responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 215

1- نبوت و امامت، تابع علم، نه سن
2- نامه اخلاقی امام رضا(ع) به امام جواد
3- مراسم اربعین و چهلم، ویژه امام حسین(ع)


4- وظیفه والدین در مراقبت از فرزندان
5- اولویت خویشاوندان نیازمند بر دیگران
6- ایستادگی امام جواد(ع) در برابر مامون
7- خطر واقفیه در طول تاریخ

موضوع: امام جواد علیه السلام مظهر علم الهی
تاريخ پخش: 11/06/95

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

عزیزان پای تلویزیون شبی که بحث را می‌بینند، مصادف است با شهادت امام جواد(علیه‌السلام) امام نهم، و من یک بیست و پنج دقیقه‌ای، بیست و هشت دقیقه، بحث این جلسه را برای امام جواد(علیه‌السلام) می‌خواهم صحبت کنم. بعضی از امامان ما در کودکی امام شدند. یکی از آن‌ها امام جواد(علیه‌السلام) بود، یکی هم امام زمان(علیه‌السلام) است و سؤال این است که آیا بچه می‌تواند امام بشود، یا نه؟ جوابش را راجع به امام زمان(علیه السلام) چند بار تا به الان گفته‌ام. ولی هر لحظه همه‌ی مردم که پای تلویزیون نیستند. و لذا چیزی را که همه‌ی مردم ایران خواسته باشند که متوجه شوند، باید همه‌ی شبکه‌ها مدتی مرتب بگویند، تا همه متوجه بشوند. ولی من این را گفته‌ام، تکرار می‌کنم. فلش کامپیوتر شما دارید؟ یک فلش کامپیوتر به من بدهید. این فلش کامپیوتر جواب امامت امام زمان(علیه‌السلام) است. ببینید این فلش کامپیوتر این قسمت سرخش حساب نیست. آن طرف مشکی‌اش. یک سانت در یک سانت است. حالا بچه که… بچه‌ی سه ساله وجود کاملی است. این یک سانت در یک سانت است. دوم اینکه فلز است. عقل و شعور هم که ندارد. همین فلش کامپیوتر وصل به یک کامپیوتر که شد، در فاصله‌ی چند لحظه صدهزار صفحه‌ی کاغذ از اون فلز به این فلز منتقل می‌شود. این را چه کسی ساخته است؟ انسان! یعنی بشر چیزی ساخت که در چند لحظه صدهزار صفحه از آن فلز به این فلز، از آن جماد، به این جماد منتقل می‌شود. وقتی انسان می‌تواند یک چنین کاری بکند، خدای انسان نمی‌تواند علم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را به یک بچه‌ی سه ساله منتقل کند؟ انسان علم را از فلز به فلز منتقل می‌کند. خدا نمی‌تواند علم را از انسان به انسان منتقل کند؟ این را من برای امام زمان(علیه‌السلام) گفته‌ام. برای امام جواد(علیه‌السلام) هم همینطور است.

1- نبوت و امامت، تابع علم، نه سن

شخصی خدمت امام رضا(علیه‌السلام) رسید و گفت: اگر برای شما اتفاقی بیفتد، چه کسی امامت می‌کند. امام فرمود و اشاره کرد که ایشان! آن موقع امام سه ساله بود. فرمود: این؟ در این سن؟ امام رضا(علیه‌السلام) فرمود: اشکالی دارد؟ حضرت عیسی(علیه‌السلام) در گهواره پیغمبر بود. این یک مورد! مسأله‌ی دوم، اینکه امام رضا(علیه‌السلام) که شهید شد، عده‌ای از شیعیان گریه می‌کردند و یک نفر بلند شد و گفت: گریه نکنید. الان باید مسایل دینی‌مان را از چه کسی بپرسیم تا این بچه بزرگ بشود؟ تا بچه بزرگ بشود، ما باید یک امامی پیدا بکنیم. اباصلت، ‌بلند شد و گلوی طرف را گرفت و تند به سرش می‌زد و می‌گفت: تو منافق هستی، تو ایمان نداری، تو در دلت مشرک هستی! چه اشکالی دارد که بچه امام بشود؟ اگر خدا بخواهد یک روزه یک بچه به منزله‌ی یک پیرمرد عالم می‌شود. چطور یک عالم ممکن است مرض فراموشی پیدا کند و همه‌ی محفوظاتش را فراموش کند؟ پنجاه سال درس می‌خواند در یک آن همه چیز از ذهنش بپرد. آقا چرا راه دور برویم؟ خود شما نشده است که تا به حال یک چیزی از یادت برود؟ ما داشته‌ایم یک چیزی را که سر زبان بوده است، آدم گاهی این‌هایی که چند تا بچه دارند، اسم بچه‌هایشان را فراموش می‌کنند. امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) فرمود یک بار خدا حافظه را از من گرفت، یادم رفت که اسم من روح الله است. هر چقدر فکر کردم که اسم تو چیست؟‌ اسمم چیست؟ پدر من معلم قرآن در کاشان بود. پدربزرگ من هم معلم قرآن در کاشان بود. به همین دلیل هم فامیل ما قرائتی شد، پدرم می‌گفت: در نماز بعد از ایاک نعبد و ایاک نستعین یادم رفت که اهدنا الصراط المستقیم است. هر چه فکر کردم که چیست؟ بسم الله الرحمان الرحیم، الحمد لله رب العالمین… مالک یوم الدین را می‌گفتم، بقیه‌اش را یادم می‌رفت. بنابراین همینطور که خدا می‌تواند علم را بگیرد، می‌تواند علم را بدهد. دیگر خداست. محبت هم همینطور است. گاهی خدا محبت می‌دهد، گاهی نمی‌دهد. خوب این هم یک حدیث!

