‌ مشكلات‌ احتمالى‌ از سوي‌ شافعيان‌، با تغيير مذهب‌ خود از شافعى‌ به‌ حنفى‌، به‌ امامت‌ آنجا رسيد. او سرانجام‌ در 977ق‌/1569م‌ در حلب‌ از دنيا رفت‌ (نك: طباخ‌، 6/73- 75، 215؛ غزي‌، محمد، 3/163؛ ابن‌ حنبلى‌، 1(2)/768-773).
عبدالرحمان‌ داراي‌ آثاري‌ است‌ كه‌ نسخ‌ برخى‌ از آنها موجود است‌: 1. رسالة الحِكَم‌، كه‌ نسخة آن‌ در مجموعة گَرِت‌ (شم 2824) در دانشگاه‌ پرينستون‌ يافت‌ مى‌شود (نك: ماخ‌، 241 ؛ نيز بخيت‌، 2/23)؛ 2. رسالة فى‌ اركان‌ السلوك‌ فى‌ طريقة التصوف‌، كه‌ نسخة آن‌ در مجموعة گرت‌ (شم 2825) نگهداري‌ مى‌شود (همانجاها). همچنين‌ در منابع‌ به‌ تأليفاتى‌ از او اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ امروزه‌ نشانى‌ از آنها در دست‌ نيست‌، از آن‌ جمله‌اند: تعليقه‌اي‌ بر تائية ابن‌ حبيب‌، شرح‌ المقدمة الجزرية در قرائات‌، شرح‌ مقدمة الجرمى‌، و نظم‌ِ التصريف‌ زنجانى‌ (نك: غزي‌، محمد، همانجا؛ بغدادي‌، هديه‌، 1/546، ايضاح‌، 2/542).
جايگاهى‌ را كه‌ عبدالرحمان‌ در حلب‌ به‌دست‌آورده‌ بود، فرزندانش‌، ابوالجود، ابواليمن‌ و محمد به‌ خوبى‌ حفظ، بلكه‌ افزون‌ كردند. در ميان‌ اين‌ 3 برادر، ابوالجود (د 1039ق‌/1630م‌) جانشين‌ پدر شد. او به‌ فراگرفتن‌ علوم‌ پرداخت‌ و در فقه‌ و علوم‌ حديثى‌ توانا، و در فن‌ خطابه‌ چيره‌دست‌ گشت‌. وي‌ پس‌ از پدر، در جامع‌ حلب‌ به‌ وعظ و خطابه‌ مى‌پرداخت‌ و افزون‌ بر آنكه‌ مفتى‌ حلب‌ بود، به‌ تدريس‌ هم‌ اشتغال‌ داشت‌. ابوالجود همچنين‌ مدتى‌ ولايت‌ افتا و قضاي‌ قدس‌ را برعهده‌ داشت‌ (طباخ‌، همانجا). در ميان‌ نويسندگان‌، بورينى‌ با ديده‌اي‌ متفاوت‌ به‌ ابوالجود نگريسته‌، و به‌ ناتواناييهاي‌ علمى‌ او اشاره‌ كرده‌ است‌. بورينى‌ ضمن‌ ستايش‌ برادر وي‌، ابواليمن‌، او را به‌ جهل‌ منتسب‌ كرده‌ است‌ (1/260-262). در مقابل‌، بسياري‌ كسان‌ وي‌ را ستوده‌، و شعرا در ديوانهاي‌ خود او را مدح‌ كرده‌اند كه‌ برخى‌ از اشعار ايشان‌ در منابع‌ آمده‌ است‌ (محبى‌، همان‌، 1/114- 115؛ طباخ‌، 6/216-217). برپاية برخى‌ اسنادِ وقفيات‌ باقى‌مانده‌ در منطقه‌، ابوالجود از رجب‌ 1035 تا رمضان‌ 1036/ آوريل‌ 1626 تا مة 1627 در مدرسة كيزوانيه‌ تدريس‌ مى‌كرده‌ است‌ (غزي‌، كامل‌، 536).
به‌ نظر مى‌رسد كه‌ ابوالجود مى‌توانسته‌ است‌ به‌ قضاي‌ حلب‌ نيز دست‌ يابد، اما برخى‌ دشمنيها با او از سوي‌ شيخ‌ فتح‌الله‌ بيلونى‌ كه‌ به‌ دربار عثمانى‌ راه‌ داشت‌ و با نصوح‌ پاشا، وزيراعظم‌ داراي‌ ارتباط بود، مانعى‌ براي‌ اين‌ امر گشت‌. شيخ‌ بيلونى‌ ترتيبى‌ داد تا وزير، حكم‌ قضاي‌ حلب‌ را به‌ نام‌ برادر ابوالجود، محمد (د 1042ق‌/1632م‌) امضا كند. از سويى‌ محمد اگرچه‌ خود به‌ كم‌بضاعتى‌ خويش‌، به‌ ويژه‌ با وجود ابوالجود، آگاه‌ بود، اما نپذيرفتن‌ حكم‌ وزير نيز دور از مصلحت‌ مى‌نمود. وي‌ با بيان‌ موضوع‌ نزد برادر، اجازة قبول‌ مسئوليت‌ را كسب‌ كرد و مدتى‌ به‌ قضاي‌ حلب‌ پرداخت‌ (محبى‌، همان‌، 1/493). محمد افزون‌ بر آنكه‌ به‌ نام‌ عمومى‌ خاندان‌، بترونى‌ شهرت‌ داشت‌، به‌ سبب‌ زيستن‌ در محلة عَقَبه‌، به‌ مفتى‌ عقبه‌ نيز معروف‌ بود (طباخ‌، 6/232).
