responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2444
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

رمضان امسال در این استان عزیز و در این شهر خدمت شما محترمین بحثمان بحث انسان بود. در روابط انسان، گفتیم انسان چهار رابطه دارد.
انسان با خداوند، انسان با خودش، با مردم و دیگران، با طبیعت.
هر جلسه ای بحثی داشتیم، رابطه انسان با خدا را صحبت کردیم، این جلسه هم صحبت می کنیم.
رابطه مثبت، رابطه منفی.
رابطه مثبتش که گفتیم ما در قبال خدا چه مسئولیتی داریم؟ ایمان به خدا. منتهی چند رقم ایمان داریم. بعضی ایمانها ایمان تقلیدی است. چون بابایش گفته، عمویش گفته، رئیسش گفته، کدخدایش گفته، فرماندارش گفته، آنها گفته‌اند این هم تقلید می کند. ایمان نباید نقلیدی باشد. اصول عقاید را هر کسی باید با عقل و فکر خودش. . تقلید در احکام است. در احکام ما می توانیم تقلید کنیم.

1- تقلید در عقاید یا احکام

یک دقیقه من راجع به تقلید صحبت کنم، گرچه همه‌تان می دانید، اما عزیزانی هستند، دختران نه ساله، آقا زاده های ده سیزده ساله. معنای تقلید یعنی چه؟ یعنی رجوع به کارشناس. چهار رقم تقلید داریم. تقلید عالم از عالم، تقلید جاهل از جاهل، تقلید عالم از جاهل، تقلید جاهل از عالم. من می پرسم، شما جواب بدهید.
تقلید عالم از عالم. یعنی خودش می فهمد، اما عقل خودش را کنار می گذارد، . . . مثلا خودش می فهمد چه قیافه ای خوشگل است یا زشت، اما سلیقه خودش را کنار می گذارد، می بیند پسر عمویش چطوری است. خودش می داند این کفش تنگ است یا گشاد، ولی باز می پرسد که بپوشم، نپوشم، . . . خودش میداند چه غذائی برایش خوب است یا بد است، خودش می داند سیگارتلخ است، ولی او می کشد، این هم می کشد. تقلید عالم از عالم خوب است یا بد؟ تقلید جاهل از جاهل؟ بد. تقلید عالم از جاهل، این هم بد. تقلید جاهل از عالم؟ این خوب است. تقلید یعنی چه؟ یعنی مراجعه به کارشناس. مراجع تقلید هم تقلید می کنند؟ بله آنها هم تقلید می کنند. از که؟ آنها هم هر جا لازم بود به کارشناس مراجعه می کنند. مثلا مراجع تقلید حفظهم الله، هر کدام مریض شوند می روند پیش پزشک، هر چه دکتر گفت عمل می کنند. پس آنها هم به کارشناس مراجعه می کنند. همینطور که مرجع ما طبق نسخه دکتر عمل می کند، دکتر هم باید طبق نسخه مرجع عمل کند. این تقلید است، یعنی رجوع به کارشناس. این که یک کسی بیاید یک متلکی بگوید که تقلید کار میمون است، این‌ها چرت و پرت است. خود آن آقا که این حرف را می زند، زلف هایش را به دست هر کسی نمی دهد، می دهد به آرایشگاهی، پیراهنش را می دهد به خیاط، یعنی خودش سر تا پا تقلید است. یعنی به کارشناس مراجعه کرده. پس تقلید یعنی رجوع به کارشناس. ولی این در احکام است، در عقاید، حق تقلید نداریم.
اما ایمان بعضی‌ها تقلیدی است. می پرسیدند چرا بت می پرستید؟ می گفتند (;إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا) (الزخرف/22) باباهایمان بت می پرستیدند، ما هم بت می پرستیم. رسممان است. الان هم هست هان! می گوئیم آقا چرا این کار را کردی؟ می گوید آداب و رسوم قبیله ما این است. خب آداب و رسوم شما غلط است.

