بابِرْتى، اكملالدين محمد بن محمود بن احمد رومى (د 786ق/ 1384م)، اديب، متكلم و فقيه حنفى مذهب. او بعد از 710ق به احتمال زياد در بابِرت (بايبورد) از نواحى ارزروم بهدنيا آمد (ابنحجر،1/298؛ ياقوت، 1/444؛ قس: سيوطى، لب اللباب، 16)؛ پس از مدتى كه به تحصيل علم پرداخت، به حلب رفت و در آنجا قاضى ناصرالدين ابن عديم از او استقبال كرد و او را در مدرسة ساذجيه جاي داد. بابرتى پس از 740ق راهى قاهره شد و در آنجا نزد استادانى چون شمسالدين اصفهانى، ابوحيان و قوامالدين محمد كاكى دانش آموخت. او از ابن عبدالهادي و دلاصى نيز حديث شنيد، هرچند هيچ گاه حديث روايت نكرد (ابن حجر، همانجا؛ ابن صيرفى، 109؛ سيوطى، بغية...، 1/239؛ طاش كوپريزاده، طبقات...، 127، مفتاح...، 2/243؛ بابرتى، 2). او ظاهراً نزد قاضى عضد ايجى (د 756ق) نيز درس خواند (حاجى خليفه، 2/1854). بابرتى در قاهره به تدريس پرداخت و به تربيت دانشپژوهان همت گماشت. از زمرة شاگردان او مىتوان ميرسيد شريف جرجانى، شمسالدين محمد فناري، مولانا حاجى پاشا، ابن قاضى سماوند و مولانا احمدي را نام برد (طاش كوپريزاده، الشقائق...، 19، 28، 50، 52). بابرتى در قاهره با امير سيفالدين شيخو رابطة دوستى برقرار كرد و همين آشنايى سبب شد كه امير پيشنهاد او را براي ساختن يك مسجد بپذيرد. بدينسان، شيخو در 756ق مسجدي بزرگ ساخت و بابرتى را به عنوان امام آن مسجد گمارد. عدهاي از صوفيان نيز در آن مسجد بودند كه به او ارادت مىورزيدند. چندي بعد كه شيخو خانقاهى (مدرسه) نيز در مقابل آن مسجد ساخت، بابرتى و صوفيان همگى به آن خانقاه رفتند و شمارشان افزون شد. او تا پايان عمر، سرپرستى اين خانقاه را برعهده داشت و به خوبى آنجا را اداره كرد، اوقاف آنجا را رونق داد و خود نيز اموالى را وقف دانشجويان حنفى مذهب آنجا كرد (مقريزي، 2/313؛ ابن حجر، ابن صيرفى، همانجاها؛ ابن اياس، بدائع...، 1(2)/351). سرگذشت نويسان هر يك به گونهاي فضايل علمى و اخلاقى وي را ستودهاند و از او با عنوانهايى چون امام دوران، يگانة روزگار در معقول و منقول، بلند همت و بسيار عفيف ياد كردهاند (ابن حجر، همانجا؛ ابن تغري بردي، 1/302؛ ابن اياس، تاريخ...، 1/261). ستايشهايى از اين دست ظاهراً چندان مبالغهآميز نيست، چرا كه وي در قاهره حرمتى عظيم و سخنى نافذ داشت، چندان كه ملك ظاهر برقوق نخستين پادشاه جراكسة مصر، هرگاه از كنار خانقاه او مىگذشت، درنگ مىكرد تا بابرتى بيرون بيايد و با سلطان گفتوگو كند. با وجود ارادتى كه سلطان بدو داشت، بابرتى هيچ گاه خواستار منصبى در دستگاه حكومت نشد و حتى از پيشنهاد ملك ظاهر در مورد اينكه قاضىالقضات حنفيان شود، سرباز زد (ابن حجر، همانجا؛ ابن تغري بردي، 1/302-303؛ ابن صيرفى، 102، 109). بابرتى گاه عزل و نصبهايى در خانقاه انجام مىداد كه موافق نظر ملك ظاهر نبود و حتى وقتى سلطان كسانى را به عنوان ميانجى مىفرستاد، او نمىپذيرفت. وي در 19 رمضان 786 درگذشت و در همان خانقاه به خاك سپرده شد (ابن حجر، همانجا؛ ابن تغري بردي، 1/302؛ ابن صيرفى، همانجا). ابن ابى حجله و شهاب بن عطار در سوگ او مرثيههايى ستايشآميز سرودند (ابن اياس، بدائع، 1(2)/ 352-353). آثار: الف - چاپى: العناية فى شرح الهداية، شرحى است بر الهداية مرغينانى كه يك بار در كلكته (1831م) به صورت كتابى مستقل و بار ديگر در بولاق (1318ق) در حاشية فتح القدير للعاجز الفقيرِ ابن همام چاپ شده است. ب - خطى: 1. الارشاد، شرحى است بر الفقه الاكبر ابوحنيفه (خديويه، 2/3؛ ازهريه، 3/233؛ كوپريلى، 1/337؛ آلوارت، شم 1925 )؛ 2. الانوار فى شرح المنار، شرحى است بر منار الانوارِ حافظ الدين نسفى (حاجى خليفه، 2/1824؛ براي نسخهها، نك: المنتخب...، 4/163-164؛ دفتر...، 25)؛ 3. تحفة الابرار فى شرح مشارق الانوار، شرحى است بر مشارقالانوار صغانى (خديويه، 1/280؛ كوپريلى، 1/172-173)؛ 4. التقرير، شرحى است بر كنزالاصول بزدوي (خديويه، 2/241؛ كوپريلى، 1/252)؛ 5. حاشية على الكشاف، حاشيهاي است بر تفسير الكشاف زمخشري (همان، 1/105؛ آربري، )؛ III/67 6. رسالة فى قبول ايمان فرعون (مينگانا، شم (k) 793 )؛ 7. الرسالة النضرة لمذهب الامام الاعظم ابى حنيفة (نك: I/411 ؛ GAS, دارالكتب، 8/147)؛ 8. شرح الجامع الصحيح، شرحى است بر الجامع الصحيحِ مسلم بن حجاج (نك: )؛ GAS,I/138 9. شرح تلخيص الجامع الكبير (خديويه، 3/68؛ I/427 )؛ GAS, 10. شرح العقيدة، شرحى است بر عقايد ابوجعفر طحاوي (همان، )؛ I/442 11. شرح وصية الامام ابى حنيفة (مرعشى، 3/225؛ ازهريه، همانجا؛ نيز نك: ششن، 1/341)؛ 12. المقصد فى الكلام (نك: II/97 ؛ GAL, آلوارت، شم 1813 )؛ 13. النقود و الردود، شرحى است بر منتهى السؤل و الامل فى علمى الاصول و الجدلِ ابن حاجب (حاجى خليفه، 2/1853؛ براي نسخهها، نك: آستان...، 278؛ مرعشى، 5/40، 20/52؛ كوپريلى، 1/251)؛ 14. النكتالظريفةفىترجيح مذهبابىحنيفة (حاجىخليفه،2/1977؛براي نسخهها، نك: نموي، ؛گوتشالك، I/98,126 .(V/223Š¢þøò¢ÇIV/195 مآخذ: آستان قدس ف، فهرست؛ ابن اياس، محمد، بدائع الزهور، قاهره، 1403ق/ 1983م؛ همو، تاريخ مصر، بولاق، 1311ق؛ ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، انباء الغمر، به كوشش حسن حبشى، قاهره، 1389ق/1969م؛ ابن صيرفى، على، نزهة النفوس و الابدان، به كوشش حسن حبشى، قاهره، 1970- 1973م؛ ازهريه، فهرست؛ بابرتى، محمد، العناية فى شرح الهداية، در حاشية شرح فتح القدير ابن همام، بيروت، داراحياء التراث العربى؛ حاجى خليفه، كشف؛ خديويه، فهرست؛ دارالكتب، فهرست؛ دفتر كتبخانة الحاج سليم آغا، استانبول، 1310ق؛ سيوطى، بغية الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1384ق/1964م؛ همو، لب اللباب، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز؛ ششن، رمضان، نوادر المخطوطات العربية، بيروت، 1975م؛ طاش كوپريزاده، احمد، الشقائق النعمانية، به كوشش احمد صبحى فرات، استانبول، 1405ق؛ همو، طبقات الفقهاء، موصل، 1961م؛ همو، مفتاح السعادة، بيروت، 1405ق/1985م؛ كوپريلى، خطى؛ مرعشى، خطى؛ مقريزي، احمد، الخطط، بولاق، 1270ق؛ المنتخب من المخطوطات العربية فى بيروت، بيروت، 1407ق/1986م؛ ياقوت، بلدان؛ نيز: Ahlwardt; Arberry; Della Vida, G. L., Elenco dei manoscritti arabi islamici della Biblioteca Vaticana, Vatican, 1935; GAL; GAS; Gottschalk, H. L. et al., Islamic Arabic Manuscripts, Birmingham, 1963; Mingana, A., Catalogue of the Arabic Manuscripts, Manchester, 1934; Nemoy, L., Arabic Manuscripts in the Yale University Library, New Haven, 1956. ناصر گذشته