حضور محمد در مقام‌ قضاي‌ حلب‌ چندان‌ دوام‌ نيافت‌ و برادر ديگرش‌، ابواليمن‌ (د 1046ق‌/1636م‌) به‌ اين‌ مقام‌ دست‌ يافت‌. جدا از سخن‌ بورينى‌ دربارة مقايسة ابوالجود و ابواليمن‌، گويا در واقع‌ نيز ابواليمن‌ نسبت‌ به‌ ديگر برادرانش‌ از تواناييهاي‌ علمى‌ بيشتري‌ برخوردار بوده‌ است‌. او پس‌ از سپري‌ كردن‌ دورة تحصيل‌ علم‌، فقيهى‌ توانا گشت‌ و در مدرسة عادليه‌ درس‌ مى‌داد. وي‌ مفتى‌ حلب‌ شد و حلبيان‌ به‌ او اقبالى‌ تمام‌ داشتند. ابواليمن‌ در 1004ق‌/1596م‌ از راه‌ حج‌ به‌ دمشق‌ رفت‌ و در آنجا مرتبه‌اي‌ رفيع‌ يافت‌. حضور او در منصب‌ افتا را دست‌ كم‌ بايد تا 1021ق‌/1612م‌، زمانى‌ كه‌ بورينى‌ او را ديده‌ بوده‌ است‌، در نظر گرفت‌. او همچنين‌ در حدود سال‌ 1036ق‌/1627م‌ در مدرسة خسروپاشاي‌ حلب‌ به‌ تدريس‌ و افتا مى‌پرداخته‌ است‌. ابواليمن‌ در سن‌ 80 سالگى‌ درگذشت‌ (محبى‌، همان‌، 1/156؛ طباخ‌، 6/233؛ بورينى‌، 1/265؛ ظاهريه‌، 2/529).
وي‌ داراي‌ تأليفاتى‌ نيز بوده‌ است‌. جنجال‌ برانگيزترين‌ اثري‌ كه‌ از او در منابع‌ ياد شده‌، كتاب‌ الدر المنتخب‌ فى‌ تاريخ‌ مملكة حلب‌ است‌ كه‌ به‌ ابن‌ شحنه‌ انتساب‌ دارد و به‌ همين‌ شكل‌ نيز در وين‌ توسط فون‌ كرمر (1852م‌) و نيز در دمشق‌ (1909م‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌. برپاية تحقيقاتى‌ كه‌ برخى‌ پژوهشگران‌ معاصر همچون‌ محمد كمال‌ و صالحيه‌ انجام‌ داده‌اند، اين‌ كتاب‌ از آن‌ِ ابواليمن‌ بترونى‌ است‌. آنان‌ با اقامة دليلهايى‌، همچون‌ گروه‌ مخالف‌، براي‌ اثبات‌ نظر خود پاي‌ مى‌فشارند (براي‌ نظرات‌، نك: صالحيه‌، 1/143؛ ظاهريه‌، 2/528 -529؛ نيز قس‌: ابن‌ شحنه‌، 104، جم). الفجر الطالع‌ فى‌ ذكر السيف‌ القاطع‌، در تصوف‌ و نيز السر المصون‌ و الدر المكنون‌ كه‌ هر دو در قاهره‌ (1309ق‌) منتشر شده‌اند، از ديگر آثار ابواليمن‌ به‌ شمار مى‌آيند. او شعر نيز مى‌سروده‌ كه‌ محبى‌ نمونه‌هايى‌ از آن‌ را آورده‌ است‌ (همان‌، 1/157).
