responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2411
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم‏

یكى از مسائل مهم اینست كه انسان چیزى را درست بشناسد شناخت درست در هر كارى مهم است یعنى ببینیم كسى كه با او رفیق مى‏شویم واقعاً آدم درستى است یا نه این آقایى كه حرف مى‏زند واقعاً حرفش درست است یا نه.

نترسیدن از مرگ، نشانه‏ى اولیاى خدا

 یكى از مهم‏ترین مسائل اینست كه آدم خودش را خوب بشناسد چون آدم گاهى هم خودش را نمى‏شناسد مثلاً فكر مى‏كند كه خیلى هم قوى است در یك صفحه مى‏بیند خیلى هم پوك است فكر مى‏كند خیلى با سواد شده بعد مى‏بیند نه خیلى هم بى سواد است توى این خیال بوده.
 فكر مى‏كرده مثلاً به درد این كار مى‏خورده بعد مى‏بیند نه اصلاً به درد این كار نمى‏خورد. فكر مى‏كند ازدواج با این خوب است فكر مى‏كند مى‏بیند عجب، خیلى هم خطرناك بود اصلاً ما اشتباه كردیم همه اینهایى كه مى‏روند صلاق بگیرند همه كسانى هستند كه قبلاً به همسرشان مى‏گفتند قربانت بروم بعد هر دو به هم درى وَرى مى‏گویند طلاق هم مى‏گیرند تمام اینهایى كه پشیمان مى‏شوند، به تعداد پشیمانى‏هایى كه روى كره زمین شده این نشان دهنده اینست كه اینها در شناخت‏شان دچار اشتباه شده‏اند.
 فرض كنید نشانه اینكه رابطه ما با خدا چه جورى است نشانه‏ى اینكه ما واقعاً دانشجو هستیم یا نیستیم عاشق علم هستیم یا نیستیم نشانه دوست خوب نشانه دوست خوب، نشانه، یك چیزى به دلت برات مى‏شود حالا نمى‏دانى واقعاً این الهام الهی است یا وسوسه شیطانى است از كجا بفهمیم كه آدم گاهى چیزى به سرش مى‏افتد كه یك كارى بكند ممكن است خدا به دلت انداخته ممكن است شیطان به دلمان انداخته، هم وسوسه داریم هم الهام داریم این نشانه‏اش چیه؟

 نماز مى‏خوانیم نمى‏دانیم كه نمازمان قبول هست یا نه؟

 نشانه انقلابى بودن نشانه اینكه راهمان مستقیم است یا بى راهه مى‏رویم چند نشانه مى‏خواهم برایتان بگویم. پس بحث‏مان این باشد میزان‏ها و ملاك‏ها. بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. میزان‏ها و ملاك‏ها از اول شروع كنیم. 1. نشانه اولیاء خدا بودن: خیلى‏ها خودشان را آدم خوبى مى‏دانند هر كه خودش را آدم خوبى مى‏داند اصلاً همین كه فكر مى‏كند آدم خوبى است دلیل بر اینست كه آدم خوبى نیست پیداست كه نور ایمانش كم است.
 شما اگر با یك چراغ قوه بیایى توى یك سالن چیزى نمى‏بینى چون نور چراغ قوه كم است فقط اگر بشكه‏اى، كامیونى، یك گونى بزرگى باشد مى‏بینى چون نور كم است فقط چیزهاى بزرگ مى‏بینى اما اگر پرژكتور انداختى نور كه زیاد شد حتى ته سیگار هم مى‏بینى پوست پرتقال را هم مى‏بینى هر چه نور ایمان بیشتر باشد آدم ضعف‏هاى ریزش را بیشتر مى‏بیند اما اگر نور ایمان كم باشد فقط اگر یك بشكه باشد مى‏بینیم.

