چُغازَنبیل ، نام معبد شهرى شاملزیگورات، نیایشگاهها، كاخها و آرامگاههاى عیلامى در 35 كیلومترى جنوبشرقى شوش در خوزستان. اونتاش ناپیراشا یا اونتاش گال، پادشاه عیلامى، در اوایل قرن سیزدهم پیش از میلاد بر كرانه غربى رود دز و بر پشتهاى در نزدیكى شوش، شهرى مقدّس بناكرد (گیرشمن، ج 1، ص 1، 7). او این شهر را ــكه عیلامیان به آن اونتاش ناپیراشا و آشوریان به آن دور اونتاش، به معناى شهر اونتاش، میگفتندــ به خداى شهر شوش، اینشوشیناك، تقدیم كرد و براى نكوداشت وى و دیگر ایزدان عیلامى، معابدى در آن ساخت (پاتس، ص 223؛ د. ایرانیكا، ذیل مادّه). به نوشته گیرشمن (ج 1، ص 8)، این شهر پس از مرگ اونتاشگال در 1245ق م، شكوه خود را از دست داد و در حدود 640ق م با لشكركشى آشور بانیپال، پادشاه آشور، ویران گردید. براساس آثار بهدست آمده و طبقنظر گیرشمن (ج 1، ص 9ـ10)، قسمت تحتانى زیگورات در عصر هخامنشیان سالم بوده، در دوره پارتیان شبانان كوچنشین آن را اشغال كرده و از دوره اسلامى نیز تنها قطعهاى سفالى و دستبندى شیشهاى در حصار بیرونى بهدست آمده است. این معبد ـ شهر بعدها به چغازنبیل (در گویش محلى به معناى تپهاى شبیه زنبیل وارونه) شهرت یافته است. محوطه چغازنبیل را ژاك دومورگان* در 1307/1890 (بهنام، ص 2) و براون، خلبان نیوزلندى، كه در 1314ش/ 1935 در خوزستان بهدنبال نفت بود، شناسایى كردند. در ادامه رولان دومِكنِم*، باستانشناس فرانسوى، و همكارانش از محل آثار دیدن كردند و به بررسى سطحى آن پرداختند. پس از آن، هیئتى فرانسوى به سرپرستى رومن گیرشمن* از 1330 تا 1341ش/ 1951ـ1962، و چندى به سرپرستى دومِكنِم در 1332ش/ 1953، اقدام به بررسى كرد (گیرشمن، ج 1، ص 1ـ2؛ نگهبان، ص 490؛ عبدى، ص 98ـ99).
معبدـ شهر چغازنبیل در 6 بهمن 1348 به ثبت آثار ملى ایران (ش895) و در 19 اردیبهشت 1358 به ثبت جهانى یونسكو (ش 113) رسید (پازوكى طرودى و شادمهر، ص 182، 486). به نوشته گیرشمن (ج 1، ص 7، 11ـ12)، شهر و تمام بناهاى آن، در محوطهاى به طول تقریبى300‘ 1 متر و عرض تقریبى 1000 متر، از خاك محل و با سه نوع خشت ساخته شده است: خشتخام، آجر، و خشتى كه با خشت پخته كوبیده یا شكسته مخلوط شده است. بیش از پنجهزار آجر معبد، كتیبهدار است كه متن آنها بیشتر نفرین بر ویرانكنندگان بناست (معصومى، ص 403). ملاط به كار رفته در سازهها، گل و قیر معدنى و گچ بوده و از سنگ براى اتصال درها به دیوارها، پاشنه درها و جا كلونى براى قفل كردن درها و گاه براى جلوگیرى از فرسایش آبى، و نیز به عنوان روكار آجرها استفاده شده است. از ساروج براى پوشش ضدرطوبت اتاقها استفاده شده است. این شهر با سه حصار خشتى تودرتو محصور شده كه نیایشگاهها، كاخها و كاخ ـ آرامگاهها را در خود جاى داده است (گیرشمن، ج 2، ص 91). حصار مركزى با زیگورات (رجوع کنید به ادامه مقاله) و صحنهاى وسیعى با ابعاد و اشكال و ساماندهى متفاوت، حدود 520 متر طول دارد. این حصار هفت دروازه در جهات مختلف داشته است. بزرگترین این دروازهها در جهات جنوبشرقى شاهى)، جنوبغربى (ارابهها)، شمالغربى و شمالشرقى قرار دارد (همان، ج 1، ص 47ـ51، 63). صحن شمالشرقى وسیعترین و صحن جنوبغربى كوچكترین