عبدالواحد بن زيد بصری ، كنيهاش ابوعبيده، زاهد، عارف و واعظ قرن دوم. از او با عنوان امام زاهدان، شيخ صوفيه در بصره، و حكيم ياد شده است (مكی، ج 1، ص 458؛ انصاری، ص 130؛ ذهبی، ج 4، ص 139) و چون در مواعظش، قصه ميگفت به او قاص (قصهگو) نيز گفتهاند (جوزجانی، ص 116؛ ابنعساكر، ج 37، ص 223). از زندگانی او اطلاع چندانی در دست نيست. گفته شده كه در مجلس يوسفبن حسين توبه كرده و هدايت يافته (عطار، ص 386؛ قس همو، تعليقات محمد استعلامی، ص 855 ، كه اين گزارش را نادرست ميداند) و با پارسايانی چون محمدبن واسع، مالكبن دينار و ديگران به بيتالمقدّس و فارس سفر كرده است (ابونعيم، ج 6، ص 156). همچنين او با راهبان مسيحی رفت و آمد داشت و با آنها دربارۀ برخی معارف گفتگو ميكرد (همان، ج 6، ص 155).
عبدالواحد شاگرد حسن بصری بود و از او اجازۀ روايت داشت و در مجالس خصوصی او شركت ميكرد (مكی، ج 1، ص 307؛ معصوم عليشاه، ج 2، ص 93). برخی (جامی، ص 599؛ معصوم عليشاه، ج 2، ص 83، 93) او را شاگرد كميل و از سلسلۀ كميليه دانستهاند.
عبدالواحد، افزون بر حسن بصری، از اسلم كوفی، عباده بن نسی و عبداللّهبن راشد و ديگران نيز حديث نقل كرده است (بخاری، ج 6، ص 62؛ ابونعيم، ج 6، ص 164؛ ذهبی، ج 4، ص 139) اما احاديث او را ضعيف و ناموثق شمردهاند (بخاری، همانجا؛ نسايی، ص 162؛ ابنحبان، ج 2، ص 155).
به او نسبت معتزلی قدری نيز دادهاند (ابنعساكر، ج 37، ص 223؛ ذهبی، ج 4، ص 140)، اما صفدی (ج 9، ص 257) و ذهبی (همان، ج 4، ص 141) نوشتهاند كه وی بعدها از آن عقايد روی گردان شد (برای آگاهی از ديگر آرای كلامی او و پيروانش رجوع کنید به اشعری، ص 214، 286).
محمدبن سماك، وكيع، ابوسليمان دارانی و زيدبن حباب از جمله كسانياند كه از او حديث روايت كردهاند (ذهبی، ج 4، ص 139؛ ابنحجر، ج 5، ص 291). ابوالحسين رزينهروی و ابويعقوب سوسی از مريدان او بودند (جامی، ص 89ـ90؛ معصومعليشاه، ج 2، ص 83).
به گزارش بيشتر منابع (ابنعساكر، ج 37، ص 236؛ صفدی، ج 19، ص 257؛ يافعی، ج 1، ص 287) عبدالواحد در 177 درگذشت (قس شعيبی، ص 124 ،كه سال وفات او را 170 ذكر كرده است). اما به نوشتۀ ذهبی (ج 4، ص 142)، عبدالواحدبن زياد، كنيهاش ابوبشر، پس از سال 170 درگذشت و عبدالواحدبن زيد پس از سال 150.
از عبدالواحد سخنان و حكاياتی ذكر شده كه حاكی از سلوك مبتنی بر حزن و خوف اوست. گفتهاند او بسيار ميگريست و در مجالس وعظش مردم را بسيار ميگرياند، چنان كه عدهای از شدت گريه بيهوش ميشدند. وی حقايقی چون مرگ، عذاب آتش و حتی شوق به ديدار حق را شايستۀ گريستن ميدانست (رجوع کنید به ابونعيم، ج 6، ص 159ـ160؛ ابنجوزی، ج 3، ص 322؛ ابنعساكر، ج 37، ص 229ـ230، 235؛ مناوی، ج 1، ص 364).
او بر زهد و رضا بيش از ساير مقامات تأكيد ميورزيد و رضا را بزرگترين مقام، بهشت دنيا و منشأ محبت به خدا ميدانست (رجوع کنید به ابو نصر سراج، ص 429؛ ابونعيم، ج 6، ص 156، 163؛ قشيری، ص 194).
عبدالواحد در رياضتها، بيشتر بر گرسنگی سفارش ميكرد و معتقد بود گرسنگی موجب هر كرامتی است و امكان ندارد قلب كسی صاف و خالص شود جز با تحمل گرسنگی (رجوع کنید به مكی، ج 2، ص 332؛ ابونعيم، ج 6، ص 157).
عبدالواحد از محبت و شوق و انس سخن ميگفت و در تبيين رابطۀ خدا و بنده از مفهوم محبت استفاده ميكرد (ذهبی، ج 4، ص 141؛ بدوی، ص 211) اما در حديثی قدسی، كه از او روايت شده، به جای محبت از مفهوم عشق بين خدا و بنده سخن رفته است (رجوع کنید به ابونعيم، ج 6، ص 165؛ ماسينيون، ص 214؛ قس ابونعيم، همانجا، كه در آن، حديث مذكور نامعتبر تلقی شده است).
منابع : (1) جمالالدين ابوالفرج ابنجوزی، صفةالصفوة، چاپ محمود فاخوری، محمدرواس قلعهجی، حلب 1393 /1973م؛ (2) ابنحبان، كتاب المجروحين من المحدثين و الضعفا و المتروكين، چاپ محمودابراهيم زايد، حلب 1396/1976؛ (3) ابنحجر عسقلانی، لسانالميزان، ج 5، چاپ عبدالفتاح ابوغده، بيروت 1423/2002م؛ (4) ابنعساكر، تاريخ مدينه دمشق، ج 37، چاپ علی شيری، بيروت، 1416ه / 1996م؛ (5) ابونصر سراج، اللمع فيالتصوف، چاپ رنولد اِلّن نيكلسون، ليدن 1914؛ (6) ابونعيم اصفهانی، حليةالاولياء، بيروت 1387 /1967؛ (7) ابوالحسن عليبن اسماعيل اشعری، مقالات الاسلاميين، چاپ هلموت ريتر، قيسبادن 1400 / 1980م؛ (8) عبداللّه انصاری، طبقات الصوفيه، چاپ محمد سرور مولايی، تهران 1362؛ (9) اسماعيلبن ابراهيم جعفی نجاری، كتاب التاريخ الكبير، قسم ثانی من الجزء الثالث، بيروت 1986م؛ (10) عبدالرحمن بدوی، تاريخ التصوف الاسلامی، كويت، 1978؛ (11) نورالدين عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، چاپ محمود عابدی، تهران 1386ش؛ (12) ابراهيمبن يعقوب جوزجانی، احوال الرجال، چاپ صبيحی و البدری السائری، بيروت 1405 /1985م؛ (13) محمدبن احمد ذهبی، تاريخ الاسلام، چاپ بشار عواد معروف، ج 14؛ (14) بيروت 2002؛ (15) محمد شعيب، مرآةالاولياء، چاپ محمد استعلامی، تهران 1378؛ (16) عبدالكريمبن هوازن قشيری نيشابوری، الرسالة القشيريه فی علم التصوف، چاپ معروف زريق و عبداللّه بلطهچی، بيروت 1408/1988م؛ (17) معصومعليشاه، طرايقالحقايق، چاپ محمدجعفر محبوب، تهران، (بيتا.)؛ (18) ابوطالب مكی، قوتالقلوب، بيروت 1995؛ (19) عبدالرئوف مناوی، الكواكب الدريه، بيروت 1999؛ (20) احمدبن شعيب نسائی، كتاب الضعفاء و المتروكين، چاپ بوران الفناوی و كمال يوسف الحوت بيروت 1407ه /1987م؛ (21) عبداللّهبن اسعد رياضی، مرآةالجنان، جزء اول، بيروت 1407ه / 1997؛ (22) ياقوت حموی؛
(23) Louis Massignon, Essi surles ori, ines Du lexioue Techniaue De la Mystique Musulmane, paris, 1968.