responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ماهنامه موعود نویسنده : مؤسسه فرهنگى هنرى موعود عصر    جلد : 78  صفحه : 13

چگونه امر بر انسان مشتبه مى‌شود و اين اشخاص را با اشخاص ديگر مثل ائمه معصومين (ع) اشتباه مى‌گيرد؟

انسان بايد دائماً به خداوند عرض كند:

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ. 4

خدا بايد كارها را انجام دهد، خداوند بايد دست ما را بگيرد. اگر عنايات خدا و عنايات حضرت بقيةالله (ع) كه مظهر خدا هستند، نباشد؛ اصلًا نمى‌شود كارى كرد. بايد دعاى‌

وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ. 5

و توفيق من جز به [يارى‌] خدا نيست. بر او توكل كرده‌ام و به سوى او باز مى‌گردم.

يا ذكر شريف «لاحول و لا قوّة إلّا بالله العلىّ العظيم» و اين جمله پيامبر (ص) كه مى‌فرمود: «إلهى لا أملك لنفسى نفعاً و لا ضرّاً و لا موتاً و لا حيوةً و لا نشوراً.»

يا ذكر شريف: «أعوذ بالله السميع العليم من همزات الشياطين و اعوذ بك يا رب ان يحضرون ان الله هو السميع العليم» از جمله دعاها و اذكارى هستند كه از طريق آنها بايد به خدا پناه بجوييم اگر خدا عنايت نكند، انسان اشتباه مى‌كند. شيطان را مى‌بيند و گمان مى‌كند- العياذ بالله- امام زمان (ع) را ديده است.

سال‌ها پيش در شهرى نابينايى بود كه در كنار خيابان نشسته بود. صداى پايى شنيد، فهميد كه عابرى در حال عبور است. سلام داد با اينكه نمى‌ديدكيست؟ آن عابر جواب سلام داد و گفت: چه مى‌خواهى؟ گفت: شما كى هستيد؟ فرمود: من حضرت خضر (ع) هستم. گفت: «فدايت شوم، دامنت را بده من بر چشمانم بكشم تا چشمانم خوب شود.» دامنش را گرفته و بر چشمانش ماليده و شفا يافت. بعد كه به احترام حضرت خضر (ع) بلند شد و ايستاد. آن شخص گفت: من ابليسم، نه حضرت خضر (ع). آن مرد گفت: تو هر كه مى‌خواهى باش، من حاجت خود را از حضرت خضر (ع) گرفتم.

ممكن است بعضى اوقات، چنين اشتباهاتى پيش بيايد. يعنى شيطان خودش را نشان داده و ادّعا كند من امام زمان (ع) هستم. ما هم كه امام زمان (ع) را نديده‌ايم، به اشتباه بيفتيم. سالك بايد دائماً خودش را به خدا بسپارد و از خداوند استمداد كند. به اعتقاد بنده در بين عبادات مستحبى عبادتى به عظمت نافله شب و به عظمت نماز امام زمان (ع) نيست. نماز امام زمان (ع) كه تا زمان ايشان از طرف معصومين (ع) ارائه نشده بود و خود ايشان ارائه كردند و اين نماز از تعليمات ويژه امام مهدى (ع) است، اهميّت فوق‌العاده‌اى دارد. در دويست مرتبه‌اى كه مى‌گوييم‌ «إِيَّاكَنَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»، به محضر مقدّس خداوند عرض مى‌كنيم كه ما فقط تو را مى‌پرستيم و فقط از تو يارى مى‌طلبيم. هيچ كس ديگر كارى نمى‌تواند بكند. حتّى خود امام زمان (ع) هر كارى مى‌كند، حول و قوه‌اش از خداست. امدادهاى خداست و تكيه بر خدا و حول و قوّه خدا دارد، ايشان مأموريّت سنگين خودشان را انجام مى‌دهند.

آيا نمونه‌هاى ديگرى از اين اشتباه گرفتن‌ها در خاطر داريد؟

بله. زمانى كه سيّد على محمّد باب شيرازى در كربلا ادّعاى بابيّت كرد، در نجف، طلبه‌اى بود كه بسيار روزه مى‌گرفت، و بسيار برنامه‌هاى ذكر و دعا و امثال اينها داشت. امّا تحت اشراف استاد شايسته‌اى كار نمى‌كرد. سرِ خود، نمازها و عبادات مستحبى را انجام مى‌داد و روزه مى‌گرفت. يك شب كه در اتاق و پنجره بسته بود، دو نفر مثل ملائكه از سقف پايين آمده، به او مى‌گويند كه تو عبد منتخب خدا شدى. اين شمشير را بگير و به منزل فلان مرجع دينى برو و در خانه‌اش را بزن و گر چه وقت خواب است و خوابيده امّا بيدارش كن و تا او را ديدى، با شمشير گردنش را بزن.

اين فرد هم گول خورده و شمشير را برداشت و رفت. تابستان بود و هوا گرم و مردم از نيمه شب به بعد مى‌توانستند بخوابند. شب از نيمه گذشته بود و تازه آقا به بستر خواب رفته بود و در عالم خواب و بيدارى بود كه اين شخص در زد. آقا عبايى بر دوش انداخته و دم در آمدند. وى كه خيلى مرد خوش اخلاق و خوبى بوده، مى‌گويد: چه فرمايشى دارى؟ اين طلبه تا چشمش به آقا افتاد، معنويت ايشان باعث شد بگويد: ببخشيد! من بى‌جا مزاحمتان شدم. مسئله‌اى مى‌خواستم بپرسم كه يادم رفت. دو مرتبه مى‌آيم و مى‌پرسم. ايشان مى‌گويد: برو پسر جان و هر وقت يادت آمد بيا و بپرس. من در خدمتتان هستم.

اين فرد برگشت و در راه با خودش گفت: اگر من اين مرد را كشته بودم، از كجا معلوم كه اشتباه نكرده باشم. به منزل رفت و همين كه در اتاق را بست، آن دو ملك باز آمدند. البته ملك نبودند، بلكه شياطين بودند و او تصوّر مى‌كرد آنها ملك هستند. آنها گفتند: چرا فرمان را اجرا نكردى؟ برو و زود اجرا كن و الّا مورد غضب امام زمان (ع) واقع مى‌شوى. اين بنده خدا كه ساده بود، باز بلند شد و رفت. 6

دفعه دوم رفت و اين بار وقتى آقا آمد بيرون، گفت: آقا حلالم كنيد، من دو دفعه است كه شما را از خواب بيدار كرده و مزاحمتان شده‌ام. دير وقت است و اصل قضيه اين طور است، و قضيه را براى آقا تعريف كرد. ايشان گفت: پسر جان! اينها از طرف شيطان آمده‌اند. اينها بندگان خدا نيستند. شما كه پيغمبر نيستى كه ملك بر تو نازل شود. خود همين كه اينها آمده‌اند، دليل بر اين است كه از طرف شياطين آمده‌اند. حالا برو و تا آمدند، شما فلان ذكر را بگو تا از شرّ آنها محفوظ بمانى. 7

وقتى آن طلبه وارد حجره شده و در را بست براى بار سوم آن دو ملك قلابى از سقف پايين آمدند و به او تشر زدند: چرا

نام کتاب : ماهنامه موعود نویسنده : مؤسسه فرهنگى هنرى موعود عصر    جلد : 78  صفحه : 13
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست