نام کتاب : تحليلى بر دعاهاى انبيا در قرآن نویسنده : خزائلی، محمدعلی جلد : 1 صفحه : 210
كَذلِكَ نُنْجِي اَلْمُؤْمِنِينَ؛[1]و صاحب ماهى را
ياد كن آن هنگام كه خشمگين رفت و چنين مىپنداشت كه ما بر او سخت نمىگيرم. پس از
بين تاريكىها ندا داد پروردگارا - خدائى جز تو نيست، تسبيح تو مىگويم، من از
ستمكاران بودم. پس او را اجابت كرديم و از تنگنا نجاتش داديم و مؤمنان را نيز چنين
نجات مىدهيم.)
يونس عليه السلام كه قريب 30 سال در ميان قومش (در
سرزمين نينوا در عراق) به دعوت و تبليغ مشغول بود، هر چه كوشش كرد كسى خبر دو نفر
به او ايمان نياورد، وقتى با خبر شد به زودى عذاب الهى آنها را خواهد گرفت، شهر و
ديار و مردم را ترك كرد و از بين آنها بيرون رفت، هر چند اين عمل يونس عليه السلام
گناهى نبود ولى چنين عملى كه ترك اَولى محسوب مىشود، از پيامبران بزرگ الهى شايسته
نيست و بهتر بود حضرت يونس تا آخرين لحظه در ميان قومش بماند و چون مقام پيامبران
بسيار والا است يك غفلت كوچك از آنها تنبيه سخت و هشدار خداوند را در پى دارد.
از امام رضا عليه السلام در عيون اخبار الرّضا نقل
شده كه يونس گمان مىكرد خدا او را به هجرت و اعراض از قوم عقوبت نمىكند.»[2] از
حضرت باقر نقل شده مقصود تشبيه حال يونس به كسى است كه اين گمان را داشته باشد كه
خداوند بر او سخت نمىگيرد و او را در مضيقه قرار نمىدهد - و خارج شدن از بين
مردم بدون اجازه خداوند بعد از تهديد به فرود آمدن عذاب يك ترك اولى بود كه از
حضرت يونس عليه السلام سر زد و در واقع خداوند به اندازه يك چشم بهم زدن وى را به
حال خود واگذاشت و اين ترك اولى بخاطر حسن ظّنى بود كه به عفوو كرم خدا داشت در هر
حال مىبايست بين مردم مىماند مخصوصاً كه با خبر بردن روبيل نماينده حضرت براى
نزول عذاب، مردم پشيمان شدند و توبه نمودند و خداوند عذاب را از آنها