آنهاست. صحنهاى شمالغربى و جنوبغربى مستطیلشكل و صحن شمالشرقى و جنوبشرقى مدور هستند. درون صحنهاى حصار مركزى و در جنوبشرقى آن، سكوهاى آجرى مخصوص قربانى ساخته شده است (همان، ج 1، ص 63، 80ـ82). در مقابل هر دروازه نیایشگاهى احداث شده بوده كه تنها چهار نیایشگاه از زیر خاك خارج شده است. حصار میانى ــكه گیرشمن به یونانى آن را تمنوس (محله مقدّس) نامیده ــ محدوده كوچكترى از شهر را در برگرفته كه تقریبآ مستطیلى به ابعاد 380 متر × 450 متر بوده است (همان، ج 2، ص 1، 47؛ پاتس، ص 223، 227). این حصار داراى چهار دروازه است از جمله دروازههاى شاهى و شوش در حصار میانى، آثار برجى به نام نورـ كیپرات یا نورجهان، با آجرهاى لعابدار، باقیمانده است. در محله مقدّس، نیایشگاههاى خدایان عیلامى قرار دارد. حصار خارجى، با بیش از چهاركیلومتر طول و تقریبآ مربع شكل، از خشت ساخته شده و دو دروازه اصلى در شمالشرقى و فرعى در جنوبشرقى شهر دارد (گیرشمن، ج 1، ص4، 66، 107، ج2، ص3، 91ـ92). در فضاى بین حصارهاى سوم و دوم، كاخهاى شاهى (قس پاتس، ص 228، كه در كاخ بودن آنها تردید كرده است) و نیایشگاههایى بوده است كه به سبب بقایاى بهدست آمده (از جمله پنج آرامگاه آجرى با طاقِ هلالى، در كفِ راهرو(سردابه)هاى آن) به كاخِ مردگان شهرت یافته است. در حمامهاى این كاخها، از ملاط قیر استفاده شده است (گیرشمن، ج 2، ص 62، 73، 78ـ80؛ پاتس، ص 227).
زیگورات (به زبان اَكَدى زقارو) وقف خدایان، اینشوشیناك و ناپیراشا، گردیده و در حصار مركزى شهر ساخته شده است و مساحت هر طبقه از این بنا، از طبقه پایینى كمتر است. برخلاف زیگوراتهاى بینالنهرین، كه هر طبقه را روى طبقه بعدى میساختند، تمام طبقات زیگورات چغازنبیل از سطح زمین آغاز شده است (گیرشمن، ج 1، ص 4؛ براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به آمیه، ص 95ـ97). گیرشمن تخمینزده كه این معبد پنج طبقه با ارتفاع 52 متر بوده كه در دو مرحله مجزا ساخته شده است. ابتدا طبقه اول به ارتفاع هشت متر با 28 اتاق و پلكانى براى دسترسى به طبقات بالاتر، و سپس طبقات بعدى ساخته شده است (گیرشمن، ج 1، ص 27، 59، 40ـ41، تصاویر 27 و 80). طبقه پایینى در یك سو 40ر99 متر و در سوى دیگر روى پى بزرگتر قرار گرفته و 20ر105 متر است. طبقه دوم در یك سو 67 متر و در سوى دیگر روى پى 20ر71 متر است. طبقه سوم 51 متر و طبقه چهارم 20ر35 متر است (همان، ج 1، ص 36). در طبقه پنجم (اعلى)، مانند بناهاى مشابه بابلى، معبد اینشوشیناك قرار داشته كه در حفارى از بین رفته است. معبد اعلى نمایى از آجرهاى لعابدار آبى و سبز با اندكى لعاب طلایى و نقرهاى و مزین به پلاكهاى چهارگوش لعابدار آبى و سبز داشته است. امروزه فقط 5ر2 طبقه از این معبد با ارتفاع حدود 25 متر برجاى مانده است (پاتس، ص224؛ گیرشمن، ج1، ص12، 54 ـ 55). بناى خشتى زیگورات نشان میدهد عیلامیها در هزاره دوم پیشازمیلاد از فشار حجمهاى خشتى بر روى یكدیگر آگاهى داشته و در محاسبات دقیق خود آن را در نظر میگرفتند، زیرا هیچ نشست و جابهجایى، حتى در یك خشت از بنا، مشاهده نشده است (گیرشمن، ج 1، ص 43ـ 44). هسته مركزى زیگورات خشت خام بوده كه روكارى آجرى به ضخامت