2- نامه اخلاقی امام رضا علیه السلام به امام جواد علیه السلام

یک نامه‌ای امام رضا(علیه‌السلام) به پسرش امام جواد(علیه‌السلام) نوشت. این نامه را من برایتان بخوانم.
امام رضا(علیه‌السلام) به امام جواد(علیه‌السلام) نوشت: «یا ابا جعفر بلغنی ان الموالی اذا رکبت اخرجوک من الباب الصغیر» شنیده‌ام که تو را به عنوان تشریفات، به عنوان شخصیت، از یک در خصوصی می‌برند، از در کوچک و از در پشت می‌برند که مردم تو را نبینند. بعضی جاها الان هم هستند. حالا بعضی جاها حفاظتی است طوری نیست. بعضی جاها تشریفات است. شنیده‌ام برای تو تشریفات و دنگ و فنگ درست کرده‌اند، نمی‌گذارند که وقتی تو در مسجد می‌روی، مثلاً در مردم بروی. از آن درب پشتی تو را می‌برند، حصار شده است. «و انما ذلک من بخل بهم» این‌هایی که دور و ور تو هستند، ما در کاشان می‌گوییم، بادمجان دور قاب چین! پس شما هم می‌گویید. یعنی این‌هایی که متملق هستند. این بخلشان است. این‌ها می‌خواهند خیر تو به کسی نرسد. از این به بعد به تو بگویم. وقتی می‌خواهی وارد شوی، از در بزرگ برو! پول هم در جیبت باشد، به فامیل‌ها بده، به غیر فامیل‌ها هم بده، منتهی به عموها دو برابر عمه‌ها بده،‌ هر کس می‌آید ردش نکن. بیش‌تر هم خواستی بدهی، اختیارش با خود توست. خوب از این نامه چه می‌فهمیم؟امام‌ رضا(علیه‌السلام) به امام جواد(علیه‌السلام) می‌گوید: شنیده‌ام تو را از در ویژه می‌برند، برای اینکه تو مردم را نبینی، فقرا تو را نبینند، از تو کمک نخواهند، تو هم کمک نکنی. این‌ها بخل است. از یک دری برو، که ببینی و به ایشان هم بده. اصلاً داریم که میوه‌دارها میوه‌هایشان را روز درو کنند که فقرا ببیند و بیایند یک چیزی بگیرند. این‌هایی که یواشکی… داریم که وقتی مریض شدید اعلام کنید که به عیادتتان بیایند. وقتی مسافرت می‌روی، به هم بگو. بعضی مسافرها طوری برنامه‌ریزی می‌کنند که نصفه شب بیایند و صبح هم در مغازه بروند. که یعنی نشستن و این‌ها نباشد. نه آن رقم که آدم جیم شود و غذا به کسی ندهد. ما افراط و تفریط هستیم. یک بار هم از این طرف افراط می‌شود. یک کسی که مرد تا چهل روز می‌روند و خانه‌اش می‌خورند. هی می‌گویند: خدا رحمتش کند! یعنی هر کس که کس و کارش می‌میرد، دو تا داغ می‌بیند، یکی داغ مرده‌اش را می‌بیند، یک داغ اینکه تا چهل روز مردم می‌آیند و می‌خورند. گرچه می‌گوید: خوش آمدی، خدا پدرت را بیامرزد، اگر در دلش ناراضی باشد، از این بریز و بپاش‌ها، لقمه‌هایی که می‌خورید، حرام است. اگر حمامی به زبان بگوید راضی هستم، اما در دلش نق بزند، غسل شما گیر دارد. باید قلباً راضی باشد. بسیار مراسم بدی است در بعضی از مناطق ایران! خدا می‌داند که چقدر به من نامه نوشته‌اند. بابا یک نفر مرد، ما قرض می‌کنیم. مردم ول نمی‌کنند. شام، ناهار، صبحانه!!! اصلاً حدیث داریم کسی که مرد، نگذارید که غذا بگذارد. غذای پخته برایش ببرید. ما می‌آییم در خانه‌اش غذا می‌خوریم و می‌رویم. این کار باید وربیافتد، تسلیت سرجایش، اما شام و ناهارها باید حذف بشود. حالا یک وعده طوری نیست. تا اربعین! اصلاً به غیر از امام حسین(علیه‌السلام) ما اربعین نداریم. این اربعین از کجا پیدا شده است که چهله‌اش را بگیریم؟