نور ایمان، مایه‏ى دورى از گناه

اینكه امام‏ها توى دعاها هى گریه مى‏كردند… یك سؤال هم اینست كه مى‏گویند چرا این قدر گریه مى‏كردند و نماز شب مى‏خواندند مناجات مى‏كرده امامى كه معصوم است دیگر گریه چیه؟ جوابش اینست كه چون آنها نور ایمانشان زیاد است حتى پوست تخمه را مى‏بینند الان اگر كسى به كسى بگوید تو خلاف كرده‏اى، من خلاف كرده‏ام؟! بابات خلاف كرده ننه‏ات خلاف كرده! از دیوار كسى بالا رفته‏ام یعنى مثلاً ب… از دیوار كسى رفته‏ام بالا، كسى را كشته‏ام، مالى را دزدیده‏ام.
 یعنى وقتى به یك كسى مى‏گوئیم بدى، بدى رفتیم توى خانه مردم، مالى دزدیدیم، آدمى كشتیم و از این كارها. اما حالا مثلاً فرض كنید كه یك كسى سیگار مى‏كشد دودش بغلى را اذیت مى‏كند هیچ كس هم احساس نمى‏كند كه این هم تجاوز به حریم هوایى مى‏كند تجاوز به حریم هوایى اگر هواپیمایى از یك كشورى به كشور دیگر بیاید مى‏گویند ایشان به حریم هوایى تجاوز كرده خوب بنده هم كه سیگار مى‏كشم و دودش مى‏رود توى حلق ایشان خوب من هم تجاوز به حریم هوایى ایشان كرده‏ام. ایشان مى‏خواهد هواى سالم بخورد من نمى‏گذارم بخورد یعنى همیشه كارهاى بزرگ را مى‏بینیم هر چه نور ایمان قوى‏تر باشد…
 شما اگر نگاهى به كتابخانه‏هاى دنیا بكنید اصلاً آدم خجالت مى‏كشد كه بگوید من با سوادم 100 تا كتاب خوانده‏ایم 200 تا كتاب خوانده‏ایم آخر با 100 تا كتاب و 200 تا كتاب كه آدم دانشمند نمى‏شود.
 دید كه وسیع شد یعنى كتابخانه‏هاى دنیا را كه دیدى احساس كنیم كه بى سوادیم ایمان به خدا كه زیاد شد… به امام سجاد (علیه السلام) گفتند خیلى عبادت مى‏كنى فرمود من كجا على (علیه السلام) كجا! به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند خیلى عبادت مى‏كنى فرمود من كجا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) كجا! به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گفتند خیلى عبادت مى‏كنى فرمود من كجا عبادت خدا كجا!
 اینكه آدم مى‏گوید قُلّكم پر شد چون غافل مى‏شود از پول‏هاى بانك مركزى اگر به پول‏هاى بانك مركزى نگاه كند اصلاً خجالت مى‏كشد كه بگوید قُلّكِ من پُر شد یعنى دید وسیع شناخت آدم را بالا مى‏برد. یهودى‏ها ادعایى داشتند هنوز هم اسرائیل دارد اسرائیل خودش را نژاد برتر مى‏داند مثل سفید پوست‏هاى آمریكا كه خودشان را نژاد برتر مى‏دانند قرآن مى‏فرماید كه خیلى فكر مى‏كنید كه آدم خوبى هستید. "ان زعمتم انكم اولیاء للّه من دون الناس فتمنوا الموت" (جمعه،6) هر كه فكر مى‏كند آدم خوبى است نباید از مرگ بترسد.
(امام (ره) در وصیت نامه‏اش خیلى مطالب دارد اما یك جمله‏اش كه خیلى برجسته است، حالا نمى‏دانم كه شما یادتان هست یا نه وقتى وصیت نامه را در مجلس خواندند خبرگان، به این كلمه كه رسید كه فریادى بلند شد از بس گریه كردند بعد هم همین توى سر قبر امام (ره) فقط توى همه وصیت نامه‏اش این كلمه را كاشى كارى كردند و نوشتند من با قلبى، من با دلى آرام و قلبى مطمئن و نفسى…. این طورى من دارم مى‏روم ولى هیچ دغدغه‏اى ندارم.)
