سران كفر از قوم حضرت نوح عليه
السلام در جواب ادعاى نبوت به او گفتند ما تو را مانند خود بشرى بيش نمىدانيم كه
افراد پست و بىارزش پيرو تو شدهاند و شما بر ما فضيلتى نداريد بلكه شما را درغگو
مىپنداريم.
حضرت در جواب مىفرمايد اين نبوت
و بعثت را پروردگارم از رحمت خود به من داده است و بر آن معجزه و دليل روشن دارم
باز هم حقيقت بر شما پوشيده مانده و آيا شما را به پذيرش نبوت اجبار مىكنم كه شما
اظهار كراهت مىكنيد؟
مورد ديگرى از بهانه جوئيها و
جدال مشركين را قرآن در سوره زخرف نقل مىكند: (وَ لَمّا جاءَهُمُ اَلْحَقُّ قالُوا
هذا سِحْرٌ وَ إِنّا بِهِ كافِرُونَ وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا اَلْقُرْآنُ عَلى
رَجُلٍ مِنَ اَلْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ).[2]
و چون رسول حق با قرآن بسوى آنها
آمد گفتند اين قرآن سحر است و ما به وحى بودن آن ايمان نداريم و چرا اين قرآن بر
يكى از دو شخصيت بزرگ مكه و طايف (وليد و يا حبيب) نازل نشد.