حسین بن موسى علوى ، ابواحمد موسوى، نقیب نقباى طالبیین* در نیمه دوم قرن چهارم، پدر شریفرضى* و سیدمرتضى علمالهدى*. او در 304 در بصره بهدنیا آمد و همانجا پرورش یافت (عمرى، ص 124؛ صفدى، ج 13، ص 76). نسبش، از طریق پدر با چهار واسطه و از طریق مادر با سه واسطه، به امام موسى كاظم علیهالسلام میرسد. پدرش، موسى ابرش، از كارگزاران عباسیان بود و پدربزرگش، محمد اعرج، از علماى بغداد (رجوع کنید به فخررازى، ص 82ـ83).
وى از همسرش فاطمه ــكه از طرف پدر، نواده ناصر كبیر حسن اطروش* و از طرف مادر، نواده حسنبن قاسمبن حسن* معروف به داعى صغیر بود (علمالهدى، 1417، ص 62؛ فخر رازى، ص 83)ــ چهار فرزند داشت: زینب، على معروف به سید/ شریفِ مرتضى، محمد معروف به شریفرضى، و خدیجه (عمرى، ص 125). نورى (ج 3، ص 216) از كلام شیخ مفید در مقدمه كتاب احكام النسّاء (ص 13ـ14) چنین برداشت كرده كه شیخ مفید، این كتاب را براى فاطمه ــكه با تعبیر زنى جلیلالقدر و فاضل از او یاد كرده ــ نگاشته است.
از تحصیلات حسینبن موسى اطلاع چندانى نداریم، اما اینكه او طیلسان میپوشیده (عمرى، ص 124) و این لباس ویژه مشایخ و علما بوده (متز، ج 1، ص 103؛ دزى، ص 279؛ نیز رجوع کنید به مقدسى، ص440؛ یاقوت حموى، ج 1، ص 373)، قرینهاى است بر اینكه وى از علماى زمان خود بوده است. حرّعاملى (قسم 2، ص 104) نیز نوشته كه محدّثان و مورخان، حسینبن موسى را ستودهاند. فرزند حسین، سیدِ مرتضى، از او روایت كرده (رجوع کنید به عمادالدین طبرى آملى، ص60) و كیاى گیلانى (ص 77) او را فاضل و عالم خوانده است.
نخستینبار، نام وى در ذكر وقایع سال 334، هنگام به خلافت رسیدن المطیعللّه، در تاریخ آمده است؛ زمانى كه خلیفه او را مأمور نصبقندیل طلا در كعبه كرد (رجوع کنید به ابن جوزى، ج14،ص46). بین سالهاى 348 تا 353، ابوعبداللّه محمد، فرزند داعى صغیر، پیش از خروج حسینبن موسى از بغداد (رجوع کنید به ابنعِنَبه، ص 78ـ 79)، وى را به نقابت بصره منصوب كرد (ناطق بالحق، ص182).
در 354، المطیعللّه وى را به نقابت طالبیین و امارت حج و ریاست دیوان مظالم برگزید (ابنجوزى، ج14، ص 161؛ ابناثیر، ج8، ص565ـ566؛ صفدى، همانجا). در 358، حسینبن موسى نماینده عزالدوله بختیار*، براى حل اختلاف میان ابوتغلب و حمدان، بود (مسكویه، ج 2، ص 256؛ ابناثیر، ج 8، ص 594).
پس از هفت سال نقابت، در 361، در پى آتشسوزى محله كرخِ بغداد كه مركز شیعیان بود، میان حسین و ابوالفضل شیرازى، وزیر عزالدوله، نزاعى درگرفت و درنتیجه، وزیر او را از مقام نقابت عزل كرد (مسكویه، ج 2، ص 308ـ309؛ ابناثیر، ج 8، ص 619؛ ابنكثیر، ج 11، ص 307؛ قس ابنجوزى، ج 15، ص :72 360؛ صفدى، همانجا: 362).