ترس از مرگ، ناشى از ارتكاب گناهان و خلاف‏ها از ولى خدا پرسیدند چرا از مرگ مى‏ترسیم گفت براى اینكه این طرف را آباد كرده‏اید آن طرف خراب است از خانه آباد مى‏خواهید بروید خانه خراب وحشت دارید اگر آن طرف خانه هم آباد بود از این اتاق مى‏رفتید آن اتاق. حدیث داریم مؤمن وقتى از دنیا مى‏رود انگار لباس كثیف را از تن بیرون مى‏آورد لباس نو مى‏پوشد از جاى كم مى‏رود جاى بزرگ مثل بچه‏اى كه از رحم مادر مى‏آید به دنیا. اگر فكر مى‏كنید كه درست است نباید بترسید این نشانه اینست كه ما آرامش داریم یا نه مثلاً به بنده بگویند آقاى قرائتى شما هفته آخر عمرت است اگر من باز هم حدیث توى تلویزیون خواندم معلوم مى‏شود كارم درست است. اگر گفتم راست مى‏گویى هفته دیگر!؟ خداحافظ من رفتم اگر وحشتم گرفت پیداست این كارى كه مى‏كنم درست نیست.
 انسان وقتى دلش آرام است.. مثل راننده‏اى كه قاچاق بار نكرده پلیس مى‏بیند خوب باشد هم ماشینم سالم است هم خودم سالمم قاچاق بار نكرده‏ام بنزین هم دارم جاده را هم بلدم خیلى راحت 100 تا پلیس هم باشد ذره‏اى تكان نمى‏خورد آن كسى دلش تو مى‏ریزد كه قاچاق بار كرده. 1. قاچاق بار كرده 2. گواهینامه ندارد 3. بنزین ندارد 4. گیرى در او هست كه مى‏ترسد پس ترس نشان دهنده اینست كه انسان كارش درست نیست.صدقه براى ملاقات خصوصى با پیامبر
 نشانه اولیاء خدا: 1. نترسیدن از رفتن و مرگ. نشانه دانشجو بودن: عشق به تحصیل پیغمبر اسلام (ص) نشسته بودن تند تند مى‏آمدند تنگ گوشش مى‏گفتند آقا حرف خصوصى نجوا مى‏كردند پیغمبر (ص) خسته شد بعد هم رویش نمى‏شد بگوید آقا خسته شدم وِلم كنید بس است آیه نازل شد هر كس مى‏خواهد با پیغمبر (ص) صحبت كند بورد به فقیر صدقه بدهد بعد صحبت كند تا دیدند پولى شد گفتند نه آقا غرض عرض سلامى بود همه رفتند حضرت امیر (علیه السلام) رفت درهم داد آمد یك سؤال خصوصى كرد بعد رفت یك درهم داد باز یك سؤال دیگر گرد هر سؤال مى‏رفت یك درهم مى‏داد برمى‏گشت آیه نازل شد "أأشفقتم" ترسیدید "أن تقدموا بین یدى نجواكم صدقه" در نجوایى كه مى‏خواستید بكنید ترسیدید یك صدقه بدهید دیدید شما عاشق علم نیستید پیغمبرِ مفت گیرتان آمده مى‏گوئید در گوشى… آخوند مفت استخاره كن شما طناب مفت هم گیرتان بیاید خودتان را خفه مى‏كنید. شما عاشق نیستید.
 دانشجو ساعت مچى‏اش را هم مى‏فروشد كتاب مى‏خرد اگر امر دایر شد بین ساعت و كتاب مى‏گوید كتاب اگر امر دایر شد بین كفش و… با دمپایى مى‏آید دانشگاه اما كتاب مى‏خرد یعین دانشجو محور برایش علم‏اش است هیچى… خدا رحمت كند آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى یك كتابخانه دارد در دنیا مثلاً اگر چند تا كتابخانه درجه یك توى دنیا باشد یكى كتابخانه آیت اللّه العظمى مرعشى است به من مى‏گفت من یك كتابى را در نجف – مرحوم شد چند سال پیش خدا رحمتش كند – مى‏گفت كتابى را در نجف دیدم كه دیدم خوب كتابى است پول نداشتم بخرم به كتابفروش گفتم مى‏شود این كتاب را براى من نگه دارى من برایت پول مى‏آورم تا من پول مى‏آورم به كسى دیگر نفروش گفت مثلاً اگر تا یك ساعت دیگر پول بیاورى كتاب مال تو اما بیش از یك ساعت دیگر نمى‏توانم معطل تو بشوم مثل اً، مى‏گفت دویدم آمدم بیرون قبایم را كندم ما اگر قبا را بِكَنیم یك پیراهن داریم و یك عبا چیزى نمى‏شویم، مى‏گفت قبا را كندم عبایم را گذاشتم مى‏گفت قبایم را مثل شقه گوشت كنار خیابان آقا قبا مفت ارزان حراجش كردم خلاصه مى‏گفت قبایم را فروختم و رفتم كتاب را خریدم.