3- مراسم اربعین و چهلم، ویژه امام حسین علیه السلام

ما در اسلام اربعین نداریم، فقط امام حسین(علیه‌السلام) اربعین دارد. پیغمبر اربعین ندارد. امیرالمؤمنین، حضرت زهرا(سلام الله علیهما) این‌ها مهم‌تر از امام حسین(علیه‌السلام) هستند، اربعین ندارند. حساب امام حسین(علیه‌السلام) یک حساب ویژه است. مثل اینکه خود امام حسین(علیه‌السلام) هم کارش ویژه بود. برای امام حسین(علیه‌السلام) حساب جداست، غیر از امام حسین(علیه‌السلام) هیچ یک از انبیاء و امامان ما اربعین نداشتند. و ما اربعین را خودمان خلق کردیم. بله هر کس می‌خواهد بیاید، بیاید. حالا جالب این است که نمی‌گویند: آقا این رفیقمان مرده است، تا چهل روز نماز قضا برایش بخوانیم. می‌گویند تا چهل روز برویم و بخوریم. خوب اگر خیلی طرف را دوست دارید و خدا رحمتش کند… یکی از کارهای بدی که من در فاتحه‌ها دیدم، این است که یک کسی می‌آید، می نشیند، آقا بالای منبر است، یک مرتبه، فاتحه!!! بابا آقا منبر است. آخر این فاتحه گناه دارد. منبر طرف را برهم می‌زنی. من دارم سخنرانی می‌کنم، شما بیایی و در مقابل من چنین کنی… خوب این حرام است، چون منبر من را بر هم می‌زنی. فاتحه بلند گفتن! یا مثلاً آقا بالای منبر است، یک کسی می‌آید می‌گوید: سلام علیکم! این سلام مستحب نیست. یواشکی به بغل دستی‌ات بگو: سلام علیکم! سلام می‌کنی که حواس همه‌ی مردم را پرت کنی، این سلام مستحب نیست. بعضی صلوات‌ها و آمین‌ها ممکن است حرام باشد. دعا می‌کند بالای منبر، می‌گوید: آمین! این می‌گوید: آمــیــن!!! مریضی؟ خوب مثل بقیه آمین بگو. اصلاً صلوات فرستادنش، آمین گفتنش، بلندشدنش، فاتحه‌اش، ما باید صافکاری برویم. دینمان خیلی کج و کوله شده است. باید صافکاری بدهیم، درست طبق قرآن و حدیث متر کنیم. این اسلام هست، این اسلام نیست. یادم نیست که چند بار تا به الان گفته‌ام، ولی مکرر گفته‌ام، تمام محراب‌هایی که در مسجدها می‌سازند، حالا نگوییم: مسجد گوهرشاد، مسجد اعظم، مسجد جمکران، من کاری ندارم. من حجت المسلمین نیستم، حجت الاسلام هستم. حجت الاسلام یعنی هر چه اسلام گفته است بگو! حجت المسلمین، یعنی ببین مسلمان‌ها چطور هستند، ماست مالی کن. من حجت الاسلام هستم. حجت المسلمین نیستم. اسلام می‌فرماید: جلوی نمازگزار هیچ گلی نباید باشد. حتی پیغمبر آمد نماز بخواند، پرده گل داشت، فرمود: فاطمه جان پرده را بردار، حواسم پرت می‌شود. گل به پارچه حواس پیغمبر را پرت می‌کند، شما با کاشی‌کاری جلوی آیت الله، محراب درست می‌کنی با کاشی و سرامیک، گل درست می‌کنی. تمام محراب‌هایی که گل و بلبل دارد، ممنوع است. آن چیزی که اسلام گفته است، محراب نباید هیچ چیزی جلویش باشد.
از در خصوصی اگر طرف جانش در خطر است، حفاظت می‌خواهد، اما چون آقا مدیر کل است، وزیر است، معاون وزیر است، یک خط ویژه برایش برویم، چه کسی گفته است؟

4- وظیفه والدین در مراقبت از فرزندان

از این مسأله معلوم می‌شود که… نکاتی استفاده می‌شود. اول اینکه پدر از راه دور هم باید مواظب فرزندش باشد. پسرتان را فرستادید، آمریکا، آلمان، ‌کانادا، فرانسه، دلتان خوش است. هر جا می‌نشینید، می‌گویید: من آقازاده‌ام ان شاء الله دو سال دیگر فارغ التحصیل از لندن می‌شود. خوب خبر داری که پسرت چه بود و چه شد؟ امام رضا(علیه‌السلام) از ورود و خروج بچه‌اش، نظارت دارد. مواظب است. البته بعضی بچه‌ها هم زرنگ هستند. یک بچه بود، می‌گفت: وقتی من می‌خواستم خارج بروم، به پدرم می‌گویم: پدرجان یک مفاتیح هم به من بده، این پدر هم می‌گوید: لابد آنجا می‌خواهد دعای کمیل بخواند. روی همین حساب می‌گفت: با همین مفاتیح سر پدرم را شیره می‌مالم، دلارهایش را می‌گیرم و آنجا هر کاری که می‌خواهم می‌کنم. بچه‌ی دیگری می‌گفت: پسرم سیدی دستش بود، افتاد من برداشتم دیدم عکس مداح رویش است، گفتم: پس عجب! پسرم این را می‌برد بالا و سینه می‌زند، عزاداری می‌کند. رفتم گذاشتم در کامپیوتر دیدم اوه اوه چه عکس‌هایی می‌بیند. منتهی برای اینکه پدرش را خام کند، عکس مداح روی سی دی می‌چسباند، حالا خیلی‌ها عرض کنم به حضور شما که کلاهبرداری می‌کنند.
پدر باید از راه دور هم مراقب بچه‌اش باشد. گاهی دوستان برنامه می‌ریزند که شخصیت‌ها را از مردم جدا کنند، یعنی مواظب بادمجان دورقاب‌چین‌ها باشید. اقرب‌ها مقدم هستند. امام رضا(علیه‌السلام) در نامه‌اش نوشت که فامیل‌های فقیر اولویت دارند.

