حَرطانى (جمع آن: حَراطین) ، نامى كه در افریقاى شمالغربى به پارهاى عناصر جمعیتى واحههاى ناحیه صحرایى داده شده است. از نظر نژاد، احتمالاً از گذشتههاى بسیار دور نتیجه آمیزش مهاجمان سفیدپوست و بومیان سیاهپوست بودهاند، ولى گونه قومى حراطین با گونه قومى سیاهپوستان آشكارا متفاوت است. حراطین جنوب مراكش گاهى حالت مغولى دارند. اینها به خصوص، از نظر دیگر بومیان، نوعى كاستْ را تشكیل میدهند كه افراد آن انسانهاى آزادند، ولى با داشتن موقعیت فروتر، بین افرادِ آزاد و برده قرار میگیرند. كاستْ بودنِ حراطین بر تفاوت نژادى آنها میچربد.
حراطین یكجانشیناند و براى زمیندارانى كه به آنها «وابسته»اند، به كشت و پرورش نخل مشغولاند. كوچنشینان موریتانى آنها را به عنوان چوپان بهكار میگیرند.
حراطین، در صورت امكان، با كمال میل به شهرهاى شمال مهاجرت میكنند و در مقصد به عنوان باغبان، چاهكن و حملكننده آب كار میكنند.
سلطان مراكش، مولاى اسماعیل، با بخشى از همین حراطین كه از موریتانى آمده بودند، جیش عَبیدالبخارى خود را (كه با سوگند خوردن به صحیح بخارى، با سلطان پیمان وفادارى بسته بودند (رجوع کنید به معلمةالمغرب، ج 4، ص 1091ـ1092)) تشكیل داد كه در زبان عامیانه به آن بواخِر میگفتند.
در زبان بربرى، ریشه دقیق واژه حرطانى ــ همانند واژه آحَرْضان (جمع آن: اِحَرْضانِن) كه مشابه آن است ــ معلوم نیست. در زبان بربرىِ طوارق، كلمه اَشَردَن به معناى «دورگه» وجود دارد، ولى صفتى مبتنى بر رنگ پوست نیست. در گویش عربهاى مغربى نیز صفت حرطانى مخصوص انسان نیست. در موریتانى این كلمه به اسبى اطلاق میشود كه نژاد دورگه دارد و در الجزایر به درخت غیرپیوندى و خودرو گفته میشود و در زعیر مراكش به زمین پا نخورده اطلاق میگردد. احتمالاً نوعى نامگذارى تحقیرآمیز است و با نامهاى بربرىِ نوعى از بُزمَجه رابطه دارد.
شاهزاده موحدون، سیدابوزید پسر سلطان یوسفبن عبدالمؤمن، صفت الحرضانى داشته است كه مورخان دلیل آن را ذكر نكردهاند (رجوع کنید به ابنخلدون، ج 6، ص 324).
تمام ریشهشناسیهایى كه تاكنون بر مبناى واژههاى عربى پیشنهاد شدهاند، خیالپردازانهاند. اینها عبارتاند از :
1) حرّاثین، به معناى شخمكاران، در حالى كه حراطین فقط با كجبیل كشت میكردند.
2) حُرّ ثانى، به معناى انسان آزاده طبقه دوم، یا انسانى كه آزاد شده است.
در برخى نواحى مغرب، كلمه قِبلى/ گِبلى (جمع آن: قباله/ گباله)، ادبى آن «اهل جنوب (شرقى) یا قبله»، تقریباً معادل حرطانى است.
(3) D. Jacques-Meunie , "Hierarchie sociale au Maroc presaharien", Hesperis, XIV (1958), 252; (4) E. Laoust, "Lhabitation chez les transhumants du Maroc central", ibid, XVIII (1934), 154; (5) A. Leriche, "Les Haratin [Mauritanie]", Bulletin de liaison saharienne, no.6 (Oct. 1951); (6) Ph. Marcais , "Note sur le mot hartani", ibid, no. 4 (Apr. 1951); (7) R. Mauny, Tableau geog. de l'Ouest africain au moyen age , Dakar 1961, index; (8) M. Ould Daddah, in Bulletin du groupe linguistique detudes chamito-semitiques (26/5/1965).