باصِري، ايلى كوچنده از ايلات خمسة فارس. اين ايل از چند گروه قومى -
زبانى گوناگون تشكيل شده است. اصل و خاستگاه بنيان گذار ايل باصري را
برخى عرب و از بصره (فيلد، 216 ؛ نيز نك: شيل، 398 )، و برخى ديگر آميزهاي
از عرب و ترك و احتمالاً از بازماندگان قبايل عرب مجاور فردوس خراسان كه
به فارس مهاجرت كرده بودند (ادواردز، 288 )، دانستهاند.
گفته شده است كه باصريهاي اوليه به دو دستة بومى فارس، از نسل على ميرزا
(شاخة على ميرزايى) و مهاجران خراسان، از نسل وِيس (شاخة ويسى) تقسيم
مىشوند (نك: بارث، 52 ؛ توكلى، 37-40). گونهگونى قومى در تركيب جمعيت ايل
باصري سبب تنوع زبانى - گويشى ميان جامعة ايلى باصري شده است. مثلاً حسن
فسايى (2/1577) زبان مردم ايل را، بجز تيرة چاربنيچة آن كه تركى است،
فارسى؛ فردريك بارث (ص 2 -1 )، گويش نزديك به زبان فارسى شيرازي و گاه
دوزبانه: فارسى - تركى و فارسى - عربى؛ فيلد و ادواردز (همانجاها) گويش عربى
مغلوط نوشتهاند.
ساختار اجتماعى - سياسى: شالودة اين ساختار بر ساخت شاخهاي ايل، تيره،
اولاد و چادر يا خونه (خانه) بنياد نهاده شده است. ايل بزرگترين، و تيره
كوچكترين واحد اجتماعى - سياسى جامعة ايلى - عشايري باصري است و ايل از
چند تيره شكل يافته است كه ميان آنها نياي مشترك وجود ندارد. تيرهها برخى
كوچك و فاقد اولاد، و برخى ديگر، به سبب افزايش جمعيت، داراي دو تا 6 اولاد
يا بيشترند. هر اولاد چندين چادر را در بر مىگيرد كه در هر چادر يك خانوادة
هستهاي يا گسترده زندگى مىكنند. چادر كوچكترين واحد اجتماعى ايل باصري
است. چند چادر بر اساس پيوند و رابطة خويشاوندي ميان اعضاي خود، واحدي
دامپرور را در يك اردو تشكيل مىدهند. شمار اين اردوها در زمستان اندك، و در
فصلهاي ديگر بيشتر است. اعضاي هر اردو با هم كوچ مىكنند و در كنار هم در
جايى معين استقرار مىيابند. در رأس ايل پيشتر خان يا كلانتر قرار داشت و هر
تيره را، يك كدخدا، و اولاد را يك كدخدا يا ريش سفيد رهبري و سرپرستى مىكرد
(بارث، 50 25-26, .(11, نظرية ديگري نيز دربارة تقسيمبندي ايل و شاخههاي آن
ارائه شده است (نك: توكلى، 45- 46).
شمار تيرههاي ايل باصري را در منابع به اختلاف دادهاند: قديمترين سند از
آغاز سدة 14ق، 6تيره به نامهاي تَربُر، چاربنيچه (تربر و چاربنيچه را
يكتيره نيز بهشمار آوردهاند)، شكاري، على قنبري، على ميرزايى و ويسى را
براي ايل بر مىشمرد (فسايى، 2/1577). مسعود كيهان (2/87) به 5 تيرة آن، بجز
تربر، اشاره مىكند. هنري فيلد (همانجا) دو تيرة ويسى با 14 اولاد، و على
ميرزايى با 6 اولاد را از تيرههاي بزرگ و اصلى ايل نام مىبرد و همراه نام
هر يك مناطق ييلاقى و قشلاقى آنها را مىآورد (قس: «راهنماي...1»، 375 ، كه
ايل ترك «نفر» اشتباهاً از تيرههاي باصري به شمار آمده است).
بارث شمار تيرههاي ايل را 13 نوشته (ص 53 ؛ نيز نك: ايرانيكا، )، III/843 اما
در فهرستى كه از تيرهها در 1330ش/1951م براي كلانتر باصري تهيه شده، نام
15تيره همراه نام اولادها و شمار چادرهاي هر يك آمده است. يكى از اين
تيرهها «خوانين» و ديگري «دربارضرغامى» است (بارث، .(50-51
«دربار» يكى از گروههاي وابسته به رؤساي ايل يا خوانين بوده است. اعضاي
اين گروه همراه كلانتر ايل كوچ مىكردند و كنار اردوي او در قرارگاهها اردو
مىزدند. دربار در ايل باصري وظيفه و نقشى شبيه طايفة عمله در ايلات ديگر
فارس ايفا مىكرد. دربار كدخداي رسمى نداشت و نوكر شخصى، رئيس انبارها، مهتر
اسبان سواري كلانتر از ميان افراد آن انتخاب مىشدند. يك منشى و يك ملازم
بزم و شكارهم از دربار در خدمت كلانتر بودند (همو، .(76
بارث اعضاي تيرههاي پانزدهگانه را از لحاظ پيوندهاي نسبى به 7 گروه ايل
خاص، جوچين، ويسى، علىميرزايى، قشقايى، عرب و سَلوِستونى (سروستانى)
تقسيم مىكند (ص .(52-53 او از يك گروه غُربتى (كولى) وابسته به ايل نيز
خبر مىدهد كه همراه باصريها و تحت حمايت رئيس ايل زندگى و كوچ مىكردند.
اين گروه قومى كه از 50 تا 60 چادر يا خانوار تشكيل مىشد، در دو اردوي
جداگانه ومستقل از باصريها سامان يافته بودند و هريك كدخدايى مستقل داشتند.
غربتيها به زبان رمزي مخصوص در ميان خود صحبت مىكردند و از راه ساختن
ابزار و وسايل فلزي براي امور دامداري و كشاورزي و حمل ونقل و آشپزخانه
زندگى مىگذراندند (نك: همو، 92 -91 ؛ توكلى، 32-39، 45- 58، 60 -99، 142-143؛
نيز صفىنژاد، 98؛ قهرمانى، 171).
جمعيت: شمار خانوار و نفرات ايل را در زمانهاي مختلف، از نخستين دهههاي سدة
14ش به تفاوت آوردهاند. كيهان (همانجا)، و بارث (ص شمار آنها را 3هزار
خانوار يا چادر دادهاند. فيلد جمعيت هر يك از دو تيرة بزرگ ويسى و على
ميرزايى را جداگانه و به ترتيب 3000 هزار و 500 ،1خانوار تخمين زده است (ص
216 ؛ نيز نك: «راهنماي»، همانجا). صفى نژاد (ص 95) شمار آنها را در 1353ش، 049
،2خانوار ( 196،1خانوار كوچنده، 853 خانوار اسكان يافته) آورده، مىنويسد: در
1361ش، 402 خانوار از شمار كوچندگان كاسته شد (نك: ص95، 98). آخرين آمار از
كوچندگان باصري در 1366ش، 113 ،1خانوار( 868،7تن) را نشانمىدهد
كهمناطقييلاقىوقشلاقى آنها درآباده، اقليد،جهرم، شيراز،لار و مرودشت است(
سرشماري...،13؛ نك: بارث، .(113-121
قلمرو و كوچ: سرزمينى كه ايل باصري در آن زندگى و ييلاق و قشلاق مىكند،
نوار باريكى است كه از دامنههاي كوهستانى كوه بُل در شمال تا تپههاي
ساحلى غرب لار در جنوب فارس كشيده شده است و طول آن را حدود 450 كم و
پهناي آن را در نقاط مختلف از 30 تا 75 كم نوشتهاند. چراگاههاي زمستانى ايل
در منطقة گرمسيري جنوب جهرم و غرب لار است. كوچندگان باصري در بهار (كوچ
بهاره) از جهرم راه مىافتند و به خَفر و سروستان و مرودشت مىروند و در
نواحى پيرامون دشت مرغاب براي مدتى توقف مىكنند؛ در خردادماه از آنجا
مىكوچند و به «سرحد» (سردسير)، در اطراف كوهبُل و نزديك آباده مىروند؛
همزمان با كوچ پرستوها، كوچ پاييزه را آغاز مىكنند و از همان ايلراه به
گرمسير و چراگاههاي زمستانى خود باز مىگردند. افراد ايلياتى در تمام مدت كوچ
و نيز در قرارگاههاي تابستانى و زمستانى خود همواره در چادر زندگى مىكنند
(همو، 5-6 ,1 ؛ توكلى، 126-129).
در ميان عشاير كوچندة فارس ايل باصري طولانىترين ايل راهها را ميان ييلاق
و قشلاق مىپيمايد. درازاي اين راه را صفى نژاد حدود 338 كم و مدت زمانى كه
كوچندگان از ييلاق به قشلاق يا برعكس در راه مىگذرانند، 48روز و زمان
اقامتشان را در ييلاق 140 و در قشلاق 132 روز نوشته است (ص 88 -89). توكلى
مدت زمان كوچ ايل در يك سال را حدود 120 روز نوشته است (براي جزئيات ايل
راه باصري، نك: توكلى، 129-131).
از 1312ش (دورة سلطنت رضاشاه)، وقفهاي در كوچ و شيوة زندگى شبانى عشاير
باصري پيش آمد و بيشتر كوچندگان باصري به اجبار اسكان يافتند. اسكان يافتگى
باصريها زيان اقتصادي فراوانى به آنها وارد آورد، چنانكه بسياري از احشام و
حتى افراد خود را از دست دادند. پس از بركناري رضاشاه در 1320ش، و ضعف
حكومت مركزي در نظارت بر ايلات و عشاير، بار ديگر باصريها آزادي عمل خود را
بازيافتند و به چادرنشينى و كوچ شبانى سنتى روي آوردند و تا 1340ش به
كوچروي خود ادامه دادند (بارث، 3 ؛ ايرانيكا، ؛ III/844 نيز نك: ادواردز، 288 ؛
توكلى، 140). از اين سال به بعد حدود 80% ايل باصري اسكان يافتند. گروهى از
آنها در شهر مرودشت و روستاهاي مسير ايل راه، و گروهى ديگر در املاك شخصى
خود كه پيش تر خريده بودند، نشيمن گزيدند (توكلى، 131-132).
استقرار عشاير باصري، زمينة فعاليتهاي كشاورزي را در چراگاههاي مناطق بهاري و
پاييزي گسترش داد و فرصتهاي خوب اقتصادي به دست آمده در نواحى استقرار
يافتگى به توقف كوچ جمعى و طولانى باصريها منجر شد. از اين پس، برخى از
عشاير به فرستادن گلههاي خود همراه شبانان در زمستان به جنوب منطقه
ادامه دادند و برخى ديگر دامهاي خود را در سختترين شرايط در ارتفاعات منطقه
نگهداشتند و پس از انقلاب اسلامى (در 1357ش) گروههايى از ايل باصري دوباره
شيوة زندگى كوچروي را پيش گرفتهاند ( ايرانيكا، همانجا).
مهاجرت و پراكندگى: از دورة قاجار به اين سو گروههايى از تيرههاي ايل
باصري به نقاط مختلف ايران مهاجرت كرده، يا از ايلگسسته وبهايلاتو
عشايرديگرپيوستهاند.در1282ق/ 1865م تيرة ايلخاص تماماً به ايزدخواست اصفهان
مهاجرت كرد و حدود 90 سال در آنجا اقامت گزيد و در اواسط سدة 14ش به سرزمين
پيشين خود بازگشت و دوباره به ايل باصري پيوست (بارث، 52 .(50,
در 1336ق/1918م رمضانخان باصري (از طايفة عبداللهى) با ايل و احشام خود در
پى يافتن مراتع مناسب به جندق و بيابانك كوچيد؛ در آنجا با ياري رؤسا و
متنفذان محلى، قدرت الله خان، نايب الحكومه و پسرشرا كشت و خود را
نايبالحكومه خواند؛و سرانجام در 1337ق از جندق رانده شد (هنريغمايى،
131-132). خانوادههايى از اين گروه هنوز در آن منطقه اقامت دارند (توكلى،
146). در 1313ش، 250 خانوار از باصريها به سمنان و گرمسار مهاجرت كردند. 30
خانوار از آنها در 1322ش به ايوانكى و سپس از آنجا به ورامين رفتند و در
روستاهاي آن ساكن شدند (همو، 99).
گروههايى از اولادها و تيرههاي باصري نيز در زمانهاي متفاوت به ايلات و
عشاير عرب، لُرياسوجِ كهگيلويه و تُرك قشقايى پيوستهاند (نك: همو، 143-146،
149-150).