در سالهاى 354، 355، 359، 361 و 363، حسین بهعنوان امیرالحاج به حج رفت (ابنجوزى، ج 14، ص 162، 175، 202، 210؛ ابناثیر، ج 8، ص 647؛ ذهبى، ج 8، ص 179). در 363، واسطه حل اختلاف میان عزالدوله و ابوتغلب شد (ابناثیر، ج 8، ص 634؛ ابنخلدون، ج 3، ص530). در 364، براى آشتى دادن محمدبن بقیه با عزالدوله تلاش كرد (مسكویه، ج 2، ص 356) و در پایان همان سال، بار دیگر عزالدوله او را به نقابت منصوب كرد (ابنجوزى، ج 14، ص 237؛ صفدى، همانجا) و حسین به همراه وى، به زیارت مرقد امام على علیهالسلام رفت (مسكویه، ج 2، ص 355). در همین دوران، خلیفه الطائعللّه (حك : 363ـ381) او را مسئول نظارت بر اوقاف بغداد و اطراف آن كرد (قلقشندى، ج10، ص 243ـ247، 259ـ262؛ قس ابنحزم، ص 63، كه از نظارت او بر اوقاف بصره در سال 369 یاد كرده است).
در سال 366، حسین واسطه حل اختلاف میان عزالدوله و عضدالدوله بود (مسكویه، ج2، ص372ـ373؛ ابنجوزى، ج14، ص 247ـ248). عضدالدوله در 368، عزالدوله را از بغداد راند و حسینبن موسى را مسئول پس گرفتن دیار مُضَر از والى آن كرد (مسكویه، ج2، ص 392؛ ابناثیر، ج 8، ص 696)، ولى سال بعد، به اتهام افشاى اسرار و ارتباط مخفیانه با عزالدوله، وى را از مقام نقابت عزل و اموالش را مصادره كرد و او را به قلعهاى در فارس تبعید نمود (مسكویه، ج 2، ص 399؛ ابنجوزى، ج14، ص268؛ ابناثیر، ج8، ص710). ابنابیالحدید (ج 1، ص 32) علت عزل او را نگرانى عضدالدوله از موقعیت وى دانسته است.
پس از مرگ عضدالدوله در 372، پسرش شرفالدوله، حسینبن موسى را آزاد كرد و در 376، تمام اموال مصادره شدهاش را بازگرداند و او را به نقابت گمارد كه تا هنگام ابتلا به بیمارى در این منصب باقى ماند (ابوشجاع روذراورى، ص 80ـ81، 136؛ ابنجوزى، ج 15، ص 72؛ قس ابنجوزى، ج 14، ص 321؛ ابناثیر، ج 9، ص 50).
در سال 380، بار دیگر الطائعللّه وى را به نقابت طالبیین، امارت حج و ریاست دیوان مظالم منصوب كرد (ابنجوزى، ج 14، ص 344، ج 15، ص 72؛ ابناثیر، ج 9، ص 77ـ78؛ صفدى، همانجا) و پسرانش، به جانشینى وى تعیین شدند (ابنجوزى، ج 15، ص 72؛ ابنكثیر، ج 11، ص 352) ولى در 384، به دلایل نامعلومى، او و پسرانش را عزل كردند (ابنجوزى، ج 14، ص 369؛ ابناثیر، ج 9، ص 105؛ ابنكثیر، ج 11، ص 357).
از وضع او در فاصله سالهاى 384 تا 394، فقط میدانیم كه براى رفع اختلافات داخلى آلبویه تلاش میكرده است (رجوع کنید به شریفرضى، دیوان، ج 1، ص 243ـ246؛ ابوشجاع روذراورى، ص 276، 326ـ327).
در سال 394، بهاءالدوله دوباره او را به نقابت، امارت حج و ریاست دیوان مظالم برگزید و منصب قاضیالقضاتى را نیز بر آنها افزود و همچنین به او لقب «الطاهر الأوحد ذوالمناقب» اعطا نمود: خلیفه القادر باللّه با قاضیالقضاتى او مخالفت كرد، اما بقیه مناصب را پذیرفت (ابنجوزى، ج 15، ص 43؛ ابناثیر، ج 9، ص 182؛ ذهبى، ج 9، ص 687).