2- ایمان های موسمی و تک بعدی

ایمان بعضی‌ها موسمی است. بعضی ایمانشان موسمی است، در ماه رمضان ایمان دارد و مسجد می رود ولی بعد از ماه رمضان تمام می شود. می رود مکه نماز می خواند، می رود مشهد نمی دانم حجابش چنین است، وقتی متوسل می شود، وقتی روضه می رود، . . . در یک مراسمی اعتنا می کند.
بعضی‌ها ایمانشان یک بعدی است. به یک چیزی ایمان دارند، به یک چیز دیگر ایمان ندارند. مثلا نماز را قبول دارد، خمس را قبول ندارد. خمس را قبول دارد، حج را قبول ندارد. مثل بعضی ها. بعضی‌ها تا امام هفتم آمدند، امام هشتم ایستادند. اسمشان هم شد واقفیه. یعنی همینطور(واقف) توقف کردند. حالا چه بوده قصه؟ قصه این بود که پولهای سهم امام و خمس جمع شده بود، امام هفتم که شهید دید باید بدهد به امام رضا. گفت اصلا امام رضائی وجود ندارد. گفت نیست تا بتواند پولها را بالا بکشد. یعنی گاهی وقتها، مثلا در ولایت فقیه امام خمینی را قبول می کند. بعد از امام را چانه می زنند. اینها واقفیه های زمان ما هستند. یا مثلا فرض کنید که نماز عید فطر را می رود ولی نماز عید قربان را در عمرش هم نخوانده. یعنی یک عید را قبول دارد، یک عید را قبول ندارد. به یک چیزی توجه دارد، از یک چیزی غافل می شود. یا مثلا برای حج، بارها می رود حج، سفرهای متعدد می رود حج، که در حج هم تبلیغ کند، اما مثلا می گوئیم آقا زکات هم جزء دین است، یک سخنرانی هم برای زکات بکن. می بینیم به یک بعد خوب می رسد، نسبت به. . این هم ایمان یک بعدی.
ایمان منهای عمل: یعنی ایمان دارد ولی عمل نمی کند. این رقم ایمان‌ها نه. پس چه ایمانی؟
ایمان به خدا براساس فکر. قرآن می فرماید (;یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) (آل عمران/191) فکر می کنند، بعد که فکر کردند می گویند (;رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا) (آل عمران/191) یعنی«رَبَّنَا»‌شان بعد از فکرشان است. انسان رابطه‌اش با خدا اولین رابطه‌اش ایمان است، آن هم ایمان نه تقلیدی و موسمی و یک بعدی و منهای عمل، ایمان بر اساس تفکر. این هم یک رابطه.
این را می گوئیم تدبر در کتاب. در کتاب خدا تدبر کنید. یعنی در آیات قرآن تدبر کنید. قرآن بخوانید، اول رویش را بخوانید، بعد درست بخوانیم، بعد ترجمه‌اش را بخوانیم، بعد با تفسیرش آشنا شویم. نسبت به هرچیزی بتوانیم. . . بالاخره وقتی بناست مغز پر باشد، از یک چیزهای. . . تدبر باید داشت.

3- توکّل بر خداوند، نه دیگران

مسأله دیگر توکل. توکل بر خدا. حدیث داریم اگر کسی ازدواج نکند از ترس خرجی، این توکل ندارد. چون می گوید اگر خودم باشد، خدا قدرت دارد به من خرجی بدهد، اما اگر دو تا شدیم، خدا قدرت ندارد. یعنی می گوید قدرت خدا ته می کشد. خدا وقتی خداست، که بتواند این یکی را. . . دو تا که شدیم، کو؟ خرجی از کجاست؟ به هرحال انسان باید در ازدواج توکل کند. من بارها گفته ام، هر کس، در همین ماه رمضان هم که بحث را می شنیدید، گفته ام. تکرار می کنم این را با عنایت هم تکرار می کنم که به تعداد ازدواجهائی که روی کره زمین شده، اگر مصاحبه کنیم، شاید 99 در صد از اینهائی که ازدواج کرده اند، می گویند ما وضعمان بعد از ازدواج بهتر از قبل از ازدواج است. از مادرانتان، از پدرانتان بپرسید، بگو آقا جان آن زمانی که شما مادرم را نداشتید، وضعت بهتر بود یا حالا؟ توکل ما کم است. حدیث داریم، اگر می خواهی بدانی ایمان شما قوی است یا ضعیف، ببین به آنچه در دست خودت است دل بسته ای یا به آنچه در دست خداست. اگر به آنچه در دست خودت است دل بسته ای ایمانت ضعیف است. مثلا من بگویم بله مدرکم فوق لیسانس است، یا مهندسم یا دکترم، نامه هم از فلانی دارم، مقداری هم ذخیره دارم، فلانی هم تلفن کرده، یعنی(و من یتوکل علی نامه، و من یتوکل علی تلفن، و من یتوکل علی مدرک) ممکن است همه اینها را هم داشته باشی، اما کارت تاب بخورد ممکن است هیچکدام از اینها را هم نداشته باشی اما کارت تاب نخورد. یوسف لب چاه خنده‌اش گرفت. برادران گفتند چرا می خندی؟ گفت من یکبار نگاه کردم، یازده تا برادر صد و بیست کیلوئی، هشتاد نود کیلوئی، به به من با داشتن این برادران هیچ کس نمی تواند بگوید بالای چشمت ابرو است. حالا می بینم همین‌ها مرا در چاه می اندازند. توکل. دیروز پریروز بود دیدیم که یک بنده خدا از جاده کجا زنگ زده که آقا من پولم تمام شده، این کارت‌ها هست که می برند به بانک بعد پول می آید بیرون، گفت کارت را دادم پول بیاید بیرون، کارت را خورد. حالا پول بنزین هم ندارم در بیایان. اینطوری است. گاهی وقتها انسان به نزدیکترین فردش تکیه می کند و می بیند که بهم خورد. گاهی انسان به محفوظاتش تکیه می کند. دو نفر را اسمشان را ببرم می شناسیدشان چون از معروفهای کشور ما هستند. خیلی معروفند. ایشان می گفت وسط نماز یادم رفت بعد از (;مَالِكِ یَوْمِ الدِّینِ) (الحمد/4) یادم رفت که (;إِیَّاكَ نَعْبُدُ) (الحمد/5) است. گفت جمعیت هم پشت سر من اقتدا کردند نماز می خواندند، (الله اکبر) جمعیت اقتدا کردند، بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ مَالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» الحمد/1-4 یادم رفت (;إِیَّاكَ نَعْبُدُ) (الحمد/5) هی خواندم هی خواندم، یادم رفت. می گفت به قدری خجالت کشیدم، فراموشم شد. به هیچ چیزی تکیه نکنید. قرآن بخوانم. قرآن می گوید (;وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا) (الكهف/23) هیچ وقت نگو من فردا این کار را می کنم مگر این که بگوئی ان شاء الله. یک وقت در هواپیما نشسته بودیم، مسئول هواپیما گفت هواپیما چند دقیقه دیگر در فرودگاه می نشیند. به او گفتم بگو ان شاءالله. گفت ان شاءالله نمی خواهد، کامپیوتر نشان می دهد. گفتم این هواپیمائی که می افتد، کامپیوتر ندارد؟ گفت چرا. گفتم اگر خدا قهرش بگیرد که بیفتد، این خدا منتظرکامپیوتر نیست که اگر کامپیوتر دارد، بترسد از کامپیوتر، اما اگر کامپیوتر نیست، . . . بابا تمام هواپیمائی که سرنگون شده همه‌شان کامپیوتر داشته اند. به هیچ چیز تکیه نکنید. نه علم نه مدرک. نمی گویم که نداشته باشید، همه اینها را داشته باشید، سراغ علم، سراغ قدرت بروید. همه مقدمات را باید داشته باشیم، ما در مقدمات کوتاهی نکنیم. اما فکر نکنیم چون بهترین دکتر است این حتماخوب می شود. ممکن است بهترین دکتر، متوجه نشود. توکل بر او.

