بالْفور، اِعْلاميّه، يادداشتى كه آرثر جيمز بالفور1 وزير امور خارجةانگليس
(1916-1919م)در 2 نوامبر 1917م/11 آبان1296ش در پى مذاكرات و تلاشهاي سران
صهيونيسم، خطاب به روتشيلد دربارة نظر مساعد دولت انگلستان نسبت به تشكيل
يك كشور يهودي در فلسطين ارسال كرد.
انديشة تشكيل دولت يهود، نخست در كنگرة سازمان جهانى صهيونيسم به رهبري
تئودُر هرتسل در 1897م مطرح شد و در پى آن صهيونيستها تلاشهاي گستردهاي
براي جلب حمايت دولتها از اين طرح آغاز كردند. نخستين مذاكرات آنان با
دولتهاي عثمانى، آلمان و سپس انگليس با شكست روبرو شد (كيالى، تاريخ...،
41-42؛ منوهين، 61 ؛ ليلينتال، «رابطه...2»، 13 )؛ اما با شروع جنگ جهانى
اول توجه دولت انگليس به يهوديان و نقش آنان در جهت منافع آن دولت،
معطوف گشت. از اواخر سال 1914 تا 1916م گفت و گوهاي سياسى سران يهود همچون
هربرت ساموئل و حاييم وايزمن، با سران و شخصيتهاي برجستة انگليسى گسترش
يافت. در اواخر بهار و اوايل تابستان 1917م رهبران صهيونيسم فضاي سياسى را
براي طرح علنى درخواست خود مناسب يافتند، و طى درخواستى از بالفور خواهان
حمايت رسمى دولت انگلستان شدند (صدقه، 25؛ كيالى، همان، 98-103؛ وايزمن،
233 -230 ؛ طربين، 113).
با پيشنهاد بالفور، سازمان صهيونيسم با تشكيل هيأتى مركب از نويسندگان و
سياستمداران صهيونيست به تهيه و تدوين پيشنويس يادداشت بالفور به روتشيلد
پرداختند. در اين خصوص با يهوديان آمريكايى نيز تماسهايى گرفته شد. به دليل
مخالفت يهوديان ضدصهيونيسم و نيز تعهداتى كه انگلستان در توافقنامة مك
ماهون - شريف حسين، به اعراب داده بود، مواد مندرج در اين يادداشت
چندينبار مورد تجديدنظر قرار گرفت (وايزمن، ff. 235 ؛ جفريز، 1/257- 261، 267؛
صدقه، 25-33؛ ليلينتال، «ارزش...1»، 22 ؛ درايزديل،308 ؛ 505ٹِûّ÷ُ ,71
؛طربين،116؛ الموسوعة...، 1/416). و سرانجام در اكتبر 1917م متن نهايى به
تأييد دولت انگلستان و آمريكا رسيد، و در دوم نوامبر همان سال رسماً توسط
بالفور به روتشيلد اعلام گرديد (وايزمن، 262 ؛ صدقه، 25-26؛ منوهين، 75 -71 ؛
استيونز، .(30-31 در اين اعلاميه تصريح شده كه دولت انگلستان براي تشكيل
وطن ملى يهود در فلسطين، تلاشهاي لازم را به عمل خواهد آورد (نك: جودائيكا،
؛ IV/131 ابان، 357 ؛ گارودي، 61-62؛ كيالى، همان، 103).
دربارة انگيزههاي دولت انگليس در صدور اعلامية بالفور سخن بسيار رفته است و
غالباً آن را همسو با اهداف سياسى و نظامى اين دولت در خاورميانه، مسألة
يهوديان اروپاي شرقى و مسألة جنگ جهانى اول و فشارهاي صهيونيستهاي صاحب
قدرت و مقام و نفوذ در دولت انگلستان مىدانند (نك: وايزمن، 288 ,191 ؛
منسفيلد، 205 ؛ درايزديل، 269 ؛ ليلينتال، همان، 22 -21 ؛ استيونز، 5 ؛ سوكولف،
ff. 101 ؛ كيالى، همان، 96، 100-103؛ صدقه، 38-41؛ طربين، 108- 109، 118).
يادداشت بالفور در 11 اوت 1919 در كنفرانس صلح كشورهاي متفق در پاريس تكميل
شد و در 19 سپتامبر به وزارت امور خارجة انگليسارجاع گرديد و در آنجا بهعنوان
يك سندرسمى در تعيين خط - مشى سياسى وزارت خارجة انگليس تلقى شد (تيلر، 28
-27 ؛ كيمشه، 80 ؛ صدقه، 31-32). اين اعلاميه در كنفرانس متفقين در سان
رِموي ايتاليا در آوريل 1920 نيز مورد تأييد قرار گرفت و تصميم گرفته شد
قيمومت فلسطين كه اعلامية بالفور در چهارچوب آن قرار مىگرفت، به انگليس
واگذار شود (آنتونيوس، 305 ؛ جودائيكا، ؛ IV/135 منوهين، 79 ؛ سليم، 21؛ كيالى،
تاريخ، 153، 158-159). سرانجام جامعة ملل نيز در 24 ژوئيه 1922م/2 مرداد
1301ش رسماً قيمومت فلسطين را به انگليس اعطا كرد (ابان، 359 ؛ جودائيكا،
همانجا). از سوي ديگر، اعلامية بالفور در مادة 95 معاهدة سِوْر كه ميان متفقين
و دولت عثمانى منعقد گرديد، گنجانده شد (تيلر، 28 ؛ سليم، همانجا).
بازتابها و مخالفتها: يكى از مخالفان سرسخت اعلامية بالفور، ادوين مونتاگيو از
يهوديان سرشناس ضدصهيونيست و وزير خزانه داري وقت انگليس بود كه صهيونيسم
و تشكيل دولتى يهودي را با وفاداري يهوديان نسبت به كشورهاي متبوع خود و
نيز با حقوق اعراب متعارض مىدانست (ابان، 357 ؛ وايزمن، 202 ؛ جفريز، 1/259،
262-264؛ كيالى، همان، 100، 103، حاشيه). از نخستين كسانى كه دربارة اعلامية
بالفور اعلام خطر كرد، لُرد كرزن سياستمدار معروف انگليسى بود. او يك هفته
قبل از انتشار اعلاميه اظهار داشت كه فلسطينيان با نيم ميليون جمعيت هرگز
تن به واگذاري زمين و مايملك خود به مهاجران يهودي نخواهند داد. همچنين
برخى از گروههاي يهودي در اروپا و آمريكا نيز با اصل ايجاد ميهن ملى يهود
مخالف بودند (فهمى، 103؛ طيباوي، 221 ؛ جفريز، 1/264؛ وايزمن، 325 ، 326 ؛
الموسوعة، 1/417).
دولت نظامى انگليس در فلسطين، مضمون اعلامية بالفور را تا پس از تفويض
قيمومت فلسطين به انگلستان در كنفرانس سانرموي ايتاليا در آوريل 1920 رسماً
براي ملت فلسطين فاش نكرد. در پى انتشار متن اعلامية بالفور و قطعنامة
كنفرانس سانرمو، اعتراضات سراسر فلسطين را فرا گرفت و درگيريهاي پراكندهاي
در طول مرزهاي فلسطين و سوريه رخ داد (كيالى، همان، 158-159؛ الموسوعة،
همانجا). پس از آن در 1921م يك هيأت رسمى از جانب فلسطينيان براي درخواست
لغو اعلامية بالفور به لندن رفت. اين هيأت اعلامية بالفور را با مادة 22
اعلامية جامعة ملل، و نيز با معاهدات انگلستان در قبال شريف حسين متعارض
مىدانست (نك: كيالى، همان، 183-184، 186؛ الموسوعة، 1/417- 418).
فلسطينيان عقيده داشتند كه اعلامية بالفور حق خودمختاري را از آنها سلب
مىكند و افزايش مهاجرت يهوديان باعث انقياد اقتصادي و سياسى آنان از
يهوديان اروپايى خواهد شد. آنان با تشكيل انجمنها و جمعيتها و برپايى كنگرهها
و كنفرانسها در فلسطين و سوريه مخالفت خود را با اعلاميه ابراز كردند (كيالى،
وثائق...، 18-19، 48-50، تاريخ، 121-124، 140، 158-159، 184، جم ؛ رايت، .(8 در
صحنة اجتماعى نيز تظاهرات و اعتراضات مردمى بسياري در سراسر فلسطين به وقوع
پيوست و استمرار آنها از 1920 تا 1922م منجر به انتشار «كتاب سفيد» از جانب
چرچيل گشت. وي در اين كتاب ضمن تشريح عبارت «ميهن ملى» و اشاره به
محدود ساختن مهاجرت يهوديان، با در نظر گرفتن شرايط و گنجايش اقتصادي كشور و
منع فروش زمين به يهوديان و تأسيس پارلمانى متشكل از اكثريت نمايندگان
منتخب مردم فلسطين، سعى كرد بر موج مخالفت موجود در پارلمان انگليس و
مطبوعات برضد قيمومتِ تؤم با اجراي اعلامية بالفور فائق آيد (كريسى، 2 ؛
ابان، 379 ؛ كيالى، همان، 187، 196-197؛ الموسوعة، 1/417).
تصويب اين اعلاميه از جانب جامعة ملل و جوامع بينالمللى ديگر در سراسر
جهان و نتايج حاصل از آن، بحرانها و مجادلات بىشماري ايجاد كرد كه همچنان
ادامه دارد. سالروز انتشار اعلامية بالفور همواره با اعتراضات و تظاهرات وسيعى
ياد مىشود (كيالى، همان، جم ؛ الموسوعة، 1/418؛ مِلمن، .(19 اسناد و مدارك
دورة 1915-1920م مجلس انگليس درمورد اعلامية بالفور در 1970م منتشر شد و اصل
نامة بالفور به عنوان يك سند تاريخى در موزة لندن نگاهداري مىشود
(ليلينتال، «رابطه»، 737 ؛ جودائيكا، .(IV/131
مآخذ: جفريز، ج. م. ن.، فلسطين اليكم الحقيقة، ترجمة احمدخليل الحاج،
قاهره، 1971م؛ سليم، محمد عبدالرئوف، نشاط الوكالة اليهودية لفلسطين، مؤسسة
العربية للدراسات و النشر، 1982م؛ صدقه، نجيب، قضية فلسطين، بهكوشش
عبدالرحمان عزامپاشا و جمال حسينى، بيروت، 1946م؛ طربين، احمد، فلسطين فى
خطط الصهيونية و الاستعمار 1897-1922، معهد البحوث و الدراسات العربية، 1970م؛
فهمى، ويليام، الهجرة اليهودية الى فلسطين المحتلة، معهد البحوث و الدراسات
العربية، 1971م؛ كيالى، عبدالوهاب، تاريخ نوين فلسطين، ترجمة محمد جواهر
كلام، تهران، 1366ش؛ همو، وثائق المقاومة الفلسطينية العربية، بيروت، 1988م؛
گارودي، روژه، ماجراي اسرائيل، صهيونيسم سياسى، ترجمة منوچهر بيات، مشهد،
1364ش؛ الموسوعة الفلسطينية، القسم العام، دمشق، 1984م؛ نيز:
Antonius, G., The Arab Awakening, Beirut, Lebanon Bookshop; Drysdale, A., The
Middle East and North Africa, New York, 1985; Eban, A., My People, Behrman
House, 1968; Judaica; Kimche, J., Palestine or Israel, London, 1973; Kirisci,
K., The PLO and World Politics, London, 1986; Lilienthal, A., What Price
Israel?, Beirut, 1969; id, The Zionist Connection, New York, 1978; Mansfield,
P., The Arabs, New York, 1983; Melman, Y. and D. Raviv, Behind the Uprising,
London, 1989; Menuhin, M., The Decadence of Judaism in our Time, Beirut, 1969;
Sokolow, N., History of Zionism, London, 1919; Stevens, R., Zionism and
Palestine Before the Mandate, Beirut, 1972; Taylor, A., Prelude to Israel,
Beirut, 1970; Tibawi, A.L., Anglo-Arab Relations, London, 1978; Weizman, Ch.,
Trial and Error, London, 1950; Wright, C.A., Facts and Fables: The Arab-Israeli
Conflict, New York, 1989.
ناديژدا خارچينكو