بررسىاى كه درباره نقش يهوديان در
گسترش بهايىگرى در ايران ارائه شد، در مقياسى محدودتر، درباره زرتشتيان بهايى شده
نيز صادق است. موج گروش زرتشتيان به بهايىگرى در حوالى سال 1919 م. رخ داد و
بسيارى از تقريباً 250 نفر زرتشتى بهايى شده،[1] رعاياى ارباب جمشيد جمشيديان، ثروتمند مقتدر زرتشتى، بودند كه در
روستاهاى يزد و كرمان (روستاهاى حسينآباد، مريمآباد، قاسمآباد و ...) سكونت
داشتند. اين پديده را مىتوان به شكلهاى مختلف تحليل كرد و براى آن پايههاى
اجتماعى و فرهنگى فرض نمود.[2] ولى در آن روزها دستاندركاران و آشنايان با سياست مسئله را به
گونهاى ديگر مىديدند؛ عموماً نه آن را جدى مىگرفتند نه براى آن اصالتى قائل
بودند. براى نمونه، اعظام قدسى در خاطرات خود از دوران تدريس در مدرسه سنلوئى
تهران مىنويسد:
«يك معلم انگليسى به نام فريبرز كه اصلًا زرتشتى بود ولى بهايى شده بود
با من از نقطه نظر اينكه علاقهمند به خطّ فارسى بود اظهار دوستى و تقاضا داشت كه
خط تعليم بگيرد. من هم حاضر شدم. اين بود كه در روزهاى مدرسه ايشان هم چند دقيقه
كه سر كلاس من نبود به اصطلاح در زنگ تنفس تعليم مىگرفتند ...، يكى از روزها وارد
صحبت مذهبى گرديد و خواست از در تبليغ با من وارد مذاكره گردد. به ايشان گفتم: اگر
مىخواهيد كه من به شما تعليم خط بدهم از اين مقوله با من صحبت ننماييد، چون تمام
اينها را از مؤسس و غيره مىشناسم؛ ولى شما حق داريد، چون زرتشتى بودهايد و حالا
قبول اين مشكل نمودهايد؛ شما هم از نقطهنظر سياسى قبول كردهايد. خندهاى كردند
و گفتند: آقاى ميرزاحسن، مثل اينكه شما خوب وارد هستيد».[3]
در بررسى اين پديده با نقش ارباب
جمشيد جمشيديان به عنوان حامى اصلى اين موج آشنا مىشويم. ارباب جمشيد از
صميمىترين دوستان اردشير ريپورتر، رئيس شبكه اطلاعاتى حكومت هند بريتانيا در
ايران پس از مانكجىهاتريا بود و صميميت ميان ايندو تا بدان حد بود كه برخى از
ديدارهاى محرمانه اردشيرجى و رضا خان در خانه ارباب جمشيد صورت مىگرفت.[4] با توجه به
اين پيوند، اگر تحولات فوق را به سازمان اطلاعاتى حكومت هند بريتانيا و اردشير
ريپورتر منتسب كنيم به بيراهه نرفتهايم. جايگاه ارباب جمشيد در اين ماجرا تا بدان
حد است كه عباس افندى مكرراً بهاييان يزد و كرمان را به فرمانبرى و اطاعت از او
امر مىكند.[5]
به نوشته حسن نيكو، بهاييان هندوستان
«همگى زرتشتى ايرانى هستند كه از دهات يزد
و كرمان به عنوان چاىفروشى در بمبئى مجتمع شدهاند و آنان نيز مانند كليمىها ...
همان تعصب زرتشتى را قدرى كمتر از يهوديان دارند و دو سه نفر مسلمان كه در بمبئى
هستند در اكثريت آنها مستهلك شده؛ مخصوصاً به آنها راه نمىدهند».[6] از جمله
كمكهاى اليگارشى ثروتمند و مقتدر پارسى به فرقه بهايى بايد به اراضى وسيعى در شهر
دهلى اشاره كرد كه پارسيان به بهاييان اهدا كردند و در آن بناى باشكوه معبد لوتوس
(نيلوفر آبى) ايجاد شد. اين معبد يكى از اماكن مهم و مشهور شهر دهلى است و هر روزه
هزاران تن بازديدكننده دارد.
صبحى مهتدى مىنويسد:
«اين را هم بدانيد كه من با مردم هيچ كيش و آئينى دشمنى ندارم ... ولى با
اين گروه كه به دروغ و از روى ريا خود را بهايى ناميده و من آنها را جهود مىخوانم
دل خوش ندارم؛ زيرا اينها در سايه اين نام كه مردم اينها را يهودى ندانند كارهاى
زشت بسيار كردهاند كه زيانش به همه مردم كشور رسيده است. گرانى خانهها و بالا
بردن بهاى زمينها و ساختن داروهاى دغلى و دزدى و گرمى بازار سارهخوارى و بردن
نشانههاى باستانى به بيرون كشور و تبهكارى و ناپاكى و روانى بازار زشتكارى