4- عشق به خدا و توجه به نعمت ها

عشق و اعتصام به او. چطوری عاشق خدا شویم. توجه به نعمتهای خدا عشق می آورد. چطوری قدر نعمتهای خدا را بدانیم؟ نعمتها را عوض کن قدرش معلوم می شود. چون همیشه ما در نعمت هستیم، توجه نداریم. یک خرده اگر نعمتها را جابجا کنیم، آنوقت معلوم می شود که عجب! مثلا حافظه را خدا از ما بگیرد. همین الان خانه‌تان را گم می کنید. من سراغ دارم کسی را که در خیابان گریه می کرد، و همه دورش جمع شدند و گفتند چت شده است؟ گفت که من خانه‌مان را گم کرده ام. در همان خیابانی که خانه‌اش در همان خیابان است. اگر آنی کند نازی. . . ما تمام نورمان از برق است. یک لحظه برق قطع شود این لامپها و پروژکتور و کوچک و بزرگش، . . . یک خرده درباره خدا و نعمت های خدا فکر کنیم، کی گفت که من انسان باشم؟ نمی شد مثلا ما موجود دیگری باشیم؟ نمی شد شکلمان جور دیگری باشد؟ نمی شد مثلا همین مکیدن را خدا از ما بگیرد. مادر زائیده، بچه‌اش فوت می کند. همه اساتید دانشگاه را جمع کن بگو زنمان زائیده عوض مکیدن، بچه فوت می کند. تمام کارشناسهای کره زمین را جمع کن، و با همه ابزار کمک آموزشی. اگر توانستند روز اول مکیدن را یاد او دهند. خدا همین مکیدن را از ما بگیرد، خلاص، همه‌مان مرده ایم. یک نعمت مکیدن را خدا از ما بگیرد. یک خرده گاهی وقتها در. . . . اگر این درختها رنگش سبز نبود چه؟ نعمت‌ها را بعضی وقتها جابجا کنیم ببینیم چه می شود. اگر قحطی بود چه؟ اگر باران نیامد چه؟ اگر اگر. . . گاهی وقتها دشمنان ما با ترس از ما می ترسند. در دعا داریم(و نصرته بالرعب) یعنی اصلا از اسلام. . شاه امام را گرفت، در زندانش کرد، با این که شاه بیرون بود و امام در زندان بود باز هم از امام می ترسید. حدیث داریم مومن مثل کوه است، اگر روی سرش هم بایستی، با اینکه زیر پایت است، باز ازش می ترسی. (المومن کالجبل) مومن مثل کوه است، یعنی پایت را هم روی کوه بگذاری، با اینکه کوه زیر پایت است باز هم ازش می ترسی. امام در دست شاه بود اما امام از او نمی ترسید، شاه از امام می ترسید. امام یک روز فرمود من را گرفتند ببرندم، دو تا از سرهنگهای زمان شاه این ور و آنور من نشستند. من را می بردند تبعید و زندان، من یکوقت دیدم این دو تا سرهنگها می لرزند. گفتم نترسید، شما هم نترس. یعنی می گفت من اسیر آنها بودم ولی آنها. . زینب کبری آمد در کاخ یزید، به یزید گفت(انی لاستصغرک) من زینب داغ دیده هستم اما بسیار عزیزم و یزید تو بسیار پستی.

5- تعبّد و اطاعت در برابر خداوند

تعبد و اطاعت: یک چیزی خدا گفته گوش بدهیم. دو نفرسر کشاورزی دعوایشان شد آمدند پیش حضرت، حضرت فرمود حق با فلانی است. طرف گفت بله، این فرد خویش و قومتان است. پارتی بازی کردی. گفتی حق با او است، چون خویش و قومت است. آیه نازل شد چی داری می گوئی؟ (;فَلَا وَرَبِّكَ لَا یُؤْمِنُونَ) (النساء/65) بخدا قسم ایمان ندارند آنها که می گویند پیغمبر هم پارتی بازی کرد. پیغمبر معصوم است حیا کنید. تعبد. یک چیزی خدا گفته گوش کن. حالا بگو دستور‌ها را ما نمی فهمیم. ما سه رقم دستور داریم. سه رقم. گاهی دستور ممکن است فوق عقل باشد، گاهی ممکن است طبق عقل باشد، گاهی ممکن است ضد عقل باشد. اگر دستوری ضد عقل بود، شما عمل نکنید، این مردود است. اگر دستوری طبق عقل بود که باید عمل کرد. حالا اگر یک دستوری ضد عقل نیست اما من نمی فهمم. خب تو نمی فهمی، ضد عقل هم که نیست بگوید آقا ما تا نفهمیم عمل نمی کنیم. اگر این کلمه را بگوئیم، بگوئیم آقا ما تا نفهمیم عمل نمی کنیم، طبق این منطق همه باید بمیرند. چرا؟ برای اینکه همه مردم مریض می شوند می روند پهلوی پزشک، پزشک هم می گوید این کپسول را اینطوری بخور، این قرص را اینطوری بخور. مریض هم بگوید آقای پزشک، تا اسرارش را نفهمم نمی خورم. می گوید خب برو بمیر. شما به یک پزشک که ده دوازده سال درس خوانده، نمی گوئید تا نفهمم نمی خورم، آنوقت به خدای پزشک می گوئید تا نفهمم عمل نمی کنم؟ حیا هم خوب چیزی است. بله بعضی وقتها اگر یک دستوری ضد عقل بود، بگو آقا این ضد عقل است. ضد عقل را نباید عمل کرد، اما لازم نیست همه چیزها طبق عقل باشد. ممکن است یک چیزهائی بعدا معلوم شود. اسلام می گوید این غذا را نخور. ممکن است بعدا رازش معلوم شود. اسلام می گوید این کار را نکن، ممکن است بعدا معلوم شود. وقتی می گوید این کار را نکن، ضد عقل که نیست، همین که ضد عقل نیست ما باید قبول کنیم. شما در تلویزیون هر شب و روز یک خبرهائی می شنوید. در کهکشان فلان مثلا یک ستاره ای کشف شده که مثلا فاصله نوری‌اش با ما هزار سال است. اوه سیصد سال نوری، پانصد سال نوری، چیه؟ چند لحظه نور خورشید به ما می رسد، آنوقت سال نوری چه قدر می شود؟ امیرالمومنین یک وقتی این را فرمود که کره زمین نسبت به آسمان اول مثل یک حلقه در بیابان است، یک حلقه انگشتر در یک بیابان، آسمان اول نسبت به آسمان دوم مثل یک حلقه در یک بیابان است، آسمان سوم نسبت به چهارم، چهارم نسبت به پنجم، پنجم نسبت به ششم، ششم نسبت به هفتم، آسمان هفتم نسبت به عرش، عرش نسبت به کرسی، مردم گفتند یاعلی چه می گوئی؟ گفت همین که می گویم. حالا معلوم می شود که کهکشانهائی پیدا می شودکه اصلا هر چه فیلمبرداری کرده اند، هنوز نور ستاره‌اش به دوربین فیلمبرداری ما نرسیده. با سرعت نوری هم که هست. از زمانی که خداوند این موجود را خلق کرده، تا زمانی که ما فیلمبرداری کردیم، از تاریخ خلقت آن تا تاریخ عکسبرداری ما، با سرعت نور، هنوز نورش به دوربین نرسیده تا در عکس نشان دهد خودش را. حالا می فهمیم حضرت علی فوق عقل می گفت. یک چیزهائی می گفت که ما نمی فهمیم. اخیرا یک کشفی کرده‌اند که در فلان کشور غربی که بهترین وقتی که خون به مغز می رسد، وقتی است که انسان سجده می کند. در سجده خون به مغز می رسد، بعد هم گفته اگر می خواهی خوب خون به مغزت برسد، این مقدار ثانیه وایسا. ثانیه‌اش را حساب می کنیم، به اندازه این می شود: (سبحان ربی الاعلی و بحمده سبحان ربی الاعلی و بحمده سبحان ربی الاعلی و بحمده) می گویند مستحب است سه بار بگوئی، یکبار واجب است، سه بار مستحب است. حالا آنوقت می گویند بنشین ادرار کن. حالا فیلمبرداری می کنند از مجرای ادرار، که وقتی انسان نشسته ادرار می کند، مجرای بولش بهتر باز می شود برای خروج بول. وقتی ایستاده هستی، مجرای ادرار چنین اینکه صبر کنیم تا فیلمبرداری کشف شود، از مجرای ادرار فیلمبرداری کنند، خواسته باشند مردم بفهمند عمل کنند، هزار و چهارصد سال از کاروان می گذرد. هرچه را پیغمبر گفت عمل کنید، هر چه را هم علم فهمید الحمدلله، هر چه هم نفهمید بعدا خواهد فهمید. منتهی ضد عقل نه. ما دستوری ضد عقل نداریم. اما لازم نیست که من همه حرفها را امروز بفهمم که. بنابراین اطاعت و تعبد یک مسأله است.
مسأله رضا. از خدا راضی باشیم. قرآن می گوید دختر بهت دادم، الحمدلله رب العالمین. ده تا هم اگر دختر داری دعا نکن ای خدا من یک پسر. نگو. خدا بهتر می داند. قرآن می گوید (;یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا) (الشورى/49) به هر که بخواهیم دختر می دهیم. اتفاقا دختر بهتر از پسر است چون اسمش قبل از پسر آمده. اول قرآن می گوید «یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا» بعد می گوید (;یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّكُورَ) (الشورى/49) اسم اناث قبل از ذکور آمده. هر چه را خدا اول می گوید معلوم می شود اهمیتش بیشتر است. قرآن می گوید پول به فقیر بده، اول می گوید (;سِرًّا وَعَلَانِیَةً) (البقرة/274) اول می گوید «سِرّ» بعد می گوید «عَلَانِیَةً». می گوید (;إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ) (البقرة/158) اول اسم «الصَّفَا» را برده بعد «مَرْوَةَ». یعنی مکه که می روی اول از کوه صفا شروع کن. یعنی هر وقت دو تا کلمه هست، خدا آن کلمه را اول می گوید معلوم است این اهمیت بیشتری دارد. دختر است الحمدلله، پسر است الحمدلله، استعداد است الحمدلله. چه کسی گفت هر که استعدادش خوب است خوشبخت است؟ من الان در ذهنم هست، افرادی که من در دوران طلبگی آه می کشیدم، خوشا بحالت، آرزو می کردم که چه مغزی دارد این که اینقدر مخش کار می کند. به هیچ کس غبطه نخورید، راضی باشید هر چه خدا داده همین است. راضی باشیم به رضای خدا. چون اگر خدا کمتر بدهد، مسئولیتمان هم کمتر است.
ذکر خدا. ذکر خدا فقط لقلقه زبان نیست، گرچه آنهم ذکر است. ذکر خدا این است که وقتی گناه پیش می آید، بگوئی بله لذتی هست، می توانم این مشتری را کلاه سرش بگذارم، چون نرخ دستش نیست، تعزیرات حکومتی هم بلد نیست، این خیلی عوام است، کلاه سرش بگذارم. این حالیش نیست، بله می شود ولی خدا چه؟ ذکر خدا یعنی اینکه یک وقتی گناه پیش بیاید خودت را بکشی کنار.

6- توبه و بازگشت از گناه

توبه و بازگشت. بعضی فکر می کنند، جوانی. می گویند آقای قرائتی بگذار حالا جوانیم کیف کنیم، صفا کنیم، حالا پیر شویم توبه خواهیم کرد. این از حرفهائی است که باید بگویم اینجا. بعضی جوانها یک همچین شکلی در ذهنشان است. می گویند این خط مستقیم، خیلی خب ما حالا اول جوانیمان است، بگذار که چی بشود؟ کیفهایمان را بکنیم، پیر که شدیم فوری توبه می کنیم این آخر عمر هم آدم خوبی می شویم. یک همچین مثلثی در مغزشان است. می گوید این خط مستقیم این است، من فعلا اول جوانی بگذار گناه بکنم راحت باشم، پیر که بشوم، سر و ته می کنم می آیم اینجا، آخر عمرم آدم خوبی می شوم. این مثلث دو سه تا اشکال هندسی دارد. یکی این که شما وقتی کج شدید، بالا نمی روید، وقتی کج شدید، از این طرف می آیید. دوم این که آخر خط معلوم است، می شود دو سانت باقی مانده سر و ته کرد، آخر عمر معلوم نیست. شما برای من بنویس که شصت سال عمرت است، من زیرش می نویسم بسمه تعالی شما که شصت سال عمر دارید، پنجاه و هشت سال آن آزاد. آن دو سال آخرش آدم خوبی شو. من نمی دانم، یک وقت خیال می کنم که شصت سال عمر می کنم ولی سی سالگی مردم. پس اگر آخر خط معلوم باشد می شود سر و ته کرد، ولی آخر عمر معلوم نیست. دوم مگر توبه ترمز است که فوری بگیری. مگر فرمان است که فوری هر جوری که بخواهی بچرخانی، اصلا بعضی وقتها نمی شود توبه کرد. یک آدمی که انس گرفت با گناه، یک مرتبه نمی تواند برگردد. این معتاد شده. یک مثلی می زدم چند روز پیش، به یک خانمی گفتند این دخترت را با این وضع می آوری بیرون گناه است، گفت هنوز نه سالش نشده؛ سر نه سال می گویم حجاب. گفتم پس بده سیگار بکشد، تریاک بکشد، سر نه سال بگو تریاک ممنوع! بابا وقتی تریاکی شد دیگر با یک ترمز ترمز نمی کند. معتاد شده. پس این یک چند تا گیر دارد. یک: منحرف که شدی بالا نمی روی. دو: آخر خط معلوم است، ولی آخر عمر معلوم نیست.

7- راه توبه از غیبت و حق النّاس

اشکال سه: خط و جاده را می شود فرمان را کج کرد برگشت ولی آدمی که معتاد شد به گناه، برگشت برایش خیلی آسان نیست. توبه چیست؟ اگر یک کسی غیبت کسی را کرده، لازم نیست به او بگوید، حاج آقا من غیبت شما را کردم، به او نگو، فقط عذر خواهی کن. بگو خدایا من غیبت کردم خدایا من را ببخش، ایشان را هم ببخش. چون وقتی بهش می گوئی طرف ناراحت می شود. و لازم نیست که شما برای توبه از غیبت، یک نفر را یکبار دیگر ناراحت کنی. یکبار که پشت سرش غیبت کردی، یکبار هم در رویش می گوئی غیبتت را کردم حلالم کن. هر که غیبت کسی را کرده، همینطور عذر خواهی کند.
توبه ی مال مردم. به او بدهید. بنده خودم بچه بودم، سیزده سالم بود می رفتم اطراف کاشان در باغها، میوه می خوردم فرار می کردم. چون مساله بلد بودم. می گفتم هنوز پانزده سالت نشده، بخور. خیلی میوه دزدی خوردیم فرار کردیم. وقتی پانزده ساله شد دیدم نوشته کسانی که مال مردم را خورده‌اند باید صاحبش را راضی کنند، گرچه در کودکی باشد. آخ آخ. یکباردیگر بخوانم کسانی که مال مردم را خورده‌اند باید صاحبش را راضی کنند، گرچه خواب باشند. اه. خوابی. پا می زنی کوزه من را می شکنی، باید بیدار شدی پول کوزه من را بدهی. مال مردم بچگی ندارد. تا جوان هستی. پول برداشتیم رفتیم در آن روستاها گفتیم آقا ما از این درختها چند سال پیش خورده ایم فرار کرده ایم پول را بگیر ما را حلال کن. اکثرا نگرفتند گفتند حلال. بعضی‌ها هم گرفتند حلال. تا یادتان است، نگذارید لقمه حرام در شکمتان باشد. لقمه حرام مثل گربه مرده است. گربه مرده اگر در استخر باشد، هر چه آب بکنی، باز هم آب بد بو می شود. تا یادمان است. حالا لازم نیست بگوئی بسمه تعالی اینجانب دزدم. لازم نیست این رقمی بگوئی. پول را بحسابش بریز. حساب کن مثلا چه خورده ای، خودکارش بوده، خودنویس بوده، آن غلطی آن اشتباهی که کرده ای مبلغش را در پاکت بگذار بینداز در خانه اش، بریز به حسابش، خودت را هم معرفی نکن. مال مردم را باید به مردم برگرداند. گرچه خودت را معرفی نکنی. معرفی نکنی طوری نیست ولی مال مردم را باید بهشان بدهی. حالا اگر مبلغش را هم نمی دانی، تخمین بزن. صد تومان است یا دویست تومان است. اگر هم نمی دانی، حداقلش چقدر است؟ حد اقلش صد تومان که هست، خوب آن صد تومان را بده. اگر هم شک داری کم است یا زیاد، حداقلش را بگیر. اگر هم طرف مرده، باید به وارثش داد. اگر وارثش را هم نمی شناسیم، باید برویم پیش یک مرجع تقلید یا یک عالمی که در یک شهر است، بگوئیم آقا ما یک زمانی مال مردم را خورده ایم اما نمی دانم کیست. نه خودش را می شناسم. . . . من شوفر تاکسی ام، یک کسی یک هزار تومانی داد، من بقیه‌اش را دویست تومان دادم، حالا اشتباه کردم یا عمدی بود یا سهوی. علی ای حال هشتصد تومان پول مردم در جیب من است، آن مسافر را نمی دانم کیست، شما این هشتصد تومان را بگیر، آن عالم می گیرد به قصد صاحبش که پول مال او بوده، آن کسی که ازش اختلاس شده، به قصد او می دهد به یک فقیر. یا به شما می گوید، تو وکیل من، بده به یک فقیر. مال مردم را نگذارید در زندگیتان باشد. توبه کنید. اشاره می کنند وقت تمام شد.
یکی هم شکر و صبر. در مشکلات باید صبر کرد. در قرآن دو تا صلوات داریم. قرآن می گوید از پولدارها که آدم خوبی اند، زکات را بگیر، (;خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَة وَصَلِّ عَلَیْهِمْ) (التوبة/103) پیغمبر تو بر آنان صلوات بفرست. اما آنان که در سختی‌ها خوبند، قرآن به پیغمبر نمی گوید «صَلِّ عَلَیْهِمْ» می گوید (;أُوْلَئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ) (البقرة/157) یعنی خودم به آنان صلوات می فرستم. یعنی اگر کسی در سختی‌ها صبر کند خدا به او صلوات می فرستد. «صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ». وقت ما تمام شد.
خدایا تو را به آبروی محمد و آل محمد قسم می دهم روز به روز بر ایمان ما، بر تفکر ما، بر تدبر ما، بر توکل ما، بر عشق ما، بر اعتصام ما، بر اطاعت ما، بر تعبد ما، بر رضای ما، بر ذکر ما، روزبروز بیفزا.
گذشته‌ها را توفیق توبه واقعی مرحمت بفرما.
حدیث داریم که مومن می میرد، انگار گل بو می کند. خدایا آنچنان ما را پاک کن که اول مرگ، اول راحتی روز قیامت، روز طلبکاری است، دنیای ما را با عزت، مرگ ما را با مغفرت، توام بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2444
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست