و اقارب رسيد القصه توفيق يزدانى و تأييد آسمانى قرين رأى آن
مظهر الطاف ربانى گشته در عنفوان جوانى باتفاق برادر خود سيد زين الدين على كه از
راه شيراز متوجه سفر هندوستان شده بود بشيراز آمد و رحل اقامت در آنجا انداخت و
مطالعه علوم دينى و تحصيل معارف يقينى را وجهه همت و الا نهمت ساخت و در خدمت
مولانا قوام الدين كربالى و ديگر موالى آن حوالى كه از أعاظم تلامذه سيد المحققين
ميرسيد شريف علامه شيرازى بودند به استفاده اشتغال نمود و به اندك روزى قصب السبق
از فضلاى زمان و اكابر دوران ربود و چون بعد از استجماع اقسام فضل و كمال بشوشتر
مراجعت نمود تمامى ولايت خوزستان در سلك تصرف و تسخير سلاطين مشعشع انتظام يافته
بود و شعشعه رايات ايمان ايشان بر فضاى آن عرصه دلگشاى تافته هواى جانفزاى آن ديار
از غبار فتنه و خلاف و شوائب تفرقه و اختلاف صاف شده بود لاجرم اقامت آنجا را كه
وطن اصلى بود مناسب شمرد و صبيه قدسيه صاحب أعظم خواجه حسين شوشترى را كه از
خاندان عزت بود بعقد خود در آورد و بر سجاده نقابت و مسند هدايت نشسته براهين جليه
او در جسم مواد بغى و عناد اهل فساد يد بيضا مىنمود و سده سنيهاش مرجع اكابر و
اشراف و مأمن خائفان آن حدود و اطراف بود و از جمله مآثر توفيقات او آنكه بصحبت
فيضبخش غوث المتألهين سيّد محمّد نوربخش قدّس سرّه رسيده بود و از او تلقين ذكر و
انابت يافته و در شيراز با جناب شمس الدين محمّد لاهيجى شارح گلشن راز صحبت بسيار
داشته و از خدمت درويشان و فيض صحبت ايشان نصيب فراوان يافته و چنانچه شيمه كريمه
نفوس قدسيه أكثر افراد آن سلسله عاليه بود پيش از موت طبيعي بند علايق صورى گسسته
و از دركات سجين اسفل سافلين مرتبه حيوانى رسته و به اوج درجه ملكى پيوسته بر
كنگره عرش شهود نشست فلله درّهم من اقوام اجسادهم فرشية و أنفسهم عرشية، لاجرم
هرگز آن قدسى صفات باغراض دنيه دنيويه و اعراض رديه صوريه التفات نمىنمود و دامن
همت را با لوث تعلقات جسماني، و ارواث مستلذات شهوانى نمىآلود بلكه هميشه همت