نام کتاب : مناظره حیوانات با حکما نویسنده : احمدی(بهمئی)، یعقوب جلد : 1 صفحه : 31
فصل دوم
در جمع آمدن حیوانات و مشورت کردن با یکدیگر
روزی
دیگر حیوانات در صحرایی جمع آمدند و همه به اتّفاق مستعدّ
گشتند که آن حکایت پر شکایت را «علی ملاء من الناس»پیش
تخت سلیمان(علیه السلام) عرضه دارند. در این فکر بودند که ناگاه
شترمرغی از بادیه درآمد. ابنای جنس خود را متغیّر و آشفته
حال دید.
شعر
دست
نفیر در کمر بازگشان برهنهسر
بسته
میان به عربده باز دریده پیرهن
به
نور فراست و قوّت کیاست، بر عزم و جزم ایشان اطلاع یافت. گفت:
ساعتی صبر و توقف کنید که تأمل و تأنی در تقدیم امور شرط
است و تفأل و استخاره، در جمیع مهمّات جایز، شما مشتی دهان بسته
و شاخ ناشکسته بی استفسار[1]
پیری و بی استصواب[2]
روشن ضمیری، نمیشود و در این باب تعجیل نمودن
مصلحت نیست.
نظم
هر
که جهل خود آشکار نکرد
کار خودرأی پر خلل باشد
خودمرادی دلیل بیخردی است
جز
به تدبیر هیچ کار نکرد
زان که بنیادش استوار نکرد
عاقل این مذهب[3]
اختیار نکرد