فرزند ابواليمن‌، ابراهيم‌ (د 1053ق‌/1643م‌) نيز مدتى‌ به‌ قضا اشتغال‌ داشت‌، اما به‌ زودي‌ از آن‌ دوري‌ كرد و به‌ ادب‌ روي‌ آورد و به‌ سرودن‌ شعر پرداخت‌ كه‌ برخى‌ از اشعار او در منابع‌ آمده‌ است‌ (نك: محبى‌، نفحة...، 2/651 -654، خلاصة، 1/10-11؛ طباخ‌، 6/258- 259). احمد (د 1071ق‌/1661م‌)، فرزند محمد هم‌ كه‌ به‌ ابن‌ مفتى‌ اشتهار داشت‌، مدتها قاضى‌ شام‌ و سپس‌ حلب‌ بود و در ميان‌ مردم‌ نفوذ و اقتداري‌ داشت‌ و اموال‌ فراوانى‌ گردآورده‌ بود (همو، 6/289؛ محبى‌، همان‌، 1/343). از برادر او، عبدالرحمان‌ نيز تنها در اين‌ حد آگاهى‌ هست‌ كه‌ از صفر 1032/دسامبر 1622 تا شعبان‌ همان‌ سال‌ / ژوئن‌ 1623 در مدرسة كيزوانيه‌ تدريس‌ مى‌كرده‌ است‌ (نك: غزي‌، كامل‌، 535).
از اين‌ خاندان‌، نوة ابوالجود نيز به‌ نام‌ اسعد بن‌ عبدالرحمان‌ (د 1093ق‌/1682م‌) تا حدي‌ داراي‌ شهرت‌ است‌. او در جوانى‌ به‌ سفر به‌ غرب‌ پرداخت‌ و به‌ دمشق‌ و مصر نيز وارد شد. اسعد با سپري‌ كردن‌ دوره‌هاي‌ آموزش‌، در امر قضا مهارت‌ يافت‌ و ولايت‌ افتاي‌ حنفيان‌ حلب‌ را مدتها برعهده‌ داشت‌ و سپس‌ توانست‌ به‌ منصب‌ قضا دست‌ يابد. طباخ‌ محضر او را درك‌ كرده‌، و مدتها ملازم‌ وي‌ بوده‌ است‌. او همچنين‌ در قصيده‌اي‌، اسعد را مدح‌ گفته‌ است‌. از موضوعات‌ جالبى‌ كه‌ دربارة او در منابع‌ آمده‌، آن‌ است‌ كه‌ بيماري‌ اسعد در اواخر عمر كه‌ سبب‌ رجوع‌ فراوان‌ او به‌ پزشك‌ شده‌ بود، وي‌ را به‌ مطالعه‌ در آثار پزشكى‌ واداشت‌؛ اين‌ خود دست‌مايه‌اي‌ شد تا در امر پزشكى‌ نيز مهارت‌ يابد. وي‌ سرانجام‌ به‌ همان‌ بيماري‌ از دنيا رفت‌. محبى‌ برخى‌ از اشعار او را آورده‌ است‌ ( نفحة، 2/603 -607، خلاصة، 1/399-402؛ طباخ‌، 6/350-353؛ صباغ‌، 106).
مآخذ: ابن‌ حنبلى‌، محمد، درالحبب‌، به‌ كوشش‌ محمود حمد فاخوري‌ و يحيى‌ زكريا عباره‌، دمشق‌، 1973م‌؛ ابن‌ شحنه‌، ابوالفضل‌ محمد، الدر المنتخب‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ محمد درويش‌، دمشق‌، 1404ق‌/1984م‌؛ بخيت‌، محمد عدنان‌ و ديگران‌، فهرس‌ المخطوطات‌ العربية المصورة، عمان‌، 1405ق‌/1985م‌؛ بغدادي‌، ايضاح‌؛ همو، هديه‌؛ بورينى‌، حسن‌، تراجم‌ الاعيان‌، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد، دمشق‌، 1959م‌؛ صالحيه‌، محمد عيسى‌، المعجم‌ الشامل‌ للتراث‌ العربى‌ المطبوع‌، قاهره‌، 1992م‌؛ صباغ‌، ليلى‌، من‌ اعلام‌ الفكر العربى‌ فى‌ العصر العثمانى‌ الاول‌، الشركة المتحدة للتوزيع‌، 1406ق‌/ 1986م‌؛ طباخ‌، محمد راغب‌، اعلام‌ النبلاء بتاريخ‌ حلب‌ الشهباء، به‌ كوشش‌ محمد كمال‌، حلب‌، دارالقلم‌؛ ظاهريه‌، خطى‌ (تاريخ‌)، ريان‌؛ غزي‌، كامل‌، نهر الذهب‌ فى‌ تاريخ‌ حلب‌، حلب‌، 1933م‌؛ غزي‌، محمد، الكواكب‌ السائرة، به‌ كوشش‌ جبرائيل‌ سليمان‌ جبور، بيروت‌، 1959م‌؛ محبى‌ دمشقى‌، محمدامين‌، خلاصة الاثر، قاهره‌، 1284ق‌؛ همو، نفحة الريحانة، به‌ كوشش‌ عبدالفتاح‌ محمد حلو، قاهره‌، 1387ق‌/1968م‌؛ نيز:
, R., Catalogue of Arabic Manuscripts in the Garrett Collection, Princeton, 1977.
فرامرز حاج‌منوچهري‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4476
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست