را بر عهده گرفت و
دين را استوار ساخت. پس از او حاكمى، فرمانرواى مردم شد كه امور زندگى و دينى مردم
را برپا داشت و با اين كه دو صفت كجروى و ناتوانى را داشت، سرانجام چون شترى كه
جلو گردن خود را بر زمين مىنهد، توانست بر كار خود مستقر گردد و آن گاه سومى را
جايگزين كردند كه به هيچ وجه مالك نفس خود نبود، و خويشاوندانش بر او غالب شدند و
او را به سمت خواستههاى خود كشاندند، چنان كه نوزاد گرسنه شتر به دنبال مادر
مىدود، و پيوسته كار بين او و مردم گاهى دور و گاهى نزديك مىشد، تا اين كه بر او
تاختند و او را از پاى در آوردند، سپس به قصد بيعت با من همچون هجوم ملخها رو
آوردند. خطبه طولانى است. جران: جلو گردن شتر. ضربه بجرانه، به صورت وصف مستعار،
كنايه از آرامش و پابرجايى اسلام است همان طورى كه شتر بر زمين مىخوابد و آرام
مىگيرد.
«روزگارى بر
مردم بيايد بسيار دشوار، كه در آن زمان مالدار بر آنچه در دست دارد، سختگير و بخيل
باشد، در حالى كه بر اين مأمور نشده. خداوند سبحان مىفرمايد: «و لا تنسوا الفضل
بينكم. يعنى احسان و فضل خدا را ما بين خودتان فراموش نكنيد.» در آن روزگار، بدكاران
گردنفرازى كنند، و نيكوكاران خوار شوند و با درماندگان معامله كنند، در حالى كه
پيامبر خدا (ص) از معامله با درماندگان نهى فرموده است.»