همه فعاليتها، از جمله مواردى هستند
كه مانع آزادى زن مىشود». نويسنده ضمن سخن گفتن در مورد زندگى زنان در خاورميانه،
در صفحه 599 آورده است: «قانون در استانهاى «رياض» و «ظهران» به زنان حكم مىكند كه هنگام خارج شدن از خانههاى خود حجاب را رعايت
كنند». نويسنده اين وضعيت را با اوضاع زنان در كشورهاى ديگر خاورميانه مقايسه
مىكند. كه بيشتر زنان آزادانه بدون حجاب در جامعه حاضر مىشوند.
با مطالعه مطالب اين كتاب در مورد
زنان و اوضاع و احوال آنان در كشورهاى اسلامى و عربى، در مىيابيم كه مسئله زنان
مسلمان از ديدگاه ارزشهاى فرهنگى غربى مورد بررسى قرار گرفته و يا در پايان
مىخواهند اين نكته را به خوانند القا كنند كه اسلام، حقوق زنان را محترم
نمىشمارد و حقوق زنان در اين جوامع پايمال مىشود. اين در حالى است كه اين كتاب
حقوقى را كه اسلام براى زنان در نظر گرفته است، ناديده مىگيرد.
تفكر قرآنى، همانند يك انقلاب در
زندگانى زنان در قرن هفتم ميلادى به شمار مىآيد. قرآن كريم كشتن، خريد و فروش و
ازدواج بدون رضايت زنان را حرام دانسته، به او حقّ ارث داده و در مقابل به اندازه
حقوقى كه برخوردار مىشود براى او تكاليفى تعيين نموده است: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي، عَلَيْهِنَ؛[1] مانند همان
[وظايفى] كه بر عهده زنان است بهطور شايسته به نفع آنان [بر عهده مردان نيز]
است».
نكته تعجبآور اين است كه نويسنده،
مجبور كردن مردان و زنان را در تركيه براى كنار گذاشتن لباس سنّتى امرى عادى
مىداند، در حالى كه اين كار مخالف حقوق بشر است. اين در حالى است زمانى كه زن
مسلمان به اختيار و ميل خود لباسى را كه هماهنگ با فرهنگ و دينش است بر تن مىكند
غرب اين كار را امرى غير منطقى مىداند!
هيچ يك از كتابهايى كه در اين پژوهش
مورد بررسى قرار گرفتند خالى از ذكر حضرت محمّد (ص) نيست. در كتاب «ادبيات» (درس اختيارى) خواننده مىتواند در صفحه 448 زندگى
ايشان را به صورت بسيار مختصر مطالعه كند. در صفحه 413 يك مينياتور ايرانى به چاپ
رسيده كه ذيل آن در مورد موضوع اين تابلو اينگونه نوشته شده است:
«محمّد به آسمان مىرود»، در اين مينياتور مردى مشاهده مىشود كه سوار بر
اسبى است و فرشتگان بالزنان در اطراف او هستند. اين تصوير در كتابها، تصويرى است
خيالى از معراج حضرت محمّد (ص).
البته شايسته است تابلوهاى هنرى، در
چارپوب ارائه آثار هنرى، ضمن سخن گفتن از اين موضوعات آورده شود امّا بايد ميان
هنر و متون دينى تمايز قائل شد. در كتاب «تاريخ و جغرافياى جهان» آمده است: «محمّد (ص)
زمانى كه كوچك بود به منطقه خاورميانه سفر كرد و از اعتقادات يهود و نصرانىها
تأثير پذيرفت. شايسته است دانشآموزان بدانند كه قرآن به اين مطلب اشاره مىكند كه
او تصديق كننده و مكمّل يهوديت و مسيحيت مىباشد».
نويسنده در صفحه 144 اين كتاب آورده
است كه حضرت محمّد (ص) اهل مدينه را مجبور كرد اعتراف كنند كه خداوند يگانه الله و
معبود آنهاست. اين مطالب بهطور واضح نشان مىدهد كه نويسنده سعى دارد از طريق
اعتراض به حضرت محمّد (ص) در اينكه او ديگران را مجبور به پذيرش اسلام كرده به
پيامبر و دين اسلام ضربه وارد سازد. اين سخن با اصول قرآن كه مسلمانان را از اجبار
در دين و ظلم و ستم نسبت به ديگران برحذر مىدارد در تعارض است: «وَقاتِلُوا فِي سَبِيلِ
اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ
الْمُعْتَدِينَ».[2] همچنين قرآن كريم مردم را از اجبار در پذيرش اسلام نهى مىكند. «لاإِكْراهَ فِي الدِّينِ»[3] امّا آياتى
كه مسلمانان را به جنگ فرا مىخوانند بايد در جايگاه خود مورد مطالعه قرار گيرند.
كتاب «ادبيات» مىگويد:
قرآن 30 سال پس از وفات حضرت محمّد (ص) نوشته شده» (صفحه 43) و در جايى ديگر (صفحه
448) مىگويد: «قرآن كريم 20 سال پس از وفات ايشان مكتوب
شده است». اين خود نشانه بىدقتى مؤلف در ارائه اطلاعات مىباشد.
كتاب «جهان و ساكنانش» در صفحه 226 مىگويد: «برخى از پيروان حضرت محمّد زمانى كه آن حضرت مشغول پند و اندرزگويى بودند،
مواعظ او را نوشته و دركتابى به نام قرآن جمع كردند و آن همان كتاب مقدس اسلام
است». ملاحظه مىكنيم كه اين نويسنده قرآن و حديث را از هم باز نمىشناسد.