responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 4057
انصار
جلد: 10
     
شماره مقاله:4057


اَنْصار
، يا انصار النبى‌(ص‌) لقب‌ مسلمانان‌ مدينه‌ از تيره‌هاي‌ اوس‌ و خزرج‌ (ه م‌) كه‌ پيش‌ از هجرت‌، با پيامبر اكرم‌(ص‌) هم‌ پيمان‌ شدند و پس‌ از هجرت‌ در حمايت‌ و ياري‌ آن‌ حضرت‌ و مهاجران‌، پايداري‌ كردند.
انصار جمع‌ نصير و ناصر از مادة «نَصَرَ» به‌ معناي‌ ياري‌ و ياري‌ مظلوم‌ در برابر دشمن‌ است‌. اين‌ نام‌ نخست‌ به‌ معناي‌ لغوي‌ آن‌، در وصف‌ مسلمانان‌ مدينه‌ از اوس‌ و خزرج‌ استعمال‌ شد، اما سپس‌ همچون‌ اصطلاحى‌ بر ايشان‌ اطلاق‌ گرديد. تاريخ‌ اطلاق‌ اين‌ لقب‌ بر مسلمانان‌ هم‌ پيمان‌ پيامبر در مدينه‌ به‌ درستى‌ روشن‌ نيست‌، اما طبق‌ روايتى‌ از اَنَس‌، اصطلاح‌ مهاجران‌ و انصار نخستين‌ بار در قرآن‌ مجيد به‌ كار رفته‌ است‌ (بخاري‌، 4/221).
در دو آيه‌ از قرآن‌ مجيد اين‌ دو عنوان‌ در كنار هم‌ آمده‌ است‌: «وَ السّابِقوُن‌َ الاْوَّلوُن‌َ مِن‌َالْمُهاجِرين‌َ وَالاْنْصارِ...» (توبه‌/9/100) و «لَقَدْ تاب‌َ اللّه‌ُ عَلَى‌ النَّبى‌َّ وَ الْمُهاجِرين‌َ وَ الاْنصارِ...» (توبه‌/9/117). اما به‌ روايت‌ ابن‌ اثير (1/655) پيامبر (ص‌) خود، مسلمانان‌ يثرب‌ را به‌ اين‌ نام‌ ملقب‌ كرد.
عنوان‌ «انصار» در آية 14 سورة صف‌ (61) بر ياران‌ حضرت‌ عيسى‌ بن‌ مريم‌(ع‌) نيز اطلاق‌ شده‌ است‌.
نخستين‌ كس‌ از دو تيرة اوس‌ و خزرج‌ كه‌ اسلام‌ آورد، سويد بن‌ صامت‌ از اوس‌ بود كه‌ پس‌ از بازگشت‌ به‌ يثرب‌ در جنگ‌ بُعاث‌ به‌ دست‌ تيرة خزرج‌ كشته‌ شد. پس‌ از آن‌ جوانى‌ به‌ نام‌ اياس‌ بن‌ معاذ اسلام‌ آورد. آنگاه‌، در حدود سال‌ 10 بعثت‌ /619م‌، 6 تن‌ از خزرجيان‌ با پيامبر(ص‌) در موسم‌ حج‌ ديدار كردند و اسلام‌ پذيرفتند (ابن‌ هشام‌، 2/292-293؛ ابن‌ اثير، 2/94-96). سال‌ بعد 12 تن‌ براي‌ حج‌ از يثرب‌ به‌ مكه‌ رفتند و با پيامبر(ص‌) ديدار كردند و با او پيمانى‌ بستند كه‌ به‌ پيمان‌ عقبة اول‌ مشهور شد. مطابق‌ اين‌ پيمان‌، مسلمانان‌ يثرب‌ متعهد شدند كه‌ شرك‌ نورزند، دزدي‌ و زنا نكنند، فرزندانشان‌ را نكشند، افترا نبندند و خلاف‌ نكنند. پس‌ از انعقاد اين‌ پيمان‌، پيامبر(ص‌) مصعب‌ بن‌ عمير از اصحاب‌ خود را براي‌ تبليغ‌ اسلام‌ به‌ يثرب‌ فرستاد (بلاذري‌، انساب‌...، 1/239؛ ابن‌ اثير، 2/96- 98). از آن‌ پس‌، شمار مسلمانان‌ در آنجا روي‌ به‌ افزايش‌ نهاد و از جمله‌ سعد بن‌ معاذ، رئيس‌ اوس‌ اسلام‌ آورد. سال‌ بعد، 73 تن‌ ديگر از اوس‌ و خزرج‌ به‌ مكه‌ رفتند و با پيامبر(ص‌) ديدار كردند و پيمان‌ عقبة دوم‌ را بستند و متعهد شدند كه‌ از پيامبر(ص‌) حمايت‌ كنند (ابن‌ هشام‌، 2/302-303؛ ابن‌ عبدالبر، 76-79). سرانجام‌ پيامبر(ص‌) زمان‌ را براي‌ هجرت‌ مناسب‌ ديد و اهالى‌ يثرب‌ به‌ گرمى‌ و شكوه‌ از او استقبال‌ كردند و در ميان‌ خود جاي‌ دادند (ابن‌ هشام‌، 2/343-344؛ طبري‌، تاريخ‌، 2/368-383).
