چِغالهزاده یوسف سنانپاشا ، سردار و صدراعظم عثمانى. نامش در منابع عثمانى به صورت جغالهزاده (رجوع کنید به صولاقزاده، ص 639؛ نعیما، ج 1، ص 110، 168؛ سامى، ذیل «جغالهزاده») و در منابع فارسى، جَغال اُغلى، چیغال/ چغال/ چقال اغلى (رجوع کنید به منشى قمى، ج 2، ص 783، 787؛ اسكندر منشى، ج 1، ص 311، ج 2، ص 635، 667ـ668؛ افوشتهیى، ص 111ـ112؛ حسینى استرآبادى، ص 144ـ145، 181) آمده است و در زبان مردم تركیه جاغال اوغلو نامیده میشود ( د. ا. ترك، ج 3، ص 161).
وى در دهه 950، در خانوادهاى مسیحى در شهر مسینا(واقع در شمالشرقى جزیره سیسیل) به دنیا آمد (رجوع کنید به همانجا؛ د. ا. د. ترك، ذیل «جغالهزاده سنانپاشا»). پدرش، ویسكنته دى چیكالا، دریانوردى اهل جنوآ بود كه در جنگِ جَربه همراه عدهاى، از جمله پسرش، به اسارت درآمد و به استانبول منتقل شد (رجوع کنید به هامرـ پورگشتال، ج 3، ص 418ـ423؛ سامى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به جَربه*؛ جربه*، جنگ). پسر چیكالا، اسكیپیون، موردتوجه سلطانسلیمان قانونى (حك : 926ـ974) واقع شد و به عنوان غلام بچه «اندرون همایون»، تحت تربیت قرار گرفت. وى اسلام پذیرفت و نام یوسفسنان را اختیار كرد و بهمناسبت نام پدرش، بهچغالهزاده معروف شد (سامى؛ د.ا.د.ترك، همانجاها). بعدها «سلیحدار» و بعد «قَپوجیباشى» (رجوع کنید به پاكالین، ذیل "Kapicibasi"، "Silahdar") شد. در 981 با یكى از نوههاى دختر سلیمان قانونى (رجوع کنید به میدان لاروس، ج 8، ص 767)، ازدواج كرد و انتسابش به دربار، برنفوذ و اعتبار وى افزود (رجوع کنید به د. ا. ترك، همانجا؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). او در 982 به مقام ینیچرى آغاسى، یعنى فرماندهى ینیچرى، كه معادل فرماندهى پیاده نظام بود (رجوع کنید به پاكالین، ذیل "Yeniceri agasi")، ارتقا یافت و این مقام را تا 986 حفظ كرد (هامرـ پورگشتال، ج 4، ص 17ـ 18، 44؛ د. اسلام، همانجا).
با شروع دورهاى از جنگهاى ایران و عثمانى، از 986 چغالهزاده مأموریتهایى در مرزهاى دو كشور یافت (پچوى، ج 2، ص 319؛ د. ا. ترك، همانجا؛ اوزون چارشیلى، ج 3، بخش 1، ص 61). او دو سال بعد، در لشكركشى عثمان پاشا، سردار عثمانى، به ایران شركت كرد و فرمانده بخشى از نیروهاى عثمانى بود و به سبب فرار از میدان نبرد، در برخى حملات، به ترس و سوءتدبیر متهم شد (رجوع کنید به منشى قمى، ج 2، ص 782ـ 793؛ اسكندر منشى، ج 1، ص 311ـ314؛ جنابدى، ص 643ـ 644؛ واله اصفهانى، ص 721ـ730؛ پچوى، ج 2، ص 325ـ 327؛ د. ا. ترك، همانجا). پس از مرگ عثمانپاشا، چغالهزاده سردار سپاه شد و پس از فرارى دادنِ لشكر كمشمار و متفرق قزلباش در هفتم ذیقعده، قشون عثمانى را به سوى وان برد (اسكندر منشى، ج 1، ص 314ـ317؛ واله اصفهانى، ص 727ـ 730؛ پچوى، ج 2، ص 327ـ328). گفته شده چغالهزاده پس از خروج از ایران، با تحریك خانهاى تركمن در توطئه قتل حمزهمیرزا، ولیعهد سلطان محمد صفوى، در اواخر 994 دست داشته و در تشدید تفرقه میان قبایل قزلباش و در نتیجه، دوام استیلاى عثمانى بر اراضى اشغالى بیتأثیر نبوده است (د. ا. ترك، ج 3، ص 162). با انتصاب فرهادپاشا به فرماندهى قشون اعزامى به شرق، چغالهزاده نیز در 994 مأمور بغداد شد (پچوى، ج 2، ص 330ـ332). او در مدت پنج سال مأموریت خود در آنجا، قلمرو عثمانى را در جنوب غربى ایران تا دزفول و همدان و نهاوند گسترش داد (رجوع کنید به منشى قمى، ج 2، ص 884ـ 885؛ اسكندر منشى، ج 2، ص 403، 406ـ407، 635؛ پچوى، ج 2، ص 332ـ334؛ حسینى استرآبادى، ص 144ـ145). پس از جلوس شاه عباس و انعقاد قرارداد صلح بین ایران و عثمانى در 999، چغالهزاده كه از مخالفان صلح با ایران قلمداد میشد بغداد را ترك كرد و ابتدا بیگلربیگى ارزروم و در 20 رمضان 999 قپودان دریاىِ (دریا سالار) عثمانى شد (سلانیكى، ص 292؛ د. ا. ترك، ج 3، ص 162ـ163). او تا 1003 در این مقام بود و با انجام خدمات و تقدیم هدایا، در دربار چنان نفوذى یافت كه امیدوار بود به صدارت برسد (هامرـ پورگشتال، ج 4، ص 230؛ د. ا. ترك، همانجا). با جلوس سلطان محمد سوم (حك : 1004ـ 1012)، چغالهزاده چندى معزول و به قرهحصار تبعید گردید (هامر ـ پورگشتال، ج4، ص 242، 245)، اما با تشدید جنگ در جبهه اتریش، دوباره به خدمت فراخوانده شد (نعیما، ج 1، ص146؛ یوجل و سویم، ج3، ص34). وى بهسبب نقشیكه در پیروزى نبردِ حاچ اوسى* داشت و همچنین به توصیه و اصرار حامیانش، در ربیعالاول 1005 به صدارت عُظما رسید (پچوى، ج 2، ص 375ـ380؛ نعیما، ج 1، ص 159، 167ـ170؛ هامر ـ پورگشتال، ج 4، ص 269ـ270؛ یوجل و سویم، ج 3، ص34ـ 36). دوران صدارت چغالهزاده بیش از یك ماهونیم نپایید، كه علل گوناگونى داشت، از جمله اقدامات نسنجیده و خشن، اعدامِ بسیارى از فراریانِ جنگ و قطع مقررى سیهزار تن كه در جبهه حاضر نشده بودند كه سبب پیوستن آنان به دستههاى شورشى (رجوع کنید به جلالى*، قیامها) و راهزن شد (پچوى، ج2، ص380ـ381؛ نعیما، ج 1، ص 170ـ173؛ یوجل و سویم، ج 3، ص 36).
چغالهزاده در 1006 بیگلربیگى شام و در شوال 1007 قپودان دریا شد و در محرّم 1013، به فرمان سلطان احمد اول، به سردارى جبهه شرق منصوب گردید (منجمباشى، ص 599، 618؛ نعیما، ج 1، ص 393). در 1013 كه شاه عباس به ایروان پیشروى كرده بود (رجوع کنید به اسكندرمنشى، ج2، ص634ـ646، 652ـ 657؛ پچوى، ج2، ص407ـ408)، چغالهزاده در آناطولى سرگرمِ گردآورى سپاه و تدارك جنگ بود و چون پس از چند ماه به ارزروم و سپس به قارْص رسید (نعیما، ج1، ص395)، شاهعباس تصمیم گرفت عقبنشینى كند و چغالهزاده را به این سوى رود ارس بكشاند و او را از مراكز نظامى عثمانى دور كند. در عین حال دستههایى از جنگاوران خود را مأمور تخلیه و تخریب آبادیهاى مسیر حركتِ قشون و كوچاندن ساكنانِ غالبآ ارمنى آنها به سرزمینهاى داخلى ایران و از بین بردن آذوقه مورد نیاز عثمانیان كرد (منجم یزدى، ص 270ـ272؛ اسكندرمنشى، ج 2، ص665ـ 669؛ حسینى استرآبادى، ص181؛ فلسفى، ج 3، ص 201ـ 207). چغالهزاده، كه با سیاست زمین سوخته از طرف ایرانیها روبهرو شد تصمیم گرفت به شروان، كه فرزندش محمودپاشا حاكم آن بود، برود (رجوع کنید به فلسفى، ج5، ص43ـ44) لیكن با اعتراض قشون عثمانى روبهرو شد و ناگزیر به وان بازگشت (رجوع کنید به منجمیزدى، ص270؛ اسكندرمنشى، ج2،ص666، 669؛ پچوى، ج2، ص401؛ نعیما، ج 1، ص 396؛ د. ا. ترك، ج 3، ص 164). شاه عباس لشكرى سى هزار نفرى به سوى وان روانه كرد. آنها شمارى از سربازان عثمانى را كشتند و چند تن از سرداران عثمانى را به اسارت گرفتند و چغالهزاده از راهِ دریاچه وان گریخت (منجم یزدى، ص 281ـ282؛ اسكندر منشى، ج 2، ص683ـ685؛ جنابدى، ص 778ـ782؛ پچوى، ج 2، ص 409؛ نعیما، ج1، ص397). وى پس از گردآورى سپاهى نیرومند، قصد حمله بهتبریز و اردبیلداشت، لیكندر اواخر جمادیالآخره 1014 در حوالى روستاى سیس (در شبستر) گرفتار حملات نیروهاى شاهعباسگردید و شكست خورد. دراین حمله،بسیاریاز سرداران عثمانى كشته یا اسیر شدند و خود وى به دشوارى توانست از آن مهلكه بگریزد (منجم یزدى، ص 287ـ 297؛ اسكندرمنشى، ج2، ص695ـ705؛ نعیما، ج1، ص425ـ 429؛ پچوى، ج2، ص409ـ410؛ حسینى استرآبادى، ص185ـ 189؛ فلسفى، ج5، ص42ـ48). بهمناسبت شكست چغالهزاده، شعرهایى سروده شد (براى نمونه رجوع کنید به منجم یزدى، ص 297). پِچَوى* این شكست را تحملناپذیر و در تاریخ عثمانى، بیسابقه وصف كرده (رجوع کنید به ج 2، ص 410) و یكى از محققان معاصر آن را پیروزى بیهمتایى در تاریخ صفویه دانسته است (رجوع کنید به بلان، ص182).
چغالهزاده پس از فرار از آذربایجان، بر اثر غم و اندوه ناشى از شكست، یا به روایتى خودكشى با سمّ، در 1014 در دیاربكر درگذشت (اسكندرمنشى، ج2، ص706؛ پچوى، ج 2، ص411؛ نعیما، ج 1، ص 429؛ فلسفى، ج 5، ص 48ـ49). شاكر اوغلو بر آن است كه دولتهاى اروپایى به چغالهزاده ــكه با سختگیرى و تندخویى و كجرفتارى با اركان دولت عثمانى، جلب نظر میكردــ امید فراوانى بسته بودند و آرزو داشتند كه روزى ثروتِكلان وى براى مسیحیت صرف شود. محاسبه اموال او پس از مرگش، حاكیاز آن است كه وى دو میلیون سكه طلا و ششصد بَرده داشته است (رجوع کنید به د.ا.د.ترك، همانجا). محلهاى از استانبول، كه كاخ او در آن واقع بوده است، اكنون جاغال اوغلو/ جغاله اوغلى نامیده میشود (رجوع کنید به سامى، همانجا). چغالهزاده مسجد و مكتبى نیز در استانبول بنا كرده بود (رفعت، ج 3، ص37).
