رضاقليخان قاجار ، پسر هشتم محمدحسنخان و برادر ناتنى آقامحمدخان قاجار. او در 1162 زاده شد (اعتمادالسلطنه، ج 2، ص 1147؛ هدايت، 1373ش، ص 260؛ سپهر، ج 1، ص 27). مادر وى از اهالى اصفهان و در زمرۀ بانوان خاص حرم شاهى بود (سپهر، همانجا).
از سالهاى آغازين زندگى رضاقليخان اطلاعى در دست نيست. او پس از كشته شدن پدرش در 1172، به همراه برادران و بستگان خود و با كمك محمدخان قوانلو، بيگلربيگى مازندران، به طايفۀ يموت پناه برد (هدايت، 1373ش، ص 269). در 1177 بسطامخان زند، از امراى زنديه، رضاقلى خان را به همراه برادرانش روانۀ تهران كرد و وى مورد احترام كريمخان قرار گرفت (همان، 1373ش، ص 271ـ272). سپس كريمخان، آقامحمدخان و حسينقليخان را به شيراز و ديگر برادران از جمله رضاقليخان را به همراه خويشاوندانشان به قزوين فرستاد (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج 2، ص 1166). بعد از مرگ كريمخان در 1193 و فرار آقامحمدخان از شيراز، رضاقليخان كه در اصفهان به سر ميبرد، با رسيدن آقامحمدخان به اصفهان به او پيوست (هدايت، 1339ش، ج 9، ص 128ـ129)، اما پس از آنكه برادر ديگرش، مرتضيقليخان، بارفروش (بابل) و مازندران را به تصرف درآورد، رضاقليخان از آقا محمدخان جدا شد و به مازندران رفت (سپهر، ج 1، ص 36؛ ساروى، ص 64؛ قس هدايت، 1339ش، ج 9، ص 130). رضاقليخان، به دستور مرتضيقليخان و به همراه برادر ديگرش مصطفيقليخان و تعدادى سپاهى، براى جلوگيرى از ورود آقا محمدخان به مازندران، روانۀ سوادكوه شد (سپهر، ج 1، ص 36). آقامحمدخان نيز جعفرقليخان را براى مصالحه نزد مرتضيقليخان فرستاد (هدايت، 1339ش، ج 9، ص 131). با اين حال، درگيرى دو طرف آغاز شد و رضاقليخان و برادرانش شكست خوردند و بنه و اسباب و آلات جنگى آنان نصيب لشكريان آقامحمدخان شد (همان، 1339ش، ج 9، ص 132) و رضاقليخان به بارفروش گريخت (مفتون دنبلى، ص 50). پس از آن، رضاقليخان با يوخاريباشهاى استرآباد ــ كه به ورامين كوچ كرده بودندــ همدست شد و بارديگر عليه آقامحمدخان شورش كرد. آقامحمدخان اين بار نيز جعفرقليخان را به ورامين فرستاد. رضاقليخان به محض شنيدن خبر حركت او، خود را به آقامحمدخان رساند و از وى طلب عفو نمود (ساروى، ص 68ـ69؛ مفتون دنبلى، ص 51).
پس از چندى، رضاقليخان در حوالى تهران از اردوى آقامحمدخان فرار كرد و با همراهان خود به لاريجان رفت. مرتضى قليخان نيز از استرآباد به او ملحق شد (سپهر، ج 1، ص 37)، اما به دليل ناسازگارى، آنان در فيروزكوه از يكديگر جدا شدند. بدين ترتيب، رضا قليخان به لاريجان بازگشت و مرتضى قليخان به استرآباد رفت (رجوع کنید به هدايت، 1339ش، ج 9، ص 138؛ ساروى، ص 71). پس از آن در 1194، رضاقليخان با تحريك اهالى لاريجان و جلب حمايت كردان مدانلو و نيز با وعده و وعيد به اهالى نور و كجور، بار ديگر سر به شورش برداشت. اين بار نيز به دستور آقا محمدخان، جعفرقليخان به مصاف او رفت و كردان مدانلو كه تاب مقاومت در مقابل سپاه او را نداشتند، به جعفرقليخان پيوستند (هدايت، 1339ش، ج 9، ص 140ـ141). رضاقليخان به كجور رفت و در محلى به نام خواجك، نبرد شدت گرفت. سرانجام وى دستگير شد و بار ديگر آقامحمدخان او را عفو كرد (ساروى، ص 73ـ74؛ هدايت، 1373ش، ص 289).
به دستور آقامحمدخان، رضا قليخان چندى را در مازندران گذراند و سپس به استرآباد رفت (هدايت، 1339ش، ج 9، ص 145). آقامحمدخان در 1195، رضاقليخان را براى جلب اعتماد سران لاريجانى فرستاد، اما در نِشِل و بندپى با سران لاريجان همراه و به خان ابدال خان كُرد مدانلو نزديك شد و با هزار نفر سپاهى به بارفروش حمله برد. رضاقليخان در بارفروش خانه آقامحمدخان را به گلوله بست و آتش زد (ساروى، ص 80ـ81) و سپس آقامحمدخان را دستگير و به بندپى روانه نمود و در آنجا محبوس كرد (خاورى شيرازى، ج 1، ص 34؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1385). رضا قليخان در بارفروش چند روزى بر تخت سلطنت نشست (اعتضادالسلطنه، ص 30ـ31)، اما خانهاى قاجار و ديگر برادران آقامحمدخان (جعفر قليخان، مرتضى قليخان و مصطفى قليخان) براى مقابله با او از استرآباد خارج شدند. رضا قليخان خانابدالخان را به همراه چهارصد نفر جزايرچى به سارى فرستاد و در جنگى كه بين آنان درگرفت، ابدال خان شكست خورد و سرانجام او دستگير شد. رضا قليخان نيز به سارى روى نهاد. در بين راه، با شنيدن خبر گرفتارى ابدالخان، سپاهيان او پراكنده شدند و وى نيز ناچار به بندپى رفت (سپهر، ج 1، ص 38ـ39). سپس به آقا محمدخان پناه برد و درخواست عفو كرد، اما با بيتوجهى وى روبهرو شد. سپس به اصفهان نزد على مرادخان زند رفت (ساروى، ص 85). بنابه روايت منابع زنديه، وى به پيشنهاد على مرادخان زند با يكى از دختران شاه اسماعيل سوم ازدواج كرد (رستمالحكما، ص 388؛ غفارى كاشانى، ص 502). رضاقليخان در زمان حركت على مرادخان زند به عليشكر، به او پشت كرد و روانۀ شيراز شد (غفارى كاشانى، ص 616). رضاقليخان در شيراز به صادق خان* زند (برادر كريمخان)، پيوست اما چندى بعد از همراهى با او نيز دست كشيد و از شيراز خارج شد. وى با بازگشت على مرادخان زند از همدان، به دام افتاد و با ميانجيگرى خواهر رضاقليخان ــكه از بانوان حرم على مرادخان بودــ از جانب خان زند بخشوده شد، اما به منظور مجازات و عبرت در اصفهان زندانى گرديد.
با رفتن على مرادخان زند به سوى شيراز، ايلات پراكندۀ اطراف اصفهان تصميم گرفتند كه رضاقليخان را آزاد كنند و بهنام آقامحمدخان در اصفهان نقاره بزنند (همان، ص 616ـ617). رضاقليخان را از زندان آزاد كردند و وى گريخت. او ابتدا به نائين و سپس به بيابانك رفت و در نهايت با راهنمايى اسماعيلخان عرب عامرى، به دارالسلطنه قزوين وارد شد. قزوين در اين زمان در تصرف آقامحمدخان بود و رضاقليخان در ركاب او به مازندران رفت (همان، ص 618). هنگامى كه عليمرادخان زند قصد تصرف مازندران و استرآباد را داشت، رضاقلى خان و مرتضيقليخان به او پيوستند و نزد شيخويسخان، پسر عليمرادخان، رفتند، اما سپاه زنديه شكست خورد و رضاقليخان ناچار به خراسان گريخت و در مشهد در 1198 درگذشت (اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1393ـ1394).
منابع : (1) اعتضادالسلطنه عليقليميرزا، اكسير التواريخ، چاپ جمشيد كيانفر، تهران، 1370ش؛ (2) اعتمادالسلطنه، تاريخ منتظم ناصرى، چاپ محمداسماعيل رضوانى، تهران، 1367ش؛ (3) خاورى ميرزافضلاللّه شيرازى، تاريخ ذوالقرنين، چاپ ناصر افشارفر، تهران، 1380؛ (4) رستمالحكما، رستمالتواريخ، چاپ محمد مشيرى، تهران، 1357ش؛ (5) ساروى محمدبن محمدتقى، تاريخ محمدى، احسنالتواريخ، چاپ غلامرضا طباطباييمجد، تهران، 1371ش؛ (6) محمدتقى سپهر، ناسخالتواريخ، چاپ جمشيد كيانفر، تهران 1377ش؛ (7) شيبانى، ميرزاابراهيم، منتخبالتواريخ، چاپ ايرج افشار، صديقالممالك، تهران، 1358؛ (8) غفارى كاشانى ابوالحسن، گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائيمجد، تهران، 1369ش؛ (9) مفتون دنبلى، عبدالرزاق، مآثر سلطانيه، چاپ غلامحسين زرگرينژاد، تهران، 1383ش؛ (10) موسوى نامى اصفهانى ميرزامحمدصادق، تاريخ گيتيگشا، تهران، 1363ش، هدايت رضاقليخان، روضةالصفاى ناصرى، تهران 1339ش؛ (11) همو، فهرس التواريخ، چاپ عبدالحسين نوائى و ميرهاشم محدث، تهران، 1373ش.