حسینبن موسى در اواخر عمر مریض و نابینا شد (ابنابیالحدید، ج 1، ص 31) و در سال 400، پس از وقف بخشى از داراییهایش، در بغداد درگذشت (ابناثیر، ج 9، ص 219). سیدمرتضى بر او نماز خواند. پیكرش را نخست در خانهاش دفن كردند و پس از چندى، او را به كربلا بردند و درجوار قبر امام حسین علیهالسلام به خاك سپردند (ابنجوزى، ج 15، ص 72؛ ابناثیر، همانجا؛ ابنكثیر، ج 11، ص 394؛ قس ابنازرق، ص 111، كه سال وفات او را 403 و محل دفنش را بابالتبن بغداد دانسته است). پسرانش، سیدمرتضى علمالهدى (1378، قسم 1، ص 200ـ203) و شریفرضى (دیوان، ج 2، ص290ـ296)، و نیز ابوالعلاء معرّى (ص 516ـ554) و مهیار دیلمى (ج 3، ص 93ـ95) در رثاى او شعر سرودند.
حسینبن موسى علوى از برجستهترین شخصیتهاى دینى و سیاسى زمان خود بود و مناسبات خوبى با خلفاى عباسى داشت، چنان كه معتمد و واسطه حل اختلاف سیاسى میان امیران آلبویه بود و در فرونشاندن فتنههاى میان شیعیان و اهل سنّت میكوشید (رجوع کنید به شریفرضى، دیوان، ج 1، ص 88ـ98). همچنین زمانى كه خلیفه القادرباللّه میخواست از حكومت فاطمیان مصر مشروعیتزدایى كند، از حسینبن موسى خواست نوشتهاى در رد انتساب آنان به آلالبیت علیهمالسلام بنویسد (ابنابیالحدید، ج 1، ص 37ـ38؛ نیز رجوع کنید به شریف رضى، دیوان، ج 2، ص 576).
درباره مذهب حسینبن موسى، گفتنى است كه مجموعه تعبیرات تراجمنویسان و عالمان رجال امامى، حكایت از مقبولیت و حرمت او نزد همه امامیان دارد و هر چند غالباً تصریح به امامى بودن او، نكردهاند، كسى نیز او را منتسب به فرق دیگر شیعه ندانسته است (براى نمونه رجوع کنید به حرّعاملى، همانجا؛ افندیاصفهانى، ج 2، ص 182؛ مامقانى، ج 23، ص 108؛ آقابزرگ طهرانى، ص 121ـ122). قراین دیگر، از جمله كاربرد تعبیر «رافضى» براى او در آثار برخى عالمان اهلسنّت (براى نمونه رجوع کنید به ابنتغریبردى، ج 4، ص 223،240) و جایگاه او نزد شیعیان امامى در بغداد، نیز مؤید امامى بودن اوست. اما در دوره معاصر، رجالشناس نامور شیعه شیخ محمدتقى شوشترى (ج 3، ص 546) براساس سخنى كه شریفرضى از قول یكى از منتقدان خود در مقدمه خصائصالائمة (ص 37) نقل كرده، چنین نتیجه گرفته كه شریفرضى و مرتضى، اولین افراد از سادات موسوى بودهاند كه به مذهب امامیه (قطعیه) گرویدهاند و بنابراین پدرشان واقفى بوده است. این استنتاج، با توجه به مجموعه قراین، محلّ تأمل است. شیبى (ص 74) نیز به استناد مناسبات حسینبن موسى با داعیان زیدى و طیلسان پوشیدن او ــكه آن را سنّت زیدیان، از جمله ناصر اطروش، میداندــ وى را زیدیمذهب دانسته است. این در حالى است كه شریفِ مرتضى، به صراحت بر امامى بودن ناصر اطروش، یعنى پدر همسر حسینبن موسى و جد مادرى رضى و مرتضى تأكید كرده است (رجوع کنید به حسن اطروش*). بهعلاوه، زیدى بودن همه داعیان علوى در طبرستان قابل اثبات نیست، شریفرضى شرح زندگانى پدرش، حسینبن موسى علوى، را نوشته بوده (ابنعنبه، ص 189) كه اثرى از آن باقینمانده است.
منابع : (1) آقابزرگ طهرانى، طبقات اعلام الشیعة: نوابغ الرُّواة فى رابعة المئات، چاپ علی نقى منزوى، بیروت 1390/1971؛ (2) ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (3) ابناثیر؛ (4) ابنازرق، تاریخ الفارقى، چاپ بدوى عبداللطیف عوض، بیروت 1974؛ (5) ابنتغریبردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر والقاهرة، قاهره [? 1383[ـ 1392/ (? 1963)ـ1972؛ (6) ابنجوزى، المنتظم فى تاریخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ (7) ابن حزم، جمهرة انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ( 1982)؛ (8) ابنخلدون؛ (9) ابنعنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابیطالب، چاپ مهدى رجائى، قم 1383ش؛ (10) ابنكثیر، البدایة و النهایة، چاپ علیشیرى، بیروت 1408/1988؛ (11) ابوالعلاء معرّى، سِقطالزند و ضوءُهُ، چاپ سعید سید عباده، قاهره 1424/2003؛ (12) ابوشجاع روذراورى، ذیل كتاب تجارب الامم، چاپ آمدروز، مصر 1334/1916، چاپ افست بغداد (بیتا.)؛ (13) عبداللّهبن عیسى افندیاصفهانى، ریاضالعلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم 1401ـ؛ (14) محمدبن حسن حرّ عاملى، امل الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ( 1965)، چاپ افست قم 1362ش؛ (15) محمدبن احمد ذهبى، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت 1424/ 2003؛ (16) محمدبن حسین شریفرضى، خصائصالأئمة علیهمالسلام، چاپ محمدهادى امینى، مشهد 1406؛ (17) همو، دیوان، ج 1، بیروت، داربیروت للطباعة و النشر، (بیتا.)، ج 2، بیروت: دارصادر، (بیتا.)؛ (18) شوشترى؛ (19) كامل مصطفى شیبى، الفكرالشیعى و النزعاتالصوفیة حتى مطلع القرن الثانى عشر الهجرى، بغداد 1386/ 1966؛ (20) صفدى؛ (21) علیبن حسین علمالهدى، دیوان، چاپ رشید صفار، (قاهره) 1378/1958؛ (22) همو، مسائل الناصریات، تهران 1417/1997؛ (23) على عمادالدین طبرى آملى، بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، نجف 1383/1963؛ (24) علیبن محمد عمرى، المجدى فى انساب الطالبیین، چاپ احمد مهدوى دامغانى، قم 1409؛ (25) محمدبن عمر فخررازى، الشجرةالمباركة فى انساب الطالبیة، چاپ مهدى رجائى، قم 1409؛ (26) قلقشندى؛ (27) احمدبن محمد كیاء گیلانى، سراج الانساب، چاپ مهدى رجائى ، قم 1409؛ (28) عبداللّه مامقانى، تنقیح المقال فى علمالرجال، چاپ محییالدین مامقانى، قم 1423ـ؛ (29) آدام متز، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، یا، رنسانس اسلامى، ترجمه علیرضا ذكاوتى قراگوزلو، تهران 1364ش؛ (30) مسكویه؛ (31) محمدبن محمد مفید، احكامالنساء، چاپ مهدى نجف، قم 1413؛ (32) مقدسى؛ (33) مهیار دیلمى، دیوان مهیارالدیلمى، چاپ احمد نسیم، بیروت 1420/1999؛ (34) یحیی بن حسین ناطقبالحق، الافادة فى تاریخ الائمة الزیدیة، چاپ محمد یحیى سالم عزان، صنعا 1417/1996؛ (35) حسینبن محمدتقى نورى، خاتمة مستدرك الوسائل، قم 1415ـ1420؛ (36) یاقوت حموى، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت 1993؛
(37) Reinhart Pieter Anne Dozy, Dictionnaire detaille des noms des vetements chez les Arabs, Amsterdam 1845, repr. Beirut [n.d.].