5- اولویت خویشاوندان نیازمند بر دیگران

«لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (من‌لايحضره‌الفقيه، ج2، ص68) حدیث است، اگر فامیلت فقیر است، پول جای دیگر خرج کنی، پولت ارزشی ندارد. به عموها بیش‌تر از عمه‌ها بده. معمولاً خرج مرد بیش‌ از زن است. ارث هم که برای مرد دو برابر است، به همین خاطر است. مثلاً فرض کنید که ما سی تومان پول داریم. بیست تومانش را به پسرها می‌دهیم. بیست تومان پسران! ده تومان دختران! دخترها ممکن است بگویند: چرا اسلام به ما نصفه داده است. می‌گوییم: دخترخانم تو ده تومان داری، ولی هیچ خرجی نداری، این ده تومان را برو اینجا پس انداز کن، این پس انداز! از اینجا پاک شد. تو دختر برو با این پسر ازدواج کن، دخترها! دختر از اینجا پاک شد، برو با آن پسر ازدواج کن، بیست تومان وارد زندگی هر دو می‌شود. تو دختر خانم ده تومان از این بیست تومان هوش می‌کشی، ده تومان هم یواشکی داری. گرفتید؟ یک بار دیگر! آن کسی که ده تومان دارد، هیچ خرجی به دوشش نیست. ده تومان را می‌تواند پس انداز کند، برود و شریک پسر بشود، از آن بیست تومان استفاده کند. بنابراین ده تومان از این بیست تومان بر می‌دارد، آن ده تومانش را هم پس‌انداز می‌کند. حق دخترها دو برابر است. اسمتان نصفه است، خرجتان دوبله است.
یا مثلاً می‌گویند که: چرا دخترها نه ساله باید نماز بخوانند؟ دخترخانم‌ها از دوازده سالگی تا پنجاه و دوسالگی، چقدر می‌شود؟ چهل سال! از دوازده سالگی شروع می‌شود، تا تقریباً پنجاه و دو سالگی، در این چهل ساله، یک دهمش را… بخشید، یک چهارم چهل سال را نمی‌توانند نماز بخوانند. یعنی در هر ماه، یک چهارم ماه از نماز ممنوع هستند. چهل سال، یک چهارمش شد ده سال! دختر خانم‌ها ده سال از نماز ممنوع هستند. نباید نماز بخوانند. دختر می‌گوید: چرا من ممنوع هستم؟ می‌گوید: غصه نخور! شش سال زودتر از پسر شروع کن، تا زنده هستید، این برای ایران نیست. در کل کره‌ی زمین، عمر زن‌ها چهار سال بیش‌تر است. آدم قبرستان که می‌رود، زن‌ها سر قبر مردشان نشسته‌اند. شش سال زودتر از پسرها نماز را شروع می‌کنند، چهار سال هم عمر زن‌ها بیش‌تر است. شش سال و چهار سال ده سال، جبران آن ده سالی که نخوانده‌اند. یعنی آدم قبرستان که می‌رود، زن‌ها سر قبر شوهرهایشان نشسته‌اند. این پیداست زن‌ها زنده هستند. و الان صد تا زن بیوه بخواهی هست، ولی چهار تا مرد بیوه پیدا نمی‌شود. اصولاً عمر زن‌ها بیش‌تر است. خوب! برویم سراغ علم! برویم؟ صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
امام جواد(علیه‌السلام) که در شب شهادتش این بحث را گوش می‌دهید، شب شهادت امام جواد(علیه‌السلام) شخصی می‌گوید: در سفر حج خدمت امام جواد(علیه‌السلام) رسیدم و از تنهایی شکایت کردم که من مجرد هستم و ازدواج نکرده‌ام و بچه ندارم و امام فرمود که تا چند روز دیگر در همین منطقه حرم، هم داماد می‌شوی و هم خدا یک پسری به تو می دهد، که از طریق آن پسر، تنها بودنت تمام می‌شود.

