سحر در لغت به معناى خدعه و نيرنگ، چشم بندى، اظهار باطل در چهره حق، برگرداندن چيزى از مسير درست آن و هر چيزى كه منشأ و سبب آن دقيق و لطيف باشد، آمده است. برخى لغويان گفتهاند: اصل سحر تبديل چيزى از حقيقت خود به غير آن است و به عمل ساحر از اين جهت كه باطل را به صورت حق نشان مىدهد و چيزى را در خيال افراد، خلاف حقيقت آن نمايان مىسازد، سحر گفتهاند.(1)
فقها از سحر تعريفهاى مختلفى ارائه كردهاند. اين اختلاف در تعريف موجب شده كه بعضى كارها بنابر برخى تعريفها از مصاديق سحر و بنابر تعاريفى ديگر، خارج از آن قلمداد گردد؛ چنان كه به تعريفهاى ارائه شده، از جهت جامع و مانع بودن نيز اشكال شده است. از اين رو، برخى گفتهاند: به تعريفى تام كه همه مصاديق سحر را شامل شود و از دخول كارهايى كه سحر به شمار نمىروند، مانعگردد، دست نيافتيم.(2)تعريفهاى ارائه شده از سحر عبارتند از:
1. گفتار، نوشتار، رُقيَه(--> رقيه)يا هر عملى كه در بدن، قلب يا عقل فرد سحر شده (مسحور) تأثير بگذارد؛ بدون آنكه ساحر با او تماس پيدا كند. سحر ممكن است سبب قتل، بيمارى، جدايى ميان زن و شوهر، كينه و دشمنى ميان آن دو يا پيدايى محبت شخصى به ديگرى گردد.(3)
2. همان تعريف نخست با اضافه استخدام فرشتگان، جنيّان و شياطين جهت كشف امور پنهان و درمان فرد جن زده و نيز احضار ارواح و تعلّق دادن روح به بدنى كه آمادگى پذيرش آن را دارد. همچنين نيرنجات (آميختن مواد عنصرى، اَشكال و اَخلاط داراى مزاجهاى گوناگون و نيز كمك گرفتن از اسرار خورشيد و ماه به منظور اظهار امور شگفتآميز) و طلسمها (ممزوج كردن قواى آسمانى با قواى زمينى جهت اظهار امور شگفت).(4)
در اين تعريف به جاى جمله «اثر گذاشتن در مسحور» كه در تعريف نخست آمده، جمله «زيان رساندن به مسحور» به كار رفته است.