ملک جنّیان با کوکبه خود که دبدبه ایشان به
عیوق میرسید، خیمه به صحرا زد و خَدم و حَشم بر بساط
خدمت حاضر آمدند و عام و خاص بر مائده احسان خود اجلاس فرمود، جنّ و انس را مسند و
متکا متعیّن گشت، مور میان بسته درآمد و بیمحابا[2]
با دست بر پایه تخت مَلک زد و گفت:
ثنا مر خدا را فزون از قیاس
خدایی که دانای راز همه ست
خرد گفت صد موی بشکافتم
جهاندار شاها به فرخنده رای
به جز در ره دین منه چشم و گوش
که هست او سزاوار حمد و سپاس
ز روز ازل کارساز همه ست
از این ره نه یک موی دریافتم
چو هستت سر دشمنان زیر پای
به دانش گرای و به انصاف کوش
ملک پرسید که این شخص ضعیف تنِ قوی سخن
کیست؟ گفتند: رسولی است از قِبل حشرات و آورنده پیغام
یعسوب است.