در منابع تاریخى، چغالهزاده از سویى با تهور و جسارت و مردانگى و شجاعت و فرزانگى و حسن تدبیر (اسكندر منشى، ج 2، ص 667؛ پچوى، ج 2، ص420؛ رفعت، همانجا؛ ثریا، ج 3، ص 111) و از سوى دیگر تند مشرب و كج رفتار و مغرور وصف شده است (نعیما، ج 1، ص 394؛ رفعت، همانجا). در واقع، بهرغم آنكه به گفته نعیما، عبارت «مجاهدالدین فیالبرّ و البحر» بر مهرش حك شده (همانجا) و بارها خودستایانه گفته بود «انا مجاهدالبرّ و البحر»، مجاهدتى كه درخورِ این ادعا باشد از وى دیده نشد (رجوع کنید به هامرـ پورگشتال، ج 4، ص 378ـ379). پچوى نیز به وى لقب «كافرفرنگِ بدرنگ» داده است (همانجا).
منابع : (1) اسكندرمنشى؛ (2) محمودبنهدایتاللّهافوشتهیى، نقاوةالآثار فیذكر الاخیار : در تاریخ صفویه، چاپ احسان اشراقى، تهران 1373ش؛ (3) لوسین لوئى بلان، زندگى شاهعباس، ترجمه ولیاللّه شادان، تهران 1375ش؛ (4) محمد ثریا، سجل عثمانى، استانبول 1308ـ1315/ 1890ـ1897، چاپ افست انگلستان1971؛ (5) میرزابیگبن حسن جنابدى، روضةالصفویه، چاپ غلامرضا طباطباییمجد، تهران 1378ش؛ (6) حسنبن مرتضى حسینى استرآبادى، تاریخ سلطانى: از شیخصفى تا شاهصفى، چاپ احسان اشراقى، تهران 1364ش؛ (7) احمد رفعت، لغات تاریخیه و جغرافیه، استانبول 1299ـ1300؛ (8) شمسالدینبنخالد سامى، قاموسالاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛ (9) مصطفى سلانیكى، تاریخ سلانیكى، فرایبورگ 1970؛ (10) محمد همدمى صولاقزاده، صولاقزاده تاریخى، استانبول 1297؛ (11) نصراللّه فلسفى، زندگانى شاهعباس اول، تهران، ج 3، 1345ش، ج 5، 1352ش؛ (12) احمدبن لطفاللّه منجمباشى، صحائفالاخبار، (ترجمه تركى)، ج3، (استانبول) 1285؛ (13) جلالالدین محمد منجمیزدى، تاریخ عباسى،یا،روزنامه ملاجلال، چاپ سیفاللّه وحیدنیا، تهران 1366ش؛ (14) احمدبن حسین منشى قمى، خلاصةالتواریخ، چاپ احسان اشراقى، تهران 1359ـ1363ش؛ (15) مصطفى نعیما، تاریخ نعیما، (استانبول) 1281ـ1283؛ (16) محمدیوسف واله اصفهانى، خلدبرین: ایران در روزگار صفویان، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1372ش؛
(17) EI2, s.v. "Cighala-zade" (by V.J. Parry); (18) Joseph von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches, Graz 1963; (19) IA, s.vv. "Cigala-zade" (by M. Tayyib Gokbilgin); (20) Meydan Larousse: bu yu klugat ve ansiklopedi, Istanbul: Meydan Yayanevi, 1990-1991; (21) Mehmet Zeki Pakalan, Osmanli tarih deyimleri ve terimleri sozlug, Istanbul 1971-1972; (22) Ibrahim Pecevi, Peev ι tarihi, ed. Murat Uraz, Istanbul 1968-1969; (23) TDVIA, s.v. "Cigalazade Sinan Pasa" (by Mahmut H. Sakiroglu); (24) Ismail Hakkı Uzncarsılı, Osmanlι tarihi, vol.3, pt.1, Ankara 2003; (25) Yasar Yucel and Ali Sevim, Turkiye tarihi, Ankara 1990-1992.