دومتر، براى حفاظت بنا در مقابل باد و باران، روى آن را پوشانده است. بدنه آجرى و هسته خشتى با چوبهایى آغشته به قیر، كه یك سر آن در هسته و سر دیگر در بدنه قرار داشته، به هم قفل (كلافبندى) شده است (همان، ج 1، ص 13، 43ـ44). براى استحكام دیوارها، در پایین آنها دیوار كوتاهى با یازده ردیف آجر ساخته شده كه یك ردیف آن كتیبهدار بوده و به زبان عیلامى و اكدى مطالبى درباره دلیل ساخت و سازنده بنا و حضور مجسمههاى خدایان و عبادت موبد بزرگ ذكر شده است (پاتس، ص 223). در وسط هر یك از چهار ضلع زیگورات، پلكانى آجرى براى صعود به طبقات بالاتر وجود دارد. پلكانها از روى صحن شروع میشوند. این پلهها زائر را به درگاهى باریك و اتاقى سرپوشیده راهنمایى میكرده است. بعد از اتاق كه در كف آن، راه آبى تعبیه شده، پلكان دیگرى آغاز شده است كه به یك سرسرا میرسد (پاتس، ص 225؛ گیرشمن، ج 1، ص 47). به نوشته گیرشمن (ج 1، ص 47)، فقط دروازه جنوبغربى به پلكانى بازمیشده كه از تمام طبقات میگذشته و به معبد اعلى میرسیده است. براى تزیین درهاى ورودى معابد، از لولههاى رنگین شیشهاى و گلمیخهاى سفالى لعابدار استفاده میشده است (همان، ج 1، ص 17ـ18، 28ـ30؛ كردوانى، ص 46).
تأسیسات فاضلاب و آبرسانى. آب باران در زیگورات چغازنبیل با راهآبهاى آجرى افقى و عمودى به خارج هدایت میشده است. این راهآبها در عمق 85 سانتیمترى به صورت عمودى پایین میآمد و در پایین تبدیل به آبراهه افقى سرپوشیده، با طاق هلالى به عرض 23 سانتیمتر و ارتفاع 18 سانتیمتر، میشد و سپس به یك آبراهه روباز روى سطح طبقه پایین میپیوست. براى جلوگیرى از سقوط عمودى آب و فرسایش آجرها و پلكانهاى آجرى، در محل تغییر زاویه، آبراهه ساختهاند. روى هر یك از چهار وجه طبقه اول زیگورات پنج ناودان وجود دارد كه چهار ناودان آبهاى طبقات و ناودان پنجم آب پلكان را جمعآورى میكرده است (گیرشمن، ج 1، پیوست اوبرسون ، ص 113ـ115). ناودانها از دو بخش تشكیل شدهاند : بخش اول لولههاى سفالى بهطول 35 تا 40 سانتیمتر و قطر دهانه 15 سانتیمتر كه درون همدیگر قرار گرفتهاند و درزهاى آن با قیر طبیعى پر شده و لوله عمودى واحدى در بدنه حصار تشكیل شده است. بخش دوم شامل دو آجر به صورت راسته و موازى یكدیگر است كه آجر سومى روى آنها گذاشته شده است و با قیر به هم متصل شدهاند. این ناودانها در انتها به آبراهى آجرى ختم شدهاند (همان پیوست، ص 118ـ120). اونتاشگال در كتیبهاى راجع به آبراهه حفر شده در این شهر، سخن گفته است (هینتس، ص 138). در جبهه غربى چغازنبیل مخزن بزرگ آبى بهنام تصفیهخانه تعبیه شده است. مهندسان عیلامى ــكه نتوانسته بودند آب رود دز را، كه از فاصله حدود 5ر1 كیلومترى شهر و از شمال غربى به شمالشرقى آن میگذشت و حدود شصت متر پایینتر از شهر بود، هدایت كنندــ آبراههاى روباز از رود كرخه به مسافت پنجاه كیلومتر تا مخزن بزرگ شمالغربى چغازنبیل، در خارج حصار سوم شهر، حفر كردند (گیرشمن، ج 2، ص 96ـ97، 99ـ100؛ كردوانى، ص 51ـ52). تصفیهخانه آب با گنجایش 350 متر مكعب آب، از آجر و ساروج و آهك ساخته شده است. در قسمت تحتانى آن نُه روزنه مستطیل شكل به ابعاد 15 در 80 سانتیمتر و به فاصله هشتاد سانتیمتر از یكدیگر، از دو لایه آجر و یك لایه سنگ و همه درزهاى آن نیز از كف تا لایه سنگى از ساروج ساخته شده است. در اطراف روزنهها حوضچهاى، با گنجایش 30ر4 متر مكعب آب، ساخته شده بود كه روزنههاى مخزن بزرگ به درون این حوضچه راه داشت. هنگامى كه مخزن بزرگ تا لبه دیوار انتهایى پر از آب میشد، پس از ته نشست گل، آب تصفیه میگردید و از روزنههاى مذكور به حوضچه داخل حصار میریخت (گیرشمن، ج 2، ص 96ـ97؛ كردوانى، ص 52). افزون بر موارد یاد شده، آثار متنوعى در معبد چغازنبیل بهدست آمده است، از جمله بقایاى مجسمه گاوى بالعاب آبى در دروازه شمالشرقى، شمار بسیارى ابزار سنگى از جمله خراشندهها، چاقوها، اسكنهها و پیكانهاى سنگى، پیكركهاى جانورى و مهرهها و سرگرزها در اطراف زیگورات، پیكركهاى جانورى و چهرهها و سرگرزها در ضلع جنوبغربى زیگورات و در نیایشگاهها، كه احتمالا پیشكش نذرى بوده است (رجوع کنید به گیرشمن، ج 1، لوحهاى LXIX, LXVI, LXX, IXII ؛ پاتس، ص 226ـ 227). در ایران، احتمالا براى اولینبار در این بنا از گلمیخها و آجرهاى لعابدار و طاق هلالى و ضربى استفاده شده است. ساخت مجسمههایى از قیر و استفاده از قیر به عنوان عایق در ملاط و بهرهگیرى از لولههاى تزیینى شیشه سیاه با نوار سفید شیشهاى روى آن، از دیگر ویژگیهاى بناست (رجوع کنید به دقت، ص 77، 83). مطالعه آثار این معبد ـ شهر نشان میدهد مراسم گستردهاى همراه با آواز و موسیقى در چغازنبیل انجاممیگرفته و اونتاش ناپیراشا با اعتقاد به ایزدان فلات ایران، شوش را عیلامى كرده و از تأثیر بینالنهرین كاسته است (پژوهشهاى باستانشناسى فرانسه در ایران، ص 65؛ بینش، ص 24).
منابع : (1) پیر آمیه، «شهرنشینى ایلامى در شوش»، ترجمه افسانه خلعتبرى، در نظرى اجمالى به شهرنشینى و شهرسازى در ایران، بهكوشش محمدیوسف كیانى، تهران 1365ش؛ (2) عیسى بهنام، «چگونه معبد چغازنبیل كشف شد»، هنر و مردم، دوره جدید، ش 65 (اسفند 1346)؛ (3) تقى بینش، «موسیقى در فرهنگ ایلام»، در یادنامه گردهمائى باستانشناسى شوش، ج 1، تهران: سازمان میراث فرهنگى كشور، 1376ش؛ (4) ناصر پازوكى طرودى و عبدالكریم شادمهر، آثار ثبت شده ایران در فهرست آثار ملى: از 24/6/1310 تا 24/6/ 1384، تهران 1384ش؛ (5) پژوهشهاى باستانشناسى فرانسه در ایران: 28 مهرماه تا 30 آبان ماه 1380، تهران: موزه ملى ایران، 1380ش؛ (6) اشرف دقت، «مكانیزم تخریب شیشه دوره عیلامى از معبد چغازنبیل»، هنرنامه، سال 2، ش 4 (پاییز 1378)؛ (7) كامیار عبدى، «صدوسى سال حفارى در شوش»، میراث فرهنگى، ش 12 (بهار و تابستان 1373)؛ (8) محمود كردوانى، «زیگورات چغازنبیل»، مجله بررسیهاى تاریخى، سال 5، ش 2 (خرداد ـ تیر 1349)؛ (9) غلامرضا معصومى، تاریخچه علم باستانشناسى، تهران 1383ش؛ (10) عزتاللّه نگهبان، مرورى بر پنجاه سال باستانشناسى ایران، تهران 1376ش؛ (11) والتر هینتس، دنیاى گمشده عیلام، ترجمه فیروز فیروزنیا، تهران 1371ش؛
(12) EIr., s.v. "Coga zanbil" (by Elizabeth Carter); (13) Roman Ghrishaman, Tchoga zanbil, Paris 1966-1970; (14) Daniel T. Potts, The archaeology of Elam: formation and transformation of an ancient Iranian state, NewYork 1999.