6- ایستادگی امام جواد علیه السلام در برابر مامون

یک روز مأمون الرشید که خلیفه‌ی به ناحق بود، آمد برود، تا بچه‌ها دیدند که خلیفه می‌آید، همه فرار کردند، امام جواد(علیه‌السلام) بچه بود، ایستاد. مأمون رسید و گفت که همه فرار کردند تو چرا ایستاده‌ای؟ گفت: نه کوچه تنگ است که کنار بروم تا تو رد شوی، نه من گناهی کرده‌ام که فرار کنم. جاده بزرگ است، برو! گفت: تو پسر چه کسی هستی؟ باید پسر امام رضا(علیه‌السلام) باشی! امام رضا(علیه‌السلام) بچه‌هایش را اینطور باجرأت و با شهامت تربیت می‌کرد. در مقابل خلیفه وقتی هم فرار می‌کنند، می‌گوید: چرا من باید فرار کنم؟ جاده وسیع است، بیا برو! مأمون یک روز یک شکاری داشت، از این بازهای شکاری! این باز در دریا رفت و یک ماهی در دریا بود، و باز ماهی را گرفت و به مأمون داد. مأمون داشت می‌رفت، این باز در دستش بود، رسید و گفت من این امام جواد(علیه‌السلام) را که رفتنه که گفت: بیا و برو تو کسی نیستی، جاده وسیع است، این را امتحانش کنم. این باز را قایم کرد. پنهان کرد. رسید و گفت: بگو ببینم در دستانم چیست؟ امام جواد(علیه‌السلام) گفت: افرادی هستند باز شکاری تربیت می‌کنند، برایشان ماهی می‌گیرد، در دستشان پنهان می‌کنند، که نسل پیغمبر را امتحان کنند. حسابی پته‌اش را روی آب ریخت.
یک کسی می‌گفت: یک زره بود و یک چیزهای دیگر! به من دادند که به امام جواد(علیه‌السلام) بدهم. من رفتم آن زره را یادم رفت. همه‌ی چیزهایی که به من داده بودند را به امام جواد(علیه‌السلام) دادم. امام جواد(علیه‌السلام) همه را گرفت و فرمود: یک زره هم بود.
ما روایات زیادی داریم که امامان ما از کار ما آگاه هستند. در قرآن هم یک آیه داریم که می‌فرماید: «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ» خداوند عمل شما را می‌بیند، و پیغمبر عمل شما را می‌بیند، (وَ الْمُؤْمِنُونَ) (توبه /105) مؤمنون هم می‌بینند. خوب مؤمنون اگر من و شما باشیم، که من می‌دانم که شما چه کردید؟ شما می‌دانی که من چه کرده‌ام؟ حدیث داریم که مراد از مؤمنین، ائمه اطهار هستند. یعنی کارهایی که می‌کنیم، امام‌ها می‌دانند. حالا در جلسه‌ی بعد هم یک خاطره خواهم گفت. این‌ها می‌دانند که ما چه کاره هستیم. فرمود زره چطور شد؟ یکی از یاران امام جواد(علیه‌السلام) خدمت امام جواد(علیه‌السلام) رسید و گفت: مادرم گفته است که یک لباسی از امام جواد(علیه‌السلام) بگیر، تبرک من از امام جواد(علیه‌السلام) می‌خواهم داشته باشم. یک حوله‌ای، دستمالی، پیراهنی، یک چیزی از یکی از لباس‌هایی که به بدن شما خورده است، من می‌خواهم تبرک داشته باشم. امام جواد(علیه‌السلام) فرمود که مادر شما نیاز به این لباس ندارد. خود مادرم گفته است که بگیر، امام جواد(علیه‌السلام) می‌گوید که نیاز ندارد؟ می‌گفت: وقتی برگشتم دیدم که بیست روز قبل مادرم از دنیا رفته است. یعنی امامان ما حضور دارند. روایت داریم که هر شب جمعه و هر هفته کارهای ما را خدمت امام زمان(علیه‌السلام) عرضه می‌کنند.

7- خطر واقفیه در طول تاریخ

یک مقداری نامه‌ی زیاد را خدمت امام جواد(علیه‌السلام) آوردند. در این نامه‌ها یک نفر از واقفیه یک نامه داده بود. واقف یعنی متوقف! یعنی وایستا! واقف یعنی ایستاده است. بعضی‌ها تا امام کاظم(علیه‌السلام) را قبول داشتند. امام رضا(ع) را قبول نداشتند. می‌گویند: هفت امامی! واقفیه یعنی… الان در جمهوری اسلامی هم واقفیه داریم. مثلاً امام خمینی را قبول داشتند، آیت الله خامنه‌ای را قبول ندارند. این‌ها واقفیه هستند. شش امامی، هشت امامی! می‌گویند: من نماز را قبول دارم، حجاب را قبول ندارم، خوب این‌ها واقفیه هستند. ریش می‌گذارد، ولی ربا هم می‌گیرد. این‌ها واقفیه هستند. هر کس یک گوشه‌ی دین را قبول کند و یک گوشه‌اش را قبول نکند، این هم به یک معنایی واقفیه است. امام هفتم را قبول داشتند، امام هشتم را قبول نداشتند. حالا چرا قبول نداشتند؟ بعضی از این‌ها نماینده‌ی امام هفتم بودند، پول و خمس و سهم امام می‌گرفتند که به امام بدهند، تا امام از دنیا رفت و شهید شد، دیدند اگر بگویند بعد از امام هفتم امام رضا(علیه‌السلام) است، باید پول‌ها را به امام رضا(علیه‌السلام) بدهند، برای اینکه پول‌ها را به امام رضا(علیه‌السلام) ندهند، گفتند: امام دیگر نیست. تمام شد. این‌ها از بیخ، عرب شدند. امام هشتم را قبول نکردند، برای اینکه گفتند اگر امام هست، باید با هدایت او باشد. گفتند: نیست. نامه‌های زیادی را پیش امام جواد(علیه‌السلام) آوردند، یک نفر از واقفیه یعنی از هفت امامی‌ها یک نامه انداخت. امام جواد(علیه‌السلام) همه را جواب داد، نامه‌ی این را که دید، گفت: این نامه از واقفیه است، من جواب نمی‌دهم.
مأمون الرشید می‌خواست دخترش را به امام جواد(علیه‌السلام) بدهد، دخترش را به امام جواد(علیه‌السلام) بدهد. یحیی ابن اکثم، گفت: این بچه است. گفت: خدا… صبر کن بزرگ شود، یک خورده چیز یاد بگیرد، ضمناً یک چیزی را هم برای شما بگویم. توجه کنید، احدی! احدی! احدی! احدی! احدی! تا حالا زیر این آسمان نگفته است که امامان ما کجا درس خوانده‌اند، ولی تمام رهبران دینی معلوم است که کجا درس خوانده‌اند. ابوحنیفه معلوم است که استادش چه کسی است. مالک معلوم است. شافع امام شافع مشخص است. تمام فقها و تمام علما استادشان معلوم است. تنها کسانی که احدی، چه دوست و چه دشمن نگفته است که استاد این چه کسی است، امامان معصوم هستند. علم این‌ها علم الهی است، یعنی استاد ندیده‌اند. مثل یک کسی که زیبایی‌اش ذاتی است. آرایش نکرده است. بقیه آرایش کرده‌اند. زیبایی این از خودش است. علمشان از طرف خداست. یحیی ابن اکثم، حالا بخل بود، حسادت بود، انحراف بود، خودشیرینی بود، گفت: حالا این داماد بچه است، شما صبر کنید، یک خورده بزرگ شود، یک خورده شناخت پیدا کند. مأمورن الرشیدی که قاتل امام جواد(علیه‌السلام) است، گفت: این‌ها علمشان لدنی است. گفت: حالا امتحان می‌کنیم. یک جلسه‌ای تشکیل داد و یک سؤالی کرد، از امام جواد(علیه‌السلام) که بچه بود از نظر او، گفت: اگر کسی در مکه مثلاً یک شکاری کند، جریمه‌اش چیست؟ امام رضا(علیه‌السلام) این را بیست و دو نخ کرد، اصلاً این قاطی کرد. گفت: شکار کند؟ شکار نر بوده یا ماده بوده است؟ روز بوده است یا شب؟ زن بوده است یا مرد؟‌ دفعه‌ی اول بوده است یا دفعه‌ی دوم؟ مسأله را می‌دانسته یا نمی‌دانسته است؟ انقدر… بیست و دو شاخه امام رضا(علیه‌السلام) گفت که هر شاخه یک جوابی دارد. این اصلاً قاطی کرد. گفت: آقا تسلیم! مأمون گفت: مگر من به تو نگفتم! حالا بعد امام جواد(علیه‌السلام) یک سؤال از یحیی ابن اکثم کرد. حکم نگاه به نامحرم، که یک ساعت حرام، ساعت بعد حلال، ساعت بعد حرام، ساعت بعد حلال، ساعت بعد حرام، ده بار حرام می‌شود، حلال می‌شود. به این دلیل حلاله، به این دلیل حرام است. اگر اینطور باشد، حلال است. اینطور باشد حرام است. این طرف قاطی کرد. آخوندهای درباری نمی‌توانستند تحمل کنند، هر رقم جلسه تشکیل دادند که یا امام رضا(علیه‌السلام) یا امام جواد(علیه‌السلام) یا باقی امامان را هر رقم جلسه تشکیل دادند که یکی از این‌ها در یکی از این سؤالات بمانند، نتوانستند.
دزدی کرده بود. شخصی دزدی کرده بود. قرآن یک آیه دارد که (وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما) (مائده /38) زن سارق، یا مرد سارق را انگشت‌هایش را قطع کنید. البته حالا بعضی از این‌هایی که پای تلویزیون نشسته‌اند، یک وقت نگویند: حقوق بشر چه شد؟ رأفت چه شد؟ مدنیت چه شد؟ این حقوق بشری‌ها هم دکان است که برای خودشان درست کرده‌اند. نه حقوقی است، نه بشر برای این‌ها… این‌ها حقی برای بشر قایل هستند. وگرنه یک سالی که یمن بمباران می‌شود، این حقوق بشری‌ها یک آروق زدند؟ یک آروق بزنند. چه حقوق بشری است؟غزه بمباران می‌شود، حقوق بشری‌ها، یک… به اندازه یک گربه دمی تکان دادند؟ دکان است. حقوق بشر نیست. این‌ها جیره خور طاغوت‌ها هستند. حالا کسی ممکن است که بگوید این آیه یک خورده تند است. دزد را باید چهار انگشتش را قطع کنند. این بیست و شش شرط دارد. اگر هر کس یک قلم دزدی کرد، دستش را بریدیم که نصف مردم با کم و زیادش بی‌دست می‌شوند. کدام یک از شما در بچگی چیزی کش نرفته‌اید؟ بالاخره آدم یک چیزی کش می‌رود، در بچگی نفهمید، من خودم بچه بودم، می‌رفتم دهات‌های کاشان میوه می‌خوردم و فرار می‌کردم. خیلی میوه دزدی خوردم. علتش هم این بود که می‌گفتم: پانزده سالم نشده است. به تکلیف نرسیدم. خوردم و فرار کردیم، پانزده سالگی طلبه شدیم، دیدیم که نوشته است که کسانی که مال مردم را خورده‌اند، باید صاحبش را راضی کنند، گرچه در کودکی باشد. ای خاک بر سرم! روم نمی‌شود، صدایت را عوض کن! تلفن کن، صدایت را عوض کن، بگو آقا! شما یک پنج هزار تومان از من می‌خواهی، ما یک غلطی کرده‌ایم و حالا برداشته‌ایم. نپرس هم که من چه کسی هستم. و چقدر بوده است. شما یک حسابی بده من کم کم برای شما بریزم. مال مردم را باید داد، ولی لازم نیست که خودت بگویی: اینجانب محسن قرائتی دزد هستم. لازم نیست که خودت را معرفی کنی. ولی باید مال مردم را داد. ولو در کودکی باشد. ولو خواب باشی، پا بزنی کوزه را بشکنی، بیدار شدی باید پول کوزه را بدهی. حالا قرآن می‌گوید: دست دزد را قطع کن. یک کسی گفت: از اینجا قطع کنید، از مرفق، یک کسی گفت: از اینجا قطع کنید. پادشاه گفت: بروید و از امام جواد(علیه‌السلام) بپرسید. امام جواد(علیه‌السلام) فرمود که چهارتا انگشتش را قطع کنید. نه مرفق نه اینجا! به امام جواد(علیه‌السلام) گفتند: دلیل؟ گفت: دلیل اینکه قرآن می‌گوید: (وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ) (جن /18) مساجد یعنی محل سجده، محل سجده برای خداست. در سجده اینجا باید به زمین برسد. چون قرآن می‌گوید که محل سجده برای خداست، این برای خداست. مردم دزدی کردند، اینجا را قطع کنید. دستور داد که به فتوای امام جواد(علیه‌السلام) عمل کنید. بعضی از آخوندهای درباری آمدند و گفتند: مأمون! تو که فتوای اهل بیت و امام جواد(علیه‌السلام) را ترجیح می‌دهی، مملکت را به فتوای او می‌خواهی اداره کنی، دیگر حنای آخوندهای درباری رنگ ندارد. و بالاخره مأمون را وادار کردند که امام جواد(علیه‌السلام) را شهید کرد. قبر مطهرش، در کاظمین است، جوان‌ترین امام ماست که شهید شده است. در بیست و پنج سالگی به شهادت رسید. امامان ما همه با هم یک جور هستند. یعنی امام جواد(علیه‌السلام) هم در کربلا بود، نقش امام حسین(علیه‌السلام) را داشت. امامان ما هر کدام هر کجا باشند، وظیفه‌شان همان بوده است… یعنی اگر امام حسین(علیه‌السلام)، در زمان امام جواد(علیه‌السلام) بود، همانطور بود. امام جواد(علیه‌السلام) کربلا بود، زمان یزید بود، همانطور بود. هیچ فرقی با هم ندارند. فقط حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) از هم سر است. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) از همه سر است. غیر از حضرت زهرا و امیرالمؤمنین(علیهماالسلام) امامان کلهم نور واحد!‌
یک دعا بعد از زیارت امام جواد(علیه‌السلام) است، آن دعا را بکنم، شما آمین بگویید! یک سلام هم به امام جواد(علیه‌السلام) هم بدهیم. «السلام علیک یا محمد ابن علی التقی الجواد و رحمة الله و برکاته» خدایا! به آبروی امام جواد(علیه‌السلام) که شب شهادتش بحث پخش می‌شود، به ما توفیق بده، حق را درست بفهمیم، خالص عمل کنیم، مزه‌ی دین را بچشیم، به نسل نو بچشانیم، و ما را در فهم دین و عمل دین، گرفتار هیچ رقم انحراف قرار نده.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- امام رضا علیه السلام در نامه به فرزندش امام جواد علیه السلام چه توصیه ای کرد؟
1) حضور در میان مردم
2) رسیدگی به نیازمندان
3) هردومورد
2- برگزاری مراسم اربعین و چهلم، برای چه کسانی وارد شده است؟
1) اموات مومنان
2) امامان و شهیدان
3) فقط امام حسین علیه السلام
3- در روایات، کدام دسته از نیازمندان در اولویت هستند؟
1) خویشاوندان نیازمند
2) بیکاران نیازمند
3) بیماران نیازمند
4- امام جواد علیه السلام به دست کدام خلیفه عباسی به شهادت رسیدند؟
1) هارون
2) امین
3) مأمون
5- آیه 105سوره توبه به چه امری تاکید دارد؟
1) علم خداوند به کارهای مردم
2) علم پیامبر به کارهای مردم
3) علم خدا، پیامبر و امامان به کارهای مردم

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 215
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست