responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ماهنامه موعود نویسنده : مؤسسه فرهنگى هنرى موعود عصر    جلد : 95  صفحه : 58

مدعيان دورغين‌

مجتبى الساده‌

مترجم: سيّد شاهپور حسينى‌

مدعى مهدويت در مصر (2003 م)

در يكى از محله‌هاى منطقه «كوم الدكة» شهر اسكندريه، جوانى 36 ساله، در خطاب به مردم خود را همان مهدى منتظر معرفى كرد. ادعاها و سخنان او حكايت از آن داشت كه دچار اختلالات روانى و عدم ثبات شخصى است. وى كه تنها پسر خانواده‌اش است، در تحصيلات مدرسه‌اى خود نيز شكست خورده و موفقيتى به دست نياورده است. وى تا كنون نتوانسته با جنس مخالف خود ارتباطى برقرار كند و هيچ دخترى هم حاضر به ازدواج با او نشده است.

اين مدّعى، خود را اين گونه مى‌بيند كه براى نجات دادن جهان از شرّ جورج بوش و آريل شارون مأموريت دارد. او ازدواج عرفى‌[1] و مخفيانه را مباح مى‌شمارد و اعتقادى به محدوديت تعداد همسرها ندارد. او تمايل دارد با شعبان عبدالرحيم از خوانندگان و مطربان مشهور نشست و برخاست كند تا او را از جمله مبلغان افكار و عقايد خود در آورد. او استعمال مواد مخدر را جايز مى‌شمرد و بر اين باور است كه حجاب زنان، مسئله شخصى است. او با پيشوايان و دانشمندان مسلمان خصومتى ندارد، زيرا اعتقاد دارد كه اختلافات او با آنها، مسئله ساده‌اى است و مستلزم به اظهار كينه و دشمنى با آنها نيست. او مى‌خواهد قبله مسلمانان را هنگام نماز تغيير دهد و بر اين باور است كه او به دست خود دجّال را به قتل مى‌رساند، امّا خود نيز نمى‌داند كه اين كار را با شمشير انجام مى‌دهد يا با مسلسل و توپ.

نام او عاطف محمد بن حسنين است امّا از زمانى كه ادعاى مهدويّت كرده خود را «عبدالله» معرفى مى‌كند. هنگامى كه از او خواسته شد كه به بحث‌و گفت‌وگو در اين مورد بپردازد، او اين درخواست را رد نكرد و گفت: «من از قبل مى‌دانستم كه شما براى گفت‌وگو با من مى‌آييد و منتظر شما بودم. سخنان من فى البداهه و خودكار از دهانم خارج مى‌شود، زيرا من از جانب خود سخن نمى‌گويم، بلكه هر چه از زبان من خارج مى‌شود همه مقدّر و از پيش تعيين شده است».

عاطف كه بسيار لاغر و نحيف است مى‌گويد: او شخصى عادى از خانواده‌اى خوب و متوسط از اهالى «كوفه الدكه» است و تحصيلات متوسطه خود را در رشته بازرگانى به پايان نبرده و مدرك ديپلم خود را نگرفته است، زيرا چندين مرتبه در امتحانات سال آخر براى كسب مدرك ديپلم، مردود شده است. پس از وفات پدرش كه در يكى از شركت‌هاى توليدى لباس به عنوان رئيس واحد كنترل كيفيت كار مى‌كرد، عاطف مجبور به كار كردن شد و گاهى اوقات، كالاها و اجناسى از پور سعيد مى‌آورد و آن را در شهر خود مى‌فروخت يا گاهى اوقات هم با برخى از بازرگانان منطقه كه از آشنايان خانواده‌اش بودند كار مى‌كرد. عاطف به دليل اينكه تنها پسر خانواده بود، از خدمت سربازى معاف شد و مدتى به دليل بيمارى روانى در بيمارستان بسترى بود. پس از بهبودى از بيمارستان ترخيص شد.

عاطف مدتى با مادرش زندگى مى‌كرد امّا مادرش نيز كه رفتارها و ادعاهاى عجيب و غريب او را مشاهده كرد و متوجه شد او ادعاى مهدويّت مى‌كند. و مى‌خواهد مادرش را نيز قانع كند كه به او ايمان بياورد، خانه در كوم الدكة را براى او به جا گذاشت، زيرا اهالى محل نيز پيوسته مادرش را به خاطر سخنان و عقايد و ادعاها و گزافه گويى‌هاى پسرش سرزنش مى‌كردند. نكته ديگر اينكه او تمايل زيادى به خريد مجانى مواد مخدر داشت.

عاطف، كه ادعاى مهدويّت دارد مى‌گويد: داستان احساس وحى او از آنجا شروع شد كه او هنگام گوش دادن به نوار موسيقى صداهايى در هم مى‌شنيد كه او را خطاب قرار مى‌داد! به تدريج عاطف به زعم خود دريافت كه منظور از آن كلماتى كه خوانندگان و مطربان در برخى از نوارها تكرار مى‌كنند، رسالتى آسمانى براى اوست و او بايد براى ايفاى يك نقش بزرگ كه برايش مقدر شده و آن نقش هم، مهدى موعود بودن است، آماده شود.

عاطف درخواست يك سيگار كرد، زيرا او همان گونه كه خود مى‌گفت: با حرص و ولع سيگار مى‌كشيد، زيرا او به دليل اينكه سيگار كشيدن نوعى ايجاد لذّت و تمتع به شمار مى‌آيد، آن را حلال مى‌دانست. او همچنين از

نام کتاب : ماهنامه موعود نویسنده : مؤسسه فرهنگى هنرى موعود عصر    جلد : 95  صفحه : 58
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست