نام کتاب : تحليلى بر دعاهاى انبيا در قرآن نویسنده : خزائلی، محمدعلی جلد : 1 صفحه : 126
نور چه بود؟ عرض كرد اين نور نبوّت بود كه از اعقاب
تو بيرون رفت براى آنكه در احترام به پدر كوتاهى كردى و ديگر از نسل تو پيغمبرى به
وجود نخواهد آمد. و به روايت مرحوم صدوق در علل الشرايع: «پدر و پسر هنوز از
معانقه فارغ نشده بودند كه اين مشاهده براى يوسف عليه السلام روى داد[1] و شيخ قمّى
(ره) در تفسير خود از امام هادى عليه السلام نقل نموده كه پس از بيرون شدن آن نور
از ميان انگشتان او، نبوّت از صُلب وى منتقل به صُلب «لاوى» شد و او پسر يعقوب بود
كه برادران را از كشتن يوسف منع كرد و گفت: در مصر مىمانم تا پدرم اذن مراجعت دهد
و خداوند نعمت بزرگ نبوت را به پاس احترام پدر به او كرامت كرد و انبيا بنى
اسرائيل از اولاد او هستند از جمله حضرت موسى.[2]
البته اين عمل براى يوسف گناه محسوب نمىشود و با
مقام عصمت منافاتى ندارد و تنها ترك اَولى و كارى بود كه بهتر بود انجام نشود و
اين عمل وقتى بود كه پس از نه روز حضرت يعقوب با تمام فرزندان و زوجۀ خود كه
خالۀ حضرت يوسف بود و مادر خوانده مىشد به ديدار يوسف آمدند چون بعضى مىگويند
مادرش تا آن موقع فوت كرده بود. و حضرت يوسف و بزرگان دولت و امراء لشكر به
استقبال ايشان آمدند.
يعقوب عليه السلام و سجده شكر
در تفسير مجمع البيان و تفسير عيّاشى از امام باقر
عليه السلام نقل نموده كه چون حضرت يعقوب و زن و فرزندانش وارد مصر شدند حضرت يوسف
آنها را در عمارت سلطنتى برد و پدر و خالۀ خود را بر تخت نشاند. قرآن: (وَ
رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى اَلْعَرْشِ[3]پدر و مادرش را بر تخت نشاند) و به منزل
شخصىِ خود رفت و ملبّس به