responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2445


1- صبر در سختی‌ها و مشکلات
2- نقش نماز در زندگی
3- تلاوت قرآن، عامل افزایش ایمان
4- پاکدامنی، شرط ایمان به خدا
5- نام و یاد خدا، عامل تذکّر و تنبّه اهل ایمان
6- برتری ایمان قلبی بر خدمات قالبی
7- توکل بر خدا، نه تکیه بر مال و مقام دنیا

موضوع: نشانه‌های مؤمن واقعی در قرآن
تاريخ پخش: 31/02/97

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما احاط به علمه
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

چند جلسه‌ای در مورد آقا امام زمان(ع) چند جمله‌ای را گفتیم. انشاءالله ادامه‌اش را در این جلسه می‌گوییم. قرآن یک آیه دارد خیلی از شما با این آیه آشنا هستید و بعضی حفظ هستند.

1- صبر در سختی‌ها و مشکلات

آیه این است (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ‌ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين‌) (بقره /155) این آیه می‌فرماید: قطعاً شک نکنید، حرف «لام» هرجا بود یعنی قطعاً، (إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي‌ خُسْر) (عصر /2)، (إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‌) (علق /6)، «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ» شک نکنید قطعاً همه شما را امتحان می‌کنم به مسائلی مثل ترس و گرسنگی و مرگ و میر و کسادی و کم درآمدی، «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين‌» ذیل این آیه امام می‌فرماید، پیغمبر فرمود: «طُوبَى لِلصَّابِرِينَ فِي غَيْبَتِه‌» (بحارالأنوار، ج‌36، ص306) خوشا به حال کسانی که در غیبت حضرت مهدی، غیبت امام زمان صبر می‌کنند. چون از در و دیوار تهاجم هست و مؤمن می‌خواهد دینش را نگه دارد، طبق بعضی از نقل‌ها مثل کسی است که می‌خواهد آتش را در کف دست نگه دارد.‌ «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين‌» چون جامعه مبتلا به ربا می‌شود، این می‌خواهد رباخوار نباشد. جامعه مبتلا به دروغ می‌شود، این می‌خواهد صادق باشد. جامعه مبتلا به بد حجابی می‌شود، این می‌خواهد حجابش را کامل نگه دارد. یعنی این در یک موجی که هست این باید «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين‌». پیغمبر فرمود: «طوبي» یعنی خوشا به حال کسی که بتواند در زمان غیبت دینش را حفظ کند.
یک روایتی داریم که می‌فرماید: (وَيْلٌ لِطُغَاةِ الْعَرَبِ مِنْ أَمْرٍ قَدِ اقْتَرَب‌) (کافی، ج1، ص370) وای به سران حکومت‌های عربی، به سرانشان، وای به حالشان! می‌گوید: پرسیدم «کم مع القائم من العرب» اینها چند درصدشان با امام زمان هستند؟ «قال یسیر» یک عدد کمشان، ولی حرف که می‌زنند «والله ان من یصف هذا الامر لکثیر» حرف خیلی‌ها می‌زنند اما در عمل، شما نگاه کنید کشورهای اسلامی، چه چیزشان به کدام چیز می‌خورد. یک چیز روشن برای شما بگویم. آیه‌ای است که همه شما حفظ هستید. نصفش را من می‌گویم و نصفش را شما بگویید. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» (عنکبوت /45) نماز جلوی فحشاء و منکر را می‌گیرد. حالا که اینطور است، هر نمازی که مهمتر است باید جلوی فحشاء بیشتری را بگیرد. اگر گفتند: آب پاک کننده است. یک لیتر آب یک مقدار را پاک می‌کند. هزار لیتر باید بیشتر را پاک کند. بهترین نماز در مکه است. چرا؟ کعبه قبله نما نمی‌خواهد. خود کعبه است… قبله‌های دیگر هست یک مقدار این طرف و یک مقدار آن طرف، یک کسی از یک نفر پرسید: قبله در خانه شما چطور است؟ گفت: مثل خودتان کمی انحراف دارد. گفتیم: انحراف به راست یا چپ؟ کمی انحراف به چپ دارد یا کمی انحراف به راست دارد؟ قبله‌های دیگر یک مقدار این طرف، یک مقدار آن طرف، ولی دیگر کعبه قبله واقعی است. این برای قبله، آبی هم که آنجا هست آب زمزم است. سنگ‌ها هم سنگ مرمر است، نه این مرمرهایی که پیش ما هست. مسجد الحرام یک سنگی دارد، که هرچه هم خورشید به آن می‌تابد داغ نمی‌شود. سنگ‌های ما داغ می‌شود. حالا چه سنگی است نمی‌دانم. آب زمزم، سنگ مرمر، قبله واقعی، جمعیت میلیونی و بلندگوها سالم، پیشنمازش هم حافظ قرآن، این نماز جماعت مهم میلیونی پولدار است، یعنی هرکس پول دارد باید به مکه برود. هرکس پول دارد باید به مکه برود. در این نماز جماعت یک گربه یک آروغ نمی‌زند. «تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» پیشکش ما، نمی‌خواهیم جلوی فحشاء و منکر را بگیریم. مثلاً می‌‌گوییم: خاصیت این نماز یک چیزی است، هیچ خاصیتی ندارد.
بزرگترین منکر قتل مؤمن است. چقدر مؤمن کشته می‌شود در پاکستان، افغانستان، لبنان، فلسطین، ایران، عراق، یمن، بزرگترین منکر این است. پس بزرگترین نماز باید جلوی بزرگترین منکر را بگیرد. ما می‌بینیم آنها نماز می‌خوانند و جلوی منکر گرفته نمی‌شود. اینجا دو تا راه داریم. یا باید بگوییم خدا نعوذ بالله دروغ گفت. یا باید بگوییم: خدا راست می‌گوید. این نماز یک چیزی دارد. خدا که دروغ نمی‌گوید. پس این نماز یک چیزی است. در قرائت پیشنماز گیر هستیم، نه! تجویدشان، قرائتشان عالی است. بعضی از پیشنمازها حافظ قرآن هستند. جمعیتشان میلیونی، آب زمزم، سنگ مرمر، قبله واقعی،پولدارهای دنیا جمع شدند. نماز چیست؟ پیشنمازش حضرت مهدی نیست. اگر پیشنمازش امام زمان باشد، قصه حل می‌شود. مشکل در…

2- نقش نماز در زندگی

اینکه می‌گویند: نماز بی ولایت ارزشی ندارد، حالا پیرها که یادشان است، برای جوان‌ها بگویم. علت اینکه این امام رضا را از نماز برگرداندند، این شد. زمان مأمون الرشید گفتند: امام رضا نماز عید بخواند. امام رضا فرمود: من اگر نماز عید بخوانم نمازی می‌خوانم که پیغمبر خواند، نه نمازی که خلفاء و پادشاهان خواندند، هارون الرشید و مأمون الرشید! آنها اسب‌های متعدد زین کردند، با اسکورت و اسب و تشریفات… فرمود: نه نه! من نمازی را می‌خوانم که پیغمبر خواند. گفتند: چه؟ گفت: همه اسب‌ها بروند. پا برهنه شد. امام رضا پا برهنه شد، گفت: پا برهنه برویم نماز عید بخوانیم. چند قدم به چند قدم می‌رفتند. الله اکبر، و لله الحمد! جمعیت یاد پیغمبر افتادند و یک نماز ساده، یک دلهره و استقبالی شد، به مأمون الرشید گفتند: اگر این نماز امام رضا تمام شود، تو باید استعفا بدهی. این نماز ریشه حکومت تو را می‌کند. امام رضا را از وسط راه نماز برگرداندند و نگذاشتند نماز بخواند. این معنای «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» نماز این است.
اگر دیدیم ما هم دروغ می‌گوییم، کلاهبرداری می‌کنیم، اختلاس می‌کنیم، رشوه می‌گیریم، گناهان ما سر جایش است، نماز هم می‌خوانیم. یا قرآن دروغ گفته که می‌گوید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» این قرآن است. می‌گوید: نماز جلوی فحشاء و منکر را می‌گیرد. اگر ما دیدیم اهل فحشاء و منکر هستیم و نماز هم می‌خوانیم یا باید بگوییم: نعوذ بالله خدا دروغ گفت، یا باید بگوییم: نماز ما یک چیزی هست. نماز ما کجایش چی هست. کجای نماز ما سوراخ است که هرچه آب درونش می‌کنیم خشک است. درزهایش کجاست؟ یکی از دعاها همین است که خدایا این روح ما سوراخ سوراخ است، درزها را بگیر. در دعا داریم «اللهم سددنی» یعنی خدایا مرا سد سازی کن. چون خیلی می‌دوم و به جایی نمی‌رسم.

