خسروپاشا بوشناق ، خسروپاشا بوشناق (بوسنياق/ بوسناق)، صدراعظم و اميرالامراى عثمانى در نيمه نخست قرن يازدهم. او بوسنوى تبار و تربيتيافته دربار عثمانى بود (عثمانزاده، ص 74؛ ثريا، ذيل «خسروپاشا»؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل «خسروپاشا، بوسنياك»). پس از انجام دادن خدمات مختلف در دربار، به مقام عالى سلاحدارى رسيد و در 1033 به آغايى (رياست) ينىچريان منصوب شد (نعيما، ج 2، ص 293؛ د.ا.د.ترك، ذيل «خسروپاشا»). خسروآغا در لشكركشى صدراعظم محمدپاشا چَرْكَس* براى سركوبى قيام آبازهپاشا شركت داشت و پس از مرگ صدراعظم در ربيعالاول 1034، حافظ احمدپاشا (حكمران دياربكر) به پيشنهاد خسروآغا صدراعظم شد.
خسروآغا پس از اطلاع از اينكه خود نيز در فهرست نامزدهاى صدارت بوده است، از پيشنهادى كه كرده بود، نادم گرديد و حتى از روى حسد احمدپاشا را از حمله به گرجستان، كه تصرفش در آن زمان آسان مىنمود، بازداشت و به لشكركشى به بغداد ترغيب كرد (پچوى، ج 2، ص 402ـ405؛ نعيما، ج 2، ص 343ـ 344). با اين حال، در محاصره هشت ماهه بغداد (رجوع کنید به دانشمند، ج 3، ص 335)، پس از رسيدن شاهعباس اول در رأس سىهزار سرباز به يارى محصوران و قرارگرفتن نيروهاى عثمانى در ميان دو آتش، رشادتهاى خسروآغا لشكر عثمانى را نجات داد (د.ا.د.ترك، همانجا). توفيق نيافتن حافظ احمدپاشا* در اين لشكركشى به عزل او از صدارت در ربيعالاول 1036 منجر شد (هزارفن، ص 190؛ دانشمند، همانجا). خسروآغا هم در همان روزها از رياست ينىچرى معزول گرديد و در رجب همان سال عضو هيئت وزرا (دانشمند، ج 3، ص 336) و از آن پس، به پاشا ملقب شد (صولاقزاده، ص 742).
خسروپاشا به سبب جسارت و قابليت در برقرارى انضباط در سپاه عثمانى، در 1037 به صدارت رسيد (نعيما، ج 2، ص 419ـ421؛ اوزون چارشيلى، ج3، بخش2، ص 382ـ 383). وى سپس، به تدارك لوازم لشكركشى بر آبازهپاشا پرداخت كه ضمن اظهار اطاعت از شاه عباس، از وى تقاضاى نيروى كمكى براى مقابله با صدراعظم جديد كرده بود (صولاقزاده، ص 744ـ745). در 7 محرّم 1038، محل اقامت آبازهپاشا، يعنى ارزروم محاصره شد و سرانجام آبازه بعد از شانزده روز، پس از گرفتن اماننامه، خود و قلعه ارزروم را تسليم كرد. خسروپاشا با همراهى آبازهپاشا و شمسىخان (فرستاده شاهعباس به يارى آبازه) كه به اسارت والى قارْص درآمده بود در ربيعالآخر همان سال، باشكوه و استقبال فراوان وارد استانبول شد. آبازه به خواهش خسروپاشا مشمول عفو همايونى قرار گرفت. با اين پيروزى نفوذ و اقتدار خسروپاشا افزايش يافت (همان، ص 745ـ747؛ پچوى، ج 2، ص 409ـ411؛ منجمباشى، ج 3، ص 665؛ نعيما، ج 2، ص 438ـ440).
خسروپاشا پس از گذراندن حدود شش ماه در استانبول و فراهم آوردن مقدمات لازم براى لشكركشى و بازستاندن قلعه بغداد، كه به تصرف شاهعباس اول درآمده بود، به اُسكُدار رفت (رجوع کنید به صولاقزاده، ص 747). در آنجا، خبر درگذشت شاهعباس (24 جمادى الاولى 1038) به اردو رسيد. در ذيقعده 1038، خسروپاشا براى تصرف بغداد از اسكدار به سوى موصل حركت كرد. او كه بيش از پيش بىحوصله و بىرحم شده بود، در طول راه افراد زيادى را كشت كه برخى از حاكمان و پاشاهاى عثمانى هم در بين آنان بودند (منجمباشى، ج 3، ص 665ـ666؛ نعيما، ج 3، ص 2ـ10). اين قتلعام باعث تنفر بيش از پيش مردم آناطولى از حكومت عثمانى شد (شاو، ج 1، ص 195ـ197). هنگامى كه سپاه عثمانى در جمادى الاولى 1039 به موصل رسيد، شدت بارندگى و طغيان رودهاى نواحى موصل و عراق، موجب توقف طولانى و خسارات و تلفات بسيار شد و حركت به سوى بغداد را غيرممكن ساخت. ازاين رو، خسروپاشا و امرا، مصلحت را در اين ديدند كه ابتدا به ايران لشكركشى كنند تا با تضعيف صفويان، تصرف بغداد آسانتر گردد (نعيما، ج 3، ص10ـ12).
