ظهور يك قسم بيشتر ندارد و آن عبارت است از دلالت لفظ بر مقصود گوينده. از اين
دلالت به دلالت تصديقى نيز تعبير مىكنند كه عبارت است از اينكه از علم به صدور
لفظ از گوينده، علم يا ظن به مقصود او از لفظ لازم آيد. اولى (علم به مقصود) نصّ و
دومى (ظن به مقصود) ظهور ناميده مىشود.
تقسيم ظهور
تصديقى به دو قسم نيز مسامحه است؛ زيرا ظهور، زمانى ظهور خواهد بود كه مراد جدّى
متكلم از كلام به نحو يقين يا ظن به دست آيد. بنابر اين، قرينه منفصل، همچون قرينه
متصل ظهور را مطلقا از بين مىبرد. البته پيش از آگاهى يافتن از قرينه منفصل، براى
مخاطب، علم يا ظن ابتدايى به مقصود گوينده حاصل مىشود كه با آگاهى يافتن از قرينه
از بين مىرود. در هر حال، موضوع بحث در علم اصول، ظهورى است كه كاشف از مقصود
گوينده باشد.[5]
حجيت ظهور:
بدون شك، سيره و بناى عقلا در محاورات و گفت وگوهاى ميان خود، بر اعتماد گوينده به
ظواهر كلامش در فهماندن مقاصد خويش است؛ چنان كه به تبع آن، بناى آنان بر عمل به
آن ظواهر و ترتيب اثر دادن بر آن مىباشد؛ از اين رو، ظاهر، حجّت متكلم بر شنونده
است؛ بدين معنا كه اگر شنونده كلام او را بر خلاف ظاهر بگيرد، وى مىتواند به ظاهر
كلامش عليه او احتجاج و وى را محكوم كند؛ چنان كه ظاهر مىتواند حجّت شنونده بر
گوينده باشد؛ بدين معنا كه اگر متكلم مدعى خلاف ظاهر كلام خود باشد، به ظاهر كلامش
عليه او استدلال كند؛ از اين رو، انسان در مقام اقرار، به ظاهر كلامش محكوم و بر
آن ترتيب اثر داده مىشود؛ هر چند نص و صريح در مقصود او نباشد.
از سوى ديگر
مىدانيم كه شارع مقدس در مقام سخن گفتن با مردم، شيوهاى جز شيوه عقلا برنگزيده
است و در فهماندن مقاصد خود از همين شيوه بهره گرفته و همين راه را پيموده است.
با ثبوت
دومقدمه ياد شده، حجيت ظاهر نزد شارع مقدس قطعى و يقينى خواهد بود؛