3- تلاوت قرآن، عامل افزایش ایمان

یک آیه در قرآن داریم من هم در این آیه ماندم. دروغ نمی‌گویم. انشاءالله دروغ نمی‌گویم. قرآن می‌گوید: مؤمن کسی هست که (وَ إِذا تُلِيَتْ‌ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى‌ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ) (انفال /2) «وَ إِذا» زمانی که، «تُلِيَتْ» تلاوت می‌شود،‌ «عَلَيْهِمْ آياتُهُ» آیات قرآن که تلاوت می‌شود «زادَتْهُمْ إِيماناً» ایمان زیاد می‌شود. حالا ماه رمضان که بنده دارم قرآن می‌خوانم وقتی آیه قرآن خواندم (وَ كَذلِكَ‌ نُصَرِّفُ‌ الْآياتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ) (انعام /105) آیه بعد (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا) (انعام /107) آیه بعد… یعنی من هر آیه‌ای می‌خوانم ایمانم زیاد می‌شود… من دارم خودم را محاکمه می‌کنم در مقابل شما. آقای قرائتی هر آیه‌ای می‌خوانی ایمانت زیاد می‌شود. نه! قرآن دروغ می‌گوید؟ نه. پس یک جایی یک گیری دارد. چرا هرچه می‌دویم به جایی نمی‌رسیم؟ می‌خواهید یک کاری کنید، آیاتی که تاکنون عمل نکردید، بنویسید. من چند تایش را می‌گویم، ببینید… من خودم این کار را کردم. می‌گویم: خدایا من به این آیه عمل نکردم.
1- «قَدْ أَفْلَحَ‌ الْمُؤْمِنُونَ‌، الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/1و2) مؤمن کسی است که در نمازش خشوع داشته باشد. ما در نمازمان خشوع داریم؟ یک کسی نماز می‌خواند با ریش‌هایش هم بازی می‌کرد. می‌گفت: «مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین، اهدنا الصراط المستقیم» حضرت فرمود: اگر این خشوع داشت با ریشش ور نمی‌رفت. بعضی از ما به قدری بد نماز می‌خوانیم که اگر آن رقمی که با خدا حرف می‌زنیم با همسایه‌مان حرف بزنیم، جواب ما را نمی‌دهند.
یک آیه می‌‌گوید: (وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ‌ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ) (مؤمنون /8) مؤمن واقعی کسی است که چکش برنگردد. قول داده سر قولش باشد. ما تا به حال چکمان برنگشته است. (وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ) (مؤمنون /4) مؤمن واقعی کسی است که از ده، پانزده کیلو گندم یک کیلویش را بدهد. می‌گوید: خودم کاشتم! می‌دانم خودت کاشتی، نور در این گندم اثر نداشته است؟ باران اثر نداشت. زمین اثر نداشت. اکسیژن هوا اثر نداشت. بله بذرش از شما بود. شخمش از شما بود. کود شیمیایی و آبیاری‌‌اش از شماست. پانزده کیلو، چهارده کیلو برای خودت است. یعنی سهم خدا یک کیلو هم نمی‌‌شود؟