ساختار اقتصادي: اقتصاد ايل باصري درگذشته و در دورة كوچندگى عمدتاً بر پاية
دامداري و بهرهبرداري از فرآوردههاي دامىِ ميش و بز استوار بود. در كنار
گلهداري خانوارهايى نيز كم و بيش به زراعت مىپرداختند. با گذشت زمان و
گسترش نظام سرمايهداري درميان گلهداران بزرگ باصري و گرايش حكومتها به
يكجانشين كردن عشاير كوچندهو استفاده از مراتعطبيعى، كمكم باصريها نيز از
كوچروي به آبادي نشينى و از شيوة اقتصاد گلهداري به اقتصاد كشاورزي و
زمين داري روي آوردند. در روند اين تحول پيش از همه گلهداران بزرگ ايل
باصري دارايى منقول، يعنى گلههاي خود را به دارايى غير منقول، يعنى زمين
كشاورزي تبديل كردند. امروزه باصريها، برخلاف گذشته بهزمين وتوليد
زراعىبسياراهميتمىدهند (نك: بارث .(101-111ٹ
كوچندگان باصري در مسير ايلراه با گروهى از ايلياتيها و روستاييان همسايه
ارتباط و دادوستد برقرار مىكردند. تماس آنها بيشتر با ايل قشقايى در سمت جنوب
غربى، با ايل عرب خمسه در سمت شرق، با روستاييان سروستانى در جنوب شرقى
شيراز، و با طايفههاي كوچك كوهكى در منطقة ميان شهرستان جهرم و لارستان در
راه كوچ به قشلاق بود. باصريها در تماس با روستاييان كالاها و وسايل مورد
نياز خود مانند قند، چاي، آرد، برنج، پارچه، سيگار، توتون و گيوة ملكى را از
آنها مىخريدند و گوسفند، پشم، پوست، دوغ، كره، روغن و موي بزرا به آنها
مىفروختند (همو، 10 -9 ؛ همايونى، 231). آنان در شهر شيراز نيز محل مخصوصى
براي تماس و ارتباط داشتند. محلة دروازة اصفهان اين شهر مدتها مركز و پاتوغ
ارتباطات اجتماعى و اقتصادي باصريها با يكديگر و با شهرنشينان و ايلات ديگر
بود (شهبازي، 126).
در صنايع دستى، قالى و گليمِ باصريها در منطقه شهرت و اهميت بسيار داشت. در
طايفههاي كلمبهاي جوچين و لبو موسى بافت قاليچه بر دارِ افقى رونق
فراوان داشت. قاليچههاي باصري يك پوده، و تار و پودش از پشم و مرغوب تراز
قاليچههاي بافت عشاير عرب منطقه بود (ادواردز، 288 ؛ نيز نك: توكلى،
198-200).
رهبري: چگونگى هدايت ايل باصري تا دورة قاجار دقيقاً روشن نيست. فسايى در
فارس نامه (2/1576-1577، 1579) ايل باصري را در دورة صفوي فاقد رئيس، و ضميمة
حكومت و ضابطى ايل عرب دانسته است. به نوشتة او در آن زمان افرادي از
خاندان خوانين طايفة عرب شيبانى (نك: ه د، ايلات خمسه) ضابطى ايل باصري را
برعهده داشتند و آخرين آنها محمودخان باصري بود كه در 1279ق درگذشت.
پس از تشكيل اتحاد سياسى ايلات خمسه در 1278ق، رياست و ضابطى خوانين عرب
شيبانى بر ايل باصري پايان يافت و خاندان قوام الملك شيرازي حكومت و
سرپرستى ايلات خمسه را بر عهده گرفت. به گزارشى (نك: وقايع اتفاقيه، 9)
قوام الملك در 1291 ق امور ايل باصري را به حاجى نصرالله خان سرتيپ
واگذارد. حكومت قوامهاي شيرازي بر ايلات خمسه تا بر كناري ابراهيم خان
قوام در 1310ش ادامه يافت. پس از آن قدرت رهبري در ايل باصري تمركز يافت
و خوانينى از اولاد مَهْدخان كلانتري و ادارة امور سياسى، اجتماعى و اقتصادي
ايل را عملاً در دست گرفتند.