با ورود پيامبر(ص‌) به‌ يثرب‌، بيشتر قبايل‌ و مردم‌ شهر اسلام‌ آوردند و با پيامبر(ص‌) بيعت‌ كردند و يثرب‌ «مدينة النبى‌» نام‌ يافت‌. مسلمانان‌ مدينه‌ از همين‌ ايام‌ به‌ دو گروه‌ تقسيم‌ و شناخته‌ شدند: مهاجران‌ يا مسلمانانى‌ كه‌ از مكه‌ به‌ مدينه‌ مهاجرت‌ كردند، و انصار يا مسلمانان‌ مدينه‌ كه‌ پذيراي‌ پيامبر و يارانش‌ بودند. پيامبر(ص‌) چندي‌ بعد، ميان‌ مهاجران‌ و انصار پيمان‌ برادري‌ بست‌ و انصار متعهد شدند كه‌ ميان‌ خود و مهاجران‌ به‌ دادگري‌ و برادري‌ و برابري‌ حكم‌ كنند و در همه‌ حال‌ به‌ ياري‌ هم‌ برخيزند (ابن‌ هشام‌، 2/351-353؛ نيز نك: بخاري‌، 4/222- 223).
با ورود اسلام‌ و هجرت‌ پيامبر(ص‌) به‌ مدينه‌ و تكوين‌ جامعة اسلامى‌، اختلافات‌ ديرين‌ اوس‌ و خزرج‌ فروكش‌ كرد. در حوادث‌ 10 سالة پس‌ از هجرت‌، انصار مسئوليت‌ بيشتري‌ برعهده‌ داشتند و از آنجا كه‌ به‌ عدد افزون‌تر از مهاجران‌ بودند، تقريباً در همة پيكارها حضور ايشان‌ چشمگيرتر بود (نك: ابن‌ هشام‌، 3/635 -639؛ خليفه‌، 1/32- 38، 52، 63). از اين‌ رو، پيامبر(ص‌) بارها خشنودي‌ خود را از انصار ابراز كرد و روايات‌ مربوط به‌ آن‌، در مجاميع‌ حديث‌ به‌ عنوان‌ مناقب‌ انصار آمده‌ است‌ (بخاري‌، 4/221 بب؛ مسلم‌، 1/85 -86، 2/1948-1952؛ ابن‌ ماجه‌، 57 - 58؛ ترمذي‌، 5/712-717). بهترين‌ دليل‌ قرب‌ و اهميت‌ انصار نزد پيامبر اسلام‌(ص‌) اينكه‌ در جنگ‌ حنين‌ در 9ق‌، پس‌ از پيروزي‌ مسلمانان‌، پيامبر(ص‌) همة غنايم‌ را به‌ قريش‌ و ديگران‌ بخشيد و انصار سهمى‌ نيافتند. برخى‌ از انصار از اين‌ كار اظهار شگفتى‌ كردند و پيامبر(ص‌) به‌ صراحت‌ يادآور شد كه‌ وجود خود او در ميان‌ ايشان‌ ارجمندتر و پربهاتر است‌؛ آنگاه‌ انصار خشنود شدند و پيامبر(ص‌) آنان‌ را دعا فرمود (ابن‌ هشام‌، 4/933- 935؛ بخاري‌، 4/221؛ مسلم‌، 1/733-734). اين‌ روايت‌ نيز كه‌ پيامبر(ص‌) بنى‌ هاشم‌ و انصار را در يك‌ گروه‌ هم‌ پيمان‌، قرار داد (ابوالفرج‌، 4/76)، حاكى‌ از دوستى‌ عميق‌ آن‌ حضرت‌ نسبت‌ به‌ انصار است‌. سخنانى‌ نيز از پيامبر(ص‌) نقل‌ شده‌، حاكى‌ از آنكه‌ انصار را پس‌ از خود به‌ شكيبايى‌ در برابر حوادث‌ خوانده‌ است‌ (احمد بن‌ حنبل‌، 4/292).
در روزگار پيامبر(ص‌) و پس‌ از آن‌، هريك‌ از دو گروه‌ انصار و مهاجران‌ به‌ رغم‌ برادري‌ و برابري‌، تمايزات‌ قبيله‌اي‌ خود را حفظ كرده‌، گاه‌ به‌ تفاخر مى‌پرداختند (جاحظ، 2/219). آنها به‌ ويژه‌ پس‌ از پيامبر(ص‌)، به‌ صورت‌ دو جريان‌ تاريخى‌ و سياسى‌ درآمدند و به‌ رقابت‌ پرداختند. اين‌ رقابت‌ در داستان‌ سقيفه‌ آشكار شد، چه‌ انصار پيش‌ از همه‌ در سقيفه‌ گرد آمدند و سعد بن‌ عبادة انصاري‌ را كه‌ از ياران‌ نيكنام‌ و بزرگ‌ پيامبر(ص‌) و رئيس‌ خزرج‌ بود، نامزد خلافت‌ كردند؛ اما برخى‌ از مهاجران‌ به‌ مخالفت‌ برخاستند و خلافت‌ و رياست‌ را حق‌ خود دانستند. هر يك‌ از اين‌ دو گروه‌ مناقب‌ و خدمات‌ و قرب‌ خود را به‌ پيامبر(ص‌) برمى‌شمرد و خود را براي‌ زمامداري‌ سزاوارتر مى‌خواند. اما چون‌ انصار در تسخير كامل‌ قدرت‌ ناكام‌ ماندند، پيشنهاد كردند كه‌ با مهاجران‌ به‌ مشاركت‌ حكم‌ برانند. اين‌ تدبير راه‌ به‌ جايى‌ نبرد و چون‌ مهاجران‌ غلبه‌ يافتند، سعدبن‌ عباده‌ نامزد انصار براي‌ خلافت‌ تسليم‌ نشد و حتى‌ تهديد به‌ جنگ‌ كرد. به‌ هر حال‌ انصار با ابوبكر بيعت‌ كردند (ابن‌ سعد، 3(1)/136، 151؛ احمد بن‌ حنبل‌، 1/55 -56؛ نيز نك: مسعودي‌، 3/223-224). بدين‌ترتيب‌، انصار براي‌ جلوگيري‌ از پراكندگى‌ امت‌ به‌ همكاري‌ با خليفه‌ پرداختند (مقدسى‌، 5/156-157). در 12ق‌ نيز چون‌ ابوبكر به‌ حج‌ رفت‌، قتادة بن‌ نعمان‌ انصاري‌ را به‌ جاي‌ خود بر مدينه‌ گمارد (خليفه‌، 1/108). به‌ روزگار خليفة دوم‌ عمر بن‌ خطاب‌ نيز چنين‌ بود و انصار در بعضى‌ از جنگهاي‌ فتوح‌ شركت‌ جستند (مقدسى‌، 5/169). عمر نيز كم‌ و بيش‌ جانب‌ انصار را نگه‌ مى‌داشت‌ و در كارها با آنان‌ مشورت‌ مى‌كرد؛ چنانكه‌ دربارة تعيين‌ مبدأ تاريخ‌ اسلامى‌ با انصار رايزنى‌ كرد (خليفه‌، 1/8؛ نيز نك: مقدسى‌، 5/180). با اينكه‌ هيچ‌ يك‌ از اعضاي‌ شورايى‌ كه‌ عمر براي‌ تعيين‌ خليفة پس‌ از خود برگزيد، از انصار نبودند، اما خليفه‌ دستور داد انصار نيز در كار انتخاب‌ خليفة پس‌ از او نظارت‌ كنند (همو، 5/190-191). به‌ روايتى‌، پس‌ از محاصرة خانة عثمان‌، گروهى‌ از انصار براي‌ محافظت‌ از وي‌ پاي‌ پيش‌ نهادند، ولى‌ خليفه‌ نپذيرفت‌ (خليفه‌، 1/187).
در دوران‌ خلافت‌ اميرالمؤمنين‌ على‌(ع‌)، انصار از حاميان‌ جدي‌ و پرشور آن‌ حضرت‌ بودند و در بيشتر حوادث‌ سياسى‌ و نظامى‌ اين‌ عصر نقش‌ داشتند؛ چنانكه‌ امام‌ على‌(ع‌) در نامه‌اي‌ به‌ معاويه‌ نوشت‌ كه‌ مهاجران‌ و انصار در بيعت‌ با او يكدل‌ بوده‌اند (نك: طبري‌، تاريخ‌، 4/561). در پيكار صفين‌ نيز چهره‌هاي‌ برجستة انصار همچون‌ براء بن‌ عازب‌، عبدالرحمان‌ بن‌ ابى‌ ليلى‌، خزيمة بن‌ ثابت‌ و زيد بن‌ ارقم‌ شركت‌ جستند و معاويه‌ چنان‌ خشمناك‌ شد كه‌ به‌ ملامت‌ انصار پرداخت‌ (ابن‌ سعد، 6/33؛ نيز نك: امينى‌، 2/79-82).
على‌(ع‌) به‌ پيروي‌ از پيامبر(ص‌) همواره‌ از انصار پشتيبانى‌ مى‌كرد (قلقشندي‌، 1/202) و گروهى‌ از ايشان‌ نيز به‌ صحّت‌ حديث‌ ولايت‌ و واقعة غدير شهادت‌ دادند (امينى‌، 1/184- 185). اما ميان‌ انصار و مهاجران‌ كه‌ آنان‌ را مكى‌ مى‌خواندند، رقابتى‌ جريان‌ داشت‌: مهاجران‌ خود را خويشاوند پيامبر(ص‌) و نخستين‌ مسلمانان‌ مى‌شماردند و بر انصار كه‌ آنان‌ را يثربى‌ مى‌خواندند (على‌، 1/484)، فخر مى‌فروختند. انصار نيز گذشته‌ از افتخارات‌ دورة اسلامى‌، به‌ يمانى‌ و قحطانى‌ بودن‌ خود نيز افتخار مى‌كردند (همو، 1/503 - 505). شاعران‌ انصار اين‌ افتخارات‌ را به‌ نظم‌ مى‌كشيدند و تبليغ‌ مى‌كردند؛ از جمله‌ حسان‌ بن‌ ثابت‌ انصاري‌ شاعر پرآوازه‌، اشعار بسياري‌ سرود و به‌ ذكر مناقب‌ انصار پرداخت‌ و مكيان‌ را نكوهيد و هجو كرد (ابن‌ هشام‌، 4/63 بب؛ ابن‌ كثير، 2/454؛ على‌، 1/384، 483). در مقابل‌، مكيان‌ به‌ سبب‌ چيرگى‌ سياسى‌ و اقتدار اجتماعى‌ به‌ انصار تفوق‌ مى‌جستند؛ چنانكه‌ عمر وقتى‌ براي‌ مسلمانان‌ از بيت‌المال‌ مقرري‌ تعيين‌ مى‌كرد، امتيازات‌ خانوادگى‌ و سبقت‌ در اسلام‌ را اساس‌ قرار داد و مهاجران‌ را بر انصار مقدم‌ داشت‌ (ابن‌ سعد، 3(1)/213، 226) و در ميان‌ خود انصار هم‌ براي‌ اوس‌ كه‌ در بيعت‌ با ابوبكر بر خزرج‌ پيشى‌ گرفته‌ بودند، سهم‌ بيشتري‌ قرار داد (بلاذري‌، فتوح‌...، 437).