4- پاکدامنی، شرط ایمان به خدا

(وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ) (مؤمنون /5) مؤمن واقعی کسی است که جلوی شهوتش را بگیرد. ما جلوی شهوتمان را می‌گیریم؟ نه جلوی شهوت را نمی‌گیریم، دیگران را هم به شهوت وا می‌داریم، تحریک می‌کنیم با بدحجابی خودمان و آرایش خودمان، با لباس‌های تنگ و نازک، امیرالمؤمنین به زن‌ها سلام نمی‌کرد. گفتند: یا علی، پیغمبر سلام می‌کند. تو چرا سلام نمی‌کنی؟ گفت: من سی سال سنم از پیغمبر کمتر است. من نگران هستم به یک زن جوانی یک سلامی بکنم، آن جوابی که می‌دهد دل علی بلرزد. از ترس اینکه دل علی نلرزد، به زن سلام نمی‌کرد. می‌گفت: سی سال… آنوقت ما مثلاً می‌گوییم: نمی‌دانم والا… اشکالی دارد مثلاً دخترها صبح بیایند دانشگاه و پسرها عصری بیایند؟ دخترها یکشنبه بیایند و پسرها، بله حالا بعضی جاها استاد نیست، کلاس نیست، در یک کلاس بنشینند، وقتی استاد به اندازه وفور داریم، دخترها برای خودشان باشند و پسرها هم برای خودشان باشند. مگر شرکت واحد در تهران این کار را نکرد؟ اتوبوس‌ها، زن و مرد را از هم جدا کرد. ما الآن پارک داریم که مخصوص زن‌هاست. زمین ورزش داریم مخصوص زن‌هاست. کسی نمی‌گوید: زن‌ها عقب بمانند. اسلام گفته زن‌ها در خانه بنشینند، اما گفته دانشمند شوند. یک آیه در قرآن داریم می‌گوید: در خانه‌ات بنشین اما اُمل نباشی. یک آدم رشید و فهمیده‌ای باش. دانشمند باش اما حجابت را حفظ کند. آیه این است که (وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَ‌ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‌) (احزاب /33) «قَرنَ» یعنی قرار بگیرید، «فِي بُيُوتِكُنَ» در بیت خودتان، در خانه قرار بگیرید. تا لازم نیست بیرون نیایید. در خیابان‌ها پرسه نزنید. خوب حالا در خانه بمانیم یعنی بپوسیم و بترشیم! می‌گوید: نه، پشت سر «قَرنَ» می‌گوید: (وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى) (احزاب /34) آیاتی که تلاوت می‌شود باید بلد باشید. یعنی باید قرآن و تفسیر قرآن و تدبر قرآن، یعنی باید دانشمند باشید. می‌خواهید بیرون بیایید، حرام نیست بیرون بیایید. اما «وَ لا تَبَرَّجْنَ» تَبَرُّج از برج است. به چه چیزی برج می‌گوییم؟ به ساختمان‌هایی که جلوه‌گری می‌کنند برج می‌گوییم. می‌گوید: می‌خواهی بیرون بیایی بیا، اما جلوه گری نکن. ساده بیا و ساده برو.
زن دلش می‌خواهد خودش را نشان بدهد. می‌گوید: می‌خواهی خودت را نشان بدهی، برای شوهرت آرایش کن. بیرون که می‌آیی دیگران را تحریک نکن. یک بیانی دارم و مکرر گفتم. حتی کشورهای غربی هم که رفتم، اروپا و آمریکا، هرجا رفتم، این را گفتم. آنها هم هیچی نمی‌گویند. در تلویزیون ایران هم گفتم. یکبار دیگر هم بگویم، شاید نشنیدید، شاید هم یادتان رفته باشد. من یک سؤال می‌کنم فقط خانم‌ها جواب بدهند. مردها جواب ندهید. خانم‌ها اجازه می‌دهید شوهر شما 98 درصد شما را دوست داشته باشد، یکی دو درصد هم یک خانم دیگر را دوست داشته باشد؟ اجازه هست یا نیست؟ با هم بگویید. چه می‌گویند… نه… هیچ زنی شرقی یا غربی اجازه نمی‌دهد، بگوید: شوهر من 98 درصد مرا دوست دارد و یک درصد هم یک خانم دیگر، خانم شما که اجازه نمی‌‌دهی شوهر شما یک درصد کسی دیگر را دوست داشته باشد، چرا با این قیافه به خیابان می‌آیی؟ غیر از اینکه به مردم بگویید: مردم مرا ببینید؟ شما با این قیافه می‌آیی، می‌گویید: مردم یک درصد، دو درصد، علاقه‌هایتان روبه من باشد. شما که اجازه نمی‌دهی یک درصد شوهر شما جای دیگر برود، خودت هم دل شوهر مردم را جای دیگر نبر. حرف ما این است. بر فرض در قرآن آیه‌ای هم برای حجاب نیست. بر فرض حدیث هم نیست. بر فرض مراجع تقلید هم برای حجاب چیزی نگفتند. وجداناً تو که اجازه نمی‌دهی یک درصد علاقه شوهر شما ‌جای دیگر برود، خودت هم یک درصد علاقه شوهر مردم را سمت خودت نکش. دلیل ما این است.
جوان خدمت حضرت آمد. حضرت فرمود: تو که اینطور به دختر مردم نگاه می‌کنی، به خواهرت نگاه کنند راضی هستی؟ گفت: نه! اگر واقعاً راضی نیستی چشم‌های هرزه به خواهرت نگاه کنند، خودت هم نگاه مسموم به دختر مردم نکن! در انفاق هم همینطور است. می‌گوید: یک چیزی به فقیر بده که اگر به خودت بدهند، می‌گرفتی. (وَ لَسْتُمْ‌ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيد) (بقره /267) می‌گوید چیزی که به فقیر می‌دهی، فرض کن خودت فقیر هستی. خودت فقیر بودی، یک چنین لباسی به تو می‌دادند، می‌گرفتی؟ می‌گوید: «تُغْمِضُوا» اغماض کنید. یعنی مستصأل باشید. یکوقت آدم یخ می‌کند. یک کسی یک جایی رفته بود. خیلی سرما بود و گفت: پتو پتو! گفتند: دیگر نیست. گفت: من میلرزم! یک پتو کم است. آن چیه کنار آنجا؟ گفت: پالون خر است. گفت: اسم پالون را نبر، بردار بیاور. اسمش را نبر ولی خودش را بیاور. حالا یکوقت یک کسی مستأصل است، پالون الاغ هم ممکن است، آن مستأصل را کنار بگذاریم. اگر خودت بودی این کار را می‌کردی؟ مردم به مکه آمد خیلی گرما خورد. آخر حج گفت: خدایا ما که آمدیم. حالا راستش را بگو، خودت بودی می‌آمدی؟ یعنی عصبانی شده بود از گرمای عربستان. گفت: ما که آمدیم حالا خودت بودی می‌آمدی؟
دختر آیت الله مشکینی عروس شد، در بله برون آیت الله مشکینی گفت: هرچه داماد می‌خواهد بنویسد. داماد هم نوشت: پنج هزار تومان! قصه برای 45 سال پیش است. آیت الله مشکینی عینک نداشت، این پنج هزار تومان را پانصد تومان خواند. پانصد تا یک تومانی! یک خرده فکر کرد، آیت الله مشکینی یک سؤال کرد. گفت: یک سؤال می‌کنم: دختر خودت هم بود به این قیمت می‌دادی؟ گفت: بله، گفت: امضاء کن. قبول کردند و وقتی رفتند مهر را بدهند، دیدند، آقای مشکینی شمرد دید پانصد تومان نیست، پنج هزار تومان است. گفت: شما پنج هزار تومان دادید. گفت: من فکر کردم پانصد تومان است. گفتند: آیت الله مشکینی شما دخترت را به پانصد تا یک تومانی می‌دادی؟ گفت: من هم یک تکانی خوردم. اینکه پرسیدم خودت بودی می‌دادی؟ من دیدم پانصد تومان خیلی کم است. پانصد تومان پول دو تا تخم مرغ است. من جا خوردم! لذا پرسیدم، شما گفتید: خودم بودم به این مهریه دخترم را می‌دادم، گفتم: من هم می‌دهم. یعنی یک کاری کنیم، خودت بودی این کار را می‌کردی؟ ما خیلی از آیات را عمل نکردیم.

