و مرارة اليأس (تلخى
نوميدى)، تا كلمه النّاس است و كبراى قياس چنين است: و هر چه كه نيك و خير باشد،
سزاوارتر است كه انسان پايبند به آن باشد و خود را بدان آراسته كند. لفظ مرارة
(تلخى) را بر ناراحتى و دردى اطلاق كرده است كه روح انسانى به سبب نوميدى از
خواستهها احساس مىكند، از باب اطلاق اسم سبب بر مسبّب، و همان خود خير است از آن
جهت كه لازمه تحمّل آن تلخى، كرامت نفس و برى بودن آن از ذلّت و خوارى درخواست و
كرنش است، و به همين مطلب شاعر در اين شعر خود اشاره دارد:
(62179- 62171) يازدهم: او را بر لزوم پايدارى
در هنگام تنگى رزق و محروميّت در صورتى كه همراه با فضيلت پاكى و آبرومندى باشد،
توجه داده است و اين كه پاىبند بودن به عفاف، از طلب ثروتى كه باعث خلاف و آلودگى
شود، بهتر است. به وسيله قياس مضمرى كه صغرايش عبارت مورد ذكر است و كبراى آن نيز
چنين است: و هر چه كه از ثروت همراه با آلودگى و تبهكارى، بهتر باشد، پايبندى
بدان، از رفتن در پى چنان ثروتى بهتر است. و البتّه از آن جهت چنين است كه شغل
آبرومندانه [با در آمد كم] موجب فضيلت و چنان ثروتى توأم با رذيلت و پستى است.
روشن است كه عفاف و پاكدامنى همان حدى مىباشد كه براى نيروى شهوت، فضيلت محسوب
مىشود و آن حدى است بين دو رذيلت يكى خاموشى شهوت كه ناشى از تفريط و ديگرى فسق و
فجور كه ناشى از افراط است.
(62183- 62180) دوازدهم: امام (ع) با تمثيل به
خود- به عنوان يك شخص اصلى- مخاطب خود را- فرع، منظور نموده- و حكم بر اين كه او
خود، رازدارتر است، از آن رو كه
[1]
هر چند كه طعم نااميدى تلخ است، امّا لذّتبخشتر و شرينتر از درخواست از افراد پست
است.