خسروپاشا در طول مسير حمله به ايران، نزديكى قزوين قلعههايى در برخى شهرهاى مرزى ساخت يا مرمت كرد، بيشتر امراى كردستان را به اطاعت خود درآورد و نيروهايشان را به خدمت سپاه عثمانى گرفت، برخى شهرها را غارت كرد و سپاهيان خسته و كمآذوقه خود را تا درگزين پيش برد (رجوع کنید به دانشمند، ج 3، ص 344؛ حاجىخليفه، ص 184؛ براى شرح مفصّل رجوع کنید به نعيما، ج 3، ص10ـ50). ليكن سران ينىچرى، با توجه به خستگى زياد سپاهيان و ملاحظه اينكه هدف اصلى از اين لشكركشى بازپس گرفتن بغداد بوده است، خسروپاشا را از ادامه پيشروى در ايران منصرف نمودند و او در 10 ذيقعده 1039، از درگزين به سوى بغداد حركت كرد و در طول مسير خود، شهرها را غارت و تخريب نمود (منجمباشى، ج 3، ص 666؛ پچوى، ج 2، ص 417).
نيروهاى خسروپاشا سرانجام بغداد را محاصره كردند و پس از چهل روز تحمل تلفات و خسارات بسيار، در 7 يا 8 ربيعالآخر 1040، بدون كسب نتيجه عقب نشستند (رجوع کنید به پچوى، ج 2، ص 417ـ418). خسروپاشا براى گذراندن زمستان به موصل رفت، اما فتوحات پىدرپى صفويان به وى اجازه اقامت در موصل را نداد. در اين بين، امرايى چون مصطفىپاشا، ابدالپاشا و عمرپاشا، كه به يارى وى آمده ولى از صفويان شكست خورده بودند، به دستور خسروپاشا اعدام شدند (نعيما، ج 3، ص 56ـ61؛ پچوى، ج2، ص 418ـ419؛ دانشمند، ج 3، ص 350؛ د. ا. د. ترك، همانجا). در همان هنگام، خبر رسيد كه صفويان حلّه را محاصره كردهاند و موصل را نيز تهديد مىكنند، خسروپاشا نيز موصل را ترك كرد تا سپاه را به ماردين منتقل كند، اما قبل از ترك آنجا، قلعه موصل را تحكيم و باروى كاملا تخريبشده شهر را بازسازى كرد (اسكندرمنشى و واله اصفهانى، ص 55؛ نعيما، ج 3، ص 62، 65؛ دانشمند، همانجا). خسروپاشا بعد از استقرار در ماردين در آخر جمادىالآخره 1040، از استانبول تقاضاى پول و سىهزار سرباز از كريمه كرد. رسيدن اين سربازان بيش از هفت ماه طول كشيد و به شكايت سپاهيان انجاميد و سران ينىچرى هنگامى كه از قصد خسروپاشا براى لشكركشى دوباره به بغداد (اينبار هم از راه موصل) خبردار شدند مخالفت كردند و خواستار به تعويق انداختن اين لشكركشى شدند (نعيما، ج3، ص 66ـ67؛ دانشمند، همانجا). ازاينرو، خسروپاشا بخشى از سپاهيان را مرخص كرد و با باقىمانده سپاه در ربيعالاول 1041 راهى دياربكر شد. قبل از رسيدنش به آنجا، سربازان كريمهاى نيز به او پيوستند. خسروپاشا بىخبر از اينكه در استانبول وى را عزل كردهاند، پس از رسيدن به دياربكر، سپاهيان را به سه قسمت كرد. عدهاى را همراه رئيس ينىچرى نزد خود نگه داشت، بخشى را در سوريه گذاشت، و سربازان كريمهاى را نيز در ارزروم مستقر ساخت و در نامهاى به استانبول اعلام كرد كه در بهار به بغداد لشكركشى خواهد كرد (نعيما، ج 3، ص 75ـ76؛ د.ا.د.ترك، همانجا).
به نوشته برخى، علت اصلى عزل خسروپاشا اين بود كه پس از شكست لشكركشى به بغداد، مخالفان خسروپاشا با انتقاد از بىكفايتى و خودرأيى او، سلطان مراد چهارم را به بركنارى وى متقاعد كردند. مراد چهارم نيز در 29 ربيعالاول 1041 خسروپاشا را عزل و حافظ احمدپاشا را دوباره به صدارت منصوب كرد (رجوع کنید به نعيما، ج 3، ص 76ـ79؛ هامرـپورگشتال، ج 5، ص 155ـ156).
هنگامى كه حكم عزل خسروپاشا در دياربكر به دستش رسيد، او كه در خفا ينىچريان و سوارهنظام را تشويق به عصيان كرده بود، در ظاهر هيچ مخالفتى نشان نداد، اما ينىچريان به شدت مخالفت كردند. خسروپاشا پس از تسليم مُهر صدارت و سپردن امور به برخى امرا و ترخيص سپاه، دياربكر را در ظاهر به قصد بازگشت به استانبول ترك كرد و به بهانه بيمارى در شهر توقات متوقف و بسترى شد (نعيما، ج 3، ص 80ـ81؛ پچوى، ج 2، ص 419ـ420). شورش در دياربكر، به زودى و با تلاش جدّى ينىچريان و سوارهنظام، مناطق مختلف آناطولى را نيز فراگرفت و براى حكومت عثمانى مسئلهساز شد (دانشمند، ج 3، ص 351؛ نعيما، ج 3، ص 81ـ83؛ اسعدافندى، ص 202).
سلطانمراد چهارم كه خسروپاشا را مسئول همه اين شورشها مىدانست، مرتضىپاشا والى جديد دياربكر، را مأمور اعدام خسروپاشا كرد. مرتضىپاشا در توقات دوبار با نيروهاى حامى خسروپاشا جنگيد و سرانجام او را به قتل رساند و سرش را به استانبول فرستاد (نعيما، ج 3، ص 92ـ97).
خبر قتل خسروپاشا موجب بروز آشوبهاى بزرگترى شد كه تا سه ماه پس از مرگ وى ادامه يافت (رجوع کنید به همان، ج 3، ص 110ـ130؛ دانشمند، ج 3، ص 353ـ354).
منابع : (1)اسكندرمنشى و محمديوسف واله اصفهانى، ذيل تاريخ عالم آراى عباسى، چاپ سهيلى خوانسارى، تهران 1317ش؛ (2) ابراهيم پچوى، تاريخ پچوى، استانبول 1281ـ1283؛ (3) محمد ثريا، سجل عثمانى، استانبول 1308ـ1315/ 1890ـ1897، چاپ افست انگلستان 1971؛ (4) مصطفى بن عبداللّه حاجىخليفه، ترجمه تقويمالتواريخ: سالشمار وقايع مهم جهان از آغاز آفرينش تا سال 1085 هـ .ق، از مترجمى ناشناخته، چاپ ميرهاشم محدث، تهران 1376ش؛ (5) صولاقزاده محمد همدمى، صولاقزاده تاريخى، استانبول 1297؛ (6) عثمانزاده احمد تائب، حديقةالوزرا، استانبول 1271، چاپ افست فرايبورك 1969؛ (7) احمدبن لطفاللّه منجمباشى، صحائفالاخبار، (ترجمه تركى)، ج 3، ]استانبول [1285؛ (8) مصطفى نعيما، تاريخ نعيما، ]استانبول[ 1281ـ1283؛ (9) Ismail Hami Danismend, Izahli Osmanli tarihi Kronolojisi, Istanbul 1971-1972. (10) EI2, s.v. "KhosrewPasha, Bosniak" (by H.Inalcik-R.C.Repp). (11) Es'ad Efendi,Ûss-i zafer: yeniceriligin kaldirilmasina dair, ed. Mehmet Arslan, Istanbul 2005. (12) Joseph von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches, Graz 1963. (13) Huseyin Hezarfen, Telhisu 'l-beyan fi kavanin-i Al-i Osman, ed. Sevim Ilgurel, Ankara 1988. (14) Stanford J. Shaw, History of the Ottoman empire and modern Turkey, Cambridge2002. (15) TDVIA,s.v. "Husrev Pasa" (by Halil Inalcik). (16)Ismail HakkiUzuncarsíli, Osmanli tarihi, vol.3, pt.1, Ankara 2003.
/ رحيم رئيسنيا /