5- نام و یاد خدا، عامل تذکّر و تنبّه اهل ایمان

یک آیه در قرآن داریم می‌گوید: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‌ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ) (انفال /2) مؤمن کسی است که وقتی «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» دلش بلرزد. حضرت عباسی صدای اذان بلند می‌شود دل ما می‌لرزد؟ قرآن بخوانم، اینها دیگر چیزی نیست که شما شک کنی. اگر حدیث بود ممکن است بگویی این حدیث اعتبار دارد یا حدیث ضعیف است؟ چون حدیث ضعیف و جعلی هم داریم. شعر بود می‌گفتیم: این تخیلات شاعر است. قرآن و وحی است. می‌گوید: «إِنَّمَا» یعنی فقط، مؤمن واقعی فقط کسی است که «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُه‌…» ببخشید… «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» اسم خدا برده می‌شود دلش بتپد. یعنی صدای اذان بلند می‌شود، دلش بتپد.
در حرم امام رضا می‌رویم، ماه رمضان را درک می‌کنیم. یک خرده بنشینیم و فکر کنیم کجای کار هستیم. آدم نمی‌داند کی می‌میرد. شاید هم مرگ ما نزدیک باشد. در قرآن چهارده مرتبه گفته: «بغتةً» یعنی ناگهانی! اگر از مردم ایران پرسیدند: به نظر شما مردنی چه کسی است؟ هیچکس رأی نمی‌داد که مردنی حاج احمد آقا پسر امام باشد. ایشان جوان بود. آدم در قبرستان که می‌رود، عکس جوان‌ها، کمتر از پیرها نیست، گاهی عکس جوان‌ها بیشتر است. باز نگری کنیم. اینکه زیارت کنیم، روان بگیریم، دروغ هم بگوییم، حق همسر و بچه را نادیده بگیریم. این حقوق خیلی مهم است. هوای اتاق برای همه هست، کسی حق ندارد سیگار بکشد. من وقتی سیگار می‌کشم و هوای اتاق دودی می‌شود، این بچه هم که می‌خواهد نفس بکشد، تجاوز به حریم هوایی این بچه است، تجاوز به حریم هوایی که همه با هواپیما نیست. با سیگار پدربزرگ هم هست.
آمد خانه امام صادق، رنگ امام پریده بود. فرمود: شما رنگتان پریده؟ فرمود: بله. گفتند: حادثه‌‌ای رخ داده؟ فرمود: بله، چه؟ من بارها به خانمم گفته بودم پشت بام نروید. چند بار گفته بودم. وارد خانه شدم دیدم باز خانم بچه به بغل به پشت بام می‌رود. چون چند بار تذکر داده بودم، خانم تا مرا دید که در حال بالا رفتن پشت بام است، ترسید بچه از دستش افتاد مرد. امام صادق فرمود: از مرگ بچه‌ام ناراحت نیستم. از این ناراحت هستم چرا زنم را ترساندم؟ حالا ما می‌گوییم: مرد کسی است که زنش از او بترسد. خوب پس رئیس مردها گرگ است. مردم از گرگ می‌ترسند. چه کسی گفته که مرد این است که زنش از او بترسد؟ هیچکس نباید از هیچکس بترسد. از باطل بترسیم، از ظلم بترسیم. نباید…
اصطلاحاتی که پیدا می‌شود، زن سالاری، مرد سالاری، هردو دروغ است. اسلام نه مرد سالاری دارد نه زن سالاری، حق سالاری! آنجایی هم که طرفدار مرد است، یک خرده فکر کنیم طرفدار زن است. مثلاً سی تومان پول داریم اسلام می‌گوید: بیست تومانش را به مردها بده، ارث ده تومان به خانم‌ها بده. آدم فکر می‌کند حق زن‌ها کم است، نه خانم. بیست تومانش را به خانم‌ها داد. چرا؟ برای اینکه بیست تومان به مرد داد، ده تومان به خانم داد، به خانم می‌گوید: ده تومان داری ولی هیچ خرجی نکنی، برو پس انداز کن. خرجی چه کنم؟ برو بغل این مرد، از بیست تومان این مرد استفاده کن. پس ده تومان از این بیست تومان می‌کشی بالا و ده تومان هم یواشکی داری. نه مرد سالاری و نه زن سالاری، نه شهری و نه روستایی، ما شهر و روستا برایمان ارزش ندارد. شهری باشد یا…
با بعضی احوالپرسی می‌کنیم می‌گوییم: خانه‌تان کجاست؟ والا خانه ما قبلاً بیرون شهر بود، ولی الحمدلله الآن وصل به شهر شده است. دست و پا می‌زند که شهری باشد. یا دلش می‌خواهد در شهرهای بزرگ باشد. دلمان به چه خوش است؟ ملاک‌های قرآن ده، دوازده آیه است. ملاک ایمان است (أَ فَمَنْ كانَ‌ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ) (سجده /18) ملاک ایمان است. بعد از ایمان تقواست. (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ‌ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ) (حجرات /13) ملاک سابقه است. «وَ السَّابِقُونَ‌ السَّابِقُونَ‌، أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/10 و11) ملاک جهاد است (وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ‌ عَلَى الْقاعِدِينَ) (نساء /95) ملاک هجرت در راه خداست (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ) (انفال /72) ملاک اینهاست.

6- برتری ایمان قلبی بر خدمات قالبی

دو نفر به هم پز می‌دادند، یکی می‌گفت: من کلیددار کعبه هستم. خادم الحرمین هستم به قول امروز‌ی‌ها! او هم می‌گفت: من مسئول آبرسانی حاجی‌ها هستم. مسئول آب دادن به حاجی‌ها، حضرت علی آمد رد شود، دید یکی می‌گوید: من کلید مکه را دارم. یکی می‌گوید: من مسئول آبرسانی هستم. فرمود: من سابقه‌ی ایمانم از شما زیادتر است. من قبل از شما دو تا مسلمان شدم و به پیغمبر ایمان آوردم. به آنها برخورد چون از دانه درشت‌های مکه بودند. غرورشان شکسته شد، یک پسر بیاید بگوید: من زودتر از شما ایمان آوردم. ناراحت شدند و نزد پیغمبر رفتند که این پسر عموی شما، از ما حالگیری می‌کند. من می‌گویم: من کلید دار هستم. او می‌گوید: من آبرسان هستم. او می‌گوید: ایمان من قبل از شما بوده است. آیه نازل شد: (أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ) (توبه /19) «أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ» سقایه همان سقایی است. آیا آب دادن، «وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» کلید داری، آیا سقا بودن و کلید داری را کنار ایمان می‌گذارید؟ نخیر! ایمان مقدم است. ملاک ما باید این باشد.
برای چه ازدواج‌های ما گیر کرده است؟ ملاک‌ها عوض شده است. کسی نمی‌پرسد: ایمان، این داماد یا این عروس اهل نماز هست یا نه؟ خانه دارد؟ معافی دارد؟ وضعش چطور است؟ داماد هم همینطور است، دنبال ایمان نمی‌گردد. به یک جوان گفتم: چرا داماد نمی‌شوی؟ رفیقش گفت: این دنبال یک دختر می‌گردد سه شرط داشته باشد. 1- پدرش میلیاردر باشد. 2- پیر باشد. 3- دو بار هم سکته ناقص کرده باشد. که بعد از عقد سکته سوم را بزند و خلاص و یک ارث از پدر زن ببرد. یعنی در عوض، «و من یتوکل علی الله…» یتوکل علی ارث پدر زن پیر دو سکته کرده…! توکلش این است.
نوح به پسرش گفت: ایمان بیاور، سوار شو، غرق می‌شوی. گفت: سر کوه می‌روم. (قالَ سَآوِي‌ إِلى‌ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ) (هود /43) سر کوه می‌روم، کوه مرا حفظ می‌کند. الآن هم همینطور است. می‌گوید: سآوی الی مدرک، سآوی الی پدر زن، ارث پدر زن، سأوی الی… به هیچ چیز تکیه نکنید. به هیچ چیز نمی‌شود تکیه کرد. یوسف لب چاه خنده‌اش گرفت. برادرها گفتند: چرا می‌خندی؟ ما می‌خواهیم تو را پرت کنیم در چاه! گفت: یک زمانی نگاه کردم دیدم ده، دوازده برادر بزرگ دارم، گفتم: با این برادرها کسی نخواهد گفت: بالای چشمت ابرو است. ولی حالا می‌فهمم همان‌هایی که دنبالش بودم، همان‌ها می‌خواهند مرا در چاه بیاندازند. به هرچه تکیه کنی پایش را می‌خوری. بنابراین نمی‌شود به هیچ چیز تکیه کرد.
یک خاطره برای شما بگویم. شاید هم گفتم، نمی‌دانم. من 38 سال است در تلویزیون هستم، یک شب جمعه هم به لطف خدا تعطیل نشده است. ولی هی شک می‌کنم که این را گفتم یا نگفتم. اگر گفتم تکرار باشد و شاید هم نگفتم. پدر من بازاری بود وقتی مرا فرستاد طلبه شوم بازاری‌ها مسخره‌اش کردند. آخوندی یعنی گدایی. حالا بعد از انقلاب بعضی آخوندها قاضی شدند، منبری شدند، نویسنده شدند، رئیس جمهور شدند، وکیل، وزیر، سفیر، حالا یک خرده وضع تکان خورده است. قبلاً هرکس می‌خواست به کسی بگوید: زندگی ساده، می‌گفت: نان طلبگی! مثل نان و پنیر، قدیم پنیر ارزان بود می‌گفتند: نان و پنیر… بالاخره ما طلبه قم شدیم و چند سالی به نجف رفتیم. حدیث داریم هرکس به مکه برود این دیگر فقیر نمی‌شود. پدر ما یک نامه نوشت که برو مکه که من خاطرم جمع باشد که تو از فقیر نجات پیدا کردی. چون خیلی از بازاری‌ها مسخره می‌کنند که تو اشتباه کردی پسرت را آخوند کردی. شاید پنجاه مورد خواستگاری رفتم، به من زن ندادند. گفتند: داماد چه کاره است؟ طلبه، شغل چه؟ هیچی! قضا و قدر، گفتند: برو دنبال کارت. اینکه گفتم: پنجاه مرتبه عنایت داشتم. نخواستم زندگی خودم را بگویم. چون جوان آمده می‌گوید: پانزده مورد رفتم نشده است. پانزده مورد چیزی نیست. من پنجاه مورد رفتم نشد. برو پنجاه و یکمی… اگر یک شیشه نوشابه درش باز نشد، دور نمی‌اندازی. دست به دست می‌گردانی، بالاخره یک نفر درش را باز می‌کند. آن زمان چون من طلبه نجف بودم، خواستم مکه بروم، با ماشین رفتم، ماشین هم هفت، هشت روز می‌رفت و هفت، هشت روز برمی‌گشت. کاروان هم نداشتیم. مقداری نان خشک را در کیسه می‌کردیم که نان داشته باشیم. هرکسی نان خودش را داشته باشد. به نانوای نجفی گفتم: شما چهل تا نان دو آتیشه بپز، برای سفر مکه می‌خواهم. گفت: آخر شب بیا بگیر. رفتم و چهل تا نان روی دست ما گذاشت و گفتم: یک نان هم بده امشب بخوریم. گفتم: یک نان بده امشب بخوریم، یعنی چه؟ چهل تا نان هست، یک تکه را بخور. کسی که یک جعبه انگور می‌خرد، دیگر نمی‌گوید: نیم کیلو هم بده حالا بخورم. از همان جعبه انگور یک مقدار بخور. فکر کردم حرف غلطی زدم، گفتم: ببخشید اشتباه کردم از همین چهل تا نان یک تکه می‌خورم. آدمی که چهل تا نان روی دستش است که گرسنه نمی‌ماند. رفتیم مدرسه و اتاق کوچک بود، اتاق بغلی بزرگ بود. اجازه خواستیم نان‌ها را در اتاقش پهن کنیم که خشک شود. اجازه داد و نان را پهن کردیم. آمدیم در اتاق خودمان مشغول کارها شدیم، وقتی خواستیم غذا بخوریم دیدیم در را بست و رفت. چهل تا نان در اتاق بغلی بود، در را بست و رفت. رفتم از مسجد به دکان نانوایی بروم، دیدم در مدرسه را هم بستند. رفتیم برنج بپزیم، دیدیم روغن نیست. رفتیم بخوابیم دیدیم گرسنه هستیم. در مدرسه حدوداً شصت تا حجره بود، سه چهار طبقه، دو تا سه تا حجره باز بود. رفتیم گفتیم: آقا ببخشید در سفره شما نان نیست؟ گفت: نمی‌دانم. باز کرد دید به اندازه یک کف دست نان سوخته و پیازی هست. این نان‌هایی که ته سفره می‌ماند. این نان‌ها سیر نمی‌کند. من 72 سالم است یک شب نان گدایی خوردم و آن شبی بود که گفتم: کسی که چهل تا نان روی دستش است، گرسنگی نمی‌خورد. خدا گفت: همین امشب به تو گرسنگی می‌دهم. تا دیگر و من یتوکل علی چهل تا نان نباشد!
ما فکر می‌کنیم حالا که پول داریم، تاجری کنار من نشسته بود، برای هر بچه‌اش یک کارخانه، از سرمایه دارهای مهم بود. گریه کرد. گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: برای بچه‌هایم، هرکدام یک کارخانه، یک خانه، با استخر و امکانات و سرمایه گذاشتم، بچه‌هایم هم پولدار و خوشگل هستند. گفت: با این امکانات دخترها برای بچه‌های من می‌میرند. همه کارگرهای فقیر من، پسرهایشان را داماد می‌کنند و دخترهایشان را عروس کردند، من تاجر که تکیه کردم بر خوشگلی و ثروت بچه‌هایم، هرجا می‌روم زندگی‌شان به هم می‌خورد. خدا می‌خواهد حال مرا بگیرد. هی می‌گویم: خدایا غلط کردم. خدا حالگیری می‌کند. نگو: من مدرک دارم. خدا خواسته باشد گرسنگی بدهد با مدرک‌هایت هم گرسنگی می‌دهد. در وطن خودت هم غریب هستی. به این و آن زنگ می‌زنی، به هرکس زنگ میزنی نیست.

7- توکل بر خدا، نه تکیه بر مال و مقام دنیا

علامت ایمان کامل این است که به آنچه در دست خداست دل ببندیم نه به آنچه در دست خودت است. اگر ایمانت به قدرت خدا بود ایمانت کامل است، اگر قدرتت به امکانات خودت بود، امکانات هم باید داشته باشیم. هرکسی باید به مقدار عقل و تخصص‌اش و مهارتش تلاش کند. ولی تکیه به تلاش خودت نکن. ممکن است همه کارها را بکنی… افرادی هستند یک سال مطالعه می‌کنند، لحظه امتحان از ذهنشان می‌پرد. آدم‌هایی هستند در یک لحظه یک مدد غیبی می‌آید و یک چیزی او را نجات می‌دهد. خیلی مهم است. بس است وقتمان تمام شد…
خیلی خوب جایی نشستیم، الآن اگر فیلم ما را نشان برزخی‌ها بدهند در عالم قبر، می‌گویند: خوشا به حال شما، ما رفتیم ولی شما زنده هستید، نشان بیمارستان‌ها بدهند، می‌گویند: ما روی تخت بیمارستان هستیم و شما سالم هستید. نشان شیعیان بدهند که دستشان به امام رضا نمی‌رسد، می‌گویند: خوشا به حالتان! دیگر ماه رمضان دیگر باشیم، نباشیم… فرصت خوبی است چند کار بکنید. واقعاً روی حق الناس فکر کنید. ظلمی کردید، خلافی کردید، عذرخواهی کنید. اشکالی هم ندارد عذرخواهی کنید.
من بچه بودم دهات‌های کاشان می‌رفتم میوه می‌خوردم و فرار می‌کردم. خیلی میوه دزدی خوردم. دلیلش هم این بود که می‌گفتم: هنوز پانزده سالم نشده است. میوه می‌خوردیم و فرار می‌کردیم. پانزده سالگی طلبه شدیم، دیدیم نوشته کسانی که مال مردم را خوردند، باید صاحبش را راضی کنند. گرچه در کودکی باشد. رفتیم پای درخت‌ها گفتیم: آقا ما از این میوه خوردیم فرار کردیم، اکثراً پول نگرفتند. تک و تایی هم گرفتند و راضی شدند. اگر لقمه حرامی، چیزی کش رفتید. گفت: رویم نمی‌شود بروم بگویم: این جانب دزد هستم، دزدی کردم، صدایت را عوض کن. دستت را جلوی دهانت بگذار. احوال شما خوب است؟ الحمدلله… طوری بگو او بفهمد ولی شناخته نشوید. آقا این بیست هزار تومان را از شما کش رفتیم. یک میلیونی از شما کش رفتیم. پشیمان هستم، یک حساب بده به حسابت تدریجاً بریزم. لقمه حرام در دل کسی باشد دعایش مستجاب نمی‌شود. لقمه حرام مثل گربه مرده است، گربه مرده در هر استخری باشد هرچه هم آب کنی بد بو می‌شود. لقمه حرام در نسل هم اثر دارد. «مال الحرام یبین فی الذریه» لقمه حرام در نسل هم اثر دارد.
خدایا برای شب قدر آنگونه ما را آماده کن که تمام دعاها مستجاب شود. تمام گناه‌ها بخشیده شود. هرچه در ماه رمضان برای خوب‌ها مقدر می‌کنی به آبروی همان خوب‌ها، همه آنها را برای همه ما مقدر بفرما. پدران و مادران ما، ما را مسلمان تربیت کردند، امام رضایی تربیت کردند. جزای خیر به آنها مرحمت بفرما. نسل ما را تا آخر تاریخ از بهترین شیعیان امیرالمؤمنین قرار بده. مزه دین را به ما بچشان و توفیق بده مزه دین را به نسل نو بچشانیم. وسیله هدایت همه منحرفین را فراهم کن. آنهایی که حق اهل‌بیت را غصب کردند و در طول تاریخ به اهل بیت ظلم کردند بر عذابشان بیافزا.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2445
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست