برخى در ثبوت اين حق جز در موردى كه به لحاظ شأنش، تهيّه مسكنى خاص براى او متعارف باشد اشكال كردهاند.(13)
انفراد در شهادت:شهادت زنان به تنهايى (بدون انضمام شهادت مرد) در امورى مانند ولادت و عيبهاى باطنى زنان كه اطّلاع مردان بر آنها غالباً مشكل است، پذيرفته مىشود(14)امّا در امورى همچون حقوق الـهى و ديون پذيرفته نيست.(15)
انفصال
انفصال: جدا شدن، مقابل اتّصال.
از انفصال به لحاظ متعلّق آن در بابهايى مانند طهارت، صلات، تفليس، هبه، نكاح و شفعه سخن گفتهاند كه به نمونههايى از آن اشاره مىشود.
طهارت:به قول مشهور، در پاك شدن چيزى نجس با آب قليل( --> آب قليل)، و به قول برخى، حتّى با آب كر( --> آب كر)و جارى( --> آب جارى)انفصالغساله آن شرط است(1)( -->غساله). اجزاى داراى روح، جدا شده از حيوانِ زنده يا مرده، مانند دست، گوش و بينى نجس است.(2)به قول مشهور، غسل و دفن جزء جدا شده از بدن انسان زنده يا مرده كه استخوان داشته باشد، مانند دست واجب است.(3)
صلات:سجده بر پوست گردو و بادام پس از انفصال از مغز صحيح است.(4)
تفليس و شفعه:در فرض تفليسِ خريدار( --> تفليس)فروشنده مىتواند مال خود را در صورت وجود، از وى پس بگيرد، ليكن زيادىِ جدا شده از آن ، مانند بچّه متولد شده از حيوان خريدارى شده از آنِ خريدار است.(5)همچنين زيادى منفصلِ پديد آمده در فاصله زمانى عقد و شفعه( --> شفعه)از آنِ خريدار است.(6)
هبه:اگر هبه كننده، هبه خود را پس بگيرد، زيادى منفصل پديد آمده در مال هبهاى مانند بچّه يا شير حيوان از آنِ كسى است كه مال به او هبه شده (موهوب له)، و