اولاد مهدخان كه نام خود را از مهدخان بزرگ گرفته، يكى از اولادهاي تيرة
كلمبهاي يا كلمبى، شاخة ويسى ايل باصري است. مهدخان، به روايت مردم در
زمان زنديان و آقا محمدخان مىزيسته، و نخستين كلانتر سنتى باصري بوده
است. كلانتران برجسته و بنام ديگر ايل كه از اواخر سدة 13ش تا پيش از
اجراي اصلاحات ارضى در 1340ش رهبري باصريها را بر عهده داشتند، اينانند:
پرويزخان پسر حاج محمدخان (1293-1314ش)، محمدخان (1314- 1325ش) و
حسنعلىخان(1325- 1335ش) پسران پرويز خان. محمدخان از كلانتران قدرتمند و با
نفوذ ايل بود و دورة كلانتري او را دوران طلايى در تاريخ حيات اجتماعى -
سياسى ايل باصري دانستهاند (بارث، 73 -72 ؛ توكلى، 89 -90، 153، 162، 166-
168).
از 1335ش ادارة ايل زير نظر قواي نظامى و انتظامى درآمد. با اجراي قانون
اصلاحات ارضى نيز بيشتر خانوارهاي ايل اسكان يافتند وآبادي نشين شدند و
نظام سياسى رهبري ايل به طور كلى درهم ريخت و كارآمدي پيشين خود را از
دست داد و تيرهها و اولادها بىحضورخان يا كلانتر ايل گردش امور سياسى
اجتماعى و اقتصادي خود را بر عهده گرفتند (بارث، 26 ؛ توكلى، 167؛ امان
اللهى، 195- 196).
در 1365ش، پس از تصويب طرح امنيت و انتظامات عشاير، وظايف و نقش سازمان
سياسى، اجتماعى و اقتصادي به شوراي عالى عشاير استان و شهرستان واگذار شد.
اين شورا همة امور مربوط به امنيت و انتظامات قلمرو ايلى، امور اقتصادي، دام
و دامداري و زراعى، كوچ، تعاون، آموزش و پرورش، بهداشت و عمران و نوسازي
را برعهده گرفت. امروزه سازمانها و نهادهاي دولتى، نظامى و تعاونى در امور
جاري ايل نقش و اهميت فراوان يافتهاند ( عشاير...، 48-62).
مآخذ: امان الهى بهاروند، سكندر، كوچ نشينى در ايران، تهران، 1360ش؛ توكلى،
غلامرضا، ايل باصري از تُرناس تا لَهباز، تهران، 1379ش؛ سرشماري اجتماعى -
اقتصادي عشاير كوچنده (1366ش)، نتايج تفصيلى، ايل خمسه، مركز آمار ايران،
تهران، 1368ش؛ شهبازي، عبدالله، ايل ناشناخته، تهران، 1366ش؛ صفى نژاد،
جواد، عشاير مركزي ايران، تهران، 1368ش؛ عشاير و دولت جمهوري اسلامى ايران،
سازمان امور عشاير ايران، تهران، اتحادية مركزي تعاونيهاي عشايري ايران؛
فسايى، حسن، فارس نامة ناصري، به كوشش منصور رستگار فسايى، تهران، 1367ش؛
قهرمانى ابيوردي، مظفر، از باورديا ابيورد خراسان تا ابيورد يا اباالورد فارس،
شيراز، 1335ش؛ كيهان، مسعود، جغرافياي مفصل ايران، تهران، 1311ش؛ وقايع
اتفاقيه (مجموعه گزارشهاي خفيهنويسان انگليس)، به كوشش سعيدي سيرجانى،
تهران، 1362ش؛ همايونى، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371ش؛ هنر
يغمايى، اسماعيل، جندق و قومس در اواخر دورة قاجار، به كوشش عبدالكريم حكمت
يغمايى، تهران، 1363ش؛ نيز:
Barth, F., Nomads of South Persia: the Basseri Tribe of the Khamseh Confederacy,
Oslo, 1965; Edwards, A. C., The Persian Carpet, London, 1975; Field, H.,
Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Iranica; The Middle
East Intelligence Handbooks, 1943-1946, (Persia), London; 1987; Sheil, L.,
Glimpses of Life and Manners in Persia, London, 1856.
على بلوكباشى