معناى برابرى است، آن گاه رسول خدا
دربارهاش گفته باشد: على از من و من از او هستم، سپس جبرئيل بگويد: من هم از شما
دو نفر هستم؟»
گفتند: «نه به خدا، كسى در ميان ما اينگونه نيست.»
فرمود:
«شما را به خدا، جز من كسى در ميان شما هست كه پيامبر دربارهاش فرموده
باشد، با فرمان پيامبر با قاسطين و مارقين و ناكثين مىجنگى؟»
گفتند: «به خدا، كسى نيست.»
گفتند: «نه، به خدا، كسى در ميان ما اينگونه نيست.»
فرمود:
«شما را به خدا، در ميان شما كسى جز من هست كه رسول خدا دربارهاش فرموده
باشد: من بر اساس تنزيل قرآن جنگيدم و اى على تو بر اساس تأويل آن مىجنگى؟»
گفتند: «به خدا كسى نيست»
فرمود:
«شما را به خدا جز من كسى در ميان شما هست كه آفتاب بعد از غروبش براى او
برگردانده شود تا نماز عصر را در وقتش بخواند؟»
گفتند: «به خدا كسى نيست.»
فرمود:
«شما را به خدا، جز من در ميان شما كسى هست كه پيامبر در شأن او فرموده
باشد: جز مؤمن كسى تو را دوست نمىدارد و جز كافر كسى تو را دشمن نمىدارد؟»
گفتند: «به خدا كسى نيست.»
فرمود:
«شما را به خدا، آيا مىدانيد كه پيامبر اكرم (ص) درِ تمامى خانههاى
اصحاب را به مسجد بست و درِ خانه مرا باز گذاشت، آنگاه شما اعتراض كرديد و پيامبر
اكرم در جواب شما فرمود: از پيش خود چنين نكردم، بلكه خداوند بود كه درِ منزل
ديگران را بست و درِ خانه على را باز گذاشت؟»
گفتند: «خدا را گواه مىگيرم كه همين طور است.»
فرمود:
«شما را به خدا، آيا مىدانيد كه در روز طائف پيامبر اكرم (ص) با من به
نجوا پرداخت و اين مسئله به طول انجاميد و شما اعتراض كرديد و پيامبر فرمود: من
خودسرانه اين چنين نكردم، بلكه خداوند مرا به اين نجوا واداشت؟»
گفتند: «خدا را شاهد مىگيرم كه همين طور است.»
فرمود:
«شما را به خدا، آيا مىدانيد كه پيامبر اكرم فرمود: حق با على و على با
حق است و به هر سو كه بچرخد حق هم با او مىچرخد؟»
گفتند: «خدا را گواه مىگيريم كه همين طور است.»
فرمود:
«شما را به خدا آيا مىدانيد كه پيامبر اكرم فرمود: من دو امانت بزرگ، در
ميان شما به يادگار مىگذارم كه تا وقتى به اين دو چنگ زنيد، گمراه نمىشويد كه
يكى كتاب خدا و ديگرى عترت من است و از هم جدا نمىشوند تا روز قيامت در كنار حوض
كوثر به من برسند؟»
گفتند: «خدا را گواه مىگيريم كه همين طور است.»
فرمود:
«شما را به خدا، آيا در ميان شما كسى جز من هست كه پيامبر اكرم (ص) هنگامى
كه از مشركان هراس داشت به او فرموده باشد: چه كسى جانش را فداى من مىكند؟ و من
جان خود را فداى ايشان كردم و در بسترشان آرميدم؟»
گفتند: «به خدا، در ميان ما، كسى جز تو اين چنين نيست.»
فرمود: «از ميان شما، كسى جز من با عمرو بن عبدود عامرى آنجا كه شما را به
مبارزه مىخواند، زورآزمايى كرد؟»
گفتند: «نه به خدا فقط تو بودى.»
فرمود: «شما را به خدا، جز من كسى در ميان شما هست كه «آيه تطهير» دربارهاش نازل شده باشد، آن جا كه خداوند فرمود: خدا اراده
كرده است كه از شما اهل بيت هر گونه پليدى را بردارد و شما را كاملًا پاك سازد؟»
گفتند: «به خدا فقط تو هستى.»
فرمود: «شما را به خدا، جز من در ميان شما كسى هست كه پيامبر اكرم به او گفته
باشد: تو سرور مؤمنين هستى؟»
گفتند: «به خدا قسم جز تو كسى نيست.»
فرمود:
«شما را به خدا، جز من كسى در ميان شما هست كه پيامبر اكرم (ص) به او
فرموده باشد: هر چه از خدا براى خودم خواستم، براى تو نيز عين همان را خواستم؟»
گفتند: «نه به خدا، كسى جز تو نيست.»
پىنوشت:
[1]. خوارزمى
اين روايت را با دو لفظ و در دو جا در كتاب مناقب، صفحات 238 و 248 و «ابن حجر» در كتاب الصواعق المحرقه، ص 77
بعضى الفاظ آن را نقل كردهاند.