زحمات علاّمه امینى براى تألیف الغدیر

 علامه امینى صاحب كتاب الغدیر ایشان یك كتابى مى‏خواست توى كتابخانه‏هاى دنیا توى هندوستان پیدا كرد به پهلوى مسئول كتابخانه رفت گفت مى‏شود ما فتوكپى بنویسیم گفت امكان ندارد شش ماه بمانید شبانه روز تمام ساعات كتابخانه را مى‏نوشت گاهى هم اضافه تقاضا مى‏كرد اگر هم هستى من باز هم بنویسم شش ماه رونویس كرد كتاب را كل كتاب را رونویس كرد وقتى برگشت از او پرسیدند هواى هند چه جور بود گفت نفهمیدم این قدر غرق در مطالعه بودم نفهمیدم این فوتبالیست‏ها گاهى توى زمین چمن مى‏افتدند استخوان پایشان هم مى‏شكند اما چنان عاشق گل زدن هستند كه حالیشان نیست.
 علامه جعفرى مى‏گفت توى اتاق نشسته بودیم چراغ من دود كرد من نفهمیدم مطالعه مى‏كردم دود اتاق را گرفت و دود از پنجره رفت بیرون طلبه‏ها توى حیاط بودند گفتند اتاق آقا شیخ آتش گرفته در را باز كردم دویدند افتادند روى من گفتم چیه؟ گفتند نمى‏فهمى؟ گفتم چیه؟ بعد من را كشیدند بیرون بعد دیدم اُه!! اتاقم پُر دود شده من نفهمیده‏ام مى‏شود كسى جورى عاشق بشود كه حالیش نشود.
 اگر به ما بگویند چند كیلومتر مى‏دوید مى‏گوئیم دو كیلومتر اما اگر گرگ دنبالمان كند 30 كیلومتر مى‏دویم یعنى یك توان‏ها و استعدادهایى در انسان است كه در شرایط حساس شكوفا مى‏شود. (نشانه تحصیل و عشق اینست الان مثلاً مى‏گوئیم تابستان تعطیل داریم مطالعه مى‏كنیم یك سرى چیزى جزئى مى‏آید مطالعه را كنار مى‏گذاریم خوب اینها مهم است. (صلواتى بفرستید). زمانى بود كه ترور مِرور زیاد بود نظام احساس كرد كه ممكن است من را هم ترور كنند دیگر حالا ما كه كسى نیستیم خدا رحمت كند مطهرى و بهشتى و… آنها به درد مى‏خوردند حالا، براى ما هم محافظ گذاشتند گفتم این محافظ را امتحان كنم دو سه تا تخمه گذاشتم توى جیب‏ام توى ماشین تخمه‏ها را دادم به ایشان ترور هم جدى بود حتى توى خیابان هم مى‏زدند یك مرتبه دیدم ایشان اسلحه را گذاشت و شروع كرد به تخمه شكستن من زنگ زدم به حفاظت و گفتم آقا این من را به تخمه كدو فروخت خواهش مى‏كنم این را عوضش كنید. اگر یك كسى واقعاً جدى مى‏خواهد درس بخواند وللّه امروز هوا گرم است فردا هوا سرد است امروز باران مى‏آید فردا برف مى‏آید فردا زمستان است من هم پیشنهادم به اینست هم به دانشگاه ما دلیلى نداریم تابستان تعطیل كنیم ما تابستان ساعت را عوض مى‏كنیم مثلاً حالا مطالعه ما 3 بعد از نصف شب درس بخوانیم تا 8 صبح هوا كه داغ شد برویم خانه برویم زیر پنكه، كولر مگر ماه رمضان كه مى‏خواهیم روزه بگیریم سحرخیزى نمى‏كنیم یك خورده ساعت‏ها را جابجا كنیم چرا روى میخ بنشینیم بگوئیم آخر آن طرف بنشین. ظهر كه مى‏خواهیم درس بخوانیم هوا گرم است پس حالا كه هوا گرم است دانشگاه تعطیل است پس حوزه تعطیل است اصلاً نمى‏شود جابجا بشویم طلبه‏هاى خوزستان نمى‏توانند بروند تویسركان دانشجوهاى بندرعباس نمى‏توانند بروند ملایر یعنى مطالعه؟)

ترك پیامبر در حال خطبه نماز جمعه

 اگر آدم عاشق باشد خیلى كارها را مى‏شود برنامه ریزى كرد. نشانه عبادت، پیغمبر اسلام سخنرانى مى‏كرد نماز جمعه بود مثل امروز كه مثلاً جنسى را مى‏آورند با یك طبلى یك طبلى زدند كه مثلاً جنس ارزان آورده‏اند قرآن مى‏گوید همه بلند شدند و رفتند پیغمبر (ص) همین طور ماند 12 نفر نشستند همه رفتند مثلاً شانه تخم مرغ آمده آیه نازل شد "و اذا رعوا" یعنى وقتى روئیت كردند دیدند "و اذا رعوا تجارة او لهواً" یك تجارتى را كه دیدند جنس تجارت ارزان است یا لهوى دیدند "انفضوا….." همه مى‏دوند. تو را ترك مى‏كنند براى اینكه (قائما) قائم یعنى ایستاده همین طورى كه ایستاده‏اى "قل" به آنها بگو بابا از وسط خطبه نماز جمعه پا نشود برو خطبه نماز جمعه 2 خطبه دارد بجاى 2 ركعت است نماز ظهر 4 ركعت است نماز ظهر 4 ركعت بجاى 2 ركعت 2 خطبه است.
 البته این همه معنا دارد اینكه مى‏گوید 2 تا خطبه بجاى 2 ركعت معنایش اینست كه خطبه‏ها هم خیلى طول نكشد من خطبه‏هاى پیغمبر و امیرالمؤمنین (علیه السلام) آنجایى كه دیدم مختصر بوده خطبه باید خیلى مختصر باشد خطبه‏هاى نماز جمعه ایران طول مى‏كشد و اگر خطبه‏ها مختصر باشد شركت كننده‏ها بیشتر مى‏آیند البته حالا یك چیز هم هست زمان پیغمبر (ص) این قدر حوادث نبوده الان گاهى وقتها در یك هفته چندین مناسبت است كه هر مناسبتى را 2 دقیقه خواسته باشى بگویى… به یك آقایى گفتند بالاى منبر سخنرانى كن نیم ساعت بیشتر طول نكشد گفت چى بگویم گفتند راجع به على (علیه السلام) گفت اُه!! رفت بالاى منبر گفت على بن ابى طالب علمى داشت (سوت) تقوا (سوت) زهد (سوت) شجاعت (سوت) هى سوت كشید آمد پائین گفتند این چه سخنرانى بود؟ گفت آخر شما گفتید نیم ساعت موضوع هم على (علیه السلام) بیش از یك سوت نمى‏شد.
 حالا گاهى هم این قدر حوادث و شرائط هست كه اگر خواسته باشى هر كدام 5 دقیقه هم بگویى كمتر از نیم ساعت هم نمى‏شود ولى خوب…

نشانه‏هاى دوست خوب

 نشانه اینكه ایشان عاشق نماز است… تا حالا سه تا آیه تفسیر كرده‏ایم. نشانه دوست خوب مى‏خواهیم با یك كسى رفیق شویم نمى‏دانیم واقعاً دوست خوب هست یا نه گاهى وقتها مثلاً عوض مى‏شود تغییر پیدا مى‏كند نشانه دوست خوب سه چیز است یكى اینكه رابطه این دوست با خدا چه جور است اگر با دوست واقعى بالاخره ما دوست‏ها ظرف بستنى هستیم یك بار مصرف 10 سال مصرف 5 سال مصرف 20 سال سال مصرف آن كسى كه از اول با این بوده به قول دعاى جوشن كبیر (یا نعم الرفیق) رفیق واقعى ما اوست آن واقتى كه بابا و ننه یادمان نبود یك اسپرم و تك سلولى بودیم خدا "فى قرار مكین" اصلاً "لم یكن شیئا" هیچى بودیم بعد مى‏گوید چیزى كه شدى "لم یكن شیئا مذكورا" یعنى چیز قابل ذكرى نبودى بعد مى‏گویید "من منّى یُمنى" از منى و نطفه بودى آب اندك بعد مى‏گوید "فى ظلمات ثلاث" توى رحم مادر توى سه تا تاریكى بودى بعد مى
 آن خدایى كه این همه به من چیز داده این آقا چقدر راجع به آن خدا تسلیم است آن وقت حالا تو كه چیزى به او نداده‏اى فوقتش مى‏خواهى یك كارت برایش بفرستى اگر هم داماد شده تبریك یا دسته گُل یا بستنى پاركى و سینمایى و… آن كه این همه چیز به او داده تشكر نمى‏كند آن وقت حالا شما به چه امیدى مى‏خواهى با او رفیق شوى.
 دوم ببینید رابطه‏اش با پدر و مادرش چه جور است این پدر و مادرى كه این همه زجر كشیده براى ایشان این چقدر به خدمات پدر و مادر قدردانى مى‏كند تا شما خدمات كنى و خدمات شما را قدردانى كند.
 سوم اینكه با رفیق‏هاى قبلى‏اش چقدر وفادار بوده اگر به رفیق قبلى‏اش جفا كرده ممكن است به شما هم جفا كند پس ببینید اگر به خدا جفا كرد ممكن است به شما هم جفا كند اگر به والدینش جفا كرده به شما هم جفا خواهد كرد اگر به رفیق‏هاى قبلى‏اش… اگر جوانى 4 تا دختر گرفته طلاق داده شما خواهرتان را به او مى‏دهید؟ برو بابا این ده نفر دیگر را هم گرفت و طلاق داد یعنى اگر جوانى سه تا دختر بگیرد و طلاق بدهد قطعاً شما خواهر سرطانى هم داشته باشید به او نمى‏دهید.
 كسى كه سه سال رفوزه شده رابطه‏اش با خدا بد است رابطه‏اش با والدین تار است رابطه‏اش با رفیق‏هاى قبلى‏اش جفا است به چه دلیل من با او رفیق شوم این هم حدیث.

تفاوت رشوه با هدیه

 نشانه رشوه و هدیه، اخیراً اسمش را مى‏گذارند رشوه ببخشید، اسم رشوه را مى‏گذارند هدیه یكى مى‏گفت حق التسریع گفتم یعنى چه؟ گفت به او پول مى‏دهم كه كار من را سرعت بدهد گفتم اگر حالا اسمش را گذاشتى حق التسریع اشكال برطرف مى‏شود؟ مثل جوان‏هایى كه مى‏گوئیم آقا حلقه طلا براى مرد حرام است مى‏گوید آقا این نامزدى است خوب اگر اسمش را گذاشتیم نامزدى این حلال مى‏شود.
 یك كسى روى منقل جگر بو مى‏داد گربه‏ها دور منقل جمع شدند یك مرتبه گفت بلاله بلاله این فكر كرد مثلاً اگر به جگر بگوید بلال دیگر گربه‏ها مى‏روند بابا طلا حرام است حالا نامزادیه نامزدى… بابا رشوه رشوه است حالا اسمش را مى‏گذارى هدیه اسمش را مى‏گذارى چشم روشنى.
(یك كسى مى‏گفت وام مى‏خواستم از رئیس بانك فكر كردم چه جور… رفتم اداره ثبت شماره سال تولد رئیس بانك را گرفتم روزش یك دسته گل گرفتم و گفتم آقا این بمناسبت تولد شما گفت راست مى‏گویى امروز تولد من است؟ هیچى، به من وام داد اینها رشوه واقعى است ولى…)

نشانه الهامات الهى و القاءات شیطانى‏

 نشانه الهامات الهى و القائات شیطانى: یك چیزى به قلب شما خطور مى‏كند نمى‏دانى این خدایى است یا شیطانى چون توى قرآن دو تا الهام داریم آیه‏اش اینست "ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم" شیطان‏ها وحى مى‏كنند به طرفدارهایشان یك الهام الهى هم داریم "و اوحى الىام موسى" خداوند به دل مادر موسى (علیه السلام) انداخت كه این بچه را شیرش بده توى جعببه بینداز توى آب اگر چیزى به شما القاء شد خدایى است یا شیطانى در تفسیر المیزان علامه طباطبایى، دو تا "اوحى‏" داریم "اوحى‏ الىام موسى‏" "ان الشیاطین لیوحون" یعنى هم شیطان‏ها وحى مى‏كن ند هم خدا، این چیزى كه به ذهن من آمد خدایى است یا شیطانى الهام الهى است یا القاء شیطانى اگر بعد از آن كه به تو وحى شد باز شدى این خدایى است اگر قفل شدى شیطانى است مثلاً فرض كنید یك فقیرى، یك كسى وام مى‏خواهد بهش نده اینكه مى‏گویى بهش نده خدایى است یا شیطانى مى‏گوید ارث بهش نده پیرى دارى كورى دارى حالا نمى‏خواهد مالت را وقف كنى نمى‏خواهد حالا بروى مكه بروى… بعد مى‏روى مكه نمى‏خواهد خمس بدهى چراغى كه به خانه رواست به مسجد حرام است اگر هى قُفلت كرد كه هى نده قرض نده مكه نرو نبخشش، خانه‏ات را بهش نده یك وقت مى‏بینى پا نمى‏شود اگر هى قُفلت كرد این شیطانى است.
 اگر گفت كار این را راه بینداز خدا هم كار تو را راه مى‏اندازد این فعلاً پول خُرد مى‏خواهد آخر بعضى‏ها هستند مى‏گویى پول خُرد دارى مى‏گوید نه دارد ها! مى‏گوئیم بهش بده مى‏گوید اگر بهش بدهم ممكن است یك ساعت دیگر خودم خواسته باشم بابا این الان گیر است تو ممكن است یك ساعت دیگر گیر باشى تو گیر این را حل كن بعد بگو خدایا من گیر این را یك ساعت پیش حل كردم تو هم گیر من را وا كن یك فرجى مى‏شود اگر بعد از القاء باز شدى الهى است اگر بعد از القاء قفل شدى شیطانى است. برو بزنش، آبرویش را مى‏ریزم، دو تا را چهار تا مى‏كنم اگر هى جوش آمدى… اما اگر باز شدى اى بابا!
 یك عالم با كرامتى، خیلى بزرگ بود بعضى از… آیت اللّه حق شناس در جهرم ساكن بود پیرمرد خیلى از علماى وارسته خوب چند تا جوان از دست این عصبانى شدند گفتند برویم حالش را بگیریم گفتند چه جورى آخر پیرمرد محترم است گفتند مى‏رویم گوئیم به درد نمى‏خورى این شكسته مى‏شود رفتند آقا ببخشید ناراحت نمى‏شوید یك چیزى به شما بگوئیم گفت نه شما پسر من هستید بگو آقا جان چى مى‏خواستى بگویى گفتند اصلاً به درد امروز نمى‏خورى تو آخوند 100 سال پیش هستى گفت به جدم به درد 100 سال پیش هم نمى‏خورم بیا تو چاى بخور!! دیگر خلع ید شده بود یعنى اگر یك كسى به تو فحش داد حالا وِل كن مقوا نیستیم كه خانم به من جسارت كرده برو بابا ول كن بابا به من توهین… بابا بگذر اگر باز شدى ببخش، بگذر، چیزى نیست این الهام الهى است.
 حالا اگر یكى زد سمت راست من مى‏زنم راست، چپ، جنوب، شمال اگر بعد از القاء قفل شدیم شیطانى است اگر بعد از القاء باز شدیم الهى است. (2 تا خودنویس دارى یكى بده به این بابا الان مى‏خواهد عروسى كند تالار ندارد تو خانه‏ات بزرگ است بگو بیا خانه ما عروسى كن دیگر پول تالار… آقا یك وقت میهمان‏ها با كفش مى‏آیند روى قالى، حالا با كفش بیایند روى قالى تكانش مى‏دهى تمام مى‏شود مى‏رود آقا یك وقت لامپ مى‏شكند ظرف‏ها… حالا 2 تا بشقاب بشكند، دل مردم بهتر از شكستنى است این بشقاب مى‏شكند آن دلش مى‏شكند تو دل آن را بدست بیاور ولو به قیمت اینكه چهار تا بشقاب بشكند اگر بریز و بپاش و سخاوتت بیشتر شد این الهى است اگر قفل شدى چشمش كور من زحمت كشیده‏ام تو درس خوانده‏اى یادش بده نه حالا تقلب سر امتحان قبل از امتحان كمكش كن. بابا حال آشپز مریض است آقا جان بیاور ما خودمان مى‏پزیم من بپزم تو بخورى حالا كه دستت واكسى شد كفش‏هاى این را واكس بزن مگر نوكرشم! آن وقت مى‏دانى اگر كفش آن را واكس زدى دل او را واكس زده‏اى او قلبش نسبت به تو شفاف مى‏شود. تو كفش این را نورانى مى‏كنى خداوند دل و مغز او را نسبت به تو نورانى مى‏كند چرا معامله نمى‏كنید چرا بسته شده‏اید) چرا مى‏گوئید خودم خودم اصلاً اینكه مى‏گویند ازدواج خوب است یكى از خوبى‏هاى ازدواج… خوب جوان‏ها مى‏گویند ازدواج خوب است فقط براس شهوت ما اسلام 10، 15 خوبى دارد یكى‏اش اینست كه آدمى كه ازدواج مى‏كند خود مش قف… باز مى‏شود آدمى كه زن نارد مى‏گوید خودم، خودم، شلوارم، كیفم، زلفم اما وقتى ازدواج كرد مى‏گوید خودم، زنم، مادر زنم، پدر زنم، بچه‏ام یعنى یك خورده این خودم باز مى‏شود هر چیزى كه انسان را باز كند ارزش است هر چیزى كه انسان را قفل كند ضد ارزش است.
والسلام علیكم و رحمة اللّه
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2411
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست