در فرهنگ اسلام جهاد در راه خداى
متعال يكى از راههاى تهذيب فرد و جامعه است. يعنى يكى از تقديرهاى خداى متعال و سنن
الهى كه يك سنت است كه اهداف متعددى را دنبال مىكند همين سنت جهاد در راه خدا و
درگيرى بين حق و باطل است كه اهداف متعددى را تأمين مىكند. يكى از اين هدفها
پرورش نفوس و تهذيب نفوس است كه در جاى جاى قرآن خداوند اين مطلب را بيان فرموده
است:
در سوره مباركه آل عمران بعد از
اينكه صحنههاى جنگ احد را بيان مىكند كه به حسب ظاهر مسلمانها در اين جنگ شكست
خوردند، خداوند مىفرمايد:
«وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي
قُلُوبِكُمْ؛[1] اين
بدان جهت بود كه خداى متعال آنچه در قلب شماست مورد ابتلا قرار دهد و خالصتان
كند».
اينكه او سختىها و تلخىهايى را
براى امت اسلام پيش مىآورد، به خاطر همين هدف است كه ايشان را در راه خدا خالص
كند.
در جاى ديگرى نيز مىفرمايد: «اگر خداى متعال مىخواست خودش غلبه به
آنها پيدا مىكرد، ولى سنّت الهى اين است كه شما را با آنها درگير كند و اين
درگيرى براى اين است كه مورد ابتلا قرار بگيريد و اين ابتلا هم هدفش روشن است.
خداى متعال مرگ و زندگى را آفريد، شما را از بستر عالم دنيا كه عالم مرگ و زندگى
است عبور داد و مستقيم وارد بهشت نكرد و اين براى آن است كه شما در اين دنيا مورد
ابتلا قرار بگيريد و در اين ابتلا آنهايى كه داراى احسن عمل هستند صفشان جدا شود.
چنانكه امام صادق (ع) در باب اخلاص فرمودند: خداى متعال نفرموده: ليبلوكم أيّكم
أكثر عملًا، (بيشترين عمل) بلكه احسن عملًا (بهترين عمل).
و «أحسن عملًا» را «اصْوَبُ عملًا» معنا كردند يعنى كسى كه عملش صائبتر است، بيشتر به هدف
مىرسد.
و فرمودند: احسن عمل آن عملى است كه
ناشى از خشيت خدا باشد و نيّت صادقه توأم با خشيت داشته باشد. قلبى كه خاشع نيست
اهل احسن عمل و عمل صالح نيست. بايد اول خشيت خدا در قلب پيدا شود، عمل با نيت
صادقه بيايد و در عين اينكه انسان بهترين عمل را به جا بياورد خشيت هم داشته باشد.
كسى كه احسن عمل را به جا مىآورد نگران است كه آيا اين عمل قبول مىشود يا خير؟
حضرت فرمودند: «اينكه عمل را نگه داريد و مراقبه كنيد تا عمل خالص بماند از اصل عمل سختتر
است». و بعد فرمودند: «بايد نيت خد را خالص كنيد و اخلاص در نيت به اخلاص در شاكله است بايد
خودتان را خالص كنيد تا نيتتان خالص، تا عملتان صائب شود. خداى متعال شما را براى
اين آفريده است، اساس اينكه خداوند انسان را خلق كرده و از دار دنيا عبور داده است
براى اين است كه در اين دار دنيا ابتلا بيابد و در اين ابتلا خالص شود و سعى كند
از غير پاك شود. اين ميدان درگيرى قبل از اينكه بخواهد يك جهاد اصغر باشد يك جهاد
اكبر است كه انسان بايد در آن جهاد اكبر بر نفس و خواستههايش غلبه پيدا كند تا
بتواند وارد ميدان جهاد و شهادت شود.
انسانى مىتواند پا به ميدان جهاد و
شهادت بگذارد و از اين ميدان فرار نكند كه از دنيا بزرگتر شده باشد و بيش از دنيا
را طلب كند. اين انسانى كه از دنيا بزرگتر شده، در روحش از دنيا سرريز كرده،
مشتاق شهادت در راه خداست.
يكى از جلوههاى جهاد در راه خدا اين
است كه اين جهاد درى است كه خداى متعال به روى اولياى خاصّ خودش به سوى جنت باز
مىكند. درجات جنت تابع درجات شهادت انسان است. كسى كه خالص در راه خداست جنتش با
آنكه به درجات خلوص نرسيده فرق مىكند. در كربلا حبّ حضرت است كه باعث مىشود
ياران فداركارانه وارد ميدان شوند و همه چيز خودشان را در راه خدا بدهند. پس يك
چهره جهاد، عبارت است از: فداكارى در راه خدا، اشتياق به لقاى خدا و اشتياق به
درجات بهشت كه يك انسان مؤمن و موحد مشتاقانه از طريق شهادت به خداى متعال مىرسد.
چهره ديگر جهاد فى سبيل الله اين است
كه خداى متعال با همين مجاهده است كه جريان معنويت را در جهان رشد مىدهد و جريان
باطل را محو مىكند.
خداى متعال در سوره مباركه انبيا
مىفرمايد: «اينطور نيست كه ما آسمان و زمين را بىجهت
از سر لهو و لعب آفريده باشيم و هدف حكيمانه اى در آن نباشد. هدف خلقت يك هدف
حكيمانه است و خلقت به سمت آن هدف حكيمانه حركت مىكند».[2]
پس چگونه دستگاه ابليس با اين خلقت و
غرض حكيمانه جمع مىشود؟ خداوند مىفرمايد، دستگاه ابليس يك دستگاه ماندگار نيست: «ما حق را بر سر باطل مىكوبيم و حق است
كه مىماند».
در ميدان جهاد در راه خدا، هم حق رشد
مىكند، هم قلوب خالص مىشوند، هم انسانها آماده مىشوند تا مرز لقاى خدا پيش
روند.
نتيجه برخورد حق با باطل نابودى باطل
است. به هر ميزان ميدان درگيرى سخت مىشود صفوف جدا مىشوند. سخت ترين درگيرىها
بيشترين ريزش را دارد و عدهاى كه مىمانند عده قليلى هستند اين كار خداى متعال است
تا خالصها از نا خالصها جدا شوند. اين مقام تسليم محض كه عده اى به جايى برسند
كه حالت تسليم پيدا بكنند و بعد بتوانند سالك با ولى خدا شوند در ميدان جنگ و
شهادت حاصل مىشود. چنين افرادى در دلشان كوچكترين شك و ترديدى نسبت به ولى خدا
ندارند چون مىدانند حضرت براى خدا كار مىكنند نه به نفع خودشان.
وقتى در اين ميدان فردى مثل مالك
اشتر از ميدان سربلند بيرون مىآيد، تازه كار حضرت با مالك اشتر شروع مىشود.
اينگونه نيست كه مالك رسيده، مالك تسليم و در نتيجه مؤمن شده است.
جهاد در راه خدا يك سكّه دو رو است:
يك، تولى به خداى متعال و تسليم بودن
در برابر او و ولى او است. مؤمنان حاضرند تا آخرين قدم و تا آخرين نفر پاى ركاب
ولى خدا بايستند و وفاى به او كنند.
اين وفاء مبدأ قرب درجه براى آنها
مىشود و بالاترين درجه وفا اين است كه چيزى هم طلب نمىكنند. يعنى اين گونه نيست
كه آنها براى بهشت پا به ميدان بگذارند. اين مرتبه پائين شهادت است. آنهايى كه
درجات بالاتر