قرائت‌ خاص‌ّ خليفه‌ از آية 100 سورة توبه‌ (9) نيز كه‌ موجب‌ تفضيل‌ مهاجران‌ بر انصار بود، اعتراض‌ شديد اُبى‌ّ بن‌ كعب‌ انصاري‌ قاري‌ نامدار قرآن‌ را بر انگيخت‌. ابى‌ بن‌ كعب‌ همچنين‌ براي‌ اثبات‌ برابري‌ انصار با مهاجران‌ و ذكر فضايل‌ بسيارشان‌، به‌ آيات‌ ديگري‌ از قرآن‌ مجيد (جمعه‌/62/3؛ حشر/ 59/10؛ انفال‌/8/75) نيز استناد مى‌كرد (ابن‌ شبه‌، 1/707؛ طبري‌، تفسير، 11/7؛ ابوالفتوح‌، 6/94- 95). نيز گفته‌اند قاريان‌ معتبر قرآن‌ كه‌ عموماً از انصار بودند، به‌ عمر پيشنهاد كردند كه‌ قرآن‌ را گردآوري‌ كنند، اما عمر نپذيرفت‌ (ابن‌ شبه‌، 1/706).
در روزگار معاويه‌، انصار بيشتر موردطعن‌ قرار گرفتند. آنگاه‌ كه‌ بُسربن‌ ابى‌ ارطاة عامري‌ فرمانده‌ لشكر معاويه‌ به‌ حجاز حمله‌ كرد و وارد مدينه‌ شد، انصار را با تعابيري‌ چون‌ «ابناء العبيد» و «معشر اليهود» خطاب‌ كرد و مورد تحقيرشان‌ قرار داد (ابن‌ ابى‌ الحديد، 2/9-10). دشمنى‌ معاويه‌ با انصار بدانجا رسيد كه‌ همراه‌ عمرو بن‌ عاص‌ در انديشه‌ شدند تا عنوان‌ انصار را رسماً براندازند، اما كاري‌ از پيش‌ نبردند (ابوالفرج‌، 14/125، 127- 128). يزيد نيز كعب‌ بن‌ جعيل‌ شاعر را گفت‌ تا انصار را هجو گويد (ابن‌ قتيبه‌، 152). در واقعه‌ حرّه‌ نيز كه‌ به‌ سال‌ 63ق‌ به‌ روزگار يزيد رخ‌ داد، شمار كثيري‌ از مردم‌ مدينه‌ و از جمله‌ 173 تن‌ از انصار كشته‌ شدند (خليفه‌، 1/313-314) و پس‌ از وصول‌ خبر پيروزي‌ شاميان‌، يزيد ابياتى‌ از اشعار ابن‌ زبعري‌ را كه‌ به‌ روزگار شرك‌ خود در جنگ‌ احد سروده‌ بود، زمزمه‌ كرد، گويى‌ انتقام‌ بدر را از خزرجيان‌ مى‌ستاند (بلاذري‌، انساب‌، 4(2)/42؛ دينوري‌، 267). اين‌ وقايع‌ و نيز سركوب‌ قيام‌ ابن‌ زبير، نيروي‌ انصار را در هم‌ شكست‌ و بسياري‌ از ايشان‌ به‌ جنگجويان‌ شمال‌ افريقا و اندلس‌ و ديگر ميدانهاي‌ پيكار پيوستند (نك: حتى‌، 251).
مآخذ: ابن‌ ابى‌ الحديد، عبدالحميد، شرح‌ نهج‌ البلاغة، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1378ق‌/1959م‌؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ سعد، محمد، كتاب‌ الطبقات‌ الكبير، به‌ كوشش‌ زاخاو و ديگران‌، ليدن‌، 1330ق‌؛ ابن‌ شبه‌، عمر، تاريخ‌ المدينة المنورة، به‌ كوشش‌ فهيم‌ محمد شلتوت‌، قم‌، دارالفكر؛ ابن‌ عبدالبر، يوسف‌، الدرر فى‌ اختصار المغازي‌ و السير، به‌كوشش‌ شوقى‌ ضيف‌، قاهره‌، 1386ق‌/1966م‌؛ ابن‌ قتيبه‌، عبدالله‌، الشعر و الشعراء، بيروت‌، 1404ق‌/1984م‌؛ ابن‌ كثير، اسماعيل‌، السيرة النبوية، به‌كوشش‌ مصطفى‌ عبدالواحد، بيروت‌، 1386ق‌/1964م‌؛ ابن‌ ماجه‌، محمد، سنن‌، به‌ كوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقى‌، قاهره‌، 1954م‌؛ ابن‌ هشام‌، عبدالملك‌، السيرة النبوية، به‌كوشش‌ محمد محيى‌الدين‌ عبدالحميد، قاهره‌، 1391ق‌/1971م‌؛ ابوالفتوح‌ رازي‌، روح‌ الجنان‌، به‌كوشش‌ ابوالحسن‌ شعرانى‌، تهران‌، 1384ق‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانى‌، الاغانى‌، بولاق‌، 1970م‌؛ احمد بن‌ حنبل‌، مسند، قاهره‌، 1313ق‌؛ امينى‌، عبدالحسين‌، الغدير، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ بخاري‌، محمد، صحيح‌، استانبول‌، 1402ق‌/ 1982م‌؛ بلاذري‌، احمد، انساب‌ الاشراف‌، ج‌ 1، به‌كوشش‌ محمد حميدالله‌، قاهره‌، 1959م‌؛ ج‌ 4(2)، به‌ كوشش‌ ماكس‌ شلوسينگر، بيت‌المقدس‌، 1938م‌؛ همو، فتوح‌ البلدان‌، به‌كوشش‌ دخويه‌، 1865م‌؛ ترمذي‌، محمد، سنن‌، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ عطوه‌ عوض‌، استانبول‌، 1401ق‌/1981م‌؛ جاحظ، عمرو، البيان‌ و التبيين‌، به‌كوشش‌ حسن‌ سندوبى‌، قاهره‌، 1351ق‌/1932م‌؛ حتى‌، فيليپ‌، تاريخ‌ عرب‌، ترجمة ابوالقاسم‌ پاينده‌، تهران‌، 1366ش‌؛ خليفة بن‌ خياط، تاريخ‌، به‌كوشش‌ سهيل‌ زكار، دمشق‌، 1967م‌؛ دينوري‌، احمد، الاخبار الطوال‌، به‌كوشش‌ عبدالمنعم‌ عامر، قاهره‌، 1960م‌؛ طبري‌، تاريخ‌؛ همو، تفسير؛ على‌، جواد، المفصل‌ فى‌ تاريخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، بيروت‌/بغداد، 1976م‌؛ قرآن‌ كريم‌؛ قلشقندي‌، احمد، صبح‌ الاعشى‌، قاهره‌، 1383ق‌/1963م‌؛ مسعودي‌، على‌، مروج‌ الذهب‌، بيروت‌، 1385ق‌/1966م‌؛ مسلم‌ بن‌ حجاج‌، صحيح‌، به‌ كوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقى‌، استانبول‌، 1401ق‌/1981م‌؛ مقدسى‌، مطهر، البدء و التاريخ‌، به‌كوشش‌ كلمان‌ هوار، پاريس‌، 1899م‌.
حسن‌ يوسفى‌اشكوري‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 10  صفحه : 4057
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست