در وجه تقدّم كه آيا به جهت حكومتِ( -->حكومت)اصل سببى بر مسببّى است يا ورود آن( --> ورود)، اختلاف است. معروف ميان اصوليان قول به حكومت است.(1)
اصل شرعى
اصل شرعى: حكم ظاهرى مجعول از سوى شارع.
هر حكم ظاهرى( --> حكم ظاهرى)كه در ظرف جهل به حكم واقعى، شارع آن را جعل كرده است اصل شرعى ناميده مىشود، اعم از اصولى كه در شبهه حكمى و موضوعى جارى مىشوند، مانند برائت شرعى( --> برائت)، احتياط شرعى( --> احتياط)و استصحاب( --> استصحاب)و اصولى كه تنها در شبهه موضوعى جارى مىگردند، مانند اصل صحّت(1)(--> قاعده صحّت).
اصل صحّت --> قاعده صحّت
اصل طهارت --> قاعده طهارت
اصل ظهور-->اصل لفظى
اصلع
اَصلَع: كسى كه موى جلوى سرش ريخته است(--> كچل).
اصل عدم
اصل عدم [= استصحاب عدم ]: حكم به بقاى عدم پيشين.
اصل عدم يا اصالة العدم از اصطلاحات اصولى و كاربرد آن جايى است كه اصل وجود چيزى يا اتصاف آن به صفتى، مشكوك باشد كه با اصل عدم وجود يا اصل عدم اتصاف آن چيز بدان صفت، حكم به بقاى عدم پيشين مىشود، مگر آنكه وجود آن چيز يا اتصاف آن بدان صفت، به دليلى معتبر ثابت شود. از اين اصل در اصول فقه، مباحث الفاظ و نيز مبحث حجّت سخن رفته است.
انواع:اصل عدم داراى انواعى است كه بعض آنها از اصول عملى( --> اصل عملى)و بعض ديگر، از اصول لفظى( --> اصل لفظى)به شمار مىروند.